سلام مهمان عزیز، اگر این پیغام را مشاهده نموده ای به معنی آن است که شما هنوز ثبت نام نکردی. برای ثبت نام اینجا کلیک کن و از تمام امکانات انجمن ما استفاده کن و لذت ببر. اگر قبلا ثبت نام کرده اید، وارد شوید.
دولت ایالات متحده برای محبوس کردن Sherry Birkin دو دلیل داشت: اول اینکه امید داشتن تا درباره ویروس G باقی مونده در خونش مطالعه کنن، و دوم اینکه قصد داشتن تا از او در برابر Albert Wesker که میخواست یک نمونه از ویروس G رو داشته باشه، محافظت کنن. در سال 2009، نابودی Albert در آفریقا بدست .B.S.A.A منجر به فروپاشی سازمانی شد که Albert براش کار میکرد و در نتیجه Sherry از خطری که از جانب Albert و سازمانش مطرح بود از بین رفت.
دولت به Sherry این شانس رو داد تا در عوض قبول کار کردن برای دولت، از وضعیت مراقبتی بیرون بیاد. Sherry فهمید که چطور تعداد بیشماری از مردم در سراسر دنیا بخاطر سلاح های زیستی از بین رفتن و تحمل اینکه ببینه بلایی که در کودکی بر سر خودش اومده بود بر سر دیگران هم بیاد رو نداشت و به همین خاطر به آسونی پذیرفت تا بعنوان مامور ویژه تحت نظارت مستقیم Derek C. Simmons کار کنه.
ماموریت اخیر Sherry، پیدا کردن Jake Muller، تتنها فرد شناخته شده زنده ای که پادتن ویروس C رو در بدنش داره، و همراهی کردن و بازگردوندنش به ایالات متحده است.
سلاح های زیستی (B.O.W.s)
سلاح های زیستی؛ یک موجود ارگانیک هست که معمولا بوسیله عفونت ویروسی به سلاح تبدیل شده. این ویروس برای کشتن میزبانش طراحی نشده، بلکه هدف تبدیل میزبان به یک مخلوق مناسب برای شرایط جنگیه. مخلوقات وحشی که در زمان شیوع ویروس T در شهر Raccoon، سال 1998 بوجود اومدن، نمونه ای از سلاح های زیستی بودن.
Bloodshot
در حین یک حادثه زیستی، یک گونه بسیار کمیاب از Zombie ها کشف شدن که تقریبا تمام سرشون نابود شده بود. این مخلوق رو با عنوان بی مسمای Bloodshot نامگذاری کردن، بخاطر اینکه تمام بافت های ماهیچه ایش در معرض دید قرار داره. بلعکس Zombie های معمولی، این مخلوق فوق العاده سریع و چالاکه و سرعتی که باهاش حمله میکنه و گوشت رو می بلعه بی نظیره. بنظر میرسه که این تفاوت ها بخاطر به خاطر جهش به وسیله ویروس C حاصل شده باشه.
Bosawan
Bosawan یک ناحیه زاغه نشین واقع در شهر Waiyip (کشور چین) هست که در اطراف خرابه های باقی مونده از یک قلعه ساخته شده. Chris Redfield و تیم Alpha یک .B.O.W با توانایی استتار بسیار توسعه یافته رو تا این منطقعه تعقیب کردن.
در اوایل قرن بیستم، این ناحیه پایگاهی برای عملیات های استعمار طلبانه انگلیسی بود. امپراطوری چین در اون زمان تونست مردم اطراف اون ناحیه رو گرد هم بیاره تا پای انگلیس ها رو از سرزمینشون ببرن. بعد از ترک انگلیس ها، اون منطقه به مرور زمان به یک منطقه بی قانون تبدیل شد. به دلیل نبود رهبری برای کنترل آنها، مردم بدون نقشه و طرحی برای کل شهر شروع به ساختن خانه کردند تا روی هم رفته به وضعیت افتضاح و تو در توی منطقه در حال حاضر رسیدن.
Barzak
Barzak یکی از قربانیان ویروس C هست با این وجود بسیار تغییر یافته ست. Barzak از واژه صربستانی مربوط به واژه "تنداب" مشتق شده.
اون فاقد بینایی و شنوایی است، بنابراین برای شکار طعمه اش به حس جنبشی بر پایه حرکت در آب تکیه میکند. این موجود بدون هیچ هدفی به هر جنبنده ای، چه انسان و چه Zombie، حمله میکنه. با این وجود، اجساد معلق روی آب اون رو جذب نمیکنه.
انتقام کارلا کارلا رادامز فردی بود که به دلیل آزمایشاتی که درک سیمونز وی را مجبور به تحت آنها رفتن کرده بود به عنوان ایدا وانگ دوباره متولد شد و پس از آن تعلیماتی گرفت. به دلیلی که برای سیمونز نامشخص بود او قسمتی از خودش را در اعماق روانش نگه داشته بود و این بخش از وی باعث شد تمام کارهایی که درک انجام داده بود از میان رود. کارلا به طور مخفیانه سازمان نئو-آمبرلا رو تاسیس کرد تا بتونه ویروس سی رو به کمال برسونه، وسیله ای سودمند برای عملی کردن نقشه اش که بی ثبات کردن این سیاره بود، ایده ای که سیمنز ازش متنفر بود. نقشه وی این بود که موشک هایی که با گازی پر شده بودند را شلیک کرده و با آن مردم را به زامبی تبدیل کرده و BOW نهایی به عنوان Haos را آزاد سازد. نقشه اش برای نابودی چین بدون هیچ مشکلی پیش میرفت ولی او کاری بدون تفکر انجام داد: او با ایدا وانگ حقیقی تماس گرفت و او را هم وارد ماجرا کرد. معلوم نیست که او اینکار را از روی غرور انجام داد که ایدا واقعی از میان رود و فقط خودش باقی بماند یا اینکه کاری کند ایدا نجاتش دهد.
فایل دبرا هارپر
دبرا هاپر دختر 20 ساله دانشجو و خواهر هلنا هارپر است. بر ضد خواهرش دختر بی دغدغه شادی است. دیدگاه های متفاوت آنها درمورد زندگی باعث به وجود آمدن اختلافاتی میانشان میشود ولی جدا از این مسائل آنها خیلی به هم نزدیکند. زندگی این خواهرها وقتی که سیمونز دبرا را برای استفاده در آزمایشات ویروس سی خانوادشان دزدید دچار آشفتگی شدیدی شد. وقتی که هلنا دوباره خواهرش را دید آن به هم رسیدن شادی که امیدش را داشت روی نداد. دبرا به هیولایی وحشتناک بدون نشانه ای از انسانیتی که زمانی داشت تبدیل شده بود به علاوه اجزای صورتش دارای ظرافتی بود که به زیبایی گذشته اش اشاره میکرد.
متن زیر یادداشتی از یکی از اعضای خانواده است که اقدامات آنها پس از بردن دبرا را شرح میدهد.
ما دستور داشتیم که تا هلنا رفت دبرا را بکشیم. به هر حال آخر سر هر دوی آنها خواهند مرد، پس این کار فقط روند را سریعتر میکند. ولی حیفه که بکشیمش. نمیتونم به پوست نرم و بدن خوش فرمش فکر نکنم. دقیقا مدلیه که من دوست دارم. اون یکم کتک خورده ولی نمونه خیلی خوبی برای آزمایشمون میشه. فکر کنم همین دور و بر نگهش دارم تا ببینم چه جوری با ویروس سی آلوده میشه.
گزارش آزمایش 27، June سال 2011
5 روز از تهیه سوژه آزمایشی ویروس C گذشته. علائم حیاتی، همه ثابت هستن.
داوطلب ایده آلی برای چنین آزمایشی وجود نداره، ولی با در نظر گرفتن اینکه 322 سوژه قبلی چطور همه در عرض 24 ساعت مردن، من میگم که این پیشرفت چشمگیریه. او انتخاب خوبی کرده. تنها عقب نشینی موجود اینه که سوژه مورد نظر دست راست خودشو در حین یک حادثه آزمایشگاهی از دست داده، و ویروس C یک نوع ناتوانی از ترمیم و بازسازی اون رو از خودش نشون میده. با این حال سوژه در نقاطی که انتظارشو نداریم از خودش پتانسیل نشون میده و یک سلاح زیستی قدرتمند رو بوجود خواهد آورد. این خیلی خوبه چون اون کاملا از انتخاب شدن برای انجام این آزمایش راضی بود.
2، July سال 2011
سوژه مورد آزمایش حالا با کد Ustanak نامگذاری شده و برحسب قدرت و هوش اولیه، بسیار جلوتر از هر J'avo ای تا به الان بوده. سوژه توانایی عجیبی در ساخت و یا انتخاب سلاح برای حرکت به سمت هدفش از خودش نشون میده.
خلاصه کلام اینکه سلاح های ویژه ای برای Ustanak در دست ساخت است که یکی از آنها جای دست رفتشو پر میکنه.
10، December سال 2011
سلاح های Ustanak در دست ساخت هستند. در حال حاضر ما یه Vulcan، یه تفنگ ساچمه ای و یه دریل برای مبارزات نزدیک داریم. به نظر ما همین ها هم کافی بود ولی او گفت بهتره یک دست هم برای گرفتن افراد براش ساخته بشه.
من نمیخوام دستوراتش را زیر سوال ببرم ولی تو این فکرم که میخواد کی رو بگیره.
ساخت دست خیلی سخت خواهد بود. ما باید درست انجامش بدیم و یا اینکه اون شبیه چنگک یه بازی آرکید میشه. به هر حال هدف مثل یه عروسک توی جعبه شیشه ای یه جا وای نمیسه.
ویروس C پیشرفته
ویروس C پیشرفته با تقویت ویروس C بوسیله خون Jake Muller ساخته میشه. این ویروس پیشرفته، توسط Carla Radames و با گرفتن و استفاده کردن عامل مقام بر علیه آلودگی ویروسی در خون Jake بمنظور طراحی ویروس C قوی تر، طراحی و ساخته شده. وقتی میزبان به ویروس C معمولی آلوده میشه، قبل از اینکه بعنوان یک مخلوق جدید پدیدار بشه، در یک پیله پوشیده میشه. ولی با نسخه پیشرفته ویروس، نه تنها میزبان قدرتمندتر میشه، بلکه نیاز به مرحله پیله پیچ شدن هم از بین میره. میزبان میتونه بطور قطع به شکل جدیدی جهش پیدا کنه بدون اینکه لازم باشه یکپارچگی سلولیش رو از دست بده.
تولید ویروس C پیشرفته، بطور باورنکردنی مشکله و فقط Carla میدونه که چطور با موفقیت این کار رو انجام بده. به همین جهت میزان محدودی از ویروس C پیشرفته شناخته شده.
کریس و البرت کریس ردفیلد و آلبرت وسکر پدر جیک مولر داستانی دارند که بر میگرده به وقتی که این دو در تیم استارز بودن و با اولین B.O.W جهان در سال 1996 در طی حادثه رو به رو شدن. بعدا معلوم شد اون حادثه توسط آلبرت وسکر طراحی شده بود، کسی که برای آمبرلا کار میکرد. در نتیجه کریس تعدادی از دوستان و همکاران خوبش را از دست داد. کریس تصمیم گرفت جلوی امبرلا را بگیرد و از گسترش B.O.W ها جلو گیری کند که باعث شد در موارد متعدد با البرت درگیر شود. در سال 2009 کریس خودش را در آفریقا و در حال جلوگیری وسکر برای از میان بردن اکثر جمعیت جهان یافت. در میدان جنگ آلبرت خودش را به یک B.O.W جهش یافته تبدیل کرد ولی به لطف کریس و همکارش شوا آلومار کشته شد. خوشبختانه برنامه های نسل کشی جهانی آلبرت محقق نشد. کریس از احساسات خودش صحبت میکند: کار وسکر را ساختن قطعا یک نقطه عطف بزرگ در زندگی من بود. من متوجه شدم برای چی دارم میجنگم در عین حال غلبه بر هیولایی مانند اون باعث شد حس کنم به هر چی میخواستم رسیدم. من به هیچ عنوان نمیخوام تو این جنگ تسلیم شم ولی تنهایی هم نمیتونم انجامش بدم. ممکنه که یه زمانی یه شخصی مثل وسکر پیداش بشه ونسل جوان باید مشعل به دست باشه. پس من برمیگردم و در یک تیم کار میکنم و به نسل جوان هرچی که لازم باشه رو یاد میدم.BSAA به اونها احتیاج خواهد داشت.
پروفایل Ada Wong
چیز زیادی در مورد جاسوس بین المللی Ada Wong معلوم نیست. حتی اینکه برای چه کسی کار میکند و نام واقعی او و اهدافش هنوز هم نامعلوم است. چیزی که معلوم است این است که مهم نیست که ماموریت هایش چقدر سخت باشد، او تمام توانایی های ذهنی و بدنی لازم را دارد تا همه آنها را بدون هیچ مانعی به انجام برساند.درحالی که در اخلاقش صبر و بردباری شایان است، با این حال او برای خونسردی و متانتش معروف است.به نظر میرسد برای هدف بخصوصی تلاش میکند و زمانی که به آن برسد دیگر نمیخواهد تا به اطرافیانش خیانت کند.در سال 1998 او به راکون سیتی رفت تا بی سرو صدا نمونه ای از ویروس جی را بدست آورد. در همان زمان بود که او با لیان که ماموری تازه کار بود ملاقات کرد.پس از دنبال وقایع راکون سیتی او با کمک کردن به لیان در ماموریت هایش نیز دیده میشود. اما این کار بیشتر برای تشویق کردن اوست تا لیان نیز به او کمک کند.در حال حاضر Ada پس از اینکه سیمونز با او تماس گرفت، بی سر و صدا سوار یک زیر دریایی شده است. مردی که از زمان واقعه ی راکون سیتی چیزی از او نشنیده بود.Ada در حالی که در زیر دریایی است، ماموریت و رازی را کشف میکند که او را وارد میدان میکند.درباره ی عملیات او هرکسی نظر و حدسی میزند.
Ada و راکون سیتی
در سال 1998 آلبرت وسکر، پدر جیک مولر Ada Wong را برای ماموریتی به راکون سیتی فرستاد تا نمونه ای از ویروس جی ویلیام برکین را که برای خود نگه داشته بود، بدست بیاورد.زمانی که آنت، همسر ویلیام درگیر این ماموریت شد، Ada از لیان استفاده کرد تا ناخواسته به او کمک کند. سپس Ada با نمونه ای از ویروس پیش آلبرت رفت. در سال 2004 آلبرت به Ada دستور داد که به اروپا برود تا نمونه ای از انگل لاس پلاگاس را نیز بدست بیاورد. سپس او دوباره با لیان رو به رو شد و در انتها نمونه ی انگلی را که لیان بدست آورده بود را از او دزدید. اما به هر حال او نمونه را به آلبرت تحویل نداد. آن را برای خودش نگه داشت و رفت. او اهداف خودش را برای نگه داشتن ویروس داشت. او نمیخواست خودش را بازیچه ی نقشه های آلبرت درباره ی تسلط بر جهان کند.
بازداشتگاه
ماموران نیو آمبرلا جیک و شری را از ایدونیا میدزدند و آنها را در یک تاسیسات تحقیقاتی در چین زندانی میکنند.خود تاسیسات با یک ملک مجلل احاطه شده که این مسئله باعث پوشاندن فعالیت های شیطانی ای که در خود تاسیسات اتفاق میفتد میشود. ملک با جاوو ها و ماشین های مسلح محافظت میشود که هر کدام از آنها آماده اند تا هر حمله ای در همان لحظه دفع کنند.
Chris و Leon کریس و لیان برای دو سازمان مختلف کار میکنند و هیچ دلیلی برای رابطه ی این دو وجود ندارد اما یک وجه مشترک که یک اتصال بین ان ها محسوب میشود کلر ردفیلد خواهر کریس ردفیلد است . بعد از حادثه امارت در سال 1998 کریس مصمم شد که به اروپا برود و شرکت امبرلا را فروپاشد . قبل از رفتن کریس مکان خود را به کلر گفته بود تا اینکه کلر به شهر راکون امد تا او را پیدا کند . او در شهر با لیان ملاقات کرد و همراه او با ترس و وحشت هایی که در راهشان بود جنگیدند . کلر در جزیره راکفورد به کریس پیوست . او برادرش را دوست دارد و به او احترام میگذارد و نظرکلر در مورد لیان اینست که او یک دوست قابل اعتماد است . با استفاده از کلر بین لیان و کریس یک شناخت دور شکل گرفته بود که باعث میشد قبل از ملاقات یکدیگر را بشناسند . در صورتی که رابطه بین دو سازمان لیان و کریس به شدت محدود است بالاخره این دو همدیگر را ملاقات کردند و وضعیت سخت همدیگر را به خوبی درک میکردند به خصوص هدفی که برای از بین بردن سلاح ها زیست محیطی بود . هانیگان جزییات ملاقت کریس و لیان را طی یک گزارش به ادم بنفورد داد . در زیر گزیده ای از گزارش امده است :
عضو ذخیره شده . کلر ردفیلد تقریبا وسیله اشنا شدن این دو در گذشته بوده است. همانند دو نفر از که دور برای هم دست تکان میدهند . نگاه انها شبیه دوستانی بود که تقریبا 10 سال همدیگر را ندیده بودند . مکالمه ی بین ان ها کوتاه بود اما اطمینان دارم که همین مکالمه کوتاه باعث شد که انها سختی هایی که در راه شکست بیو تروریسم کشیده بودند را درک کنند . من اعتقاد دارم که این نشست گام مهمی در شکستن سد میان دولت ایالات متحده و BSAA بود.
فردی 46 ساله. مشاور امنیت ملی رییس جمهور. با اخلاقی بی رحم و کمال گرا.
او در راس سازمانی بزرگ (خانواده) قرار دارد که از زمان های خیلی قدیم با استفاده از مقدار خیلی زیادی قدرت مالی و رابطهایشان در سراسر جهان در امور کشور دخالت داشتند. خانواده برای نگه داشتن "ساختار پایدار و بدون تغییر جهان" دست به هر کاری میزنند. رییس جمهور میخواست با اعلام قضایای پشت حادثه شهر راکون "تغییر"ی در ایالات متحده ایجاد کند. به همین دلیل توسط بیوتروریسمی کشته شد. آیا آدام بنفورد که جانش را برای نقشه خانواده که توسط سیمنز رهبری میشد از دست داد از وجود خانواده و سیمونز در راس آن خبر داشت؟ جواب این سوال در یادداشتی که سیمونز نوشته آمده است:
"من بارها و بارها به آدام گفتم که برنامه اعلام جریان راکون رو لغو کنه ولی اون با کله شقی تمام نمیخواهد نظرش را عوض کند. من با خانواده اون رو تحت فشار قرار دادم ولی ظاهرا اون علاقه ای به اطاعت از این مورد هم ندارد. این اشتباه آدام است که من رو به عنوان راز دار خودش نگه داشته، بدون اینکه متوجه بشه من در راس خانواده قرار دارم. من حدس میزدم که این اتفاق بیفته چون همیشه در کنارش بودم و اقداماتش را زیر نظر داشتم. باخره اون خانواده رو دشمن خودش کرده. دیگه به تاخیر نمیندازم. من از تمام قدرت خانواده و موقعیتم به عنوان مشاور امنیتی استفاده کرده و برای نگه داشتن ثبات جهانی استفاده میکنم."
فایل کریس ردفیلد (Chris Redfield ) کریس ردفیلد 39 سال سن دارد و برای BSAA واحد شمالی امریکا کار میکند . او سرپرست گروه الفا بود تا اینکه بعد از سانحه دچار فراموشی شد و به مست کردن در بار کوچکی واقع در اروپای شرقی مشغول شد . در این زمان حمله ی ویروسی در چین به وقوع پیوست که باعث شکه شدن کل جهان شد . پیرز نیوانس که هم تیمی قبلی کریس بود او را متقاعد کرد که دوباره گروه را رهبری کند . با اینکه کریس حافظه اش را از دست داده ولی هنوز مهارت های قبلی خودشو داراست که میتونه گزینه ی خوبی برای BSAA باشید . در زیر متنی اورده شده که از BSAA امریکای شمالی به پیرز رسیده است : اینجا مقر است . پیرز گوش میکنی ؟ یک حمله ی خطرناک به امریکا و چین شده است در مورد وخیم بودن اوضاع هنوز گزارشی های نشده است اما دولت امریکا منکر این است که بتوانند با ان مقابله کنند بنابراین ما به تیم الفا برای کنترل اوضاع در چین نیازمندیم ما گزارش های از Javo ها داریم که در ان منطقه هستند و میتوانم روی تیم شما حساب کنیم که با تجربه تر از قبل است . ما شنیده ایم که شما کریس ردفیلد را نیز با خود دارید . او میتواند کمک بزرگی باشد .
پروفایل Carla Radames
کارلا رادامز مسئول کشف ویروس سی و محرم نزدیک درک سی سیمونز بود. یک چیز شگفت انگیز از دوران جوانی او اینست که کارلا زمانی که پانزده ساله بود دکترای خود را در زمینه ی ژنتیک دریافت کرد. سپس درک او را برای ساخت ویروس و B.O.W استخدام کرد. درک او را به خاطر هوش و تحقیقات موفقیت آمیزی که داشت تحسین میکرد و این تحسین و تشویق او باعث شد که صمیمیت آنها بیشتر شود. یکی از کارهایی که او به خاطر به دست آوردن تحسین سیمونز انجام داد، توسعه ی ویروس سی بود. همانطور که مشخص بنظر میرسید ، کارلا برای سیمونز چیزی به غیر از یک وسیله برای رسیدن به اهدافش نبود. کارلا رادامز علیرغم میل باطنی اش در آزمایش درک برای خلق دوباره ی Ada Wong مورد آزمایش قرار گرفت. در سال 2001 کارلا شروع به کار روی ویروس سی کرد. نوشته ی زیر توسط کارلا نوشته شده و در برج چهار گوش پیدا شده است که منشا پیدایش ویروس سی را شرح میدهد:
من تونستم به یک نمونه ی بی ضرر ویروس T-Veronica دست پیدا کنم، و تصمیم گرفتم که از اون به عنوان مبنای تحقیقاتم برای بدست آوردن سلاح های ویروسی جدید استفاده کنم. اول، موفق شدم که اون چیزی رو که باعث تغییر شکل DNA میشه رو استخراج کنم. مشخصه ای که از ویروس مادر هم قدرتمندتر شده است. با ترکیب این با T-Veronica من تمام احتمالاتی رو که ممکنه باهشون سلول های مغزی از بین برن رو از بین بردم. که قبلا عیب بزرگ ویروس بود. من اسم این ترکیب رو T-02 میذارم. قبلا اگه ویروس T-Veronica به کسی تزریق میشد، او بایستی به خوابی طولانی در دمای بسیار پایین میرفت تا به آرامی خودش را بتواند با ویروس سازگارو از نابودی سلول های مغزی بخاطر تغییر شکل سریع جلوگیری کند. با این حال با وجود T-02 به این مراحل دیگه نیاز نیست. و حالا اگه فقط بتونم با یک نمونه از ویروس جی که از بدن Sherry Birkin بیرون آورده شده ترکیبش کنم، من ویروس بی عیب و نقصی رو خواهم داشت. نمیدونم چند سال ممکنه طول بکشه، ولی تمام سعیمو میکنم تا سیمونز بهم افتخار کنه.
یکی از فایل های نیو آمبرلا
به: همه ی کارمندان نیو- آمبرلا امروز در ساعت 11 و 29 دقیقه زندگی رهبر ما، Ada Wong به پایان رسید. در همان لحظه نقشه ی دی فعال شد. همه ی کارکنان ما در شرق دور ملزم هستند به یکی از مناطق امن از پیش تعیین شده ی ما بروند. این اخطار اضطراری برای همه ی کارکنان انسان میباشد، نه برای جاوو ها. یک کابل اضطراری زمانی که نقشه ی دی به طور کامل در حال انجام شدن است، به تاسیسات زیر آب فرستاده خواهد شد.
فایل لیان (Leon) او 36 سال سن دارد . یکی از مامورین تحت کنترل مستقیم رییس جمهور امریکاست . توانایی های او اثبات شده است که باعث میشود که دولت به او اعتمادی سنگین داشته باشد . او تا کنون یک بار در شیوع شهر راکون سیتی حضور داشته است و اکنون نیز خشم زیادی از بیوتروریسم دارد . گرچه او دارای شخصیتی ارام و خونسرد است، ولی انعطاف پذیری کافی برای دست زدن به اقدامات جسورانه در یک وضعیت را دارد. . به عنوان یک مامور، لیان شروع به پخته تر و با تجربه تر شدن کرده است. همچنین او حس شوخ طبعی دارد هر از گاهی مزه ای میپراند. و یک حس قوی از عدالتخواهی دارد که از زمانی که به عنوان یک پلیس تازه کار به راکون رفته بود تغییری نکرده اسن. لیان در تاسیس DSO نقش به سزایی داشته است. ما میتوانیم به قسمتی از جریان با توجه به این فایل پی ببریم.
ادم بنفرود - 2012 - درمورد به وجود امدن DSO Leon S. Kennedy درمورد به سازمان مامورین که مدتیست داریم در مورد به آن بحث میکنیم، من اینجا هستم تا اعلام کنم ما میتوانیم به صورت رسمی سازمان را افتتاح کنیم. ایالات متحده هنوز به صورت مشخص پایان جنگی که طی ترور 11.9 صورت گرفته را اعلام نکرده. از آن طرف بیوتروریسم جدیدی ما را تهدید میکند و جدیدا مقابله با این موقعیت ها به دلیل چهارچوب سازمانی مرسوم سخت تر شده. بنابراین با توجه به دلایل بالا و توصیه های شما من تصمیم به ایجاد DSO گرفتم که تحت نظارت کامل رئیس جمهور هم هست . FOS هم کاملا از این ایده همایت میکند. لیان، به عنوان یکی از موسسین، ازت میخوام که کارهای زیادی انجام دهی . برای حفظ ایالات متحده از خطر های بیوتروریسمی . برای از بین بردن تمام B.O.W های جهان . با هم زندگیمان را در این راه به خطر میاندازیم .
مرحله اول دگرگونی درک
وقتی که به درک ویروس سی پیشرفته تزریق شد وارد اولین مرحله جهش شد. در این مرحله، بالاتنه اش حالت انسانی خود را حفظ کرده و تمایلات خشونت بارش تقویت میشوند ولی هنوز به جایی نرسیده که خودش را گم کند. در هر صورت پاهایش به چیزی هیولاوار تبدیل شدند و به اندازه کافی قوی بود که بتواند بر قطار سریع السیری غلبه کند. همچنین اون میتواند از تیکه استخوان هایش به عنوان تیر استفاده کرده و به صورتی مرگبار شلیکشان کند. با تشکر از تاثیرات ویروس سی هر استخوان پرتاب شده از وی میتواند دوباره رشد کند. پس از اینکه سیمنز به ویروس سی مبتلا شد خانواده کاملا مراقبش بود. FOS توانست پیغام یکی از اعضای خانواده که در آن محدوده زمانی نوشته است. --- درک کارش تمومه. جهش ها دارن بدتر و بدتر میشن. اون از هر جاوویی که تاحالا دیدم زشت تره. از اونجا که تنها چیزی که براش اهمیت داره یه زنه، ما تصمیم گرفتیم که خلع مقامش کنیم. باید یک نفر دیگه رو برای رهبری خانواده انتخاب کنیم.
پروفایل Helena Harper (قسمت اول)
هلنا هارپر 24 ساله یکی از ماموران سابق دولت است. خواهرش دبرا هارپر تنها عضو زنده ی خانواده ی اوست. در حمله ی تروریستی Tall Oaks، او توسط یک سازمان مخفی ایالت متحده برای محافظت از رئیس جمهور بنفورد اعزام شده است. او یک زن دارای اعتقادات اخلاقی قوی و بسیار دلسوز نسبت به گرفتاری های دیگران است ،اگرچه گاهی احساساتش به وی غلبه میکند. اگر رفتار تند او را در نظر نگیریم، او مامور ایده آلی بود. اما هانیگن اراده ی قوی هلنا را به عنوان یک نکته ی مثبت در مورد او دید، و او را به عنوان یک داوطلب برای DSO معرفی کرد.
گیرنده: دفاتر استخدام FOS و DSO
فرستنده: اینگرید هانیگن از FOS
با دستور رئیس جمهور، من در حال سنجیدن اعضای سازمان های دیگر برای استخدام DSO هستم. کسانی که از طریق یک ارزیابی یک ساله انتخاب و قبول شوند، تا سه سال آموزش خواهند دید، پس از آن ارزیابی نهایی از آموزش آنها گرفته خواهد شد.در حال حاضر پنج نفر از هفت داوطلب ،شرایط عضویت DSO را ندارند. بنابراین من میخواهم هلنا هارپر از سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا را به عنوان داوطلب جدید معرفی کنم. من میفهمم که او با احساساتش قضاوت و تصمیم میگیرد ، اما توانایی و ایمانش میتواند تمام اشتباهات او را بپوشاند و او را یکی از بهترین های DSO کند.
فایل پیرس (Pires) سوابق خانوادگی پیر تمامی مردان در خانواده پیر نیوان در ارتش بوده اند که این زنجیره تا پدر پدربزرگ وی نیز ادامه می یابد. تاجایی که وی می توانست به خاطر آورد، پیرس می خواست پاجای پای پدرش بگذارد. او بعنوان شاگرد ممتاز کلاس خود از یک آکادمی برجسته نظامی فارغ التحصیل شده بود. جایی که استعداد وی بعنوان یک تک تیرانداز بسیار مورد تحسین قرار گرفته بود. پس از فراغت از تحصیل، وی به نیروی ویژه ارتش ملحق شد. مدت زیادی از این کار نگذشته بود که دچار سرخوردگی شد. در حالیکه بی وقفه در تمرینات خود شرکت می کرد، در پی رسیدن به مقوله دیگری بود: دلیلی برای همه این تمرینات! در سال 2010 او این مقوله را زمانی که کریس ردفیلد تحت تاثیر مهارت او در تک تیراندازی وی را برای ملحق شدن به BSAA دعوت نمود، یافت. پیرس از شیوه رهبری کریس بر تیم آلفا تحت تاثیر قرار گرفت او با انها مثل یک خانواده برخورد می کرد نه مانند سربازان مزدور. کریس هم به نوبه خود می دانست که نمی تواند تا ابد یک افسر نیروی زمینی باشد و به همین دلیل پیرس را استخدام نمود. کریس باور داشت که اتیه BSAA در گرو افراد با استعدادی مانند پیرس می باشد و پیرس هم به نوبه خود، دلیلی برای مبارزه و جنگ یافته بود. پیرس با برخی از زیر دستانش در مورد کریس و سالیان گذشته صحبت می کرد. در زیر یادداشتی را از یکی از آنها مشاهده می کنید که ظاهرا علاقه زیادی به آنچه پیرس تعریف می کرد، داشته است: پیرس یکی از روزها در مورد کریس ردفیلد صحبت می کرد مردی که درست در سن و سال من دست به کارهای بزرگی زده بود.باید بگویم واقعا معرکه بود. وقتی 25 سال داشت، درگیر ماجرای معروف عمارت شده بود. او حتی قبل از اینکه اسم گروه B.O.W سر زبانها بیفتد با آنها روبرو شده و جان سالم به در برده بود. همین مورد به تنهایی محشر می باشد. اما 3 ماه بعد، او به تنهایی برای یافتن خواهرش به جزیره راکت رفت جایی که آمبرلا پروژه های خود را در آنجا اجرا می کرد. او با هیولاهایی که حاصل ویروسهای جدید بودند و حتی آلبرت وسکر روبرو شد. من فکر نمی کنم بتوانم انچه را که او انجام داد در این برهه از حیات خود، انجام دهم. او محشر بود! حتی یک افسانه! من دوست دارم مثل او باشم . فقط نمی دانم آیا پتانسل لازم برای آن را دارم یا خیر.
مرحله دوم دگرگونی درک
درحالی که ویروس سی در بدن درک بیشتر ریشه میدواند، او وارد مرحله دوم جهش شد. در این مرحله بدن درک شبیه دایناسوری عظیم است و ساختمان ماهیچه هایش انبوه تر شده است. برضد مرحله اول، درک در این مرحله بیشتر به طور غریزی عمل میکند تا عقلانی. تنها هدفش شکست دادن دشمنانش است و تا حدی پیش میرود که به آسمان پریده و به بالگردی که ایدا آن را میراند حمله کند.
پس از اینکه سیمنز به ویروس سی مبتلا شد خانواده کاملا مراقبش بود. FOS توانست پیغام یکی از اعضای خانواده که در آن محدوده زمانی نوشته است:
به دلیل جهش ها درک عقلش را از دست داده، پس حالا فقط باید دولت او را بکشد. به اون چه چیزی تزریق کردن؟ به نظر میرسد بر پایه ویروس سی باشد ولی من تا به حال جهشی مانند این ندیده بودم. باید یکی از چیزهایی باشد که ایدا با نئو-آمبرلا درست کرده است. اگر بتوانیم نمونه ای از آن را به دست آوریم میتوانیم رویش تحقیق کنیم. باید چند نفر را بر این کار گمارم.
طالع سربازان جیک مولر بیشتر دوران نوجوانیش را به عنوان یک مزدور سپری کرد و در درگیریهای بیشماری در خط مقدمهای سراسر دنیا جنگیده است. اولین گروه مزدورانی که به آن ملحق شد، همه چیز را که باید درباره کماندوهای مسلح و غیر مسلح میدانست را به او آموزش دادند. مربی او خیلی سرسخت بود اما مثل پسرش به او آموزش داد. جیک حسی از وابستگی به او پیدا کرده بود، احساسی که قبلا فقط نسبت به مادرش داشت . متاسفانه این مزدور جاسوس دو جانبه بود که کل واحد را لو داده بود. بعد از خیانتی که پدرش به او کرده بود، جیک عدالت را تنها برای خودش یعنی کسی که او را نابود نمیکند قرار داد. هر نوع شفقت و مهربانی در قلب او از بین رفته بود و او تنها به عنوان سرباز شانس از جنگی به جنگ دیگر فرستاده میشد. جیک در آن زمان 17 سال داشت. او و تنها یکی دیگر از افراد تیم در این اتفاقات زنده ماندند. در زیر شهادت آن فرد بازمانده آمده است. آره، یادم میاد. حدود سه سال پیش، ما در آمریکای جنوبی بودیم و کاپتان ما در نبرد با دشمن بود. ما از قبل میدونستیم که محاصره شدیم. تلاش میکردیم که بجنگیم، ولی تعداد آنها زیاد بود، پس یکی یکی کشته شدیم تا جایی که فقط من و جیک موندیم. آنها تفنگهایشان را کنار گذاشتند- فکر کردم که میخواهند ما را نجات دهند- و با چاقو به سمت جیک آمدند. او گلوله هایش تمام شده بود ولی هنوز هم سر جایش وایساده بود. نمیتونستم باور کنم که او اینقدر قوی و سر سخت باشد. اما در نهایت تیم پشتیبان رسیدند و ما را در لحظه آخر نجات دادند. اون بچه خوب جنگید، اما بخاطر همه اینها اون گیج و سردرگم است. از آن زمان به بعد او به هیچکس اعتماد نکرد. فکر میکنم که او به شدت به آن خائن فکر میکند.
یادداشتی از Carla
به زودی من دنیای منفور اون مرد رو بوجود میارم. اون بچه هم داره بخوبی زیر آب رشد میکنه. پیله ای که داریم هم بزودی درمیاد. مخلوقات فوق العاده من دنیای جدید رو می آفرینند. دنیایی که برای اون نامناسبه برای من مناسب ترینه. بهرحال دلم براش میسوزه.. نمیدونم آیا اون میتونه با تلاش زیاد تو دنیای جدید به یک بدن مناسب تغییر شکل بده؟ ثباتی که اون دوست داره. تعادل محکم و استوار. اون هیچوقت به دستش نمیاره. بدنش تا آخر فقط تغییر شکل میده...
گزارش ازمایشگاه
20 ژوئن 2011
در نهایت ! آخرش من انتخاب شدم . در گزارش دریافت شده امده که بدن من با ویروس C سازگاری کامل داره . طولی نمیکشه که دیگه من این بدنه ضعیف و خام رو از دست میدم . من به عنوان یک سلاح قدرتمند دوباره متولد میشم . من شانس اینو دارم که انسانیتمو حفظ کنم ، این کار مثل قربانی کردن یک چیز بی ارزش در پرتو دستاورد های بهتر و فوق العادست . این همون چیزیه که من تو خواب میدیدم . من دوباره متولد میشم !
27 ژوئن 2012
اون به منو ویروسو داد ... خودش... چه افتخاری ... خوشحالم...لمس کردن او باعث میشه من اشک شوق بریزم ...همش داشتم میلرزیدم ...انگشتاش ... لمس کردنش ... لبخندش ... فقط برای من ...صدای زیبا و عطر بی نظیرش ...اون ... خیلی زیباس...الهه ی من ...من مال اونم...من همه کاری براش میکنم...هر کاری ... هرکاری...من احساس ... من احساس ... خیلی خوبی دارم...
اوستاناک(1) اوستاناک یه مخلوق فوق العاده قدرتمند است که از طرف نئو آمبرلا بری دست گیری جیک مولر فرستاده شده است. ین مخلوق، موجودی تقریبا فنا ناپذیر، نیرومند و متوقف نشدنی است که به دنبال جیک مولر و شری بیرکین فرستاده شده است. این مخلوق روی بازوی راستش یک ساختار آهنی دارد که برای بازداشت و مهار کردن هدف مورد نظر استفاده میشود.زمانی که یک هدف دستگیر میشه،مخلوق میتونه با یکی از سرنگ ها یک نمونه از بافت هدف بگیرد. گزارشی که در پایین است توسط یکی از پژوهشگران نئو آمبرلا در هنگام راه اندازی اوستاناک نوشته شده . ساعت:15 :1 اوستاناک برای دستگیری جیک مولر استفاده خواهد شد.اون فقط به رهبر ما گوش خواهد داد.اما وقتی دستوری به اون داده بشه اون دستورات رو تا حد مرگ اجرا میکنه.اون باید توی کارش عالی باشه.... او حال داره دستورات رو میده،اما او خیلی با اوستاناک مهربونه،مانند مادر به فرزند. به نظر میاد که آمادست.این بسیار دیدنی خواهد شد!
مرحله سوم دگرگونی درک
بدن درک به جهش ادامه میده و او وارد مرحله سوم میشه. در این مرحله او انسانیت خود را به طور کامل از دست داده ولی غرایز زنده ماندن خود را نگه داشته. او برای اینکه بتواند ارگان های مورد نیاز برای در آمدن به این حالت را به دست آورد، جسد های زیادی را فرو داده است. این شکل جدید و مخوف وی شبیه مخلوطی از چندین حشره است. درک مرحله سه وقتی که عضوی از بدنش را از دست میدهد میتواند با بلعیدن چند جنازه دیگر آن را بازیابی کند. از لحاظ تئوری اگر به اندازه کافی جسد وجود داشته باشد میتواند تا ابد زندگی کند.
پس از اینکه سیمنز به ویروس سی مبتلا شد خانواده کاملا مراقبش بود. FOS توانست پیغام یکی از اعضای خانواده که در آن محدوده زمانی نوشته است: مرگ سیمونز تایید شده. به احتمال قوی نئوآمبرلا زیاد دوام نخواهد آورد. رهبر جدید خانواده هم انتخاب شده. اگر بخواهیم در دنیا تعادل را حفظ کنیم باید مثل همیشه با هم همکاری کرده و پشتکار داشته باشیم.
فایل "شری و واقعه راکون"
در سال 1998 ویلیام برکین پدر شری برکین , با مخالفت مقامات برای امتیاز گرفتن انحصاری به منظور تولید ویروس G مواجه شد و ویروس توسط نیروهای ویژه سازمان او نیز دزدیده شد.در همان موقع , ویروس T که انسان ها رو به زامبی تبدیل میکنه و با ویروس G تفاوت داره , به خارج از آزمایشگاه نفوذ پیدا کرده بود.این عمل سرآغازی برای واقعه "راکون سیتی" بود.اگرچه شری نیز در این واقعه درگیر بود اما او دو نفر رو ملاقات کرد و با کمک آن ها از راکون سیتی جان سالم به در برد.
آن دو نفر لیان اس کندی و کلیر ردفیلد خواهر کریس بودند.کلیر پس از این واقعه نیز به حمایت کردن از شری ادامه داد که بدون محبت پدر و مادرش رشد کرده بود و به همین دلیل شری همانند یه فرد همخون به کلیر اعتماد داشت. تاثیر کلیر بر روی شری بسیار زیاد بود و او حس محبت آمیزی و شکیبایی رو از کلیر یاد گرفت.خانه شری توقیف شد و او یک مامور شد و آزادی مستقل رو به دست آورد.اگر چه کلیر عضو سازمان NGO است و به نقاط مختلف دنیا سفر میکنه و همین طور شری به عنوان مامور دولت آمریکا انجام وظیفه میکنه و هر کدام درگیر شغل های خود هستن اما هر از چند گاهی با هم ملاقات میکنند. ایمیلی به کلیر فرستاده شد که شری به طور اتفاقی آن را به یک همکار فرستاد : "کلیر , وقتی که گفتی داری در آخر ماه بعد به آمریکا برمیگردی از مسافرت برگشتم.چیز های زیادی هست که میخوام دربارش باهات صحبت کنم و همچنین برات دیدنت لحظه شماری میکنم.من این خبر رو به رانی میگم.اون از اینکه داری به خونه برمیگردی خیلی خوشحال میشه".
در روزی که ایدا به دلیل اینکه او داشت از واقعه شهر راکون استفاده شخصی میکرد، رفت؛ باعث شد درک سیمونز، که می پنداشت او تنها یارش است، تکانی بخورد.
این اتفاق باعث شد ایده ای به عنوان " اگر ایدا کنار من نماند، من ایدایی وفادار به خودم میسازم" در ذهنش شکل بگیرد.
او با استفاده از یکی از مشخصه های تحقیق کارلا رادامز بر ویروس سی که "بازسازی بدن انسانی مبتلا شده" بود، پروژه برای ساخت ایدایی دیگر شروع کرد. وی بر افراد زیادی این آزمایش ها را انجام داد و آخر سر توانست فردی که دقیقا همانند ایدا وانگ است را بسازد.
سیمونز از همانند سازی ایدا خوشحال شد ولی توسط ایدایی که خود ساخته بود به ویروس سی پیشرفته مبتلا شد و به هیولایی که تا ابد دچار جهش های پی در پی میشد تبدیل شد. پس از آن توسط ایدا وانگ حقیقی مورد حمله قرار گرفت و آسیبهای جدیی دید. در حالی که نفس های آخرش را میکشید نتوانست به آن "ایدای وفادار"ی که میخواست برسد.
فایل خانواده
سازمان یه خانواده ی بزرگ به رهبری درک سیمونز است . این سازمان توسط خانواده ی سیمونز قبل از اینکه ایالات متحده تاسیس شود بنیان گذاری شده است و سابقه ی باستانی دارد که با استفاده از شبکه جهانی و قدرت مالی فراوان اداره میشود . هدف خانواده حفظ ثبات جهانی است به عبارتی دیگر وضعیت جهان را به سود خانواده پیش میبرد و هر کاری را برای رسیدن به این هدف انجام میدهد . خانواده بر این باور است که برای اینکه بتوان ایالات متحده را به اوج هرم قدرت برسانند باید ثبات به وجود اورد .از ترس اینکه عملیات شهر راکون باعث فروپاشی این چهارچوب شود، سیمونز ترتیب بیوتروریسمی را داد که طی آن رییس جمهور به قتل رسید. پس از حادثه ی Tall Oaks دستور ال عمل سیمونز به خانواده داده شد و سپس به وسیله ی ایدا داده ها به لیان رسید . ----- ترور رئیس جمهور یک موفقیت بود ، استقرار Lepotitsa های ما در Tall Oaks غیر ضروری است، فورا عملیات خود تخریب سازی را فعال کنید. پس از آن عملیات استریلیزه کردن Tall Oaks را شروع کنید. لیان و هلنا از حادثه جان سالم به در برده اند و در چین در حال تعقیب من هستند ،گزارش مرگ آن ها از طرف FOS آمد ولی گزارش غلط از آب در امد ، فورا هواپیمایی که آنها سوارش هستند را پیدا کرده و Lepotitsa را واردش کنید. ما حتما آن رو را خواهیم کشت.
فایل Neo-Umbrella
در ایدونیا،کریس و تیم BSAA در تله ای که ایدا وانگ قرار داده بود افتادند؛او از ویروس سی استفاده کرد تا تیمش را به B.O.W تبدیل کند؛ بعنوان رهبر نئو آمبرلا ایدا ویروس سی را که در چین توسعه داده شده بود به جنگ داخلی ایدونیا آورد. جایی که او مخفیانه آن را به شورشیان داد تا بر مبارزان مزدور تسلط پیدا کند. سربازان مزدور بعدا به موجوداتی که جاوو نام دارند تبدیل شدند و او اطلاعاتی که درمورد تغییر شکل آنها بود را جمع آوری کرد. کریس بیشتر عمرش را صرف مبارزه با شرکت دارویی آمبرلا کرده است. و تقریبا در بیشتر موارد نیز تا از دست دادن جانش در این راه پیش رفته است؛ تصور اینکه وقتی او برای اولین بار نام نئو آمبرلا را شنید چه فکری کرد سخت نیست. اینکه چرا ایدا نام سازمانش را به این اسم نام گذاری کرده، سوالی است که فقط خود او میتواند پاسخ دهد. تیم آلفا بعد از رویارویی با نئو آمبرلا و ایدا به کلی از بین رفت. با این حال هیچ مدرکی نبود تا در آن زمان وجود نئو آمبرلا را ثابت کند. زنی که خود را ایدا معرفی کرده بود هم تا آنجایی که BSAA مطلع بود، ممکن بود دروغ گفته باشد. پس آنها بسیار احتیاط میکردند تا از چیزی هیچ نتیجه گیری نکنند.
آخرسر زمانی که ویروس جدیدی چین را مورد حمله قرار داد، نئو آمبرلا صدایش را به گوش همه رساند و ایدا وانگ بعنوان رهبرش تائید شد. یادداشت پایین توسط مارکو رز از BSAA آمریکای شمالی، قبل از اعزام به چین و مبارزه با سازمان جدید و حملاتش نوشته شده است. ----- از آنجایی که آنها با یک ویروس جدید مورد حمله قرار گرفته اند،ما امروز قرار است به چین اعزام شویم. من تیم براوو را رهبری میکنم. شنیده ام که تیم آلفا کریس را پیدا کرده است. پس حدس میزنم که او تیم را رهبری کند.این خوب است که او را خواهم دید . باورم نمیشه که این عوضی هایی که پشت حملات هستن، خودشون رو نئو آمبرلا می نامند. فکر کنم واقعا فکرمیکنن که با این اسم خیلی محشرند. نمیتونم تا موقعی که موقعیت ایدا رو شناسایی کنم و مجبورش کنم تا از کل دنیا طلب بخشش کنه، صبرکنم.
اوستاناک (2) اوستاناک ساخته شد تا BOW نهایی باشد.،انسانی که آزادانه ویروس سی رو به خودش تزریق کرد.شکل عجیب او که نتیجه کار دانشمندان نئوآمبرلا بود. با اینکه او یک BOW ساخته شده است، قوی ذهنی اون همچون انسانی عادی است که به وی توانایی تفکر را میدهد..این اوستاناک روبه یک کاندید عالی برای انجام ماموریت ها تبدیل کرده.از یک سو اثر جهش و تکامل اون حتی هوش او رو به قدری زیاد میکنه که اون میتونه بسیار سریع بعد برداشتن دستگاه ها و ماشین آلات پیچیده از اون ها استفاده کند. یادداشتی که در زیر هست توسط یکی از پژوهشگران نیو آمبرلا نوشته شده،دقیقا بعد از ینکه جیک و شری یکبار دیگر دستگیر شده و به کارخانه زیر آب منتقل شدند. رهبر ما مرد.حالا هیچ کس نیست که اوستاناک به اون گوش کنه.اون نمیدونه و احتمالا حتی اگر به او بگوییم هم متوجه نمیشود. اون فقط آخرین دستوراتی که اوبه اون داده رو دنبال میکنه.ما یک سلاح جیدی برای اون ساختیم و همچنین به اون یک قلاب انداز دادیم،مثل همونی که رهبر ما استفاده میکرد،بعد از آن، اونو میفرستیم به دنبال جیک و شری. چیزی در مورد به اون تغییر کرده.،اون به نظر خیلی ساکت میاد، انگار که با ناراحتی و خشم پر شده،شاید اون میدونه....
ویروس جی ویلیام برکین، پدر شری برکین، همان شخصی است که ویروس جی را کشف کرده و آن را مورد مطالعه قرار داده است، ویروسی که دارای قدرت ترمیم و تکثیر بسیار بالا می باشد. ویروس جی باعث از دست رفتن قدرت تفکر منطقی در شخصی که بدان مبتلا شده است گردیده و وی را تبدیل به موجود مهاجمی می کند که که به دنبال تکثیر ویروس مورد نظر به شکل یک جنین در فردیست که با او رابطه خونی دارد. در طی حادثه راکون سیتی، یک گروه مسلح به دنبال سرقت این ویروس بوده و در این اقدام ویلیام برکین را به قتل رساندند. با این وجود، برکین پیش از مرگش ویروس را به خود تزریق نموده و بدین شکل کار زندگی خود را به اتمام رساند. سپس برکین که بوسیله این ویروس احیا شده بود، نزدیک ترین فردی که با وی نسبت خونی داشت، یعنی دخترش شری، را فراخواند و جنین یک ویروس جی را به او تزریق نمود. کلر ردفیلد آنتی ویروسی را برای ممانعت از تعامل جنین ویروس با بدن شری تولید نمود اما حتی پس از دفع جنین، بخشی از آثار ویروس جی در بدن شری همچنان باقی ماند. نتیجه تست های قائده مند بر شری اینگونه نشان داد که او دارای قدرت نوزایی و ترمیم بسیار بالا همچون ایمنی در برابر اکثر ویروس ها می باشد. ظاهر شاداب و جوان وی نیز در نتیجه حضور ویروس جی تلقی می گردد. در بخش زیر شاهد یادداشتی متعلق به یکی از محققان حاضر در روند مطالعه بر وضعیت منحصر به فرد شری می باشیم. --- شری برکین نوری در تاریکیست که راکون سیتی را در خود فرو برد. او یک معجزه است. بخش کوچکی از ویروس جی که در بدن وی باقی مانده همچنان فعال می باشد اما هیچ آثار مضری تولید نمی کند. تنها خاصیت نوزایی و ترمیمی آن است که همچنان به فعالیت خود ادامه داده و وی را به گونه ای به موجودی جاودان تبدیل می نماید. همچنین این همان عاملیست که شری را تا به این حد جوان نگاه داشته، زیرا این ویروس است که سالمند شدن او را متوقف می کند. به علاوه ، در حال حاضر شری دارای مقاومت بالایی در برایر تمامی دیگر ویروس ها می باشد. به عقیده من، متاسفانه، این موضوع موهبتی برای شری محسوب نمی گردد. او همیشه با همه افراد متفاوت خواهد بود و این موضوع می تواند باعث ناراحتیش شود. اما من فکر می کنم که شری به خوبی از پس این مسئله بر می آید. او قوی و مهربان است و چنان دیدگاه مثبتی به زندگی دارد که برایش اهمیتی ندارد که شرایط به چه صورت می باشد. چیزی به جز خوشبختی برایت آرزو نمی کنم شری!
فایل "شری برکین"
شری برکین مامور 26 ساله آمریکا که تحت دستورات مقامات رئیس جمهور کار میکنه.او یکی از تعداد بازمانده های اندک راکون سیتی است.طی این واقعه شری به ویروس G مبتلا شد .وقتی از این ویروس جان سالم به در برد دولت آمریکا اونو به قسمت حفاظت شده برد تا چگونگی تاثیر ویروس روی بدن شری رو ببینن. در سال 2009 به شری پیشنهاد شد تا به عنوان مامور ویژه آمریکا انجام وظیفه بکنه.شری برای اینکه از زندگی حبس شده اش فرار بکنه سریعا این پیشنهاد رو قبول کرد.اگر چه شری در تمرینات هم زیر ذره بین دولت آمریکا قرار داشت. شری نسبت به مامورین دیگه تجربه ای نداشت و میتونه در برابر جیک مولر از پس خودش بربیاد همچنین شری میتوانست حمایت احساسی ای که جیک از آن بی بهره مانده بود را جبران کند. به رغم مصیبتی که شری شاهد اون بوده او همچنان به وجود آدم های خوب اعتقاد داره.رابطه دوستی او با لیان و کلیر از زمانی که اونو نجات داده اند تغییری نکرده است.
---
"کلیر عزیز" "اخیرا به من ماموریت داده شده تا به خارج از کشور برم اما من اجازه ندارم که بگم که چی هست و کجاست.میدونم که تو همیشه به من میگفتی تا از این جور چیزا دور باشم و میدونم که همیشه نگران من بوده ای.اما این تنها شانسیه که من داشتم.خوشحالم میکنه که میدونم که میتونم جلوی آدمایی که این رفتارو با من کردن بگیرم.حتی اگه این ماموذیتی که میخوام برم فرق بکنه.تو همیشه با من مهربون بودی اما نیازی نیست نگران باشی.من هیچ کار احمقانه ای نمیکنم و من تا سال های سال اون رو از دست نخواهم داد". متعلق به شما شری
سیمونز و عملیات پاکسازی
عملیات پاکسازی حمله موشکی بود که توسط دولت ایالات متحده برای از مهار کردن حادثه درز پردا کردن ویروسی، یعنی "صانحه راکون"، در سال 1998 انجام شد.
این عملیات که شهری با 100.000 شهروند را به خاکستر تبدیل کرد، برای آن ویروس اجرا شد و درک سی سیمنز، یکی از افراد رده بالا دولت، پیشرو بقیه شده و موشکی را بر شهر راکون که پر از زامبی شده بود زد.
واقعه راکون از همان ابتدا برای سیمنز پرونده ای برای بررسی بود.
سیمنز عقیده ای به عنوان "سلاح های زیستی در آینده جای سلاح های فعلی را خواهند گرفت" و از آنجایی که تهدید سلاح های زیستی در حد اطلاعات باقی ماند، سیمنز فکر کرد که میتواند حقیقت را پنهان کند، سپس سیاست مداران دولت و رییس جمهور را تشویق به این کار کرد و فورا این نقشه را عملی کرد.
در Tall Oaks، او از حادثه راکون تقلید کرده و بیوتروریسمی را ترتیب داد که به مقامات دولتی مربوط به رییس جمهور که میخواست حقایق پشت جریان راکون را افشا کند، اخطار دهد و به تمام دنیا نشان دهد که سازمان هایی که میتوانند باعث بیوتروریسم در وسعت زیاد شوند وجود دارند.
مسلما همه چیز همانطور که سیمنز میخواست پیش رفت.
دقیقا بعد از عملیات پاکسازی Tall Oaks سیمنز درحالی که با جت شخصی اش به چین میرفت پیغامی به خانواده فرستاد.
این یکی از چیزهایی است که لیان از DSO وقتی که از چین بازگشت به FOS نشان داد:
"عملیات پاکسازی Tall Oaks ام طبق نقشه پیش رفت. برعکس عملیات راکون این مورد مخفی نخواهد ماند و به تمام دنیا اعلام خواهد شد.
رییس جمهور بر اثر بیوتروریسم کشته شده و به همین دلیل دولت از روی اجبار عملیات پاکسازی رو انجام دهد تا از کشور در مقابل ویروسی ناشناس حفاظت شود. در نتیجه دنیا دوباره متوجه میشود.
"سازمانی قدرتمند دنیا را در خطر انداخته" و "قویترین کشور دنیا، ایالات متحده، جنگید و آنها را از میان برد." باید در جهان اینگونه باشد.
قدرت ایالات متحده به چین که با سرعت زیاد درحال پیشرفت است، نشان داده خواهد شد.
آمریکا راس وضعیت جهان است و ما، خانواده از قدرتمان استفاده میکنیم تا آن را به پرتره ای از نهایت ثبات بدل کنیم. دیگر رهبری احمق مانند آدام بنفورد وجود ندارد که سعی کند ثبات را از میان برد. پس از این، دنیا زیرنظر خانواده ثابت خواهد ماند."
Ada و Derek
عقیده ی درک سی. سیمونز ثبات پایداری است. سازمانی که او به آن دستور میدهد، " خانواده " در پشت صحنه همه ی اختیارات و اعمال مخفیانه در دنیا برای حفظ ثبات و پایداری آن در دست دارد.با این حال رویا رویی با ایدا وانگ باعث شد که اولین موج ها و باد ها در ذهن آرام آن زمان او شکل بگیرد. سیمونز، ایدا وانگ را به عنوان یک جاسوس حرفه ای تحسین میکرد و چون در اختیار او قرار گرفته بود، دستورات زیادی را برای ایدا، به خاطر رسیدن به خواسته ها و جاه طلبی های در نظر گرفت.
با این حال در زمان حادثه ی راکون در سال 1998، میدانست که سیمونز در مدیریت عملیات پاکسازی شهر دخیل بود که سرانجام منجر به با خاک یکسان شدن راکون سیتی شد و ایدا، سیمونز را فردی خطرناک تلقی کرد و ارتباطش را با وی قطع کرد.این مورد، تنها موردی بود که سیمونز را برای اولین بار آشفته کرد و تکان داد. او یک چیزی شبیه وابستگی یا عشق از هم پاشیده از ایدا در دل داشت. کسی که مانند خود او، شخصیتی نابغه بود و او نتوانست حقیقت رفتن ایدا وانگ را برای خود توجیح کند. سیمونز با عصبانیت در صدد این برآمد که نقشه ای اجرا کند و ایدا را بازگرداند.
یادداشتی که سیمونز زمانی که ایدا را از دست داد وجود دارد :
ایدا مرا ترک کرده است؟ چرا؟ ما باید بهترین همکاران همدیگر می شدیم. او زیباترین و باهوش ترین انسانی است که من در این دنیا دیده ام. فقط او به تنهایی این شایستگی را دارد که کنار من بایستد. او باید این را میدانست! افسوس... ایدا وانگ از کنار من رفته است...
زیر دریایی
ایدا وانگ مخفیانه به یک زیر دریایی نفوذ میکند تا نقشه ی درک سی. سیمونز را بفهمد. زمانی که او به آنجا میرسد، می فهمد که سیستم های امنیتی به اثر انگشت ها و صدای او پاسخ می دهند و اطلاعاتی از او آنجاست که هیچکس نباید آنها را داشته باشد. در داخل زیر دریایی، حس میشود که درک در ساخت همه جای آن دست داشته ، از دکور تا ترکیب ساخت آن. اینکه این زیر دریایی به چه منظور و به دست چه کسی ساخته شده است، یک معماست.
با این حال، نامه ای پیدا شده است که کمی از این معما پرده برمی دارد :
ارتش " خانواده" هر روز قدرتمند تر می شود و من از این بابت آشفته هستم. به همین خاطر است که من اختیار کامل سربازان آسیایی شرقی و این زیر دریایی را به عنوان هدیه به تو می دهم. از آنها هر طور که مایلی استفاده کن. امیدوارم آنها برای تو خدمت گزاران خوبی باشند. برای قدردانی از من، تنها چیزی که من از تو میخواهم، ادامه ی خدمت گزاری وفادارانه ی تو به من است.
2 ایدا وانگ
گزارشاتی از حضور 2 ایدا وانگ در بحران فعلی در دست است. یکی از آنها جاسوس معروف است که هرچند گاهی به کمک لیان کندی می آید. ایدا وانگ دیگری رهبر نئو- آمبرلا و مسئول وارد کردن جاوو ها به ایدونیا در 6 ماه قبل است.
اولی ایدا وانگ واقعی است و دومی یک کپی است که توسط درک سیمونز با استفاده از ویروس سی خلق شده است. ایدای قلابی با ایدای واقعی ارتباط برقرار میکند و به او درباره ی سانحه ی زیست محیطی که در شرف وقوع در چین است، می گوید. ایدای واقعی تصمیم می گیرد به چین برود تا اهداف این شیاد را بفهمد. ویدیویی از تولد ایدا وانگ نئو- آمبرلا در مناطق زیرین Tall Oaks پیدا شده بود.
متن زیر قسمتی از یادداشت سیمونز به هنگام تولد اوست :
بالاخره من بهترین جایگزین ایدا را خلق کردم. باید مطمئن شوم که او همه جوره مانند ایدای اصلی است. نه فقط ظاهر، بلکه در هوش و عادات هم همینطور. این مستلزم کمی آموزش است. همینطور باید به او بیاموزم که هیچ وقت به من خیانت نکند. ایدا وانگ خود من... خیلی هیجان آوره... حالا، از کجا باید شروع کنم...
یادداشت یافت شده در آزمایشگاه
به خواهر عزیزم هلنا؛ ببخشید که اون خواهر خوبی که باید نبودم، حتی با اینکه تو بدون قید و شرط من رو دوست داشتی. برای همه چیز معذرت میخوام. اونا چیزی بهم تزریق کردن. اون باعث میشه فراموش کنم، اینکه کی هستم. حتی تو کی هستی. نمیخوام این اتفاق برام بیفته. این رو بدون که من هم همیشه دوستت داشتم. من نمیخوام رهایت کنم امیدوارم کسی رو پیدا کنی که دوستت داشته باشه نمیخوام فراموش کنم
دوستت دارم
در زیر گزارشی نوشته شده توسط یکی از اعضای خانواده آمده است و در همان قسمتی که یادداشت دبرا در آن بود یافت شده.
از اونجا که نقشه موفقیت آمیز بوده بهم دستور دادن دبرا رو از بین ببرم. ولی یکسری از ما میخواستیم که ببینیم ویروس سی با بدن سالم اون چی کار میکنه، پس بهش تزریقش کردیم. به هر حال قرار بود که اون کشته شده و دور انداخته بشه برای همین به نظرمون اومد اشکالی نداره که اینکارو کنیم.
یکسری خیلی هیجان زده بودند و امید بالایی به جهش اون داشتن، ولی حتی بعد از یک ساعت از تزریق اون تغییر قابل مشاهده ای نکرد. متاسفانه ما مجبوریم که هرچه سریعتر Tall Oaks رو تخلیه کنیم. تا چند ساعت دیگه قراره اینجا منفجر بشه. ما مجبوریم که دبرا رو توی طبقات پایینتر رهاش کنیم، گرچه خیلی بده که نمیتونیم ببینیم چی از آب درمیاد.
لیان و آدام
لیان کندی و رئیس جمهور ایالات متحده آدام بنفورد نه تنها دوستان نزدیکی هستند بلکه هر دو به یک دلیل قهرمان محصوب میشوند.
وقتی که رییس جمهور یکی از افراد رده بالای دولت بود، لیان را دست چین کرد و او را به رده بالایی که دارد رساند. انگیزه هر دوی آنها ریشه کن کردن بیوتروریسم تحت تاثیر حادثه شهر راکون است.
آوازه بنفورد برای این بود که یکی از معدود سیاستمداران صادق بود، مرد حرفش، مامور کندی هم دید که میتواند به فردی که هیچ وقت مستقیما با بیوتروریسم مواجه نشده اعتماد کند. با هدف مشترک و احترام مشترک، طی 10 سالی که با بیوتروریسم میجنگیدند با هم رشد کردند.
متاسفانه به طور ناگهانی دوستی آنها طی یک شیوع از میان رفت، یکی با پژواکی ترسناک که مانند تراژدی شهر راکون بود و مامور کندی مجبور شد به رییس جمهور شلیک کرده و او را بکشد.
تمرکز حمله بیولوژیکی در دانشگاه ایوی، جایی که رییس جمهور میخواست سخنرانیی در آنجا بکند، بود که باعث شد افراد زیادی بر این باور باشند که این سوقصدی بوده. نه تنها این عمل موفقیت آمیز بود، بلکه جان تقریبا تمام افرادی که در منطقه Tall Oaks زندگی میکردند را گرفت.
در همان لحظه که مرگ رییس جمهور توسط FOS تایید شد، نهاد ویژه ایالات متحده با دستور به دست آوردن جنازه رییس جمهور و کمک کردن به موقعیت -و دستوراتی که تا کنون نامعلوم مانده اند- فرستاده شدند.
در زیر بخشی از گفت و گوی رادیویی میان مامورین ویژه و مرکزشان آمده است:
به روز رسانی موقعیت: 06/29/2013 - 21:02 HQ: مقر به فرمانده، گزارش موقعیت بدید. ادگار: ما در دانشکده هستیم. اثری از بازمانده ای نیست. HQ: رییس جمهور چی؟ ادگار: هنوز دنبالش میگردیم. واستا... یکی اینجاست! نمیدونم کی یا چی هست ولی مسلحه. سلاحاتون رو بزارید زمین و تکون نخورید! گفتم تکون نخورید! (صدای شلیک میاد و ارتباط قطع میشه.)
فایل"فراموشی کریس" پس از آن که کریس و تیمش در جمهوری ادونیا در دام ایدا ونگ افتادند کریس دچار فراموشی شد.بیشتر اعضای تیم کشته شدن و کریس درحالی که بیهوش بود به یک بیمارستان محلی آورده شد. وقتی کریس به هوش اومد او هیچ چیزی از اینکه چه کسی هست یا چه اتفاقی افتاده به یاد نمیاورد اما ذهن او به خاطر اشتباه نامشخصی از بین رفته بود.کریس تصمیم گرفت تا بیمارستان رو ترک بکنه و قبل از اینکه کسی متوجه بشه اونجا رو ترک کرد. کریس عصبی شده بود و یه دائم الخمر بود تا وقتی که پیرز نیوانس و دیگر اعضای BSAA اونو پیدا کردن و امیدوار بود بتونه خودش رو از درد اتفاقاتی که در اون روز شوم افتاد رها کنه. در پایین اظهار نظری هست که توسط زنی که در یک مشروب فروشی کار میکنه گفته شده.جایی که کریس مرتبا به اونجا میره در شرق اروپا.اون زن توسط گروه BSAA مورد سوال قرار گرفت.
"او از 5 ماه پیش شروع به اومدن به اطراف اینجا کرد". ما ازش پرسیدیم که کی هستش اما او گفتش که حتی نمیتونه به یاد بیاره.به همین خاطر هم ما بهش "سگ ولگرد" میگفتیم.البته برای ظاهرش بیشتر به خرس میخورد تا سگ.او همیشه افسرده , پررو و مست هستش و بابت نوشیدنی هایی هم که میخوره پول خوبی پرداخت نمیکنه و کاملا بدترین مشتری هستش که ما اینجا داریم.اوه من شنیدم که اون پولشو در کار کردن به عنوان محافظ به دست میاره که منو شگفت زده نمیکنه و اون پول رو برای مشروب خوردن و خرج کردن تو هتل ها استفاده میکنه. خوب حالا چی؟اون توی یه جور دردسر افتاده؟من میدونم که یه نفر دنبالش میومده.
گزارشی بر جیک مولر
"به آقای درک سیمونز، گزارش نتیجه تحقیق همانطور که خواسته شده بود. تحقیق فوق سری فرزند بیولوژکی آلبرت وسکر، جیک مولر، به نتیجه مطلوب رسید.
جیک مولر (20) ملیتش مال جمهوری ادونیا است. سفیدپوست، چشمان آبی، قد تقریبا 190 سانتی متر پنج سال پیش به یک نیروی مزدور در جمهوری ادونیا پیوست. از آن زمان گزارش های مبنی بر حضور او در زمین های قسمت های مختلفی در تمام دنیا بوده، مانند اروپا، خاورمیانه و آمریکای جنوبی. فرزند بیولوژیکی آلبرت وسکر بودنش توسط قطعات بافتی که از وی به دست آوردیم تایید شده.
به عنوان نتیجه آزمایش، ما دریافتیم که به احتمال زیاد چیدمان خاص ژنتیکی آلبرت وسکر به جیک مولر منتقل شده. اگر ما بتوانیم این ویژگی خاص را شفاف سازی کنیم، میتوانیم توقع یک پیشرفت خیلی زیاد در ویروس سی فعلی داشته باشیم. به هر حال، از آنجا که قطعه بافتی که به دست آورده ایم بسیار کوچک است نمیتوانیم بیش از این رویش آزمایش کنیم. برای تحقیقات بیشتر ما به مایعات، خون، مخاط و مغز استخوان جیک مولر نیاز داریم. برای امنیت این ماموریت، فکر میکنم ایدا وانگ تابع آقای سیمونز مناسب باشد."
"به آقای درک سیمونز، گزارش نتیجه تحقیق همانطور که خواسته شده بود. درمورد به مادر جیک مولر، به نظر میرسید او به دلیل یک بیماری مرده است. او در جمهوری ادونیا به دنیا آمده و در اوایل دهه دوم زندگی اش به تنهایی به ایالات متحده مهاجرت کرده است. جزئیاتی در اینباره در دست نداریم اما به نظر میرسید این زمانی بوده که او فرزند آلبرت وسکر را باردار شده. چیزی نگذشته بوده که او به ادونیا بازگشته و جیک را به دنیا آورده و در این باره چیزی به آلبرت نگفته.
زندگی در زندان خانگی
پس از حادثه شهر راکون شری بیرکین که حامل ویروس جی بود تحت مراقبت دولت در حالتی همانند زندان خانگی درامد. شری آزمایشات زیادی را زیر دست بزرگسالان غریبه زیادی تحمل کرد و توسط کلر ردفیلد که خیر خواهش بوده و پدرخوانده اش، درک سیمونز حمایت میشد.
کلر زیاد به او سر میزد و به وی می آموخت که جدا از گذشته دردناکی که داشته قوی و محکم باشد. شری از همه بیشتر به کلر اعتماد داشت و در عین حال برایش فردی الهام بخش و هدفی بود که میخواست به آن برسد.
سیمونز به شری که هیچ خویشاوندی نداشت، کوچکترین کمک و حمایتی نمیکرد. او برای ثابت نگه داشتن ذهن شری تلاش میکرد و اجازه داد کلر به عنوان یک فرد خارجی با شری که یک مورد فوق سری برای دولت بود، ملاقات داشته باشد.
زندگی شری در زندان خانگی تا سال 2009 ادامه یافت که این حتی بعد از زمانی بود که تحت حمایت دولت قرار داشت.
در زیر نامه ای است که کلر نوشته بود تا به صورت مخفیانه به دست شری برسد. "شری، من نمیخوام به تو آسیبی برسونم، فقط لطفا مراقب اون مرده به اسم سیمنز باش. درسته که اون به طور کلی ازت حمایت میکنه و کار اونه که من به راحتی میتونم بهت سر بزنم ولی وقتی به چشماش نگاه میکنم حس میکنم نقشه ای داره.
خوب هیچ مدرکی بر چیزی که گفتم نیست ولی فقط یه حس زنونس. من یکم در این مورد بیم ناکم چون تو خیلی راحت به همه اعتماد میکنی. خوبه که این مورد رو در ذهن داشته باشی. به هر حال من تا یه مدتی نمیتونم به دیدنت بیام چون سرم شلوغه. حالم هم خوبه."
در ضمن این نامه توسط یکی از افراد دولتی پیدا شد و به دست شری نرسید ولی به دلیل اینکه فردی که آن را پیدا کرده بود با موقعیت شری و کلر همدردی میکرد، به طور مخفیانه آن را از میان برد و به سیمنز حرفی نزد.
*فایل Haos Haos یک b.o.w نهایی است.و سلاح نهایی که نئو آمبرلا در زیر آب ایجاد کرد. موجود دارای پوست شفاف، ساختار استخوان انسان نما و اندامهای داخلی بدن انسان قابل مشاهده با چشم غیر مسلح می باشد علاوه بر اون،گاز هایی رو ترشح میکنه که انسان ها رو به زامبی ها تبدیل میکنه. این گاز هزاران بار متمرکز تر از گاز Lepotitsa's هست و شعاع عفونت بالقوه اش فقط به عنوان نمایی گسترده است اگر روزی به سطح برسد، برنامه اش را دنبال میکند و به تقسیم شدن ادامه میدهد. فقط در چند روز این موجود های Haos میتوانند سیاره را کامل آلوده کنند. در صورت مرگ رهبر نئو آمبرلا ایدا وانگ، موجودی Haos باز هم هم تقسیم می شود.با این حال، با توجه به وقتی که اتفاق می افتد، این امکان وجود دارد که موجودی در مرحله ناقص از توسعه آن منتشر شود همانطور که اتفاق افتاد، قبل از اینکه موجود به شکل و فرم کاملش برسد ایدا وانگ مرد، و آن طبق برنامه ریزی اش بیدار و آزاد شد،در زیر یک گزارش از این رویداد است. ساعت:23:29 مرگ ایدا وانگ تایید شد اجرا کردن نقشهD مقدار دهی اولیه روش بیداری:70،3 درصد قسمت پایینی بدن نا تمام است بر نقشه تاثیری نخواهد گذاشت.
ويروس c نوعي ويروس جديد كه با تزريق ان در بدن انسانها را به يك صلاح بيولوژيك كه j`avo ناميده ميشود جهش ميدهد.پس از اينكه دريك منطقه جنگي اروپاي شرقي به عنوان داروي خوراكي توزيع وتوسط سربازان مزدور كه يك به يك j`avo شدند تزريق شد،درهرگوشه اي ازدنيا موردمشاهده قرارگرفت.ويروس c نشانگر جنين ميباشد. پژوهشگرBSAA نظريات زيررا اعلام کرده است.
اما نتيجه تحقيقات درويروس C نشان ميدهند كه هنوز در اين باره نكات مبهم زيادي وجود دارد و توضيح كامل نياز به زمان دارد.ويروس C نوعي ويروس RNA ميباشد كه سلولهاي خون موجود را فرسوده ميكند و موجب جهش هاي عجيب وغريب مي شود. با حدس زدن ازويژگيهاي آن، به نظر مي رسد كه اساس آن T-VERONICA است كه كه درحادثه جزيره راكفورد درسال 1998 مورد استفاده قرارگرفت. احتمالا ويژگيهاي حشرات و گياهان مشاهده شده در t-Veronica علت اصلي جهش هاي قابل توجه آن ميباشد ومن درشگفتم اگرآ ن احتمالا باG كه درحادثه راكون بود،تركيب شده باشد.در مرحله كنوني،من پيش بيني ميكنم كه اين دوباهم تركيب شده وبه صورت ويروس C درامده است.فرض كنيم كه اين درست است. اما آياچه كسي اين ويروس را توليد كرده است؟ يك چنين موجود اهريمني ساخته يك ذهن معمولي نميباشد.
فایل جیک مولر
جیک مولر یک مزدور حرفه ای است که توسط نیروهای شورشی ادونیا استخدام شده است. جدا از جوان بودنش، تجربه مبارزه کردنش زیاد است و مهارت های نجات یافتنش خیلی بالا است. بدبینی او باعث به وجود آمدن هاله ای غیرقابل نفوذ دور او میشود، حتی مزدوران همکار او هم میگویند که او فردی دمدمی مزاج و غیرصمیمی است. در تمام دنیا تنها چیزی که او بهش اعتماد دارد پول نقد است و او برای مشکلات دیگران اهمیتی نمیدهد. او مزدوری تمام و کمال است که سرویس خود را با بالاترین قیمت به گروه های مختلف، بدون درنظر گرفتن ایدئولوژی های آنها میفروشد.
درزمانی که شری دنبال جیک میگشت با یکسری مزدور که او را به یاد می آوردند درمورد بهش سوال کرد. این پاسخ یکی از آنهاست.
جیک مولر؟ آره اونو یادم میاد.
ما توی ادونیا کلی با هم کار کردیم. خیلی آدم خوبی نیست، دقیقا هم بد نیس ولی مثل خودم پول براش همه چیزه. مهربونی برات پول نمیاره. ما قاتل های بی وجدانی هستیم که این یعنی ما کارمون رو بدون اینکه به "خوب" بودن یا نبودنش فکر کنیم انجام میدیم. به نظر میرسید که جیک هم همیچین گرایشی داشته باشه و کلا بیشتر از این کاری باهم نداشتیم.
چرا؟ اون دوست پسرته یا چیزی؟ تو دختر کوچولوی خیلی شجاعی هستی که برای کسی مثل اون به همچین جایی بیای. اون دوست پسرت نیس؟ پس اینجا چی کار میکنی؟ نباید مدرسه باشی؟ ببخشید، خیلی جوون به نظر میرسی. بیا، به نظر میرسه مراحل سختی رو پشت سر گذاشتی؛ چرا نمیای خونه من تا استراحت کنی؟ بیا، آسیبی بهت نمیزنم! هی، صبر کن.. برگرد! مشکلت چیه؟ لعنتی...
فایل جاوو(J'avo)
ویروس C انسانهای میزبان خود را به مخلوقاتی که جاوو نامیده می شوند تبدیل خواهد کرد.این مخلوقات کنترل خود را به کلی از دست می دهند,اما هیچگونه کاهش و افت در عملکرد ذهنی خود بروز نمیدهند.این امر گزارشات مربوط به توانایی جاووها در حمل اسلحه و برقراری ارتباط با جاووهای دیگر با زبان مادری خود را توجیه می کند.جاووها به پیروی آخرین دستورات دریافت شده قبل از آلوده شدن به ویروس C تمایل دارند,و آنها اینکار را بدون هیچگونه تفکر در مورد سلامتی و یا رفاه خویش انجام میدهند. این ویروس باعث ایجادحالت تب شدید در میزبان میشود,و هر چه میزبان بیشتر آسیب ببیند,درجه حرارت بیشتر میشود.دیده شده است که تعداد زیادی از جاووهایی که بواسطه زخم هایشان از پای در می آیند,با درخشش و روشنایی تا سر حد مرگ می سوزند,شعله های آتش داغی که بدن آنها را فرا گرفته است.
فایل اگرومن(Ogroman)
اگرومن نمونه ای از سلاح های بیولوژیک استفاده شده توسط شورشیان در طول جنگ های داخلی در ادونیا می باشد.لغت اگرومن از معادل صربستانی غول پیکر گرفته شده است.همانطور که این نام نشان میدهد,این مخلوق یکی از بزرگترین سلاحهای بیولوژیک شناخته شده است.استحکام و پایداری آن(اگرومن) نا معلوم,و خشونت آمیز و مخرب می باشد. این سلاح های بیولوژیک فاقد هوش می باشند و تنها بر اساس دستورات گرفته شده بدون تفکر و تردید عمل می کنند. اگر به اندازه کافی به سیستم پشتیبانی حیاتی که بر پشتش وصل شده است شلیک شود، به راحتی از پا در میاید.بنا به ضرورت این وضعیت در زمان باقی مانده ارتش آزادی بخش ادونیا انتخابی دیگری نداشت بجز اینکه اجازه دهد این آسیب پذیری به راحتی مورد سوء استفاده قرار گیرد. می توان توسط متن نوشته شده به وسیله ی افسر فرمانده ی این ارتش به این واقعیت پی برد. ___
BSAA از تمام راههای مرتبط با مرکز شهر به قلمرو ما حمله کرده است.اگر آنها کنترل آن(شهر)را بدست بگیرند,ما هیچ امیدی برای مقابله نداریم. تنها گزینه ی ما در حال حاضر فرستادن آن جانور بزرگ که زن آسیایی آن را اگرومن نامید می باشد.او به ما هشدار داد که از آن(اگرومن) تا زمانی که نقطه ضعف روی کمرش بر طرف نشده در جنگ استفاده نکنیم,اما اگرومن حتما قادر به له کردن تعدادی از اعضای BSAA قبل از پا درآمدن می باشد.
فایل لپوتیسا(Lepotitsa)
لپوتیسا شکل یا فرمی از فرد آلوده شده به ویروس C می باشد که در آخرین مرحله ی جهش خود دوباره متولد شده است.لپوتیسا در یکی از زبان های شرق اروپا به معنای زن زیباست. گازی که از حفره های خالی موجود بر روی بدنش متساعد می کند تاثیر وحشتناکی در تبدیل کردن اکثر انسان هایی که آن را تنفس می کنند به زامبی دارد.تنها در هر کدام از آنها,انتشار گاز تا شعاع سه مایلی امکان پذیر است.همچنین عفونت دهان,انتقال از راه خون و غیره از عوارض اصلی ویروس استفاده شده در تروریسم زیستی اخیر هستند,در امان ماندن از گاز لپوتیسا به علت عفونت هوایی بسیار دشوار است.تروریسم زیستی صورت گرفته در تال اوکس که باعث مواجه ی Leon و زامبی ها شد اولین تاثیر این سلاح بیولوژیک بود. اینطور به نظر میرسد که سازمان نئو آمبرلا برای اولین بار لپوتیسا را در جریان جهش های گوناگون بعد از اینکه به واسطه ی ویروس C متولد شد کشف کرد. این امر میتواند توسط حساب کاربری زیر که متعلق به پژوهشگران است و در بقایای مرکز تحقیقات واقع در زیر کلیسای جامع تال اوکس پیدا شده ثابت شود. ___
( Nanan Yoshihara ):یک سال قبل,در مدرسه ی Marhawa,ما در حال آزمایش استفاده ی عملی C-16 بودیم. هنگامی ما به طور مداوم در حال بهبود بخشیدن نمونه برای تبدیل شدن به یک سلاح قدرتمند و بی همتا در به راه انداختن حملات تصادفی بودیم,لپوتیسا متولد شد. اگر تعدادی لپوتیسا را آماده کنیم و آنها گاز خود را همزمان پخش کنند,تال اوکس به سرعت توسط مردم آلوده شده پر می شود.ما Chrysalidهایی(پیله ای که مبتلایان به ویروس C در آن جهش پیدا می کنند) را که در آزمایش های مختلف برای تبدیل شدن به لپوتیسا تایید شده اند در سرتاسر شهر قرار خوهیم داد.بعد از آن,ما برای تبدیل شدن تال اوکس به جهنم صبر میکنیم. برای اطمینان,لپوتیساهای قرار گرفته شده در شهر پس از انجام ماموریت به طور خود به خود نابود می شوند.برای زمانی که این مرکز تحقیق کشف شوند ما یک Chrysalid مشابه به جا می گذاریم. من مشتاقانه منتظر روز انجام کار هستم.
فایل "پدر جیک"
آلبرت وسکر پدر جیک مولر یک ترکیب ژنتیکی نادر و قدرتمندی داشت.نه تنها بدن او در برابر ویروس های گوناگونی مقاوم بود , بلکه او به بدنش ویروسی رو تزریق کرد و قادر بود تا فقط فواید ویروس رو بگیره و بافت های بدن خودشو قوی بکنه. از این رو اگرچه پسر وسکر ویروس C رو مستقیما به خودش تزریق کرد اما تحمل او در برابر ویروس های قوی توسط جیک به ارث رسیده بود.وسکر طرح مقیاس جهانی بیوتروریسم رو ریخت و توسط گروه BSAA یعنی کریس کشته شد.جیک شخضا پدرش رو ملاقات نکرده و حتی هویت اونو هم نمیدونه. زمانی که جیک در محدوده چین زندگی میکرد او از روی هوا و هوس درباره ذهن پیچیده خودش درباره پدرش نوشت : "حدوده یک یا دو ماهه که ما اینجا دستگیر شدیم.اخیرا من بالاخره زبان چینی رو یاد گرفتم , زبانی که همون آدمای Neo-Umbrella صحبت میکنن.اونا به صحبت کردن درباره پدر من ادامه میدن.من اونا رو غیر مستقیم شنیده ام , و حتی درباره زنی که مکمل های غذایی رو پخش میکنه هم شنیدم.قضیه اینه که وسکر پدر منه و متاسفانه به نظر میرسه که اون جدیه. اونطور که مشخصه , به نظر میرسه که وسکر هیولایی بود که سعی داشت تا دنیا رو نابود کنه.خوب , یه آدم عوضی مثل این پدر من بوده.نمیتونم حتی بخندم.شری احتمالا میدونست و به همین دلیل به من نزدیک شد.چرا شری به من نگفت؟ حروم زاده , سرم از فکر کردن بهش درد میکنه.
فایل جهش جاووها(J'avo Mutations)
بعد از اینکه ویروس C یک انسان مبتلا شده را به جاوو تبدیل می کند,میزبان به تغییر شکل دادن ادامه میدهد,همراه با جهشی که در یک قسمت خاص از بدن او رخ می دهد. هنگامی که بدن میزبان آسیب می بیند,خواص احیا کننده ویروس C برای ترمیم آسیب دیدگی تلاش می کنند.این ترمیم ها بافت های معمولی انسان را با Chitinous,زائده های حشره مانند,تعویض می کنند.در برخی موارد,این ترمیم ها یک نتیجه ی سودمند را در پی دارند,عوض کردن دست با داس_یا زایده های سپر شکل.گزارشات دیگر بیان می کند که بعضی در جاووها بال در آورده و توانایی پرواز کردن را بدست می آورند. جهش های خاص,مانند بال هایی که در بالا ذکر شد,به دلایل مختلفی دیده شده اند;تعداد دقیق جهش های موجود در حال حاضر نا شناخته است. نام جاوو توسط گروه تحقیق و توسعه ی شرق BSAA (به این موجودات)تعلق گرفته است.
---
Piers, برای نمونه ای از جهش جدید متشکرم.در حال حاضر ما شروع به ضربه زدن به آن کردیم تا پی ببریم که چه چیزی باعث سخت شدن آن شده است.این همه ی ما را بشدت هیجان زده کرده است,حقیقتا. ما مبتلایان به ویروس C را جاوو می نامیم,که معادل صربستانی شیطان می باشد.به علاوه ما از کلمات زبان صربستانی برای نام گذاری هر گونه جهش در این مورد استفاده می کنیم.برای مثال,جاووهای دارای بازوهای داس مانند Ruka_Srp نامیده میشوند.Ruka به معنای دست و Srp به معنای داس می باشد.جاووهای دارای بال و پاهای بید مانند Noga_Let نامیده می شوند,حال که Noga به معنای پا و Let به معنای پرواز کردن است.اصطلاحات صربستانی برای این مخلوقات خیلی مناسب هستن,اینطور فکر نمی کنی؟؟ من میدونم که شما شروع به استفاده از اسم رمزهایی می کنید که راحتر بخاطر سپرده شوند و بهتر معنی بدهند.اما فراموش نکن,اگر هر زمانی یک گزارشگر از تو پرسید که اون چیز پنجه دار چی بود؟نگو که اون یک برنده ی علف هرز یا داس بود!
فایل نی پاد(Napad)
نی پاد مخلوقی است که نتیجه ی یک جهش سطح بالا بر روی ویروس C می باشد.لغت نی پاد از معادل صربستانی حمله یا یورش بر گرفته شده است. این مخلوق یک پوسته ی محافظ سخت,و همچنین انبوهی از عضلات متراکم دارد.این جانور با چرخاندن بازوهای بزرگ و قدرتمند خود بدون پروا حمله می کند.وقتی که هیجان زده میشود,مشاهده شده است که مانند گوریل ها بر روی سینه ی خود می کوبد. دمای بدن نی پاد به طور معمول از یک جاوو بیشتر است,این درجه حرارت بسیار بالاست,در حقیقت بدن آنها از خود بخار متساعد می کند تا سطح حرارت را در حدی که به سلامتی آسیب نرساند نگه دارد.(چگونگی مدیریت نی پاد بر دفع بخار بدن خود بدون نم زدایی هنوز نا شناخته است.) هر گونه آسیب به این مخلوق,توسط گلوله و یا نیروی ضربه,پوسته ی صدف مانند آن را شکاف میدهد,و بافت های نرم عضله ای زیرین را نمایان می کند.مرکز عصبی زیر صدف پشت کمر آن بشدت حساس می باشد.هر گونه آسیب به این قسمت فورا موجود را می کشد. متن زیر رو نوشتی از ارتباط یکی از اعضای BSAA با مرکز فرماندهی می باشد. ---
ما به یه بزرگش برخوردیم! لعنتی,قویه. بهش نزدیک نشید!عقب بایستید و به تیر اندازی ادامه بدید. صبر کنید!اون با یک حفاظ صدفی شکل پوشیده شده. از اسلحه ی شاتگان خودتون استفاده کنید تا بشکنیدش!ما اینطوری به جایی نمی رسیم!
فایل راسک اپنجه(Rasklapanje)
شکل یا فرمی از یک فرد مبتلا به ویروس C که در آخرین مرحله ی جهش دوباره متولد شده است.راسک اپنجه در یکی از زبان های شرق اروپا به معنای جدا کردن است. پوست سفید و لغزنده آن برای حفاظت از بخش های اصلی و داخلی شکل گرفته است,گونه ای زالو مانند که در حفره های میان بطنی مخفی می ماند.حتی اگر پوسته جدا شود,بر روی اجزای اصلی تاثیری نخواهد گذاشت و او(راسک اپنجه)خود را تقسیم می کند و به دنبال طعمه های انسانی برای شکار کردن یا اسیر کردن می گردد. به علاوه,او می تواند وارد فضا های کوچک و باریک از قبیل منافذ هوا و مجاری شود زیرا این توانایی را دارد که شکل خود را مانند یک جانور نرم تن,تغییر دهد.آتش نقطه ضعف اوست,و اعضای اصلی آن هنگامی که حرارت بالایی را احساس از داخل پیکره و بدن او خارج می شوند. ما با توجه به یادداشت باقی مانده در آزمایشگاه نئو آمبرلا می توانیم اثبات کنیم که محققان نئو آمبرلا که در حال مطالعه بر روی ویروس C بودند توانایی پیش بینی بوجود آمدن این گونه های جهش یافته ی عجیب و غریب را نداشته اند. --- این یک اتفاق غیر عادی بود.ما در درک و فهم این جهش های عجیب و غریب با مشکل روبرو بودیم.این گونه ی جهش یافته راسکل اپنجه نام داشت,و این ویژگی را داشت که بدن خود را تکه تکه کند و به دشمنان حمله ور شود,در ریشه شناسی اسمش کلمه ی جدا شدن جلوه می کند. این مشخصه یادآور قدرت بالای بازسازی پلانارینز(نوعی موجود دریایی),و مخصوصا موجودات زنده ای که تقسیم های چند سلولی انجام می دهند می باشد.برای مثال اگر ما آن(پلانارینز) را به پنج قسمت تقسیم کنیم,پنج پلانارینز بوجود می آید,اما در رابطه با راسک اپنجه,اعضای جدا شده از بدن مشابه هستن و با اراده های متفاوت از بخش اصلی عمل می کنند.به علاوه,بعد از جدا شدن,اعضا توانایی جمع شدن و بازگشت مجدد به حالت اصلی را دارند. از این گذشته,این یک گونه ی جهش یافته با بسیاری اسرار است که باید مورد تحقیق قرار گیرد,اینطور به نظر میرسد که فواید این موجود به عنوان یک سلاح بیولوژیک بسیار زیاد است.
فایل شریکر(Shrieker)
شریکر نوعی زامبی است.او صدای بلندی از خود ساطع می کند که باعث تحریک شنوایی زامبی ها می شود و آنها را دور هم فرا می خواند. یک زامبی نسبت به صدای ساطع شده توسط شریکر عکس العمل نشان می دهد,این صدا تنها شامل یک طیف نیست که به راحتی آنها(زامبی ها)را جمع کند,بلکه باعث تحریک اعصاب یک زامبی و وحشی شدن آن می شود.به علاوه اگر موج صدایی که شریکر ساطع می کند آشفته شود,زامبی ای که تحت تاثیر قرار می گیرد نمی تواند تحریک عصبی را تحمل کند و قسمتی از سیستم شنوایی و مغزش از بین می رود. نوشته ای شتاب زده در مورد شریکر در خرابه های تال اوکس پیدا شده است.به نظر می رسد که توسط یک زن نوشته شده است. --- این یارو همش فریاد میزه,آه! خیلی پر سر و صداست!این صدا سرمو سوراخ می کنه! خفه شو!خفه شو!تمومش کن! وقتی این یارو گریه می کنه,زامبی های دیگه یکی پس از دیگری از هیچ جا پیداشون میشه. چه اتفاقی داره می افته؟من این جریان رو درک نمی کنم! لحظاتی پیش,اون یارو اطراف خونه ی من در حال جیغ کشیدن و صدا زدن رفقاش بود. هدف اون من در خونه بودم. نه,من نمی خوام بمیرم!من نمی خوام بمیرم! در شکسته شد. مانع از هم پاشیده شد. بی فایده اس من نمیتونم فرار کنم جلو نیاید آه نخورید معد....ه رح....م من
فایل یوبیست وو(Ubistvo)
یوبیست وو مخلوقیست که بر اثر جهش سطح بالا بر روی ویروس C بوجود آمده است.لغت یوبیست وو از معادل صربستانی قتل برگرفته شده است. یوبیست وو از لحاظ شکل مشابه یک انسان می باشد,اما ستون فقرات,قفسه ی سینه,و قلبش همگی در دست راستش قرار دارند,طوری که خود به تنهایی مانند یک اره برقی زنده است.قلبی که در دستش قرار دارد فقط قدرت لازم برای اره برقی را تامین نمیکند,بلکه یوبیست وو را نیز زنده نگه می دارد.با از بین رفتن قلب یوبیست وو در جا می میرد. ظاهر شکننده ی یوبیست وو تنها ظاهری برای پنهان کردن ذات قوی اوست و به سختی آسیب می بیند.هنگامی یوبیست وو به طور مصمم یک هدف را تعقیب می کند به راحتی منصرف نمی شود.اگر چه,از آنجا که یوبیست وو دوست را از دشمن تشخیص نمی دهد,هنگامی که به دنبال یک هدف باشد سلاح غیر قابل کنترلی محسوب می شود. متن زیر که توسط یکی از محققان نئو آمبرلا نوشته شده است این ویژگی را توصیف می کند. --- یوبیست وو قدرتمند است,توانایی بالایی برای زنده ماندن دارد و اره برقی او می تواند هر دشمنی را تکه تکه کند.تنها عیب او این است که با سرخوشی به کشت و کشتار می پردازد,و هر آنچه که بر سر راهش باشد از بین می برد,حتی افراد خودی-پس این یک ریسک است که باید خیلی سنجیده پذیرفته شود.ما امکان استفاده از او را فقط در شرایط خاص داریم.
فایل نیزدو(Gnezdo)
نیزدو مخلوقیست که بر اثر جهش سطح بالا بر روی ویروس C بوجود آمده است.لغت نیزدو از معادل صربستانی کندو برگرفته شده است. این جانوران ظاهری مانند زنبور سرخ دارند,و می توانند گروهی به اندازه ی شکل یک انسان را تشکیل دهند.درست مثل مورچه ها و زنبورها,نیزدوها به شکل کندو نشینان رفتار می کنند,اما هر مخلوق به طور جداگانه نقش خودش را ایفا می کند. دلیل متمایز بودن و جداگانه کار کردن نیزدوها این است که ملکه آنها مسئول پخش کردنشان نیست,و تنها به عنوان یک فرمانده عمل می کند,دستور دادن مانند یک ژنرال ارتشی.ادراکات حسی میان ملکه و تک تک نیزدوها تقسیم شده است.اگر ملکه از دست برود گروه منحل می شود;تا زمانی که ملکه زنده است,در هر شرایطی,گروه یکپارچه باقی می ماند وز از دستورات او پیروی می کند. پیدا کردن ملکه در بین گروه دشوار است از آنجا که سعی می کند خودش را مخفی و از خود محافظت کند.هر حمله به گروه آن را برای لحظاتی پراکنده و ملکه را نمایان می سازد,و او را در معرض خطر قرار می دهد. --- گزارشی از یک قربانی حمله ی نیزدوها در ابتدا فکر کردم که او یک زن است و آنجا ایستاده,اما زمانی که نزدیکتر شدم دیدم که گروهی از حشرات به شکل یک زن هستند.من متعجب شدم و تلاش کردم که فرار کنم,اما آنها به دنبال من امدند.من نمی توانستم کاری در مقابل آنها انجام بدهم.آنها شروع به گاز گرفتن من کردند تا زمانی که بدن من با خون پوشیده شد.من خوش شانس بودم که زنده ماندم.
فایل ایلوزیجا(Iluzija)
ایلوزیجا مخلوقیست که بر اثر جهش سطح بالا بر روی ویروس C بوجود آمده است.لغت ایلوزیجا از معادل صربستانی شبح یا همان روح گرفته شده است. این جانور شباهت زیادی به یک مار غول پیکر دارد,ماری که توانایی استتار و آمیخته شدن با محیط اطرافش را دارد.وقتی این جانور شکار خود را شناسایی می کند,رفتار نامنظمی از خود نشان می دهد. هنگامی که در وضعیت ضعف قرار می گیرد,قدرت استتار او بشدت کاهش می یابد.برای جبران کردن این مکانیزم دفاعی از دست رفته,قسمتی از پوستش به شدت سخت و محکم می شود,و آسیب رساندن به او با سلاح های معمولی دشوار می شود. یادداشت زیر توسط یکی از محققان نئو آمبرلا که در (پروژه)ایلوزیجا شرکت داشته به جا مانده است. --- ما این گونه ی جهش یافته را ایلوزیجا(شبح)می نامیم,این یک کشف غیر منتظره بود. قدرت استتار او بسیار موثر است به طوری که عملا نامئی می شود.البته این قابلیت برتری بسیار خوبی نسبت به شکارش به او می دهد.فلس های جانور مار مانند فقط او را مخفی نمی کند,بلکه بسیار محکم هستند و به عنوان زره خوبی عمل می کنند.اما از درون,این جانور مانند سایر حیوانات(معمولی)می باشد. تنها نقطه ی آسیب پذیرش دهان اوست,که هنگام حمله قابل مشاهده می شود.اما قربانیان تنها یک لحظه برای استفاده از این نقطه ضعف فرصت دارند,قبل از اینکه زنده زنده بلعیده شوند.
فایل مستس(Mesets)
مستس مخلوقیست که بر اثر جهش سطح بالا بر روی ویروس C بوجود آمده است.لغت مستس از معادل صربستانی مهتاب گرفته شده است. مستس شبیه به کلاغی با ابعاد یک انسان است و قابلیت پرواز کردن و تعقیب شکارش را دارد.این جانور گوشت اجساد را به موجودات زنده ترجیح می دهد.به همین خاطر به ندرت شکار خود را بلافاصله بعد از صید کردن می خورد.در عوض,شکار خود را از ارتفاع زیاد رها می کند تا او را بکشد.سپس بر روی جسد بیتوته می کند و گوشت آن را جدا مسازد. مستس یکی از اندک گون های جهش یافته ی سطح بالاست که می تواند از ابزار و وسایل استفاده کند.مشخصه ی او انداختن بشکه های فلزی و اشیاء دیگر از آسمان(بر روی شکار)در هنگام صید می باشد. یادداشت زیر توسط یکی از محققان نئو آمبرلا که مستس را ساخته است نوشته شده است. --- هوش مستس از بسیاری از گون های جهش یافته بیشتر است و طرز رفتار خیلی شبیه کلاغ های معمولی می باشد.مشابه برخی کلاغ ها که گردوها را در آزادراه می اندازند تا به وسیله ی اتومبیل های عبوری شکسته شوند,مستس قربانی خودش را در ارتفاعات بلند به پایین می اندازد تا کشته شود.این یک گونه ی جهش یافته ی اعجاب انگیز است. به عنوان آزمایش فردا,ما یک مرد را سرگردان در کوهستان رها می کنیم,و مستس ها را برای شکار می فرستیم.
درک سیمونز زمانیکه دبرا، خواهر هلنا هارپر را دزدید، هلنا را وادار به کمک کردن به او برای کشتن رئیس جمهور بنفورد کرد. هلنا انتخاب دیگری جز فرستادن یک اخطار از طریق رادیوی سازمان مخفی که بگوید گروهی به قصد کشتن رئیس جمهور بنفورد به دانشگاه آی وی وارد شده اند، نداشت. رئیس جمهور در دانشکده بود تا سخنرانی کند و سازمان مخفی از امنیت کامل رئیس جمهور قبل از سخنرانی مطمئن شد. تعدادی از ماموران اعزام شدند تا دنبال مظنونین بگردند. این مسئله خلائی را که درک به آن نیاز داشت را ایجاد کرد. هلنا خواهرش را خیلی دوست داشت، ولی نمی توانست اجازه دهد که خود او هم جزئی از یک حمله ی تروریستی باشد. او سریعا به دانشکده رفت تا از ماموران درخواست کند تا از کار بیهوده ی خود دست بردارند و از رئیس جمهور محافظت کنند. بسیاری از ماموران که از تخلفات گذشته ی او آگاه بودند، تمایلی برای باور کردن حرف های او نداشتند. بعد حملات آغاز شد. چون نیمی از ماموران دنبال قاتلان می گشتند، سازمان نتوانست رئیس جمهور بنفورد را سریعا فراری دهد و از نجات دادن زندگی او عاجز ماند.
یادداشت زیر از طرف یک مامور یو اس اس اس قبل از واقعه پیدا شده :
به تعدادی از ما پس از دریافت گزارشی که احتمال قتل رئیس جمهور وجود دارد، دستور داده شد تا دانشکده را بگردیم. امیدوارم اون فقط در حد یک شوخی باشه. من که تا به حال چیز مشکوکی ندیدم. به جز هارپر که همش میگه درک سیمونز کسی هست که سعی داره رئیس جمهور رو بکشه و ما باید به پست های خودمون برگردیم. سیمونز یکی از دوستان رئیس جمهوره ! اون همچنین گفت اون کسی بود که مجبور بود گزارش و اطلاعات غلط به خاطر خواهرش که گروگان گرفته شده بود، بده. چه طور میتونه از ما انتظار داشته باشه که حرفاشو باور کنیم وقتی هر چیزی که اون داره میگه احمقانه اس؟ چرا باید این مامور سی آی ای که همش ایراد میگیره پیش ما میومد؟ اگه ما بهش گوش بدیم یعنی بذاریم یه قاتل احتمالی فرار کنه، اوضاع یک مرتبه قمر در عقرب میشه. فکر میکنم باید یه ذره بهش وقت بدم تا تو یه اتاق و یه جایی آروم بشه و استراحت کنه و ما هم به جست و جو هامون ادامه بدیم. امیدوارم این سرفه زودتر قطع بشه، فکر کنم دارم سرما میخورم...
دگرگونی های نامحدود
کارلا رادامز فکر میکنه میتونه به چین حمله کنه و آشفتگی رو در تمام دنیا برقرار کنه، اما درک سیمونز نقشه ای داشت که جلوی اون رو بگیره، و کارلا شدیدا زخمی میشه. " اگه قراره من بمیرم، مطمئن میشم دنیایی که اون دوست داره هم با من میمیره." با قدرت کمی که برایش باقی مانده بود ، به خودش قدرتمندترین و سرسخت ترین نمونه ی ویروس سی را تزریق کرد.اون از وابستگان همان گونه از ویروس بود که به درک تزریق شده بود. با بدن آلوده شده اش، او بدنش را با ناو هواپیمابر ادغام کرد، که او را به چیزی تبدیل کرد که قطعا انسان نبود. اون همچنین میتواند همسان هایی از خودش را با سایز انسانی به وجود بیاورد. ( تخم های کارلا ). این همسان های کارلا که بخاطر دیوانگی او بوجود می آیند، هنوز شبیه ایدا وانگ هستند، و اثبات میکنند که آزمایشات درک روح و روان او را بیشتر از آن چیزی که خودش فکر میکرد از بین برده است.
Derek و Carla
درک سیمونز از نمونه های بیشماری استفاده کرد تا ایدا وانگ را شبیه سازی کند. تنها اشکال این نمونه ها این بود که باید ساختار ژنتیکی سازگاری از بینشان پیدا می شد. با استفاده از ماخذ گسترده " خانواده " درک فهمید که یکی از محققان خودش، کارلا رادامز، گزینه ی مناسبی می تواند باشد. درک کارلا را فریب داد تا در آزمایشات شرکت کند. کارلا فکر میکرد درک برای او و کارش ارزش زیادی قائل بود تا او را به خطر بیندازد. اما او اشتباه میکرد و درک موفق شد همسانی از ایدا وانگ را که میخواست، خلق کند. با اینکه کارلا هم از لحاظ قیافه و هم رفتار شبیه ایدا بود اما جزئی از وجودش هنوز " کارلا " باقی مانده بود. رابطه ی درک و ایدا صمیمی بود و درک نمیتوانست ببیند که این همسان، ایدای واقعی نیست. چه از روی دلبستگی غلط او به ایدا و یا اینکه میخواست دق دلی خود را از روی او خالی کند، او هرگونه شکی را کنار گذاشت و شروع کرد به رفتار و انجام تعلیماتی که انگار او خود ایدای واقعی است. کارلا با اینکه بیشتر خصوصیات خود را در حین آزمایشات داشت، طوری که درک میخواست رفتار کرد. اما در اعماق وجودش روزنه هایی از کارلای اصلی هنوز وجود داشت و زمانی که این روزنه ها کم کم بیشتر شد و به چشم آمد، او عهد کرد که درک را نابود کند، مردی که زندگی او را نابود کرده بود. متن زیر نوشته ای از کارلاست دقیقا بعد از اینکه تبدیل به ایدا وانگ شد :
من خدمتگزار وفادار سیمونز، ایدا وانگ هستم. من هر کاری که اون بخواد انجام میدم و در مقابل، او هم هرکاری که من بخوام رو انجام میده. ما بهترین شریک هم هستیم و هیچ چیز نمیتونه بینمون بیاد. اما اخیرا وقتی تو چشاش نگاه میکنم در اعماق وجودم یک حس وحشتناکی دارم. نمی فهمم چرا باید همچین حسی داشته باشم وقتی قراره باهم باشیم یه صدایی فریاد میزنه : " بکشش! رویاهاشو نابود کن! نذار به چیزی که میخواد برسه! " و این صدا هر روز بلند تر و بلند تر میشه. اما چرا ؟ من چمه؟ اون منو خیلی دوس داره و من هم همینطور. هیچ دلیلی وجود نداره که همچین احساس هایی داشته باشم. من نمیتونم دنیا رو بدون اون تصور کنم. من همه چیزو به اون دادم. من هیچ وقت نمیخوام که رویاهاشو نابود کنم. هیچ وقت.
فایل اکو(Oko)
اکوها مخلوقاتی هستند که از یک عضو بر روی پشت Ustanak آزاد می شوند.ظاهری مانند حشرات دارند,الگوی نا منظم پرواز آنها به خفاش ها شبیه است.لغت اکو از معادل صربستانی چشم گرفته شده است. همانطور که اسمشان دلالت می کند,به عنوان چشمان Ustanak که در بینایی مشکل دارد عمل می کنند.جالب اینجاست که برای ردیابی هدف خود از موج های اولتراسونیک استفاده می کنند.اندام های حسی آنها با Ustanak مشترک هستند,و زمانی که یک هدف شناسایی می شود,از خود نوری ساطع می کنند و بال های خود را با طیفی به هم می زنند که تنها Ustanak قادر به شنیدن آن است.(چگونگی سازماندهی این ادراک حسی ناشناخته است.)امواج اولتراسونیک آنها توانایی عبور از دیوار و دیگر موانع را ندارند. اکوها هیچ کاربردی در نبرد ندارند,و بدن شکننده ی آنها به راحتی نابود می شود. متن زیر توسط یکی از اعضای نئو آمبرلا در زمان آزادسازی اکوها نوشته شده است. --- احتمال فراوانی می رود که جیک مولر در غار مقر D24 باشد.ما Ustanak را در اینجا داریم که منتظر مانده اما اکوها هم آزاد شده اند و در محل های مختلف قرار گرفته اند تا احتمال دستگیری(جیک) را بیشتر کنند.ما Ustanak را با سلاح های جدید مجهز کردیم,و امیدواریم که حداقل بتواند تکه ای از جیک را با خود بیاورد.تمام چیزی که ما احتیاج داریم مقداری خون تازه است. اما خیلی عالی می شود اگر آن زن همراه جیک(شری) را زنده بازگرداند.او برای خوردن خیلی خوب به نظر می رسد.من شرط می بندم که او(شری) هنگامی که زیر چاقو باشد صدای فوق العاده ای ایجاد می کند.وقتی که در مورد این موضوع فکر می کنم هیجان زده می شوم.من نمیتوانم صبر کنم تا چاقوی جراحی کوچکم را روی پوست سفید و خامه ای او بکشم,آن را پاره کنم و نگاه مفصلی به اعضای داخلی بیاندازم.
فایل فین مکاولی(Finn Macauley)
فین مکاولی یک مامور 22 ساله فعال در BSAA است که در شعبه آمریکای شمالی مشغول به کار می باشد. اولین ماموریت واقعی او در طول جنگ های داخلی در ادونیاست.(کاپتان)کریس ردفیلد افسر فرمانده ی اوست.او(فین) فردی صادق و مصمم و در حین حال ترسوست.به عنوان یک خبره در زمینه مواد منفجره,وظیفه ی او نابود کردن موانع و برج های ضد هوایی بود. متاسفانه,او قربانی دسیسه ی Ada شد,به وسیله ی آلودگی ای از پا درآمد که او را به یکی از سلاح های بیولوژیکی که دستور جنگیدن با آنها را داشت تبدیل کرد.پس از از دست دادن انسانیت خود در طول تبدیل شدن به یک مخلوق بی عقل توسط نیروهای پشتیبانی BSAA که برای ریشه کن کردن سلاح های بیولوژیک به ادونیا فرستاده شده بودند کشته شد. فین یک روز قبل از فرستاده شدن به ادونیا نامه ای برای مادرش فرستاده بود. --- مادر عزیزم, امیدوارم که خوب باشی.فردا,من به عنوان یکی از اعضای شاخه ی آمریکای شمالی BSAA با کشتی به ادونیا فرستاده می شم.اگر چه من هنوز یک تازه کار هستم,این یک افتخار بزرگ برای منه که به این تیم ملحق شم.امیدوارم حتی یک لحظه هم از دیگران عقب نمونم. اسم کاپتان تیم ما کریس ردفیلد هست.با توجه به سابقه ی مبارزه با بیوتروریسم کریس به طور کامل یک افسانه اس.من یک بار فرصت صحبت کردن با کریس رو داشتم,اما کریس امیدی به اینکه من بتونم کاری انجام بدم نداشت.اما به احتمال زیاد زمانی که به ادونیا برسیم من یه فرصت دیگه دارم,من تلاش خودم رو می کنم تا ترسو به نظر نرسم.من باید حرف های تو رو بیشتر گوش کنم تا عملکرد بهتری داشته باشم. بسیار خب,بهتره که من برم.تا زمانی که دوباره بتونم برای تو(نامه)بنویسم مقداری طول میکشه,پس زیاد نگران من نشو.امیدوارم که بتونم چیزی از ادونیا برات بیارم,اما تو میدونی که در میدان جنگ چقدر مشغله ی کاری وجود داره.
فین
فایل وضعیت خانوادگی جیک
جیک مولر در یک خانواده بسار فقیر متولد شد.از وقتی که پدر جیک در زمان کودکی او ناپدید شد در آمد خانواده بر عهده مادر بیمار جیک بود. اگر او درمان میشد , میتونست از بیماری رهایی پیدا کنه اما خانواده حتی در زندگی روزمره خودش هم تحت فشار قرار داشت و هزینه درمان مادر جیک هم اهمیت نداشت.مادر جیک به سختی کار کرد و جیک رو با علاقه بزرگ کرد. اگرچه او یک مادر مهربون بود اما وقتی جیک از پدرش گله و شکایت کرد با احتیاط و محتاط شد.مادر او از صمیم قلبش نیمه ی بدترش که او را رها کرده بود را دوست داشت، این برداشت جیک بود و به همین جهت او تصور تلخی از پدر گمشده اش داشت. جیک بزرگ شد و خودشو متقاعد کرد تا به عنوان یک سرباز استخدام شده انجام وظیفه بکنه و بجنگه.همه این کارها به خاطر مادرش بود او سعی داشت با تامین کردن مخارج بیماری مادرش خدمتی برای او بکنه.هرچند مدتی بعد جیک یک مزدور شد و مادرش هم به دلیل بیماری فوت کرد.او در یک خانواده فقیر رشد کرده بود و قادر نبود تا مادرش رو از بیماری نجات بده چون هیچ پولی در کار نبود.به سبب مرگ مادرش ,دلبستگی قویی به پول در قلبش باقی مونده موند. یه نامه است که مادر جیک اونو روی تخت خواب خود نوشت :
"پسر دوست داشتنی من , جیک.لطفا مادرتو به خاطر زود مردن ببخش و خواهشا نسبت به پدرت کینه ای به دل نداشته باش.پدرت مطمئنا هنوز تو رو از صمیم قلب دوست داره.من مطمئنم که یه روزی تو اونو ملاقات میکنی .قوی باش".
فایل Anti-C
آنتی C نام آزمایشی واکسن ویروس C است که در ایالات متحده از خون جیک مولر بدست آمد. اگر به بدن یک فرد مبتلا نشده به ویروس C تزریق شود,مصونیت در برابر ویروس C را به دنبال دارد.بعد از تزریق به انسان ها زنده ماندن آنها را در برابر ویروس C تضمین می کند,البته قبل از ظهور علائم و مشخصه های تبدیل شدن به جاوو,اما برای عده ای اندک.اما جاووها،Chrysalids و دیگر گونه های جهش یافته بلافاصله بعد از تزریق کشته خواهند شد. در حال حاضر,گفتن اینکه آنتی C به طور کامل تاثیر گذار است دشوار می باشد,اما احتمال کاهش خطرات ویروس C توسط آنتی C قابل توجه است. به هرحال,گزارش فرستاده شده توسط یکی از محققان دولت ایلات متحده نشان می دهد که,با وجود آنتی C ویروس C هنوز هم یک خطر بزرگ به حساب می آید. --- با توجه به وجود آنتی C,می توان گفت که خطر ویروس C به یک باره از بین رفته است.ما باید آنتی C را به سرعت به تمام شهروندان تزریق کنیم,تا اگر حادثه ی دیگری بر پایه ویروس C رخ دهد,ما بتوانیم با آن مقابله کنیم و خسارات وارده به حداقل برسد. اگر چه,ویروس C یک ویروس بی نظیر است و جهش های مختلف را بر اساس شرایط بدنی فرد مبتلا بوجود می آورد.به عبارت دیگر,من فکر می کنم که با وجود اهمیت گذشت زمان,این امکان وجود دارد که ویروس C جهش پیدا کند و دیگر در برابر آنتی C از خود ضعف نشان ندهد.ما چگونگی پیشرفت پروژه را در آینده با دقت زیر نظر داریم. به علاوه,ظرفیت و توانایی(خون) جیک موار(جیک وسکر) نیز در آینده بسیار مهم است زمانی که شاید یک ویروس C تکامل یافته متولد شود. BSAA در حال حاضر مشغول جست و جوی مکان های احتمالی برای یافتن جیک می باشد.
فایل کلیسای جامع تال اوکس و آزمایشگاه زیرزمینی(Tall Oaks Cathedral and Underground Lab)
خارج از محدوده ی شهری تال اوکس یک کلیسای جامع در قطعه زمینی که در طول نسل ها به نام خانواده ی سیمنز نشانه گذاری شده است وجود دارد.این زمین در درجه ی اول به عنوان یک محل ملاقات برای معاملات مخفی این خانواده به حساب می آید,و تعداد زیادی راه مخفی و تله برای ممانعت از ورود عوامل بالقوه به این مکان وجود دارد. سرپرست فعلی این خانواده,Derek C. Simmons,بتازگی مشغول مرمت یکی از دالان های زیر زمینی و تبدیل کردن آن به یک آزمایشگاه پیشرفته بوده است بنابراین او می توانسته تعدادی دانشمند را برای تحقیق بر روی ویروس C به این مکان منتقل کرده باشد. در طول حملات بیولوژیکی به تال اوکس,آزمایشگاه زیر زمینی نابود شد.هنگام بازرسی باقی مانده های آزمایشگاه,یادداشت شتاب زده ای پیدا شد. --- بعد از 10 سال و انجام 12,235 آزمایش,بلاخره پروژه تکمیل شد. متشکرم,دوشیزه Radames,من این(موفقیت) را به شما مدیونم. 4/30/2009
فایل لیان و حادثه ی راکون(Leon and the Raccoon Incident)
در سال 1998,طی یک حادثه ویروسی در مقیاس بزرگ در شهر راکون پخش شد.100,000 نفر از شهروندان به وسیله ی این ویروس آلوده و تبدیل به زامبی شدند,و بزرگترین مخاطره ی زیستی تاریخ به نام حادثه ی راکون مشهور شد. متاسفانه,Leon S. Kennedy,که یک مامور تازه کار بود و به تنهایی به راکون اعزام شده بود,درگیر این ماجرا شد.علی رغم مورد حمله قرار گرفتن توسط زامبی ها و سلاح های بیولوژیک,Leon به همراه تعداد اندکی از بازماندگان موفق به فرار از شهر راکون شدند.با این حال افراد زیادی جان خود را بر اثر مبتلا شدن به ویروس در مقابل (چشمان)لیان از دست داده بودند,و همچنین حملات دشمنان تاثیرات بدی بر روی وی گذاشته بود.ترس و اندوهی که لیان در حادثه ی راکون تجربه کرده بود حس نفرت عمیقی نسبت به مخاطرات زیستی را در وجود او ایجاد کرد. بعد از این ماجرا لیان به یکی از ماموران ایالات متحده تبدیل شد,اما فرصت بازگو کردن حقایق در مورد حادثه ی راکون برای او پیش نیامد.مقامات دولتی که می دانستند لیان یکی از بازماندگان راکون بوده است,در مورد جزئیات حادثه کنجکاو بودند,و در این مورد از او سوال می کردند,اما لیان به سادگی از جواب دادن امتناع می کرد. چند سال قبل در حین گفت و گویی با آدام بنفورد,یکی از مقامات بلند مرتبه ی دولتی که بعدها رئیس جمهور شد,لیان وقایع مربوط به حادثه ی راکون را به شرح زیر بازگو کرد. --- در هر صورت,در آن زمان,من بهترین کاری را که برای خروج از شهر می توانستم انجام بدهم کردم.البته,این یک حقیقت است که خشم من علیه آمبرلا,که مسبب اصلی این ماجرا بود,توانایی انجام این کار را به من داد,اما بعد از خروج از راکون,من به این فکر افتادم که چگونه علیه آمبرلا اقدام کنم. در راکون,ما هر آنچه را که برای بقا و زنده ماندن لازم بود انجام دادیم,این تمام ماجرا بود.به هر حال,من صادقانه فکر می کنم که پایبند بودن به چنین هدفی در اون جهنم برای من و کلر بسیار سخت بود.بله,درسته.من فقط یک افسر تازه کار بودم,و کلر هم یک دانشجوی 19 ساله بود.در واقع من بارها به خالی کردن یک گلوله در سر خودم فکر کردم,نه برای یک یا دو بار بلکه بیشتر. دلیلی که باعث شد من از تلاش کردن منصرف نشوم؟؟ به طور قطع شری بود. من نمیتوانم بگویم که جزئیات را می دانم.شری فقط یک بچه بود,تنها 10 سال داشت,با این حال در میان حادثه ی راکون گیر افتاده بود.او به طور ظالمانه ای به عنوان یک شخص کلیدی در گروه بزرگسالان قرار گرفته بود,و تحت تعقیب هیولاها بود.من باید شری را از آن جهنم نجات می دادم.بخاطر این هدف,من نمی توانستم نا امید شوم.قطعا کلر هم به همین موضوع فکر کرده بود,حتی بیشتر از من.
BSAA (اتحادیه ارزیابی امنیت بیوتروریسم)
در سال 2003 به علت ورشکستگی شرکت دارویی آمبرلا تکنولوژی توسعه ی B.O.W (سلاح بیوارگانیک) که شرکت مخفیانه بر روی آن تحقیق می کرد وارد کانال های غیر قانونی شد. در نتیجه بسیاری ازعملیات مخرب و ویرانگر با استفاده از سلاح های بیوارگانیک توسط سازمان های تروریستی و جنایتکار در سراسر دنیا صورت گرفته است. به همین دلیل فدراسیون شرکت های دارویی از اینکه از سوی دنیا مورد بازجویی قرارگیرند به هراس افتادند و بدین ترتیب نیروهای ویژه ضد تروریسم BSAA (اتحادیه ارزیابی امنیت بیوتروریسم) شکل گرفت. در ابتدا این اتحادیه فقط به صورت یک سازمان غیر دولتی بود که اقداماتی مربوط به مقابله با بیو تروریسم انجام می داد. اما بعد از یک سال که تهدبدهای بیو تروریسم شدت گرفت این اتحادیه به عنوان یک نیروی ویژه واقعی به صلاح دید سازمان ملل شناخته شد تا بتواند پاسخگوی موقعیت های احتمالی باشد. به منظور شناخته شدن به عنوان یک آژانس رسمی به این نیروهای ویژه در دولتها و ملتهای دیگر قدرت و اختیاراتی همچون استفاده از زور و حق انجام تحقیقات جنایی و دستگیری داده شد. اگرچه در موارد متعدد این سازمان در وقایعی که در ایالات متحده رخ می دهد دخالت نمی کند. نوشته به جا مانده از کریس در سال 2005 می تواند موید این جریانات باشد. --- بازرسی فرودگاه هاروارد ویل پایان یافت اما مسئله توسط دولت ایالات متحده بسته شد و به همین خاطر ما اطلاعات کمی بدست آوردیم. در این میان به کارگیری ویروس های T و G در این واقعه مورد تأیید قرار گرفت. ایالات متحده نیروهای ویژه ضد تروریسم خود را دارد که درگیری های ضد بیو تروریسم را برای مدت طولانی بعد از واقعه راکون ادامه داده است. بنا براین ما به عنوان اتحادیه ارزیابی امنیت بیوتروریسم اغلب مجبور هستیم منتظر وقایعی باشیم که در ایالات متحده رخ می دهد. و در آخر هنوز یک روز از این واقعه نگذشته بود که ما در محوطه فرودگاه به صف شدیم. نتیجه این تحقیقات نشان داد که کلر در وقایع دست داشته است. من با ترس با او تماس گرفتم اما به نظر می رسید مشکلی وجود نداشت و من احساس کردم راحت شده ام. با این وجود نمی توان گفت چه وقت بیوتروریسمی همانند واقعه راکون در ایالات متحده رخ خواهد داد.
پیرس نیوانس
پیرس نیوانس 26 ساله یکی ازعاملان BSAA است که برای بخش آمریکای شمالی کار می کند. کریس رد فیلد افسر فرمانده اوست. هماهنگی چشم و دست او و همچنین مهارت تمرکز پیرس بی نظیر است که او را در امر تیر اندازی درBSAA زبر دست ساخته. او در میدان نبرد نسبت به شرایط متغییر می تواند خیلی سریع واکنش نشان دهد. او علیرغم وجود هر نوع شرایط نامطلوب معمولآ راهی برای تکمیل مأموریت خود پیدا خواهد کرد. پیرس یک مرد مصمم و جدی در مبارزه است. با این وجود هر از گاهی او با سربازان هم قطار خودش رفتار خوبی دارد. این ویژگی ها باعث می شود که افسر فرمانده او اینگونه بگوید که آینده BSAA در دستان مردانی چون او قرار دارد. نیوانس خود ترجیح میدهد که به تیمش نه یه عنوان افراد مادون و زیر دست بلکه به عنوان اعضای یک خانواده بزرگ نگاه شود. او اعتقاد دارد که قدرت BSAA در گرو رابطه و اتحاد همه اعضای آن است. او برای کاپیتان رد فیلد احترام زیادی قائل است و کاپیتان رد فیلد نیز به نوبه خود به او کاملآ اعتماد دارد. پیرس بعد از مفقود شدن کریس کنترل و نظارت تیم را بر عهده گرفت. در زیر نوشنه ای از یک افسر عالی رتبه BSAA آمده است که موقعیت پیرس را در طول این مدت تشریح میکند. --- تقریبآ یک ماه یعد از به عهده گرفتن مسئولیت فرماندهی تیم آلفا، پیرس کار خود را به نحو احسن انجام میداد. او به اندازه کریس قوی نبود ولی قطعآ بالاتر از حد استاندارد بود. برای من فرقی نمی کند که او را کاپیتان دائمی گروه آلفا کنم، اما فکر می کنم او ترجیح می دهد ببیند که کریس به شغل خود بازگشته است. او واقعآ چشم امید به بازگشت او دارد. احتمالآ اینگونه احساس می کند که BSAA بدون وجود او همان اتحادیه قبلی نیست. امیدواریم مأموران ما در اروپای شرقی بتوانند چیزی در مورد او پیدا کنند.
زامبی¬ها
در سال 1998 یک حادثه بیولوژیکی تمام شهر راکون را مورد سرایت ویروس T قرار داد. ساکنان این شهر که آلوده به ویروس T شده بودند در اثر عفونت جان باختند ولی اجساد آنها به وسیله همین ویروس دوباره زنده و تبدیل به موجودات آدمخواری شدند که به گونه عجیب و وحشتناکی راه می¬رفتند. گزارشات مربوط به این حادثه حاکی از آن بود که چشمان بسیاری از این اشباح می¬درخشیدند و پوست آنها پوسیده یا ورآمده بود. از آنجا که این موجودات راه رفتن مردگان را در داستانهای ترسناک تداعی می¬کردند به آنها نام غیر علمی زامبی داده شد. علت حادثه بیولوژیکی "تال اوآک" نامعلوم است ولی مراحل ابتلاء قربانیان شباهت زیادی به حادثه شهر راکون دارد. خوب یا بد، لقب زامبی در مورد این قربانیان نیز به کار برده شده است. اما زامبی¬های "تال اوآک" خصوصیات متفاوتی نسبت به آنهایی دارند که مبتلاء به ویروس T شده بودند. این مطلب در گزارشی تأیید شده است که لئون به FOS در طول کار خود بر روی حادثه فرستاده بود. --- فرستنده: لئون س. کندی گزارش من در مورد قربانیان مبتلاء به ویروس. اغلب این قربانیان، قوی و زیرک هستند. آنها می¬توانند راه بروند و بپرند. آنها حتی از اشیاء اطراف به عنوان سلاح استفاده می¬کنند و قادرند در مسیر خود به موانع برخورد نکنند. فقط گروه بسیار کوچکی از قربانیان ویروس¬های T و G این نوع تواناییها را نشان دادند. این موارد آنقدر کم بودند که هرگز عمومیت پیدا نکردند و هیچ پاسخی هم پیدا نشد که چرا آنها متفاوت بودند. گزارشات آنها را فقط محققان ایالات متحده و BSAA دادند. اینها دیگر حیوانات آرام و احمقی نیستند که فقط نیاز به تغذیه داشته باشند. آنها قوی و درنده هستند، بنابر این در ارتباط با آنها باید احتیاط بیشتر کرد
دوره زندگی کریس
كريس سابقآ عضو نيروي هوايي آمريكا بود كه نقش فعالانه اي را به عنوان يك خلبان جنگي به عهده داشت. اما شخصيت و اعتقادات انعطاف نا پذير او با مقام هاي بالا دست مغايرت داشت. به همين علت از كار بركنار شد.سپسس توانایی مبارزه و نبردش و و همچنین تجهیزات و پروازی هواپیما خریده شده و توسط S.T.A.R.S ، نیروهای ویژه واحد اداره پلیس شهر راکن تفتیش شد. او توسط واحد نيروهاي ويژه اداره پليس شهر راكن (استار) كشف شد. در سال 1988 او از اتفاقي كه تحت عنوان (حادثه بزرگ) معروف بود جا سالم به در برد. حادثه بزرگ در حومه شهر راكون اتفاق افتاد كه بعد از آن كريس تحقيقات خودش را در شركت دارويي آمبرلا آغاز كرد كه آن شركت خود سازمان دهنده اين حادثه بود و منافع زيادي را از طريق توسعه سلاح بيو ارگانيك به دست آورد. بعداز فروپاشي آمبرلا در سال 2003 او به يك نيروي ويژه ضد تروريسم (BSAA) پيوست. در آفریقا در سال 2009 او با آلبرت وسکر که سابقا عضو شرکت آمبرلا بود و در بیو تروریسم های زیادی دست داشت آشنا شد. با قتل وسکراو به جنگ طولانی مدت خود با آمبرلا پایان داد. سپس در سال 2012 در طول عملیاتی در جمهوری ادونیا او توسط سازمان تروریستی نئو آمبرلا به دام انداخته شد و همه زیردستانش به جز پریس در زمینه سلاح های بیو ارگانیک (B.O.W) پیشرفت کردند. او مورد حمله آنها قرار گرفت. کریس که مجروح شده بودحافظه خود را در جنگ از دست داد و روزها را با مصرف الکل در گوشه ای از اروپای شرقی سپری می کرد تا اینکه شش ماه بعد پریس او را پیدا کرد. کریس که می توانست به عنوان تمثال BSAA نامیده شود کل سازمان را بسیار شوکه کرد. وقتی آنها شنیدند که او از بیمارستان ناپذید شده. یک نسخه از ایمیلی که به پریس فرستاده شده نشان می دهد که بخش BSAA هرگونه همکاری ممکن را در طول تحقیقات تحت فرماندهی پیرس انجام می داد. ----
آقای پیرس نیواس.بخش آمریکای شمالی. ما از ناپدیدی کریس ردفیلد بسیار متعجب شدیم. او مردی است که وجودش درBSAA لازم است و یک عامل مهم هم برای بخش آفریقای غربی که من عضو آنجا هستم و هم شخصآ برای خود من می باشد. اگر خبری در دست دارید لطفآ با من تماس بگیرید. در این صورت ما به شما کمک خواهیم کرد.
پروفایل هلنـــا هارپر (2)
هلنا هارپر از باور هایش چشم پوشی نمی کند و کسی نیست که کنار بکشد و به دیگران اجازه دهد تا مسئولیت به عهده بگیرند. با این حال او تمایل دارد که به احساساتش اجازه دهد تا بر او غلبه کند. او بهترین کلاسش و اولین انتخاب اداره برای کار بود . اما مقامات نگران این بودند که اخلاقش جلوی کارش را بگیرد. آنها حق داشتند، به هنگام تحقیق و بررسی یک قاتل زنجیره ای هلنا موفق شد قاتل را پیدا کند و دستگیر کند. در طی عملیات او از فشار زیادی روی مظنون استفاده کرد و برای همین به صورت موقتی از اداره کنار گذاشته شد. او ادعا کرد که بایستی قاتل را ساکت می کرد، چرا که او در مقابل خانواده ی قربانی، آنها را تهدید می کرد.
بعد از این که آن دوره ی موقت به پایان رسید، او خود را در وضعیت هایی یافت که نمی توانست خودش را کنترل کند. زمانی که دوست پسر دبرا فحاشی کرد و عصبانی شد، هلنا به او شلیک و او را زخمی کرد. مافوق های او نمی خواستند رفتار ناشایست و خشن او را نادیده بگیرند و از طرفی هم نمی خواستند اخراجش کنند، پس او را به قسمت سرویس امنیتی منتقل کردند. در بین حمله ی تال اوکس، هلنا به نفع درک سی.سیمونز در نقشه ی او که قتل رئیس جمهور آدام بنفورد بود، مورد استفاده قرار گرفت. به خاطر حادثه ی فحاشی دوست پسر خواهرش، فرصت های هلنا برای ملحق شدن به DCO همگی از بین رفت. آنچه در زیر آمده است، از گزارشات یکی از مافوق های هلنا به هانیگن، کسی که از ایده ی ملحق شدن هلنا به DCO به خاطر درخواست مصرانه اش حمایت کرد، است :
هانیگن؛
از امروز، هلنا باید برای وظایفش گزارش دهد و تحت نظر USSS خدمت کند. ما او را تحت نظر می گیریم تا ببینیم که چگونه از پس موقعیت جدیدش بر می آید ولی تا آنجا که من می توانم بگویم، فکر نمیکنم که مدت زیادی در قسمت از کار دوام بیاورد.
من خشم و عصبانیتی را که او هنگامی که خواهرش دبرا به خاطر دوست پسر فحاشش در بیمارستان بستری شد را حس کرد، درک میکنم.اما تحت هر شرایطی شلیک به یک شهروند غیر مسلح رفتاری غیر قابل قبول برای یک مامور دولت است. نه تنها این، او حتی میتواند اطرافیانش را نیز به خطر بیندازد. من از توانایی هایش آگاهم و می دانم که تو نسبت به او خوشبین هستی ، اما این تصمیم من است.
دخمــه
" دخمه" ها در راه های مارپیچی در زیر تال اوکس قرار دارند و قدمت آنها به 400 سال قبل باز می گردد. آنها نه تنها آرامگاه نهایی اعضای خانواده ی سیمونز، بلکه آرامگاه تمام کسانی که به سازمان مرموز " خانواده " خدمت کرده اند می باشد.
این آرامگاه های زیرزمینی برای عموم شناخته شده نیستند بلکه هنوز هم توسط اختراعات عجیب و غریب و پیچیده ای محافظت می شوند تا جلوی نفوذ بیش از حد بیگانگان به اسرار " خانواده " را بگیرند. با اینکه دخمه ها بیشتر توسط خانواده ی سیمونز مورد استفاده هستند، غار های بنا شده ی اولیه و تغییرات، به وجود ساکنینی قبل از آنها در آنجا اشاره دارد.
یک یادداشت توسط سیمونز به زیر دستانش قبل از حادثه ی تال اوکس که در اعماق دخمه ها اتفاق افتاد :
تمام تله ها را قبل از ادامه دادن نقشه جای گذاری کنید. همچنین محض احتیاط برزاک را در آکوواریوم آزاد کنید. هر کسی که در حین شورش به اینجا راه پیدا کند، باید کشته شود. تمام مردم در تال اوکس، همینطور رئیس جمهور باید از بین بروند. آنها همگی قربانیان ملزومی برای حفظ امنیت کشورمان خواهند بود.
Leon و Ada
ایدا وانگ یک جاسوس زن است که نقشی فعال در دنیای تبه کاران بازی می کند. با این حال هویتش کاملا نا مشخص است، حتی نام " ایدا وانگ " نیز نام واقعی او نیست. رویارویی لیان و ایدا به حادثه ی راکون در سال 1998 بر می گردد.
در آن زمان، افسر پلیس تازه کار یعنی لیان، تازه به ساختمان پلیس راکون رسیده بود و درگیر حادثه شد و نقشه ی فرار از شهری که پر از موجودات بود را کشید. در طرفی دیگر، ایدا دستوری مشخص از شرکت رقیب شرکت دارویی آمبرلا (که باعث حادثه شد)، دریافت کرده بود و او بی سر و صدا وارد شهر شد.
ایدا و لیان در شهری که تبدیل به جهنم شده بود، همدیگر را ملاقات کردند و ایدا نقشه کشید که با استفاده از یک هویت جعلی از لیان برای انجام دادن دستورش استفاده کند. با این حال زنده ماندن در راکون سیتی جهنمی، باعث ایجاد یک وابستگی قوی بین این دو شد. در نتیجه، ایدا زندگی اش را به خطر انداخت تا از لیان محافظت کند، کسی که قرار بود از او استفاده کند. هر دو از شهر به صورت جداگانه فرار کردند اما این احساس به صورت عمیقی در ذهن هر دوی آنها حک شد.
پس از آن لیان یک مامور شد و ایدا به کار های پس زمینه ی دنیا پرداخت و آنها رویارویی ها و جدایی های مکرری داشتند. ایدا دستوراتش را با استفاده از لیان اجرا کرد و لیان در اختیار ایدا بود. آنها با خصومت با یکدیگر برخورد نمی کنند، اما همینطور دوستی یا عشق واضحی هم بینشان دیده نمی شود. رابطه ی این دو ممکن است برای بقیه عجیب به نظر برسد. مدارک بسیار کمی وجود دارد که به ایدا وانگ مربوط می شود.
با این حال اخیرا نام او در یک پرونده ی CIA می تواند تایید شود. زمانی که جنگ داخلی در جمهوری اسلاو شرقی در اروپا صورت گرفت، یک مامور CIA، به آنجا نفوذ کرد و پرونده، گزارش آنهاست :
به عنوان نتیجه ی تحقیق و بررسی، به نظر می رسد یک زن در دولت جمهوری مداخله کرده است و خود را از ناظرین BSAA می داند و خود را ایدا وانگ معرفی کرده است. BSAA این موضوع را انکار می کند. روسای اروپایی آنها هم سکوت اختیار کرده اند. به نظر می رسد ما تنها کسانی هستیم که از این ماجرا با خبریم.