۱۴۰۱/۵/۱۶، ۱۰:۴۰ صبح
Chris Redfield
نام: Christopher Redfield
تاریخ تولد: 1973
قد: 185cm
وزن: 98kg
گروه خون: O
کریس برادر بزرگ تر کلر است. مادر و پدرش در هیچ کدام از بازی ها نبودند ولی در یکی از کتاب های مربوط به این بازی گفته شده که آنها در یک تصادف درگذشتند. او در 17 سالگی به نیرو هوایی آمریکا پیوست. وی خلبانی عالی بود. در 24سالگی بازنشسته شد و به پیشنهاد یک دوست خانوادگی، بری برتن به راکون رفت تا به گروه استارز بپیوندد. آنها او را به عنوان پیش- قراول و کمک خلبان تیم آلفا پذیفتند.
The mansion incident
تیم آلفا برای یافتن تیم براوو، به کوهستان آرکلی رفتند. وقتی در جنگل دنبال آنها می گشتند، هلیکوپتر سوخته و جنازه خلبان آنها را دیدند. در همان موقع یکی از افراد تیمشان، جاسپ فورست توسط سگی خورده شد. بقیه به طرف هلیکوپتر رفتند ولی خلبانشان با هلیکوپتر فرار کرد و آنها را با سگهایی وحشی تنها گذاشت. سپس آنها به عمارتی که در آن نزدیکی بود پناه بردند. در عمارت هر کس به سمتی رفت. کریس هیولاهای زیادی جنگید و در راه دو نفر از بازماندگان گروه براوو، ربکا چمبرز و ریچارد ایکن را پیدا کرد. وقتی که غارهای زیر ساختمان را می گشت، انریکو مارینی، کاپتان تیم براوو را در حالی که به شدت زخمی شده بود پیدا کرد. او به کریس گفت که در گروه یک خائن وجود دارد ولی تا آمد حرفش را تمام کند توسط شخصی نامعلوم کشته شد. کریس آزمایشگاه زیر زمینیی را پیدا کرد که برای ساخت B.O.W. از آن استفاده می شد و فهمید که وسکر یکی از محققان آنجا بوده.وقتی وسکر را دیدند او به آنها گفت که برای این اعضای استارز را به اینجا آورده که اطلاعات جنگی به دست آورد بعد به ربکا شلیک کرد و یک تایرنت را آزاد کرد. تایرنت وسکر را کشت. به این دلیل که ربکا جلقه ضدگلوله داشت شلیک وسکر وی را نکشت و رفت تا برنامه ی خود نابودسازی عمارت را فعال کند. پس از فعال شدن، کریس رفت تا جیل را پیدا کند و دید که وسکر او را در یک زندان حبس کرده است. پس از نجات دادنش، هر دو روی پشت بام ساختمان رفتند تا برد، خلبان تیم آنها را نجات دهد سپس ربکا هم آمد. یکدفعه تایرنت به آنها حمله کرد و برد برایشان یک RPG انداخت آنها هم با استفاده از آن تایرنت را کشتند. کریس، جیل، ربکا و بری از آنجا فرار کردند و ساختمان منفجر شد.
After the nightmare
کریس، جیل، بری و ربکا سعی کردند این اتفاق را به آمبرلا گزارش دهند ولی رئیسR.P.D نگذاشت و گروه استارز را با یک گروه استاندارد تر یعنیS.W.A.T. جایگزین کرد. کریس خیلی ناراحت شد و از آنجا رفت تا به تنهایی درباره آمبرلا تحقیق کند. پس از مدتی از جیل و بری برای ادامه کارش کمک گرفت.
Rockfort Island and Antarctica
وقتی کریس در اروپا تحقیق میکرد، از لیان پیغام گرفت که خواهرش در جزیره راکفوت است و رفت تا کلر را نجات دهد. وقتی رسید به جای کلر وسکر را دید و فهمید که او در آرکلی نمرده و دارای قدرت های زیادی شده است. آنها مدت کوتاهی با هم درگیر شدند و در آن میان وسکر به کریس گفت کلر در قطب جنوب است پس به آنجا رفت و کلر را پیدا کرد و دید که آنجا شبیه آزمایشگاه اسپنسر در آرکلی است و الکسیا اشفورد مخترع T-Veronica virus خود را به هیولا تبدیل کرده تا وسکر را بکشد ولی وسکر رفت و کار کشتن الکسیا را به کریس واگذار کرد. کریس با کمک کلر او را کشت و به وی گفت که در جت منتظرش بماند و خودش رفت تا با وسکر بجنگد. درگیری آنها با انفجار ساختمان تمام شد و کریس به همراه کلر با جت از آنجا فرار کردند.
The end of Umbrella
در سال 2003 هدف اصلی کریس از بین بردن آمبرلا بود. او با همکار جدیدش، جیل به آزمایشگاه آمبرلا در روسیه رفتند تا آن مکان و B.O.W.هایش را از بین ببرند. آنجا با سرج والدمیر رو به رو شدند. او به آنها گفت سازنده ویروسی جدید به نامT-A.L.O.S.است و آنها را دراتاقی که فرد مبتلا در آن بود زندانی کرد. کریس و جیل آن را کشتند و ساختمان و تمام B.O.W. های آن را از بین بردند و از آنجا رفتند که با این کار آمبرلا از بین رفت.
After Umbrella
جیل و کریس به گروه B.S.A.A پیوستند و با هم تمام دنیا را برای نابود کردنB.O.W. ها گشتند. در سال 2006 به آنها ماموریت داده شد که بروند و اسپنسر را پیدا کنند، آنها خانه او را پیدا کردند. تا وارد ساختمان شدند، دیدند که محافظان او کشته شده اند. با هزار بدبختی به کتابخانه اسپنسر رسیدند ولی دیدند که او مرده و وسکر کنار جنازه ی او ایستاده. آنها با وسکر جنگیدند و وقتی که وسکر داشت کریس را خفه می کرد، جیل برای نجات دادن کریس، خود و وسکر را از پنجره بیرون انداخت. 3ماه دنبال جنازه آنها گشتند ولی چیزی پیدا نکردند و جیل را مرده اعلام کردند.
Kijuju incident
کریس به همراه همکار جدیدش شوا به آفریقا رفتند تا ایروینگ را پیدا کنند. بعد از کلی دردسر او را کشتند و در راه فهمیدند که جیل زنده است. بعد جیل را پیدا کردند و فهمیدند که همه این اتفاقات زیر سر وسکر و اکسلا است. برای خراب کردن نقشه آنها هر دو را کشتند و با جاش و جیل از آنجا فرار کردند.
معرفی Kirk Mathison
سال تولد:1980 | قد: 179Cm | وزن:80کیلو |
Kirk در سال 1980 متولد شد و به عنوان خلبان به BSAA پیوست و به زودی پشتیبانی هوایی عملیات ویژه شد. برای BSAA غیر عادی بود که Kirk به طور مستقیم بدون داشتن تجربه ای وارد BSAA شد. او تمام مهارت ها و تکنیک های خود را در BSAA آموخته بود , این به معنی این است که او یکی از بزرگترین عضو های BSAA بود.از آنجا که او وابسته به شعبه غرب آفریقایی بود، کرک، پشتیبان هوایی اصلی برای ماموریت Kijuju بود.
او در طول این ماموریت دائما در تماس با Chris و Sheva بود و در صورت لزوم شلیک های هوایی با قدرت انجام میداد.ولی در نهایت متاسفانه او کشته شد ,
هنگامی که او با هلی کوپتر توسط چند Kipepeo مورد حمله قرار گرفت سقوط کرد و در زمین ماجینی ها او را سوازاندند.
معرفی Reynard Fisher
سن:35 | قد:180 | وزن:85کیلو | وضعیت : مرحوم
35سال سن دارد ,Reynard عامل نفوذ شعبه غرب آفریقا است. او عضو سابق وزیر امنیتی یک کشور ناشناخته افریقایی بود. او به خوبی در تطبیق به مردم منطقه ای که او در حال کار است و در رابطه بالا با مافوق خود را برگزار می شود آشنا شده است.
دراوایل سال 2009 Reynard به کار مخفی در Kijuju, Africa اعزام شد.یکی از مخاطبین خود یک قصاب محلی بود و Reynard با اطلاعات ارائه شده توسط جلاد Majini در ماه ژانویه کشته شد.Reynard هویت واقعی خود رو توی یک قصابی بیشتر پنهان میکرد.
در اواسط ماه فوریه Reynard شواهدی رو توانست شناسایی کند که ثابت میگرد ویروس لاس پلاگاس در Kijuju هست و او این اطلاعات رو به دفتر اطلاعات BSAA داد. چندروز بعد Reynard سلاح های شناخته شده ریکاردو ایروینگ رو در کنار هم قرار دادند چون به معامله های بازار سیاه اسلحه ها مشکوک شده بودند.اطلاعات ارائه شده توسط Reynard در مورد این موضوع تنها برای BSAA مجاز بود برای برنامه ریزی یک ماموریت برای دستگیری او. او میگفت که در مورد شایعه پروژه Uroboros شنیده.
هنگامی که این عملیات جریان پیدا کرد Reynard با تیم براوو که از Chris Redfield و Sheva Alomar تشکیل شده بود ملاقات کرد و به انها سلاح داد.او به آنها هشدار داد که کار خود را در Kijuju تمام کنند و سریع از Kijuju خارج شوند برای اینکه Kijuju یک منطقه بسیار خطرناک بود.کمی بعد Reynard توسط جلاد Majini در میدان شهر به قتل رسید.
Jill Valentine
نام: Jill Valentine
جنسیت: مونث
نژاد/ملیت: سفید پوست / آمریکایی
شغل: امنیت عقب تیم آلفای استارز (سابقا) مامور تیم ضد بیو تروریسم (سابقا) مامور BSAA
حضور در: Resident Evil، Resident Evil 3: Nemesis، Resident Evil 5، Resident Evil: The Umbrella Chronicles، Resident Evil: Revelations، Resident Evil: The Mercenaries 3D، Resident Evil: Operation Raccoon City، Resident Evil: Apocalypse، Resident Evil: Afterlife، Resident Evil: Retribution
قد: 172cm
وزن: 56kg
گروه خون: B
جیل 2 دست است. در بیشتر اوقات از دست راست استفاده می کند ولی در آخر فرار جداگانه یک Sig 556 را با دست چپ شلیک کرد و در یکی از عکس های رزیدنت5 یک M92Fرا با دست چپ گرفته است.
Resident Evil 1
در سال1998 جیل به همراه بقیه اعضای گروه آلفا استارز دنبال اعضای گروه دلتا که در اوایل ماموریت خود گم شده بودند می گشتند. چند دقیقه بعد از رسیدن، هلیکوپتر سوخته و جنازه خلبان تیم دلتا را دیدند. همان موقع چندین سگ به آنها حمله کردند و یکی از اعضای گروهشان به نام جاسپ را تکه پاره کردند در همان لحظه خلبان تیمشان با هلیکوپتر فرار کرد و بقیه گروه را تنها گذاشت.جیل به همراه کریس،بری و وسکر به داخل یک عمارت که در آن نزدیکی بود پناه بردند. در دقایق اول فهمیدند که آنجا پر از هیولا است و جنازه اعضای گروه دلتا را پیدا کردند. جیل به همراه بری عمارت را گشتند و فهمیدند که آن عمارت روی یکی از آزمایشگاه های فوق سری آمبرلا واقع شده است و این که وسکر یک جاسوس دوجانبه است. کمی بعد یک T-002به وسکر حمله کرد و آنها فکر کردند که او مرده است. بعد برنامه انفجار عمارت فعال شد و جیل به همراه کریس،بری و ربکا(تنها بازمانده گروه دلتا)از آنجا فرار کردند.
Resident Evil 3
بعد از اتفاقی که در عمارت برای جیل افتاد تصمیم گرفت به راکون برگردد. 2ماه بعد تمام شهر به T-virusمبتلا شدند و جیل برای آخرین آخرین فرارش، خانه ی خود را ترک کرد و به R.P.Dرفت. جلوی ساختمان Nemesisرا دید که داشت برد،خلبان تیم آلفا را می کشت. سپس از دست آن به داخل ساختمان فرار کرد پس از پیدا کردن تمام چیز هایی که می خواست از آن جا خارج شد. در راهش با کارلس، یکی از اعضای گروه آمبرلا آشنا شد و داخل یک مترو با 2عضو دیگر گروه آمبرلا نیکولای و نیهایل دیدار کرد و برای راه انداختن مترو دنبال وسایل گشت که در راه پیدا کردن یکی از آنها دید که نیکولای در یک ساختمان منفجر شد. پس از پیدا کردن همه آنها داخل مترو رفت که آنجا بار دیگر با Nemesisرو به رو شد که این بار نیهایل یک نارنجک در آن واگن انداخت که با آن خودش و Nemesis ترکیدند که باعث شد مترو از راهش خارج شود و به داخل برج ساعت بیفتد.جیل زنگ ساعت را به صدا در آورد تا هلیکوپتر نجات به آن طرف بی آید ولی تا هلیکوپتر به آن سمت آمد، Nemesis با یک Rocket Launcherآن را ترکاند .وقتی جیل از ساختمان خارج شد،Nemesis از طریق زخمی کردن بازوی جیل او را مبتلا به ویروسNemesisکرد. کارلوس به کمک او آمد ولی Nemesis او را زد سپس جیل Nemesisرا موقتا از پا در آورد و بی هوش شد.کارلس او را داخل ساختمان برد و به بیمارستان رفت تا برای جیل دارو پیدا کند. پس از یافتن دارو آن را به جیل داد و او را درمان کرد بعد جیل به پارک راکون رفت و آنجا یکی دیگر از آزمایشگاه های آمبرلا را پیدا کرد. دوباره توسطNemesis مورد حمله قرار گرفت ولی این بار آن را با یک سلاح که تازه برای آن آزمایشگاه آمده بود کشت. آخر سر جیل و کارلس توسط یک هلیکوپتر که بری آن را می راند از راکون فرار کردند و در همان لحظه موشک هایی که توسط دولت برای نابود کردن راکون فرستاده شده بودند به زمین برخورد کردند و شهر را با خاک یکسان کردند.
The fall of Umbrella
در سال 2003جیل و کریس به گروه ضد ترور بیولوژیکی پیوستند. آنها به یک ساختمان آمبرلا در روسیه رفتند. ماموریتشان این بود که تمام سلاح های بیولوژیکی ای که در آن ساختمان وجود داشت را از بین ببرند. در میان راه در یک اتاق که در آن یک نوع ویروس جدید به نامT-A.L.O.S بود گیر افتادند ولی آن را شکست دادند و آمبرلا را به پایان رساندند و از آن ساختمان فرار کردند.
A new dawn
در سال 2006 جیل و کریس به گروه BSAAپیوستند و به آنها ماموریت دادند تا اسپنسر را پیدا کنند. وقتی وارد منزل او شدند، دیدند که محافظان شخصی او طی یک درگیری فیزیکی کشته شده اند.آنها بعد از گذشتن از تله هایی که در آن خانه بود به کتابخانه اسپنسر شدند ولی او را مرده روی زمین دیدند و با وسکر رو به رو شدند. پس از یک درگیری جیل برای نجات دادن کریس خود و وسکر را از پنجره بیرون انداخت. گروه BSAA دنبال جنازه آنها گشتند ولی پیدایش نکردند و هر 2را مرده اعلام کردند.
Test subject
وقتی جیل در راکون مبتلا به N-002شده بود با آن دارو ویرویش از بین نرفته بود، فقط غیر فعال شده بود. پس از سقوط، وسکر متوجه ویروس درون او که باعث شده بود دارای قابلیت های مناسبی برای آزمایش هایش شود، شد و از او به عنوان نمونه تست برایUroboros استفاده کرد. پس از موفق شدن پروژه Uroboros وسکر به او نوعی ویروس تزریق کرد که با آن می توانست او را به طور کامل کنترل کند و به او قدرت و سرعت زیادی می داد. بعد از آن جیل برای اکسلا و وسکر کار می کرد.
Resident Evil 5
در آفریقا وسکر به جیل ماموریت داد تا به ایروینگ کمک کند در عین حال مراقبش باشد. وقتی کهBSAA چند نفر برای کشتن ماجینی ها فرستاد و جیل با یک فرد مبتلا به Uroboros از همکاران قدیمی خود پزیرایی کرد. از آن طرف کریس به همراه همکار جدیدش شوا فرستاده شدند تا ایروینگ را دستگیر کنند و ایروینگ مسئول کشتن آنها شد ولی هر کار کرد موفق نشد پس جیل به او یک کیف پر از طلا داد و به او گفت که می خواهی چه کار کنی؟ و او را مجبور کرد که از انگل استفاده کند که پس از این کار ایروینگ هیولا شده به کریس و شوا حمله کرد ولی توسط آنها کشته شد.
سپس جیل پیش وسکر و اکسلا رفت تا به آنها بگوید په اتفاقی برای ایروینگ افتاده است. وقتی کریس و شوا برای چندمین بار اکسلا را به همراه جیل ماسک دار دیدند و (برای صد هزارمین بار) پرسید که جیل کجاست، جیل با انها جنگید و آخر سر یک گلوله به ماسک جیل خورد و ماسکش پرت شد(ولی هنوز شنل جلوی صورتش بود) بعد وقتی که وسکرآمد و شنل را از روی صورت جیل کنار زد تازه کریس فهمید که این همون جیل است(شرط می بندم اگه لیان بود 2دقیقه اول می فهمید که اون کیه)بعد بازم باهم جنگیدند وقتی که وسکر می خواست برود جیل یه چیز هایی یادش آمد و وسکر یک دکمه را زد، جیل از درد به خود می پیچید،بعد رفت.وقتی که رفت جیل بالای لباسش را باز کرد و کریس دید که چیزی روی سینه ی او چسبیده است بعد به کمک شوا آن را کندند و جیل مثل خودش شد و به آنها گفت که باید وسکر را متوقف کنند.
آنها هم او را ول کرده و به سراغ وسکررفتند. کمی بعد توسط یکی از اعضای BSAA جاش استون بیدارشد. جاش به او گفت که یک هلیکوپتر بالای کوه منتظر آنها است و با هم به سوی آن رفتند در راه با ماجینی های زیادی جنگیدند، وقتی به ساختمانی که قرار بود هلیکوپتر روی آن فرود بیاید رسیدند،جیل به کریس زنگ زد و به او گفت که چگونه وسکر را ضعیف کند سپس روی پشت بام ساختمان رفتند و منتظر خلبان شدند. وقتی رسیدند گروهی ماجینی به آنها حمله کردند،تا آنها وارد هلیکوپتر شدند،یک ماجینی خلبان را کشت و جاش هلیکوپتر را راند. بعد به کمک کریس و شوا رفتند و تا وسکر درون آتشفشان افتاد آنها را سوار کردند. وسکر هلیکوپتر را گرفت. جیل به آنها RPG-7s داد آنها هم با آن وسکر را زدند.
نام: Christopher Redfield
تاریخ تولد: 1973
قد: 185cm
وزن: 98kg
گروه خون: O
کریس برادر بزرگ تر کلر است. مادر و پدرش در هیچ کدام از بازی ها نبودند ولی در یکی از کتاب های مربوط به این بازی گفته شده که آنها در یک تصادف درگذشتند. او در 17 سالگی به نیرو هوایی آمریکا پیوست. وی خلبانی عالی بود. در 24سالگی بازنشسته شد و به پیشنهاد یک دوست خانوادگی، بری برتن به راکون رفت تا به گروه استارز بپیوندد. آنها او را به عنوان پیش- قراول و کمک خلبان تیم آلفا پذیفتند.
The mansion incident
تیم آلفا برای یافتن تیم براوو، به کوهستان آرکلی رفتند. وقتی در جنگل دنبال آنها می گشتند، هلیکوپتر سوخته و جنازه خلبان آنها را دیدند. در همان موقع یکی از افراد تیمشان، جاسپ فورست توسط سگی خورده شد. بقیه به طرف هلیکوپتر رفتند ولی خلبانشان با هلیکوپتر فرار کرد و آنها را با سگهایی وحشی تنها گذاشت. سپس آنها به عمارتی که در آن نزدیکی بود پناه بردند. در عمارت هر کس به سمتی رفت. کریس هیولاهای زیادی جنگید و در راه دو نفر از بازماندگان گروه براوو، ربکا چمبرز و ریچارد ایکن را پیدا کرد. وقتی که غارهای زیر ساختمان را می گشت، انریکو مارینی، کاپتان تیم براوو را در حالی که به شدت زخمی شده بود پیدا کرد. او به کریس گفت که در گروه یک خائن وجود دارد ولی تا آمد حرفش را تمام کند توسط شخصی نامعلوم کشته شد. کریس آزمایشگاه زیر زمینیی را پیدا کرد که برای ساخت B.O.W. از آن استفاده می شد و فهمید که وسکر یکی از محققان آنجا بوده.وقتی وسکر را دیدند او به آنها گفت که برای این اعضای استارز را به اینجا آورده که اطلاعات جنگی به دست آورد بعد به ربکا شلیک کرد و یک تایرنت را آزاد کرد. تایرنت وسکر را کشت. به این دلیل که ربکا جلقه ضدگلوله داشت شلیک وسکر وی را نکشت و رفت تا برنامه ی خود نابودسازی عمارت را فعال کند. پس از فعال شدن، کریس رفت تا جیل را پیدا کند و دید که وسکر او را در یک زندان حبس کرده است. پس از نجات دادنش، هر دو روی پشت بام ساختمان رفتند تا برد، خلبان تیم آنها را نجات دهد سپس ربکا هم آمد. یکدفعه تایرنت به آنها حمله کرد و برد برایشان یک RPG انداخت آنها هم با استفاده از آن تایرنت را کشتند. کریس، جیل، ربکا و بری از آنجا فرار کردند و ساختمان منفجر شد.
After the nightmare
کریس، جیل، بری و ربکا سعی کردند این اتفاق را به آمبرلا گزارش دهند ولی رئیسR.P.D نگذاشت و گروه استارز را با یک گروه استاندارد تر یعنیS.W.A.T. جایگزین کرد. کریس خیلی ناراحت شد و از آنجا رفت تا به تنهایی درباره آمبرلا تحقیق کند. پس از مدتی از جیل و بری برای ادامه کارش کمک گرفت.
Rockfort Island and Antarctica
وقتی کریس در اروپا تحقیق میکرد، از لیان پیغام گرفت که خواهرش در جزیره راکفوت است و رفت تا کلر را نجات دهد. وقتی رسید به جای کلر وسکر را دید و فهمید که او در آرکلی نمرده و دارای قدرت های زیادی شده است. آنها مدت کوتاهی با هم درگیر شدند و در آن میان وسکر به کریس گفت کلر در قطب جنوب است پس به آنجا رفت و کلر را پیدا کرد و دید که آنجا شبیه آزمایشگاه اسپنسر در آرکلی است و الکسیا اشفورد مخترع T-Veronica virus خود را به هیولا تبدیل کرده تا وسکر را بکشد ولی وسکر رفت و کار کشتن الکسیا را به کریس واگذار کرد. کریس با کمک کلر او را کشت و به وی گفت که در جت منتظرش بماند و خودش رفت تا با وسکر بجنگد. درگیری آنها با انفجار ساختمان تمام شد و کریس به همراه کلر با جت از آنجا فرار کردند.
The end of Umbrella
در سال 2003 هدف اصلی کریس از بین بردن آمبرلا بود. او با همکار جدیدش، جیل به آزمایشگاه آمبرلا در روسیه رفتند تا آن مکان و B.O.W.هایش را از بین ببرند. آنجا با سرج والدمیر رو به رو شدند. او به آنها گفت سازنده ویروسی جدید به نامT-A.L.O.S.است و آنها را دراتاقی که فرد مبتلا در آن بود زندانی کرد. کریس و جیل آن را کشتند و ساختمان و تمام B.O.W. های آن را از بین بردند و از آنجا رفتند که با این کار آمبرلا از بین رفت.
After Umbrella
جیل و کریس به گروه B.S.A.A پیوستند و با هم تمام دنیا را برای نابود کردنB.O.W. ها گشتند. در سال 2006 به آنها ماموریت داده شد که بروند و اسپنسر را پیدا کنند، آنها خانه او را پیدا کردند. تا وارد ساختمان شدند، دیدند که محافظان او کشته شده اند. با هزار بدبختی به کتابخانه اسپنسر رسیدند ولی دیدند که او مرده و وسکر کنار جنازه ی او ایستاده. آنها با وسکر جنگیدند و وقتی که وسکر داشت کریس را خفه می کرد، جیل برای نجات دادن کریس، خود و وسکر را از پنجره بیرون انداخت. 3ماه دنبال جنازه آنها گشتند ولی چیزی پیدا نکردند و جیل را مرده اعلام کردند.
Kijuju incident
کریس به همراه همکار جدیدش شوا به آفریقا رفتند تا ایروینگ را پیدا کنند. بعد از کلی دردسر او را کشتند و در راه فهمیدند که جیل زنده است. بعد جیل را پیدا کردند و فهمیدند که همه این اتفاقات زیر سر وسکر و اکسلا است. برای خراب کردن نقشه آنها هر دو را کشتند و با جاش و جیل از آنجا فرار کردند.
معرفی Kirk Mathison
سال تولد:1980 | قد: 179Cm | وزن:80کیلو |
Kirk در سال 1980 متولد شد و به عنوان خلبان به BSAA پیوست و به زودی پشتیبانی هوایی عملیات ویژه شد. برای BSAA غیر عادی بود که Kirk به طور مستقیم بدون داشتن تجربه ای وارد BSAA شد. او تمام مهارت ها و تکنیک های خود را در BSAA آموخته بود , این به معنی این است که او یکی از بزرگترین عضو های BSAA بود.از آنجا که او وابسته به شعبه غرب آفریقایی بود، کرک، پشتیبان هوایی اصلی برای ماموریت Kijuju بود.
او در طول این ماموریت دائما در تماس با Chris و Sheva بود و در صورت لزوم شلیک های هوایی با قدرت انجام میداد.ولی در نهایت متاسفانه او کشته شد ,
هنگامی که او با هلی کوپتر توسط چند Kipepeo مورد حمله قرار گرفت سقوط کرد و در زمین ماجینی ها او را سوازاندند.
معرفی Reynard Fisher
سن:35 | قد:180 | وزن:85کیلو | وضعیت : مرحوم
35سال سن دارد ,Reynard عامل نفوذ شعبه غرب آفریقا است. او عضو سابق وزیر امنیتی یک کشور ناشناخته افریقایی بود. او به خوبی در تطبیق به مردم منطقه ای که او در حال کار است و در رابطه بالا با مافوق خود را برگزار می شود آشنا شده است.
دراوایل سال 2009 Reynard به کار مخفی در Kijuju, Africa اعزام شد.یکی از مخاطبین خود یک قصاب محلی بود و Reynard با اطلاعات ارائه شده توسط جلاد Majini در ماه ژانویه کشته شد.Reynard هویت واقعی خود رو توی یک قصابی بیشتر پنهان میکرد.
در اواسط ماه فوریه Reynard شواهدی رو توانست شناسایی کند که ثابت میگرد ویروس لاس پلاگاس در Kijuju هست و او این اطلاعات رو به دفتر اطلاعات BSAA داد. چندروز بعد Reynard سلاح های شناخته شده ریکاردو ایروینگ رو در کنار هم قرار دادند چون به معامله های بازار سیاه اسلحه ها مشکوک شده بودند.اطلاعات ارائه شده توسط Reynard در مورد این موضوع تنها برای BSAA مجاز بود برای برنامه ریزی یک ماموریت برای دستگیری او. او میگفت که در مورد شایعه پروژه Uroboros شنیده.
هنگامی که این عملیات جریان پیدا کرد Reynard با تیم براوو که از Chris Redfield و Sheva Alomar تشکیل شده بود ملاقات کرد و به انها سلاح داد.او به آنها هشدار داد که کار خود را در Kijuju تمام کنند و سریع از Kijuju خارج شوند برای اینکه Kijuju یک منطقه بسیار خطرناک بود.کمی بعد Reynard توسط جلاد Majini در میدان شهر به قتل رسید.
Jill Valentine
نام: Jill Valentine
جنسیت: مونث
نژاد/ملیت: سفید پوست / آمریکایی
شغل: امنیت عقب تیم آلفای استارز (سابقا) مامور تیم ضد بیو تروریسم (سابقا) مامور BSAA
حضور در: Resident Evil، Resident Evil 3: Nemesis، Resident Evil 5، Resident Evil: The Umbrella Chronicles، Resident Evil: Revelations، Resident Evil: The Mercenaries 3D، Resident Evil: Operation Raccoon City، Resident Evil: Apocalypse، Resident Evil: Afterlife، Resident Evil: Retribution
قد: 172cm
وزن: 56kg
گروه خون: B
جیل 2 دست است. در بیشتر اوقات از دست راست استفاده می کند ولی در آخر فرار جداگانه یک Sig 556 را با دست چپ شلیک کرد و در یکی از عکس های رزیدنت5 یک M92Fرا با دست چپ گرفته است.
Resident Evil 1
در سال1998 جیل به همراه بقیه اعضای گروه آلفا استارز دنبال اعضای گروه دلتا که در اوایل ماموریت خود گم شده بودند می گشتند. چند دقیقه بعد از رسیدن، هلیکوپتر سوخته و جنازه خلبان تیم دلتا را دیدند. همان موقع چندین سگ به آنها حمله کردند و یکی از اعضای گروهشان به نام جاسپ را تکه پاره کردند در همان لحظه خلبان تیمشان با هلیکوپتر فرار کرد و بقیه گروه را تنها گذاشت.جیل به همراه کریس،بری و وسکر به داخل یک عمارت که در آن نزدیکی بود پناه بردند. در دقایق اول فهمیدند که آنجا پر از هیولا است و جنازه اعضای گروه دلتا را پیدا کردند. جیل به همراه بری عمارت را گشتند و فهمیدند که آن عمارت روی یکی از آزمایشگاه های فوق سری آمبرلا واقع شده است و این که وسکر یک جاسوس دوجانبه است. کمی بعد یک T-002به وسکر حمله کرد و آنها فکر کردند که او مرده است. بعد برنامه انفجار عمارت فعال شد و جیل به همراه کریس،بری و ربکا(تنها بازمانده گروه دلتا)از آنجا فرار کردند.
Resident Evil 3
بعد از اتفاقی که در عمارت برای جیل افتاد تصمیم گرفت به راکون برگردد. 2ماه بعد تمام شهر به T-virusمبتلا شدند و جیل برای آخرین آخرین فرارش، خانه ی خود را ترک کرد و به R.P.Dرفت. جلوی ساختمان Nemesisرا دید که داشت برد،خلبان تیم آلفا را می کشت. سپس از دست آن به داخل ساختمان فرار کرد پس از پیدا کردن تمام چیز هایی که می خواست از آن جا خارج شد. در راهش با کارلس، یکی از اعضای گروه آمبرلا آشنا شد و داخل یک مترو با 2عضو دیگر گروه آمبرلا نیکولای و نیهایل دیدار کرد و برای راه انداختن مترو دنبال وسایل گشت که در راه پیدا کردن یکی از آنها دید که نیکولای در یک ساختمان منفجر شد. پس از پیدا کردن همه آنها داخل مترو رفت که آنجا بار دیگر با Nemesisرو به رو شد که این بار نیهایل یک نارنجک در آن واگن انداخت که با آن خودش و Nemesis ترکیدند که باعث شد مترو از راهش خارج شود و به داخل برج ساعت بیفتد.جیل زنگ ساعت را به صدا در آورد تا هلیکوپتر نجات به آن طرف بی آید ولی تا هلیکوپتر به آن سمت آمد، Nemesis با یک Rocket Launcherآن را ترکاند .وقتی جیل از ساختمان خارج شد،Nemesis از طریق زخمی کردن بازوی جیل او را مبتلا به ویروسNemesisکرد. کارلوس به کمک او آمد ولی Nemesis او را زد سپس جیل Nemesisرا موقتا از پا در آورد و بی هوش شد.کارلس او را داخل ساختمان برد و به بیمارستان رفت تا برای جیل دارو پیدا کند. پس از یافتن دارو آن را به جیل داد و او را درمان کرد بعد جیل به پارک راکون رفت و آنجا یکی دیگر از آزمایشگاه های آمبرلا را پیدا کرد. دوباره توسطNemesis مورد حمله قرار گرفت ولی این بار آن را با یک سلاح که تازه برای آن آزمایشگاه آمده بود کشت. آخر سر جیل و کارلس توسط یک هلیکوپتر که بری آن را می راند از راکون فرار کردند و در همان لحظه موشک هایی که توسط دولت برای نابود کردن راکون فرستاده شده بودند به زمین برخورد کردند و شهر را با خاک یکسان کردند.
The fall of Umbrella
در سال 2003جیل و کریس به گروه ضد ترور بیولوژیکی پیوستند. آنها به یک ساختمان آمبرلا در روسیه رفتند. ماموریتشان این بود که تمام سلاح های بیولوژیکی ای که در آن ساختمان وجود داشت را از بین ببرند. در میان راه در یک اتاق که در آن یک نوع ویروس جدید به نامT-A.L.O.S بود گیر افتادند ولی آن را شکست دادند و آمبرلا را به پایان رساندند و از آن ساختمان فرار کردند.
A new dawn
در سال 2006 جیل و کریس به گروه BSAAپیوستند و به آنها ماموریت دادند تا اسپنسر را پیدا کنند. وقتی وارد منزل او شدند، دیدند که محافظان شخصی او طی یک درگیری فیزیکی کشته شده اند.آنها بعد از گذشتن از تله هایی که در آن خانه بود به کتابخانه اسپنسر شدند ولی او را مرده روی زمین دیدند و با وسکر رو به رو شدند. پس از یک درگیری جیل برای نجات دادن کریس خود و وسکر را از پنجره بیرون انداخت. گروه BSAA دنبال جنازه آنها گشتند ولی پیدایش نکردند و هر 2را مرده اعلام کردند.
Test subject
وقتی جیل در راکون مبتلا به N-002شده بود با آن دارو ویرویش از بین نرفته بود، فقط غیر فعال شده بود. پس از سقوط، وسکر متوجه ویروس درون او که باعث شده بود دارای قابلیت های مناسبی برای آزمایش هایش شود، شد و از او به عنوان نمونه تست برایUroboros استفاده کرد. پس از موفق شدن پروژه Uroboros وسکر به او نوعی ویروس تزریق کرد که با آن می توانست او را به طور کامل کنترل کند و به او قدرت و سرعت زیادی می داد. بعد از آن جیل برای اکسلا و وسکر کار می کرد.
Resident Evil 5
در آفریقا وسکر به جیل ماموریت داد تا به ایروینگ کمک کند در عین حال مراقبش باشد. وقتی کهBSAA چند نفر برای کشتن ماجینی ها فرستاد و جیل با یک فرد مبتلا به Uroboros از همکاران قدیمی خود پزیرایی کرد. از آن طرف کریس به همراه همکار جدیدش شوا فرستاده شدند تا ایروینگ را دستگیر کنند و ایروینگ مسئول کشتن آنها شد ولی هر کار کرد موفق نشد پس جیل به او یک کیف پر از طلا داد و به او گفت که می خواهی چه کار کنی؟ و او را مجبور کرد که از انگل استفاده کند که پس از این کار ایروینگ هیولا شده به کریس و شوا حمله کرد ولی توسط آنها کشته شد.
سپس جیل پیش وسکر و اکسلا رفت تا به آنها بگوید په اتفاقی برای ایروینگ افتاده است. وقتی کریس و شوا برای چندمین بار اکسلا را به همراه جیل ماسک دار دیدند و (برای صد هزارمین بار) پرسید که جیل کجاست، جیل با انها جنگید و آخر سر یک گلوله به ماسک جیل خورد و ماسکش پرت شد(ولی هنوز شنل جلوی صورتش بود) بعد وقتی که وسکرآمد و شنل را از روی صورت جیل کنار زد تازه کریس فهمید که این همون جیل است(شرط می بندم اگه لیان بود 2دقیقه اول می فهمید که اون کیه)بعد بازم باهم جنگیدند وقتی که وسکر می خواست برود جیل یه چیز هایی یادش آمد و وسکر یک دکمه را زد، جیل از درد به خود می پیچید،بعد رفت.وقتی که رفت جیل بالای لباسش را باز کرد و کریس دید که چیزی روی سینه ی او چسبیده است بعد به کمک شوا آن را کندند و جیل مثل خودش شد و به آنها گفت که باید وسکر را متوقف کنند.
آنها هم او را ول کرده و به سراغ وسکررفتند. کمی بعد توسط یکی از اعضای BSAA جاش استون بیدارشد. جاش به او گفت که یک هلیکوپتر بالای کوه منتظر آنها است و با هم به سوی آن رفتند در راه با ماجینی های زیادی جنگیدند، وقتی به ساختمانی که قرار بود هلیکوپتر روی آن فرود بیاید رسیدند،جیل به کریس زنگ زد و به او گفت که چگونه وسکر را ضعیف کند سپس روی پشت بام ساختمان رفتند و منتظر خلبان شدند. وقتی رسیدند گروهی ماجینی به آنها حمله کردند،تا آنها وارد هلیکوپتر شدند،یک ماجینی خلبان را کشت و جاش هلیکوپتر را راند. بعد به کمک کریس و شوا رفتند و تا وسکر درون آتشفشان افتاد آنها را سوار کردند. وسکر هلیکوپتر را گرفت. جیل به آنها RPG-7s داد آنها هم با آن وسکر را زدند.