۱۴۰۱/۳/۱۷، ۱۰:۲۳ صبح
قایقی در دریای طوفانی در حال حرکت است. متن زیر روی صفحه نمایش داده میشود:
"6:08 ب.ظ"
"دریای مدیترانه"
درون قایق جیل به اسلحه خود نگاه میکرد که پارکر او را صدا میکند.
پارکر: "هی, جیل."
قایق به سمت کشتی بسیار بزرگی میرود و جیل به روی عرشه قایق می آید تا کشتی را با دقت ببیند.
جیل: "شگفت انگیزه..."
اسم کشتی نمایان میشود.
پارکر: "کوئین زنوبیا؟ این کشتی خیلی خوش شانسه که هنوز سر پا مونده."
جیل: "برو نزدیکتر تا یه جایی برای ورود پیدا کنیم."
جیل و پارکر با استفاده از طناب و دستگاه بالابرنده به روی عرشه کشتی میروند.
جیل: "الان حدود 94 دقیقه هست که ارتباطمون با کریس و جسیکا قطع شده."
پارکر: "اما اطلاعات نشون میده که آخرین محلشون..."
حیل: "همینجا تو این کشتیه."
(گیم پلی)
جیل و پارکر بر روی عرشه کوئین زنوبیا هستند و به راهشان برای ورود به کشتی ادامه میدهند که ناگهان موجی محکم به کشتی برخورد میکنه و جیل تعادلش را از دست میدهد.
پارکر: "جیل, حالت خوبه؟"
آن دو وارد دربی در کشتی میشوند. در اینجا کلی جعبه و گوشت گندیده روی زمین و دیوار ها وجود دارد.
پارکر: "چه بوی گندی."
جیل: "اینجا یه مدتی میشه که متروکه بوده."
در اینجا جسدی وجود دارد که اگر جیل آن را چک کند:
جیل: "بوی گوشت گندیده میده."
جیل و پارکر وارد راهروی تاریکی میشوند و به راهشان ادامه میدهند.
پارکر: "هیچ نشونه ای از چیز زنده ای اینجا نیست , اما من احساس میکنم که یه چیزی اینجا هست."
آن دو وارد اتاقی میشوند و درون اتاق چیزی پشت قفسه جعبه ها تکان میخورد.
جیل: "هی!"
پارکر: "چیه؟ چی شده؟"
جیل: "فکر نکنم ما اینجا تنهاییم."
در راهروی تاریک دیگری از کانال تهویه هوا خون میریزد و جیل آن را چک میکند.
جیل: "از توی کانال خون داره میاد!"
در این هنگام ناگهان جسد مردی از آنجا آویزان میشود.
جیل و پارکر به راهشان ادامه میدهند و به آشپزخانه میرسند. کف آشپزخانه خونی است و به نظر میرسد چیزی در کف آشپزخانه است.
پارکر: "جیل, اینجا رو ببین."
جیل: "پارکر, کمکم کن بازش کنم."
پارکر: "حتما, با کمال میل."
(صحنه)
پارکر دریچه کف را باز میکند و جیل با Genesis آنجا را اسکن میکند و یک اسلحه پیدا میکند.
جیل: "یه چیزی پیدا کردم. فکر کنم اسلحه ست."
پارکر: "حالا چی؟"
جیل: "یه لحظه صبر کن."
جیل خم شده و اسلحه را برمیدارد. هنگام بر داشتن اسلحه جیل جسدی را که اسلحه را در دست داشت را بالا میکشد.
پارکر: "به هر حال این, این کریس نیست."
ناگهان صحنه موجودی را نشان میدهد که از پشت به جیل نزدیک میشود. آن موجود یک Ooze است و جیل متوجه او میشود و به پشت سرش بر میگردد.
(گیم پلی)
جیل و پارکر با Ooze مبارزه کرده و شکستش میدهند.
(صحنه)
جیل و پارکر پس از کشتن Ooze به سمت جنازش میروند و Ooze هم خونریزی میکند.
پارکر: "این نشون میده که چه بلایی سر گروه گمشدمون اومده."
جیل: "این اصلا خوب نیست. کریس, تو کجایی..."
Episode 1-2
(صحنه)
گزارشگر NTS قدم زنان در ساحل مدیترانه در حال توضیح دادن ویژگی های شهر فوق العاده Terragrigia است.
گزارشگر: "این ساحل ایده آل و زیبای مدیترانه ای زمانی محل یکی از بهترین سازه ها و ساختمان های دنیا بود."
صحنه شهر زیبا و پیشرفته Terragrigia و همچنین منبع انرژی طبیعی آن را نشان میدهد.
گزارشگر: "11 سال کامل طول کشید تا اولین شهر روی آب دنیا ساخته شود. شهر شناور Terragrigia, یک شهر بزرگ و مستحکم است که بر اساس انرژی خورشیدی کار میکند و به آخرین تکنولوژی های سبز مجهز است. تاکنون هرگز از انرژی خورشیدی برای تامین انرژی کل یک شهر استفاده نشده بود."
صحنه ویدیوی گروه تروریستی ولترو و حمله آن به شهر را نشان میدهد.
گزارشگر: "اما در سال 2004, ولترو, یک گروه تروریستی برای متوقف کردن پیشرفت های شهر, به شهر حمله بیوتروریستی کرد. آنها نه تنها ویروسی را در شهر پخش کردند, بلکه چندین موجود هم به نام زیست سلاح همراه ویروس آزاد کردند. این واقعه یکی از دردناکترین حادثه های دنیا بود."
صحنه رئیس F.B.C و تاسیسات آنها را نشان میدهد.
گزارشگر: "F.B.C, سازمان مقابله با بیوتروریسم تحت حمایت ایالات متحده در جهان, مستقیما برای مقابله با اثرات این حمله فراخوانده شد."
صحنه رئیس سازمان B.S.A.A را نشان میدهد و در زیر صحنه کنار آرم NTS این متن مشاهده میشه:
"Clive R. O'Brain
رئیس سازمان B.S.A.A
B.S.A.A هم برای کمک به F.B.C وارد شهر شده است."
گزارشگر: "B.S.A.A, سازمان غیر دولتی مقابله با بیوتروریسم هم که سوا از منافع هر کشور در آن کار میکند, برای کمک به F.B.C به عنوان ناظرانی به Terragrigia رفت."
صحنه منبع تامین انرژی شهر را نشان میدهد که برای نابود شهر آماده میشود.
گزارشگر: "با توجه به اینکه به یک اقدام سریع و قاطع برای مقابله با این حادثه نیاز است, سران عالی منطقه تصمیم گرفتند تا با استفاده از منبع تامین کننده شهر در انرژی خورشید را در شهر متمرکز کنند و بوسیله آن شهر را نابود کنند."
گزارشگر: "رسانه های سراسر جهان این حادثه را به عنوان حادثه Terragrigia در جهان اعلام کردند."
صحنه رئیس سازمان F.B.C را نشان میدهد.
گزارشگر: "بعد از این حادثه, F.B.C اعلام کرد که با موفقیت گروه تروریستی ولترو را به طور کامل نابود کرده است."
صحنه باز گزارشگر را در ساحل نشان میدهد.
گزارشگر: "اکنون سال 2005 است, و یک حس آرامش و امنیت بالاخره به مردم بازگشته است..."
صحنه تابلوی خطر بایوهزارد را نشان میدهد که زیر آن نام F.B.C دیده میشود و روی آن کلمات "منطقه محدود" و "ورود ممنوع" روی آن نوشته شده است را نشان میدهد و گزارشگر کنار نرده ها میرود و پشت سر او بقایای شهر دیده میشود.
گزارشگر: "...اما, همانطور که مشاهده میکنید, شهر گمشده Terragrigia خارج از دسترس مانده است, یک نماد ساکت و قدرتمند از بیوتروریسم که برای تمام مردم جهان باقی مانده است."
(صحنه)
Clive R. O'Brian در حال تماشای بقایای Terragrigia در دور است که جیل و پارکر از پشت سر او به سمت او می آیند.
کلایو: "آه, شما دو تا اینجایین."
پارکر: "او'براین! تو معمولا تو ماموریت ها شرکت نمیکنی."
کلایو: "خب, دکترم بهم گفته که باید ورزش کنم. فکر کنم هر دوتون هم میدونین که F.B.C کل منطقه رو قرنطینه کرده."
متن زیر بر روی صفحه نمیش داده میشود:
"3:50 ب.ظ"
"ساحل دریای مدیترانه"
کلایو: "اما تو چند هفته اخیر چندین جسد مرموز و عجیب توسط آب به ساحل آورده شدن."
پارکر: "فکر کنم F.B.C نتونسته یه چیزی به این بزرگی رو مخفی نگه داره."
جیل: "هر کسی که خوب بدونه چه اتفاقی اینجا افتاده باید بتونه جریان رو حدس بزنه."
کلایو: "و به همین دلیل بود که من B.S.A.A رو اینجا فرستادم. اون دستگاه جدید رو از کوئینت گرفتین؟"
پارکر: "آره...'جنسیس' یا یه همچین چیزی. اسمش همین بود؟"
جیل: "تو حتی به خودت زحمت هم ندادی که راهنماش رو بخونی, مگه نه؟"
پارکر: "نه, ولی راهنماشو با خودم آوردم. برای محکم کاری."
کلایو: امیدوارم که زود بتونی بخونیش, چون تو ماموریتت بهش نیاز داری."
پارکر: "باشه, باشه. حتما."
پارکر دنبال راهنمای جنسیس توی جیبهایش میگردد و پس از مدتی پیدا کرده و با افتخار به جیل نشان میدهد!
(گیم پلی)
کلایو کنار جسد یک Globster ایستاده و جیل به سمت او میرود.
کلایو: "ببین چه افتضاحیه. اونا خیلی پوسیده و تغییر شکل یافتن."
جیل با Genesis جسد را اسکن میکند و پس از اسکن کلایو میگوید:
کلایو: "جنسیس میتونه یه نمونه کامل و بی نقص بعد از اسکن کامل بدست بیاره. جسد هارو اسکن کنید و اطلاعاتی رو که به دست آوردین رو برام بفرستین."
جیل جسد بعدی را اسکن میکند و به نظر میرسد جنسیس چیزی را پیدا کرده است.
جیل: "یه چیزی دارم دریافت میکنم... از داخلشه."
(صحنه)
پارکر: مواظب باش.
جیل: "نگران نباش. قبلا هم اینکارو کردم."
پارکر جسد Globster را بلند میکند و جیل دستش را داخل دهان عجیب موجود فرو میکند و چیزی پیدا میکند.
جیل: "یه چیزی پیدا کردم."
جیل دستش را در می آورد و در دستش یک نمونه از ویروس T-Abyess را نگه داشته است.
جیل: "این دیگه چیه؟ اگه این یه جهش برنامه ریزی شدست, پس این میتونه یه مدرک باشه."
کلایو: "من روی این آزمایشاتی انجام میدم. شما بررسی رو ادامه بدین."
جیل نمونه را به کلایو میدهد.
(گیم پلی)
جیل و پارکر جسد های بیشتری را با جنسیس اسکن میکنند.
کلایو: "همم. ما نمونه های بیشتری برای آنالیز نیاز داریم. نمونه های بیشتری برام بیارین."
پس از اسکن یکی از جسد ها موجود شروع به حرکت کرده و به جیل و پارکر حمله میکند.
جیل: "اون حرکت کرد!"
کلایو: "شما دوتا خیلی مواظب باشین. فقط خدا میدونه که با چه جور ویروسی طرفیم."
پارکر: "من تقریبا فهمیدم. ما درستش میکنیم."
جیل و پارکر Globster را میکشند.
پارکر: "بعد از شهر راکون, اینا باید مثل آب خوردن باشه."
جیل: "فکر کنم. خب تو چرا از F.B.C در اومدی و به این سازمان (B.S.A.A) ملحق شدی؟
پارکر: "میخواستم که نقش بیشتری داشته باشم. من میخواستم مبارزه کنم."
کلایو: "میبینم که شما دو تا وضعیتتون خوبه. به بررسی ادامه بدین اما خیلی مراقب باشین."
آن دو در قسمت دیگر ساحل در حال بررسی یک جسد دیگر هستند که ناگهان جسد منفجر میشود.
جیل: "اه. چه بویی. حتما باید از اون گاز باشه."
پارکر: "یا مسیح, چه افتضاحی."
جیل به اندازه کافی نمونه بدست می آورد و اسکن را به 100% میرساند.
جیل: "من به اندازه کافی نمونه به دست آوردم."
کلایو: "خوبه. اونارو هر چه زود تر به دست من برسون."
جیل و پارکر به سمت کلایو بر میگردند که ناگهان یک Globster درب کلبه ای را میشکند و در جلوی آنها ظاهر میشود.
پارکر: "لعنتی! چرا این لعنتیا هنوزم نمردن؟!"
کلایو: "بازم از اونا؟ زود باشین نابودشون کنین."
جیل و پارکر آن Globster آخری را هم میکشند.
پارکر: "بالاخره یکم آرامش و سکوت."
کلایو: "کل روز رو مشغول بودین, آره؟ خب دیگه حرف زدن کافیه اطلاعات اون نمونه هارو بیارین پیش من."
جیل و پارکر به سمت کلایو میروند.
(صحنه)
کلایو: "شما دو تا اومدین. خوبه."
جیل: "همه چیز مشخص شد, این اجساد نشانه های آلودگی ویروسی دارن."
پارکر: "و منم فکر نکنم که اونا شانسی اومدن تو قرنطینه F.B.C"
کلایو: "خب, ما کارمونو اینجا انجام دادیم. الان باید منتظر نتایجی که مرکز بدست میاره باشیم."
تلفن کلایو زنگ میزند.
کلایو: "از خط اضطراریه."
کلایو به تلفن جواب میده:
کلایو: "آره خودمم. چی؟! باشه, مشکلی نیست. خودم از اینجا حلش میکنم. باید کار هارو سرعت بدیم. همین الان شروع کنین.... خب. خوبه, ادامه بدین."
تماس قطع میشود و کلایو رو به جیل و پارکر میگوید:
کلایو: "جیل, پارکر. شما هنوزم ماموریت دارین."
جیل: "چی شده؟"
کلایو: "ارتباطمون با کریس و جسیکا قطع شده."
پارکر: "کی؟ چطوری؟"
کلایو: "ما مطمئن نیستیم. من مختصات آخرین محلشون رو واستون فرستادم."
کلایو مختصات را به آن دو میفرستد و جیل و پارکر گوشی های خود را چک میکنند.
جیل: "سیگنال از یه جایی تو دریا قطع شده. من فکر میکردم اونا دارن دنبال ولترو توی کوهستان میگردن. اما با توجه به آخرین محلشون اونا باید..."
کلایو: "تو یه کشتی باشن. من برمیگردم به مرکز, شما هم عملیات جستجو و نجات رو شروع کنین. شما دو تا چشم های من اونجا خواهین بود."
پارکر: "بله, قربان."
جیل و پارکر به دنبال ماموریت میروند و کلایو به دریای طوفانی نگاه میکند و صحنه تمام میشود.
Episode 1-3
(صحنه)
"6:20 ب.ظ"
"کشتی کوئین زنوبیا"
پارکر در حال بررسی جسد موجودی که با جیل کشتند میباشد
پارکر: "فکر میکنی کریس و جسیکا گیر اینا افتادن؟"
جیل: "امیدوارم که اینطوری نباشه."
پارکر: "هی, کسی که نگفت کریس مرده...:"
جیل: "باشه, پس بیا پیداشون کنیم."
(گیم پلی)
صدایی از بسته شدن درب در اتاق بغلی شنیده میشود
پارکر: "تو هم شنیدی؟ صدای در بود؟"
جیل: "الان چکش میکنم."
پارکر: "باشه. منم ببینم چی میتونم اینجا پیدا کنم."
جیل: "باشه. اگه چیزی از کریس پیدا کردم باهات تماس میگیرم."
در اینجا اگر جیل جسد Ooze را اسکن کند:
جیل: "این موجود شباهت های زیادی به جسد هایی که توی ساحل بودن داره."
جیل به راهش ادامه داده و به دربی بسته میرسد و از شیار آن به داخلش نگاه کرده و مردی عضلانی شبیه کریس رو میبیند
جیل: "کریس! کریس! یالا یه چیزی بگو!"
جیل سعی میکند در را باز کند و به در میکوبهد ولی نمیتواند در را باز کند و با پارکر تماس میگیرد
جیل: "من کریس رو پیدا کردم, ولی تو یه جایی زندانی شده."
پارکر (از طریق بیسیم): "میتونی درش بیاری؟"
جیل: "نه, قفلش محکمه. باید کلید رو پیدا کنم."
پارکر (از طریق بیسیم): "باشه. پس بیا پیداش کنیم."
جیل به راهش برای پیدا کردن کلید ادامه میدهد و در طول راه صدای جیغ زنی را شنیده و به دنبال صدا میرود. جیل زنی را از پشت شیشه درون یک اتاق میبیند که توسط Ooze ها گرفته شده و به سمت شیشه پرتاب میشود و Ooze ها شروع به خوردنش میکنند
جیل وارد اتاق شده و پس از کشتن Ooze ها پارکر باهاش تماس میگیرد
پارکر: "جیل, اونجا چه خبره؟"
جیل: "یه بازمانده پیدا کردم. ولی B.O.W ها کشتنش."
پارکر: "اون کی بود؟"
جیل: "الان دارم بررسیش میکنم ببینم کیه."
جیل جسد زن ناشناس را بررسی میکند و کلیدی را از روی جسدش برمیدارد و با پارکر تماس میگیرد
جیل: "پارکر, چیزی در مورد اون زن نفهمیدم ولی کلید رو پیدا کردم."
پارکر: "بیار امتحانش کنیم. دارم به طرف اتاقی که کریس توش بود میرم. اونجا میبینمت."
جیل به جایی که کریس زندانی شده بود رفته و با پارکر ملاقات میکند
پارکر: "جیل!"
جیل: "زود باش! ما باید کریس رو نجات بدیم!"
(صحنه)
جیل به سمت مرد میرود ولی زود متوجه میشود که اون هیچ واکنشی نشان نمیدهد
جیل: "کریس! ... کریس؟"
جیل دستش را روی شانه مرد میگزارد و ناگهان سر مرد کنده میشود و به گوشه ای می افتد و آن مرد در واقع یه ماکت بود
جیل: "این دیگه چیه؟"
پارکر متوجه پرچم ولترو شده و به سمتش میرود
پارکر: "اوه, عالیه..."
گازی درون اتاق پخش میشود و جیل شروع به سرفه کردن کرده و زمین می افتد
پارکر: "لعنتی, این یه تله ست!"
پارکر هم به زمین می افتد و مرد ماسک دار مرموزی داخل اتاق میشود و جیل او را میبیند
مرد ماسک دار: "الان وقتشه که شما حقیقت رو بدونین, خانم ولنتاین."
صحنه تمام شده و اپیزود 1 به پایان میرسد.
Episode 2-1
(صحنه)
"6:42 ب.ظ."
"رشته کوه های اروپا"
دوربین نمایی از یک منطقه کوهستانی را در حالی که دو تن از ماموران B.S.A.A یعنی کریس ردفیلد و جسیکا شراوات در حال قدم زدن در میان طوفانی از برف هستند نشان میدهد. جسیکا به وضوح از راه رفتن خسته شده است.
جسیکا: "آرومتر, کریس."
کریس: "تقریبا رسیدیم, جسیکا."
جسیکا: "واقعا امیدوارم همینطور باشه.پاهام داره منو میکشه."
کریس به دستگاه مسیریاب خود که درست همانند دستگاه جیل هست نگاه میکند.
کریس: "منبع ما نشون میده اردوگاه دورتر از این قله هست."
(گیم پلی)
جسیکا: "شاید به خاطر وضعیت هوا باشه, ولی من هنوز نتونستم با مرکز ارتباط برقرار کنم. کی فکرش رو میکرد ما برای مدت طولانی اینجا گیر کنیم."
(صحنه)
دوربین یک هواپیمای در حال سقوط را در حالی که موتورهایش آتش گرفته است نشان میدهد و پس از مدتی ناگهان هواپیما در جایی سقوط کرده و منفجر میشود.
جسیکا: "هواپیما! خدای من, اون سقوط کرد."
(گیم پلی)
جسیکا: "تو این منطقه نباید هیچ مسیر ارتباطی وجود داشته باشه!"
کریس: "اما اطلاعاتی که ما از ولترو بدست آوردیم درست بوده.زود باش."
کریس و جسیکا به سمت هواپیمای سقوط کرده حرکت میکنند.
جسیکا: "خدای من... هیچ کس نمیتونه از این حادثه جون سالم به در برده باشه."
کریس: "منطقه رو بگرد. اگر چیزی پبدا کردی به من خبر بده."
به محض باز کردن در صندوقی که یک علامت هشدار Biohazard بر روی ان حک شده است:
کریس: "من اینجا رد کوچیکی از یک ویروس رو پیدا کردم."
جسیکا: "کریس, تو فکر میکنی ما دوباره با ولترو طرف هستیم."
کریس: "گفتنش سخته. برای من باور کردنش مشکله که اونا از فاجعه تراگریجیا جون سالم به در برده باشند."
با بررسی جنازه خلبان هواپیما و بدست اوردن نقشه پرواز عبارت زیر ظاهر میشود:
"ممکنه اون یکی از اعضای ولترو بوده. بهتره دستگاه جنسیس را به کار ببرم."
کریس: "این فهرست باید ما رو راهنمایی کنه چکار کنیم."
جسیکا: "بذار ببینم....اونا به سمت... فرودگاه Valkoinen Mökki میرفتند."
کریس: "اگر اونجا جایی باشه که اونا هستند, این معدن باید ما رو به اونجا برسونه."
(صحنه)
راه ورودی به معدن به وسیله دروازه ای بسته شده است.
کریس: "جسیکا, من به کمک احتیاج دارم."
جسیکا: "صبر کن."
کریس و جسیکا با کمک یکدیگر دروازه را بالا میبرند و با موفقیت وارد معدن میشوند.
کریس و جسیکا به پیشروی در غار ادامه میدهند.
جسیکا: "هوای داخل غار خیلی سرده."
کریس: "تو باید لباس های زیر گرمت رو میپوشیدی."
صدای زوزه ای از جایی دیگر در غار شنیده میشود.
جسیکا: "هی, صدا رو شنیدی؟"
گروهی از گرگ های جهش یافته به سمت کریس و جسیکا هجوم می آورند.
کریس: "فکر کنم اونا آلوده شده هستند. مراقب باش, جسیکا."
جسیکا: "میبینی؟ به خاطر اینه که سگ ها رو دوست دارم."
پس از اینکه گرگ ها از بین رفتند:
جسیکا: "یعنی هواپیما این چیزها رو حمل میکرده؟"
کریس: "اینطور به نظر میرسه, درسته؟"
جسیکا: "بنابراین ولترو دوباره زنده شده..."
کریس: "درسته, و ما مجبوریم قبل از اینکه به کسی صدمه بزنه اونا رو متوقف کنیم."
کریس و جسیکا پس از کشتن تعدادی از آن گرگ ها به راه خودشان در معدن ادامه میدهند.
جسیکا: "پس, جیل, اون بود؟"
کریس: "اون چی بود؟ حواست به کارت باشه."
جسیکا: "اون قبلا همکارت بود, درسته؟"
کریس: "آره, قبلا همکارم بود. که چی؟"
جیسکا: "من, میدونی, فقط سوال میکنم."
بعد از خروج از غار و رسیدن به یک دره کریس هنگام پرش برروی لبه یک صخره با شکستن آن سر میخورد و سقوط میکند.
کریس: "اه, لعنتی..."
کریس بر روی زمین می افتد و سعی میکند از جای خود بلند شود اما پای او صدمه دیده است و نمی تواند بلند شود. صدای زوزه گرگ ها شنیده میشود.
جسیکا: "کریس! حالت خوبه؟"
کریس: "...فقط پام اسیب دیده.برای مدتی نمیتونم حرکت کنم."
جسیکا: "صبر کن. الان خودم رو به اونجا میرسونم."
زمانی که کریس تعدای از گرگ های جهش یافته را میکشد:
جسیکا: "لعنت بهش! چرا درست همین الان!"
کریس: "لعنتی, تعدادشون خیلی زیاده..."
جسیکا: "همونجا بمون, کریس!"
اگر شما یا کمبود مهمات مواجه شوید:
کریس: "لعنتی, مهمات من داره تموم میشه."
جسیکا: "چیزی از بمب هات باقی نمونده؟"
موقعی که کریس تعداد بیشتری از گرگ ها را میکشد:
جسیکا: "طاقت بیار کریس, تقریبا رسیدم."
زمانی که جسیکا سرانجام خودش را به کریس میرساند, دستش را به سمت کریس دراز میکند.
جسیکا: "میتونی وایسی؟"
کریس با کمی کمک از زمین بلند می شود.
کریس: "ممنون... حالم خوب میشه."
جسیکا: "ببخشید که دوباره این قضیه رو مطرح میکنم, اما..."
کریس: "چی رو مطرح میکنی؟"
جسیکا: "تو به من هم به اندازه جیل اعتماد داری؟"
کریس: "احتیاجی به مقایسه نیست. من به هردوتون اعتماد دارم. گذشته از این, اعتماد چیزی هست که از طریق عمل و رفتار بدست میاد نه بر اساس حرف زدن."
جسیکا: "این دقیقا چیزی هست که ازت انتظار داشتم, کریس. این قضیه همیشه به کار ختم میشه, اینطور نیست."
با پشت سر گذاشتن غار, کریس و جسیکا فردگاه را روبروی خود میبینند.
جسیکا: "نگاه کن, اونجا فرودگاه هست؟"
کریس: "اونجا مخفیگاهشونه."
(صحنه)
جسیکا با دوربین خود به پایگاه روبرویش نگاه میکند و یک هواپیمای باربری را میبیند.کریس پیامی را دریافت می کند.
کلایو: "فورکبال صحبت میکنه, صدای من رو میشنوید؟"
کریس: "کریس صحبت میکنه. من صدای شما رو میشنوم قربان."
کلایو: "حالتون خوبه؟ شما کجایین؟"
کریس: "امواج اینجا سیگنال های ما را از بین برد. ما الان تو فرودگاه Valkoinen Mokki هستیم."
کلایو: "لعنتی, اون همش یه تله بود."
کریس: "منظورت چیه؟"
"7:07 ب.ظ"
"مرکز فرماندهی B.S.A.A"
کلایو: "من جیل و پارکر بر اساس اطلاعات غلط به دریای مدیترانه فرستادم, و حالا ارتباطم باهاشون قطع شده. من از اون موقع تا حالا از انها خبری ندارم."
کریس: "چجوری؟چه اتفاقی داره میافته؟"
جسیکا: "کریس, بهتره به این نگاه کنی."
جسیکا دوربین را به کریس می دهد.کریس با دوربین به برج مراقبت فردگاه نگاه می کند و پرچم مخصوص ولترو را می بیند.
کریس: "امکان نداره."
جسیکا: "ا برایان, مطمئنا از این خبر خوشحال نمیشی. ما پرچم ولترو رو پیدا کردیم."
کلایو: "پس اخبار مربوط به زنده شدنشون درست بود. اگه موضوع همین باشه پس..."
جسیکا: "پس نقشه ای که جیل و پارکر رو به دام انداخت, همه اش کار..."
کلایو: "درسته, من تقریبا مطمئنم."
کریس: "ا برایان, ما میریم تا جیل و پارکر رو پیدا کنیم. امیدوارم مشکلی نداشته باشه."
کلایو: "به هیچ وجه. به سمت دریای مدیترانه حرکت کنید, ما هم شما رو از شرایط با خبر می کنیم."
جسیکا: "به نظرت داره چه اتفاقی میافته؟"
کریس: "بعدا این قضیه رو پیگیری میکنیم, فعلا مجبوریم حرکت کنیم."
(پایان صحنه)
Episode 2-2
(صحنه)
"8:32 ب.ظ."
کابین میهمان
جیل 2 ساعت بعد از این که توسط گاز از پا در آمد، روی تختی در جایی از کشتی به هوش می آید.
جیل: "چی؟!کجا...؟"
(گیم پلی)
پارکر (از طریق بیسیم): "جیل؟"
جیل: "پارکر!"
پارکر (از طریق بیسیم): "کجایی؟"
جیل: "نمی دونم. یه اتاق فکر کنم. یه جا تو کشتی."
پارکر (از طریق بیسیم): "لعنتی، حرومزاده همه ی اسلحه هام رو برداشته!"
جیل: "می تونی با مرکز تماس بگیری؟"
پارکر: "نه، به نظر می رسه ارتباطمون قطع شده، باید دوباره به هم ملحق شیم."
به محض رسیدن به یک راه پله:
پارکر ( از طریق بیسیم): "جیل، تو نمی تونی بدون اسلحه بجنگی. فقط سعی کن به بهترین شکل جاخالی بدی."
وقتی که به پارکر می رسید:
پارکر: "جیل! حالت خوبه؟"
جیل: "من خوبم،ولی کشتی پر از B.O.W هاست."
پارکر: "بسیار خب، ما به اسلحه هامون نیاز خواهیم داشت. فکر کنم تو راه اونا رو دیدم، اما نتوستم بهشون دست پیدا کنم. تا وقتی که با همیم اتفاقی برامون نمیفته."
وقتی به دنبال پارکر می روید:
پارکر: "صبر کن، تو این راه موجودات بیشتری هست، به هر حال من اینو پیدا کردم، فک می کنی بتونیم ازش استفاده کنیم؟"
جیل: "آره، این درست ممکنه مثل یه تله عمل کنه."
هنگام خروج از اولین اتاق کتابخانه:
پارکر: "اسلحه هایی که من پیدا کردم جلوتره، عجله کن."
به محض رسیدن به راهرو:
پارکر: "جیل، من اسلحه هامون رو پیدا کردم، اونا اینجان."
وقتی که تجهیزات شما بازیابی میشوند:
پارکر: "ما تجهیزاتمون رو بدست آوردیم،حالا چی؟"
جیل: "حالا با مرکز تماس میگیریم و بهشون میگیم که چه اتفاقی داره اینجا میفته."
پارکر: "ما می تونیم از کابین این کار رو کنیم، بیا بریم."
اگر وارد اتاق خوابی در اون نزدیکی شوید:
پارکر: "این همون اتاقیه که من توش گیر کرده بودم، بگذریم، تکلیفمون با اون یارویی که ماسک ضد گاز زده بود چیه؟نقشَش چیه؟"
به محض برگشتن به اتاق غذاخوری، یک Ooze از زیر یه میز به بیرون می خزد.
پارکر: "لعنتی، این موجودات همه جا قایم شدن."
به محض رسیدن به کابین:
جیل: "من تو کابین هستم."
به محض بررسی کردن ارتباط،ترمینال:
جیل: "نمیتونیم مسیرمونو عوض کنیم. ما کاملا سرگردانیم."
پارکر: "تازه اینجوری شده، مجرم نمی تونه دور باشه."
(صحنه)
طناب های قایق یدک کش جیل و پارکر پاره میشوند، دوربین خارج شده و نشان میدهد که قایق آتش گرفته و سپس منفجر میشود.
جیل: "نگو که قایق یدک کش بود!"
پارکر: "لعنتی! ما اینجا گیر میوفتیم."
یک مرد مو قرمز گردن جیل را میگیرد، جیل موفق میشه او را عقب بزند. پارکر اسلحه اش را به سمت آن مرد نشانه میگیرد.
پارکر: "بی حرکت. اسلحت رو بنداز."
ریموند: "تو اسلحت رو بنداز، پارکر."
پارکر: "تو دیگه کی هستی؟"
ریموند اسلحه اش را به سمت پارکر نشانه میرود. وقتی که یک گلوله شلیک میشود صحنه تمام شده و صفحه سیاه میشود.
اپیزود 2 به پایان میرسد...
Episode 3-1
(صحنه)
"یک سال قبل"
"Terragrigia"
ریموند (Raymond Vester) در ساختمان F.B.C در شهر Terragrigia به دیوار تکیه داده و زخمی شده است و در قسمت دیگر اتاق مورگان (Morgan Lansdale) در حال حرف زدن با گوشی موبایل است و جسیکا و پارکر هم منتظر تمام شدن تماس او هستند. پارکر رو به ریموند کرده و میگوید:
پارکر: "هنوزم درد میکنه جوون؟"
ریموند: "نه... من هنوز میتونم مبارزه کنم."
پارکر: "به این میگن روحیه."
جسیکا: "تموم شد... کار شهر تمومه."
پارکر آهی میکشد و رو به مورگان میکند.
مورگان (با تلفن): "زحمات شما سزاواره تقدیره. این یه تماس برای تشکر هست که باید چند وقت پیش انجام میشد... خیلی ممنون."
مورگان تلفن را قطع کرده و رو به پارکر و جسیکا میکند.
مورگان: "جسیکا, پارکر --- بیاین اینجا. تاسیسات مورد جمله قرار گرفته. ما داریم از اینجا میریم. برای رفتن به خونه آماده بشین. پخش بشین و به هلیکوپتر روی سقف برین. این یه دستوره."
پارکر: "من راهرو رو با جسیکا پوشش میدم. جوون, مطمئن شو که اونا به هلیکوپتر میرسن."
ریموند: "باشه."
جسیکا: "پارکر, اونا تخلیه رو از اینجا شروع کردن."
رئیس B.S.A.A, ا'براین وارد اتاق میشود.
جسیکا: "ا'براین؟"
کلایو: "تنها من اینجا موندم, جنرال مورگان. B.S.A.A اینجا رو تخلیه کرده. من فقط میخواستم بدونین که F.B.C اشتباه خیلی بزرگی رو مرتکب میشه."
مورگان: "ما سه هفته داشتیم میجنگیدیم تا اوضاع رو مرتب کنیم. بعضیا رو نجات دادیم. بعضیا رو از دست دادیم. خیلی هارو. اما هر چه بیشتر تاخیر کنیم بیشتر ضربه میخوریم. مطمئنم که حرفمو خیلی خوب میفهمید."
کلایو: "متاسفانه نمیفهمم. نابود کردن شهر با ماهواره اوضاع فعلی رو درست میکنه. با اینکار ما مدارک زیادی رو از دست میدیم."
مورگان: "استفاده از ماهواره برای نابودی شهر تایید شده. ما میتونیم این افتضاح رو جمعش کنیم."
کلایو: "حدس میزنم فکر همه چیز رو کردین. حتی F.B.C هم خرابکاری هاش رو نمیتونه این بار جمع کنه."
مورگان: "بگزارید آسمان ها زمین را با عدالت بسوزانند."
کلایو: "این به اصطلاح "راه حل" های شما تنها یه ولتروی جدید میسازه, یا شایدم یه دوجین از اون."
مورگان: "بله, این فقط یه تمیز کاریه. آدمایی مثل ما تنها میتونن قدردان گروه های مثل اونا باشن."
کلایو: "و شما این همه آدم بیگناه رو به کشتن میدین..."
مورگان: "حالا تموم شد, رئیس ا'براین؟ همه, دستوارت خودتونو دارین. به موقعیتتون برین. ریموند, با من بیا."
ریموند: "بله, قربان..."
ریموند لنگان همراه مورگان از اتاق خارج میشود و سپس کلایو هم از اتاق خارج میشود و پارکر و جسیکا در اتاق میمانند.
(گیم پلی)
جسیکا و پارکر وارد سالن اصلی ساختمان میشوند.
پارکر: "فکر میکنی خودشه؟"
جسیکا: "نه اگه اول به همه ی اون لعنتیا شلیک کنیم."
وقتی پارکر به پایین پله ها میرسد هانتر ها ظاهر میشوند.
پارکر: "دارن میان! شلیک کن!"
جسیکا: "فکر نکنم ما دو نفر کافی باشیم!"
پارکر: "اگه بخوایم از اینجا خارج بشیم, باید باشیم. بعد , باید به سمت هلیکوپتر بریم."
بعد از کشتن چند تا از هانتر ها:
جسیکا: "اونا چند تا هستن؟ واقعا ولترو همه ی اینا رو درست کرده؟"
پارکر: "ما که شاملش نمیشیم. خدا به دنیا رحم کنه وقتی که اونا قضیه رو بفهمن. همه ولترو رو با تروریسم مجسم میکنن."
جسیکا: "فکر کنم این چیزیه که اونا بهش امیدوارن."
وقتی که تعداد زیادی از هانتر ها را نابود میکنند:
جسیکا: "این واسشون کافیه."
پارکر: "درسته, حالا نوبت ماست که به هلیکوپتر بریم."
جسیکا: "آسانسور هنوزم باید کار کنه. از این طرف."
پارکر دنبال جسیکا میرود تا به آسانسور برسند و در طول راه آنها هانتر ها را میبینند که در حال بالا رفتن از ساختمان در پشت پنجره ها هستند:
پارکر: "اونا از دیوار هم بالا میرن؟ عالیه..."
جسیکا: "ما اینجا محاصره میشیم. باید عجله کنیم."
آنها وارد آسانسور میشوند و درب آسانسور بسته شده و بالا میرود.
پارکر: "معذرت میخوام که تو رو اینجا کشوندم."
جسیکا: "اشکالی نداره, اما دفعه بعد تو برام شام میخری. و منم خرچنگ سفارش میدم."
آسانسور شروع به تکان خوردن میکند.
جسیکا: "این دیگه چیه...!؟"
در آسانسور باز میشود ولی اینجا پشت بام نیست.
پارکر: "خراب شد؟"
جسیکا: "و این آخرین آسانسوری بود که کار میکرد. نظرت راجع به پله ها چیه؟ در واقع, من خودمم زیاد مشتاق نیستم..."
آنها به یک در بسته میرسند ولی به راهشان ادامه میدهند.
پارکر: "نظرت راجع به این یارو ا'براین چیه؟"
جسیکا: "رئیس B.S.A.A؟ اون مثل من نیست."
پارکر (میخنده): "منظورم اون نبود."
جسیکا: "فکر کنم حق با اونه. او باید جلوی جنرال مورگان بایسته."
پارکر: "آره, موافقم. فکر کنم بودن تو F.B.C روحیات خوب آدمو تغییر میده."
جسیکا: "تو مثل اون حرف میزنی. ولی, منم بدم نمیاد تو جبهه راست حنگ باشم."
بعد از رسیدن به راه پله:
جسیکا: "آسانسور تو طبقه ششمه! زود باش!"
بعد از رسیدن به طبقه شش به جایی میرسند که راه توسط خرت و پرت هایی بسته شده است:
جسیکا: "شوخی میکنی!؟ یه بن بست؟"
آنها به یک کرکره میرسند و مجبورند او را بالا بکشند تا از آن عبور کنند.
پارکر: "ما میتونیم از اینجا رد بشیم. کمکم کن."
جسیکا: "باشه, دارم میام."
در حال بالا کشیدن تعداد زیادی هانتر از پشت به آنها نزدیک میشوند.
جسیکا: "چقدر آخه به خاطر خدا!"
پارکر: "جسیکا, زود باش!"
آنها کرکره را بالا کشیده و به طرف دیگر میروند و کرکره را پایین می اندازند و هانتر ها پشت کرکره میانند.
پارکر: "عوضیای کوچیک تموم نشدنی. امیدوارم این جلوشونو بگیره."
جسیکا: "زود باش, چیزی به آسانسور نمونده."
آن دو به آسانسور میرسند و دکمه ی آسانسور را میزنند و آسانسور در حال پایین آمدن است.
پارکر: "لعنتی. زود باش!"
جسیکا: "اونا تقریبا رسیدن!"
هانتر ها پنجره ها را شکسته و وارد میشوند.
جسیکا: "اونا اینجان!"
پارکر: "فکر کنم اونا به خاطر تو اینجان. به خاطر اینکه تو خیلی جذابی."
جسیکا: "شرمنده, من با هیولاهای آدمخوار قرار نمیزارم."
آسانسور میرسد و اگر جسیکا برای مدتی طولانی وارد آسانسور نشود:
پارکر: "جسیکا, منتظر چی هستی؟!"
آسانسور باز تکان میخورد.
جسیکا: "خدایا, فکر کردم دوباره میخواد بایسته."
پارکر: "آره, به هر حال ما خوبیم. اما دیوونگی بود. باورم نمیشه که جنرال مورگان تصمیم گرفته که شهر رو با ماهواره تامین انرژی بسوزونه."
جسیکا: "حادثه راکون بازم تکرار میشه."
پارکر: "آره, از روی زمین محو میشه. تا فردا صبح, Terragrigia تنها یک اسم تو کتاب تاریخ خواهد بود."
جسیکا: "...ما هر کاری تونستیم کردیم, مگه نه؟"
پارکر: "امیدوارم که اینطور باشه."
در آسانسور باز میشود.
جسیکا: "خب... فقط اون خوراک خرچنگی که برای شما برام میگیری رو یادت نره."
پارکر: "هه. تا حالا شده من زیر قولم بزنم؟"
آنها به هلیکوپتر میرسند.
ریموند: "سوار بشین, باید بریم!"
پارکر: "باشه, اول خانوما!"
(صحنه)
سه هلیکوپتر به پرواز در آمدند و جسیکا و پارکر هم در هلیکوپتر آخری قرار دارند و در حال تماشای نابودی شهر هستند. ابتدا شیشه ها میشکنند
پارکر: "اون باعث آغاز واکنش های زنجیره ای شده. نگاه کن, شهر."
ماهواره نور خورشید را در شهر متمرکز میکند.
جسیکا: "شهر خیلی نورانیه..."
یک هانتر در خیابان در حال سوختن و تجزیه شدن است و پس از مدتی تکه تکه میشود. همه ی اشیا و مواد شهر تجزیه میشوند و گازی درون شهر پخش میشود. برج ها و ساختمان ها شروع به ریختن میکنند و شهر پس از مدتی نابود میشود.
پارکر: "و Terragrigia... دیگه وجود نداره."
جسیکا: "ما اومدیم که کمک کنیم, اما نتونستیم کاری بکنیم..."
(صحنه)
"9:00 ب.ظ"
"کابین کشتی"
صدای شلیک از اپیزود 2 شنیده میشود. ولی به کسی برخورد نمیکند. معلوم شد که شلیک از اسلحه پارکر بوده. ریموند به طرف پارکر برمیگردد.
پارکر: "ریموند؟ خودتی, مگه نه؟"
ریموند: "B.S.A.A... یکم زیادی دیر کرده"
پارکر: "F.B.C دیگه اینجا چیکار میکنه؟"
ریموند میخندد.
پارکر: "جواب بده ریموند."
ریموند: "من نیازی نمیبینم که به چیزی جواب بدم. تو هیچ اختیاری برای این کار نداری."
جیل: "الان موقع دعوا کردن نیست. ما باید..."
ریموند: "برو بابا. شماها حتی نمیدونید واسه چی اینجایید و برای کی میجنگین."
ریموند قدم زنان صحنه را ترک میکند.
پارکر: "ریموند! همونجا وایستا."
ریموند: "هیچ چیز تغییر نمیکنه مگر اینکه دستاتو به خون آلوده کنی."
(گیم پلی)
جیل: "پس F.B.C هم توی کشتیه. اینجا چه خبره؟"
پارکر: "ما داریم بدونه هیچ اطلاعاتی عملیات رو انجام میدیم. باید کشتی رو برای یه سری پاسخ جستجو کنیم. نه اینکه ازین کاری خیلی لذت میبرم."
پس از دستیابی به نقشه کشتی و مشاهده طبقه پایین کابین:
جیل: "ما باید یه اتاق ارتباطات اضطراری پیدا کنیم اگه بخوایم از تالار بریم."
پارکر: "باید بریم اتاق ارتباطات اضطراری رو پیدا کنیم. شاید تونستیم سعی کنیم با مرکز تماس بگیریم."
بعد از بازگشت به کابین:
پارکر: "خیلی خب! باید بریم ریموند رو پیدا کنیم."
جیل: "از کجا میشناسیش؟"
پارکر: "قبلا باهاش کار میکردم. بیخیالش بشیم."
بعد از رسیدن به تالار بزرگ:
پارکر: "الان به این میگن کشتی کروز. اینجا مثله تالار اپرا میمونه."
پارکر: "خب حالا این اتاق ارتباطات اضطراری کجاست؟"
وقتی که اتاق ارتباطات اضطراری را با در قفل پیدا کردید:
پارکر: "جیل یکی یه نامه اینجا گذاشته."
بعد از خواندن نامه:
پارکر: "کابین تفریحی بعد از تالار هستش. بیا بریم. باید اون کلیدی که نیاز داریمش رو پیدا کنیم."
وارد کابین تفریحی شدید و صدایی میشنوید که فقط یه جمله را پشت سر هم تکرار میکند:
مامور ارتباطات: "کمک. کمک. اینجا کویین زنوبیا ست. تماس اضطراری. کمک. کمک. کمکککک....."
بعد از ورود به تفریگاه اصلی:
پارکر: "مثل اینکه کابین تفریحی رو پیدا کردیم."
بعد از کمی قدم زدن در این قسمت:
پارکر: "همه جا این هیولاها تو گوشه کنارها قایم شدن."
جیل: "و ما هنوز هیچ بازمانده ای پیدا نکردیم."
وقتی که کلیدی با نشان جلیقه نجات را از روی جنازه مامور ارتباطات بر میدارید:
جیل: "این کلید اتاق ارتباطات اضطراری هستش؟"
پارکر: "آره. بیا از این هیولای آلوده لعنتی دور بشیم!"
وقتی که کابین تفریحی را ترک کردید:
جیل: "امیدوارم که این چیزی که بدست آوردیم به درد بخوره."
پارکر: "جیل, نفوس بد نزن حالا. پیشبینی های بد تو معمولا درست از آب درمیاد."
(صحنه)
جیل و پارکر وارد اتاق ارتباطات اضطراری میشوند و ریموند را که به آنها تیر اندازی کرده بود را آنجا میبینند.
پارکر: "ریموند!"
ریموند: "مثل اینکه هردوتامون هم دیر رسیدیم."
پارکر: "درباره چی داری حرف میزنی؟"
صحنه از ریموند دور میشود و به طرف دستگاه ارتباطات که سیم و کابل هایش قطع شده اند را نشان میدهد.
جک (نوار ضبط شده): "از موجوداتی که هنوز نمیشناسینشون دوری کنید. زمانش فرا رسیده."
جیل: "هردوتونم. نگاه کنین."
پارکر: "دوست کوچولوی ماسک زده مون."
جک (نوار ضبط شده): "....ولی اگه حرفهای من مثل بذر باشند و سپس تبدیل به میوه شوند, مثل خائن هایی که به من خیانت کردند من اونا رو گاز خواهم زد. و صحبت وگریه خواهیم کرد که دوباره همیدگر را خواهیم دید."
صحنه مرکز فرماندهی B.S.A.A را در انگلستان نشان میدهد.
جک(نوار ضبط شده): "من نمیدونم هنر تو چییه. یا با چه حالتی اینجا آمدی. دنیا در دستان ماست."
جک یک آمپول کوچک نشان داد:
فیلم ضبط شده ولترو: "این ویروس T-Abyss هست. و ما میتونیم یک پنجم آب های دنیا رو با این آلوده کنیم."
جک ویروس را توی یک اکواریوم ماهی خالی میکند. ماهی ها ناگهان جهش میابند. کوئینت(Quint Cetcham) از سر حیرت و ترس قهوه ای که در دهانش بود را بیرون سرفه میکند.
کوئینت: "او ماهی هارو به چند تا آرواره تبدیل کرد."
کیث: "هیس. ساکت باش."
جک: "حتی یه بچه هم میدونه بعدش چی میشه."
جک ماسکش را از سرش برمیدارد.
جک: "ما ولترو هستیم. پیام آوران انتقام از اعماق جهنم."
صحنه یک هلیکوپتر B.S.A.A را نشان میدهد و کریس و جسیکا را درون آن که دارند نوار ضبط شده ولترو را از لپ تاپ خود میبینند.
جسیکا: "پس خودشون بودن. میدونستم کار ولتروئه."
جک: "کسانی که به اینجا وارد میشین امیدهایی که دارید را رها کنید."
کوئینت: "رها کردن امید ها... او داره از شعر دانته نقل قول میکنه."
صحنه هلیکوپتر را نشان میدهد.
کریس: "یه تیم به فرودگاه Valkoinen Mökki بفرستین تا دنبال چیزی بگردن که به این کشتی مربوط میشه ا'برایان!"
کلایو: "بله. دریافت شد. الان کوئینت و کیث رو میفرستم."
کوئینت: "چی؟"
کلایو: "شما دوتا. زود آماده بشین برین."
کوئینت: "اه. من از برف بدم میاد."
کیث: "برف هم از تو بدش میاد."
کلایو: "فقط هرچی که میتونید درباره ولترو به دست بیارین."
صحنه دوباره هلیکوپتر را نشان میدهد. جسیکا با دوربین دو چشمی خود بیرون را نگاه میکند تا کشتی را پیدا کند.
جسیکا: "من که چیزی نمیبینم. من فکر میکردم که مدیترانه فقط مثل... یک دریاچه بزرگ میمونه!"
کریس: "صبور باش. پیدا کردن یه کشتی توی دریا مثل پیدا کردن سوزن توی یه انبار کاهِ."
جسیکا: شوخی نمیکنم. ولی این هنوز مشکلمون رو حل نمیکنه. هی, داری به حرفام گوش میدی؟"
کریس: "پیدات میکنیم جیل... قول میدم."
(صحنه)
"9:28 ب.ظ"
اتاق ارتباطات اضطراری
یک فیلم ضبط شده از یکی از مامورین ولترو بر روی نمایشگر در حال پخش است.
مامور ولترو: "ما ولترو هستیم، فرستادگان انتقام جو از اعماق جهنم."
پارکر با مشتش می کوبه رو صفحه.
پارکر: "تروریست های لعنتی!"
ریموند: "ما قبلا این حرومزاده ها رو کشتیم."
جیل: "به نظر می رسه چن تاشون رو جا انداختید. و اونا الان توی این کشتی هستن."
پارکر: "و حالا اونا میخوان از این ویروس واسه ترتیب دادن یه حمله ی دیگه استفاده کنن؟"
ریموند: "اونا حقیقت رو درباره ی Terragrigia میخوان... و میخوان انتقام بگیرن."
ریموند اتاق ارتباطات اضطراری رو ترک میکنه
(گیم پلی)
پارکر: "جیل، اینو ببین. برق کل کشتی از کار افتاده. کشتی داره با برق اضطراری به حرکتش ادامه میده، اما سیستم ارتباطی به برق اصلی نیاز داره. ما باید موتورخونه رو دوباره راش بندازیم، اما این کار آسون نخواهد بود."
به محض رسیدن به تالار:
جیل: "ریموند!"
ریموند: "بگیرش. ممکنه بهش احتیاج پیدا کنی. همونطور که گفتی، به جریان انداختن برق کار ساده ای نخواهد بود."
به محض گرفتن کلید:
ریموند: "اون کلید شما رو میبره به کازینو در طبقه ی اول. بعد یه آسانسور پیدا میکنید که شما رو میبره به قسمت پایین کشتی. اما اول یه چیزی رو بهم بگو. شما هیچ یک از اعضای دیگه ی F.B.C رو اینجا ندیدید،دیدید؟ من نمی تونم به همکارم دسترسی پیدا کنم، ریچل. لعنتی.... از وقتی که به اونجا رفته خبری ازش ندارم."
پایین رفتن از راه پله:
جیل: "ما باید دنبال اون زنِ ریچل بگردیم؟"
پارکر: "می گردیم، ولی بعد از این که برق کشتی رو برگردوندیم."
به محض فعال کردن برق کازینو:
پارکر: "این یه کشتیه لوکسه. اونا چیزایی مثل ِکازینوها دارن."
به محض روشن کردن فواره:
جیل: "لعنتی."
پارکر: "لعنتی، اون (آب) آلوده شده! مواظب باش!"
جیل: "من اونا رو تو اون ویدئو دیدم..."
پارکر: "یه هدیه از طرف دوست ماسک دارمون؟ باید ازش تشکر کنم."
وقتی همه آن موجودات(شما اجازه دیدن لینک ها را ندارید عضو شوید یا وارد شوید) کشته شدند:
جیل: "بالاخره یه مقدار ساکت شد."
وقتی که از یکی از دستگاه ها استفاده می کنید:
پارکر: "پس با این میتونیم سکه های بیشتری بدست بیاریم؟ ای کاش یکی از اینا توی خونه داشتم."
وقتی که به آسانسور می رسید:
پارکر: "آسانسور اینجاست، امیدوارم که هنوز کار کنه."
وقتی که صفحه کنترل را بررسی میکنید:
پارکر: "اوه، یا مسیح. کلیدش نیست."
جیل: "من اطراف رو میگردم."
پارکر: "باشه، منم این اطراف رو بررسی میکنم، پیدا شد خبر بده!"
جیل: "اگه پیداش کردی بیسیم بزن."
وقتی که از آسانسور خارج می شوید:
پارکر (از طریق بیسیم): "ریموند نگفت که همکارش تو قسمت پایینی بوده؟ ریچل یا هرکی که هست کلید رو داره. ما فقط باید اونو پیدا کنیم."
جیل: "فکر کنم بدونم که کجاس..."
پارکر (از طریق بیسیم): "اون جسدی که قبلا دیده بودی؟"
جیل: "آره، فقط دعا میکنم که اون نبوده باشه."
هنگام رسیدن به جایی که ریچل مرده بود:
ریچل: "پیدات کردم..."
پایین رفتن از پله ها و رفتن به جایی که ریچل قبلا مورد حمله قرار گرفته بود:
جیل: "خیلی خب، اون همین اطراف بود..."
بعد از خواندن خاطرات ریچل:
ریچل: "پیدات کردم..."
ریچل از پله ها فرار میکنه.
جیل: "اوه، لعنتی! تو...!"
پارکر (از طریق بیسیم) : "جیل، چی شده؟!"
جیل: "من هدف رو پیدا کردم، اما اون یه زامبیه!"
پارکر (از طریق بیسیم): "کار ها همیشه هم آسون نیست..."
وقتی که ریچل صدمه ی زیادی میبینه فرار میکنه.
ریچل: "تیر میکشه. تیر میکشه!"
جیل: "اون فرار کرد! اون توی کانال هاست!"
پارکر (از طریق بیسیم) : "برو دنبالش! ممکنه کلید پیش اون باشه. همه ی کانال ها به هم مرتبطن."
جیل: "باشه، میرم سراغش"
پارکر: "من زود خودمو میرسونم به موقعیت تو!"
وقتی که به سالن زباله می رسید:
پارکر: "جیل! تو حالت خوبه؟!"
وقتی که کلید آسانسور بدست میاد:
جیل: "پس اون واقعا ریچل بود...."
پارکر: "این پایانی نیست که من دلم میخواست."
وقتی که جیل و پارکر آسانسور حمل بار را دوباره راه اندازی میکنند:
جیل: "این معنیش اینه که ولترو F.B.C رو هم فریب داده؟"
پارکر: "نمی دونم. شاید اونا دارن از هر کسی که می تونن استفاده می کنن. الان بیشتر باید نگران این کشتی باشیم."
(صحنه)
آسانسور پایین میرود.
جیل: "یه چیزایی می شنوم."
از قسمت پایینی کشتی صدای آب شنیده میشود.
پارکر: "مستقیم به طرف اعماق جهنم."
اپیزود به پایان میرسد.
Episode 5-1
(صحنه)
10:20 ب.ظ
Valkoinen Mökki
صدای آهنگی به گوش می رسد.
کوئینت به یک سرباز سلام نظامی می دهد.
کیث: خیلی سرده...
صدای بی سیم.
کوئینت: کله خر اینجاس، ما به فرودگاه Valkoinen Mökki رسیدیم.
کلایو: این فورکبال هست که صحبت میکنه. کارتون خوب بود. اوضاع رو بررسی کنین و به مأموریت خود ادامه بدین.
کیث: خب، امم...اُ برایان، از ما میخوای چطوری عمل کنیم؟
کلایو: انتخاب با خودتونه، کاری رو انجام بدین که فکر میکنین درسته.
کیث و کوئینت به سمت سربازی حرکت میکنند.
سرباز: چی باعث شد اینقدر دیر کنین؟
کیث: حداقل الان اینجاییم. چه خبر از ولترو؟
سرباز: ما هیچی پیدا نکردیم، هیچ سرنخی هم نیست، هیچی.
کیث: خب حالا چی؟
سرباز: یک راهروی زیر زمینی اونجاس که قراره همین الان به داخل اون هجوم ببریم.
کوئینت: خب به نظر میاد کار برامون جور شده، مگه نه گرایندر؟
کوئینت با عجله به سمت در راهرو حرکت میکند.
سرباز با صدای بلند: صبر کن! ما هنوز اجازه ی این کار رو دریافت نکردیم...
کیث: مشکلی نیس، ما به عهدش میگیریم. باشه؟ علاوه بر این اگر به کسی نیاز داشته باشی که چیزی رو برات از بین ببره، هیچکسی رو بهتر از پسرم اینجا پیدا نمیکنی.
کوئینت فریاد میزند: من اینجام گرایندر...
سرباز با تعجب و کیث با لبخند به کوئینت نگاه می کنند.
پشت در راهرو، کوئینت مشغول بررسی در هست که کیث بهش میرسه.
کیث: خب، تو دنبال خونه ی جسیکا میگشتی؟ حالا میدونی کجا زندگی میکنه؟
کوئینت برمیگردد.
کوئینت: تقریبا، نزدیک بود بگیرمش، اما گمش کردم نزدیک...(ناگهان عصبانی می شود) هی! تو فکر میکنی من آدم عاجز و بدبختی هستم، مگه نه؟
کیث با خنده: خودت گفتی. بیخیال، بزن بریم.
در را باز کرده و وارد میشوند.
(گیم پلی)
کیث: احساس میکنم هرلحظه یکی قراره بپره بیاد بیرون.
کوئینت: مواظب قدم هات باش، تو باید ساکت باشی.
کیث: آره، میدونم...
پس از پایین رفت از پله ها و وارد یک راهروی بن بست شدن ناگهان پای کوئینت به سطلی میخورد، سطل روی زمین می افتد و او از ترس فریادی میکشد.
کیث: تو همون نبودی که گفتی ساکت باش؟
کوئینت: خب تو میدونی که هومر هم گاهی اوقات میخوابه دیگه!
کیث: هه... اینی که گفتی حتی معنی هم نداره، بزن بریم...
کیث در را باز میکنه و وارد اتاقی میشه که داخلش چندتا تخت دو طبقه هست. سمت دیوار کنار در دیگر، خراش های عجیبی شبیه کنده کاری وجود داره که روی اون ها خونی هست.
وقتی کنار دیوار قرار بگیرین؛ (از تجزیه و تحلیل این خراش ها حس میکنم که این موجودات ده فیت طول دارن.)
کوئینت: اسم فیلم چیه؟ تنها در برف، یک سرباز تنها و موجودات به دیگران حمله میکنند.
کیث: من گفتم اصلا حرف فیلم رو جلوی من نزن!
همه ی زمین و دیوار ها خونی است.به نظر میاد جسد خونی یکی را روی زمین کشیدن.
به یک در برخورد میکنیم، در قفل است. جعبه ای کنار در وجود داره که با پیچ کاملا مهر شده.
کیث: کوئینت، بهم پیچ گوشتی رو بده.
کوئینت: البته، ها... (کوئینت خودش را میگردد)
کیث: خواهش میکنم نگو اون رو انداختی. درسته؟ باشه، اون کجاس؟
کوئینت: من میدونم که اون تا زمانی که به اینجا برسیم همرام بود.
کیث: صبر کن! من فکر کنم وقتی داشتی زمین میخوردی اونو انداختی.
باید برگردید به جایی که کوئینت زمین خورد. با گنسیس اون قسمت رو اسکن کنید. پیچ گوشتی زیر قفسه ی جعبه هاست.
کیث: اینم از این، تو مثل یک آدم دست و پا چلفتی هستی. میدونستی؟
کوئینت: ببخشید گرایندر...
به سمت در برگردین و با پیچ گوشتی جعبه رو باز کنید. پس از تنظیم کردن، در باز می شود. (دفعه ی دوم می توانید از همان اول پیچ گوشتی را از روی زمین بردارین و این دیالوگ ها حذف می شود.)
کیث وارد اتاقی می شود که پر از دستگاه های کامپیوتر و رادار هست.
کیث: هممم...من فکر کنم بتونم درهای بسته ی اینجا که قفل شدن رو باز کنم.
کیث شروع به کار کردن با دستگاه ها میکند.
در انتهای راهرو باز می شود.
کیث: ها؟! دوربین مخفی انگار داره چیزی رو نشون میده.
در فیلم ویدیویی یک هواپیمای باربری رو نشان می دهد که آماده ی پرواز است.
کوئینت: این چیزی است که من از دوربین های مخفی فهمیدم.
کیث: اون یک هواپیمای باربری هست، مگه نه؟ اون ولترو هست یا چیز دیگه؟
فیلم، مردی را نشان میدهد که درحال دویدن به سمت هواپیماست و گویی میخواست سوار شود. ولی ناگهان یک هانتر به او حمله می کند. شخص دیگری که در پشتش بود از ترس می ایستد.
کیث: وای! اونو دیدی؟
کوئینت: یک B.O.W غیر قابل کنترل؟
یک هانتر هم در حال وارد شدن به داخل هواپیما بود، اما ناگهان فیلم عوض می شود و تصویر هواپیما را در حال پرواز نشان میدهد که یک هانتر روی باله اش قرار گرفته.
کوئینت: داریم درباره ی یک عمل تند و وحشیانه صحبت میکنیم!
هانتر دیگری که نزدیک پره ی هواپیما وجود داشت، به نظر میرسد لای پره گیر کرده و باعث انفجار در آن قسمت می شود.
کوئینت: اینو داشته باش...و... (هنگام انفجار) اوه...
فیلم تمام شده و مانیتور برفکی می شود.
کیث: اون ها هیچ شانسی نداشتند.
کوئینت: زمان موقعیت رو ایجاد کرد، حادثه هم همون لحظه اتفاق افتاد مثل همون که کریس گزارش کرد.
فیلم بعدی تصویر راهرویی که از آنجا آمدید را نشان می دهد.
کیث: هی، همینجا نیس؟
کوئینت: کاملا شبیه اونه... (ناگهان موجودی نامرئی در فیلم ظاهر شده که در طی راه رفتن همه چیز را بهم میریزد)، اوه...
کیث: اون دیگه چیه؟
کوئینت: اون یک روح هست.
صفحه برفکی میشود.
کیث: هی کوئینت!
کوئینت: من دوربین رو عوض میکنم تا ببینم کجا رفته.
فیلم بعدی تصویر اتاقی را نشان می دهد و یک میز و چند صندلی در آن وجو دارد که روی میز پر از شیشه ی نوشیدنی است. ناگهان در باز میشود. مردی مضطرب وارد اتاق شده و در حال نفس تازه کردن است.
کیث: اوه! ما یک فرد زنده داریم اینجا!
کوئینت: هیس! ساکت باش...
ناگهان میز شروع به تکان خوردن میکند. مرد اسلحه اش رو بدست میگیرد.
کیث: هی اون چی بود؟
کوئینت: من گفتم ساکت باش...
مرد با اسلحه شروع به حرکت کردن می کند. ناگهان موجودی نامرئی او را روی زمین انداخته و سپس از پا آویزانش میکند.
کوئینت: یک چیزی اونجاس، من نمیدونم چیه! حتی نمیتونم اونو ببینم...
موجود نامرئی با یک حرکت گردن مرد را می شکند و او را می کشد. در همین حال چیزی از جیب مرد می افتد.
کیث: آه! خیلی بد بود...
کوئینت: هی، او چیزی رو انداخت؟
ناگهان موجود مرد را به سمت دوربین پرت میکند و تصویر کمی برفکی شده و در نهایت مرد را مرده بر روی زمین نشان میدهد. فیلم به پایان می رسد.
کوئینت: این فیلم فقط به درد بیننده های بالغ میخوره.
(گیم پلی)
کیث: اون ها فیلم های شوکه کننده ای بودن.
کوئینت: اون ادم بده یک چیزی رو انداخت، اون چی بود؟
اگر دوباره به سمت دستگاه برید: (فکر کنم این دستگاه اون در رو باز کرده باشه.)
از اتاق خارج شده و به سمت در رو به رویی حرکت کنید. به اتاقی میرسید که در اخرین فیلم مشاهده کردید.
کیث: هی..! اینجا همون مکانیه که تو فیلم بود.
از پله ها پایین روید. تعدادی دستگاه روی میز هست که به نظر خراب میاد. یک کتاب روی میز قرار دارد. پس از خواندن کتاب (یا دفتر)، اگر یادتون باشه در حین مشاهده ی فیلم سوم، اون موجود نامرئی، مأمور ولترو رو اویزون کرد و چیزی از جیبش افتاد. اون قسمت رو با گنسیس اسکن کنید.
اگر به سمت مرد مرده برین: (این همون فردی است که توی ویدیو دیدم. تو عمرم هیچوقت زخم هایی به این بدی ندیده بودم.)
کیث: اون یک چیزی ازش افتاد، واقعا چی بود؟
پس از اسکن کردن و پیدا کردن اون شی،
کوئینت: این یک رمز گشای امنیتی هست. من میتونم به شبکه ی مرکزی کامپیوتر هواپیما دسترسی پیدا کنم، اگه بتونم فقط رمز WEP رو از این فلش بیرون بیارم...
کیث: هرچی که این حرفا معنی میده...فقط کارتو انجام بده.
کوئینت: این یعنی ما میتونیم اطلاعات اون هواپیما رو بدست بیاریم.
کیث: حالا داری به حرف میای.
کوئینت: من به اندازه ی کافی دیدم. بزن بریم قسمتی که حادثه اتفاق افتاد.
کیث و کوئینت حرکت میکنند و دوربین پرچم ولترو را نشان میدهد.
پایان پارت اول.
(صحنه)
10:25 ب.ظ
نشت کشتی
آسانسور در حال پایین آمدن است. صدای آبی به گوش میرسد.
جیل: این صدای چیه؟ آب؟
پارکر: بله، صدا از اینجا میاد.
(گیم پلی)
جیل از آسانسور خارج شده، دو در را مشاهده می کند. یکی از آن ها قفل است و به وسیله ی کارت باز می شود.
نزدیک در قفل شده؛
"در قفل است، یک کارت خوان در کنارش وجود دارد."
در دیگری باز است. آن را باز کرده و وارد می شود.
جیل (پس از دیدن آب): این همه آب از کجا نشت میکنه؟
پارکر: لعنت به تو ولترو، در کنار پخش این ویروس حالا میخوای اونم غرق کنی؟
جیل و پارکر وارد اتاقی می شوند که دارای دستگاه های بسیار است. یک از دستگاه ها، کشتی را نشان می دهد.
به سمت دستگاه؛
کامپیوتر: توجه! آب دریا وارد کشتی شده است. ارتفاع آب تا زمانی که برق قطع باشد، کاهش نمی یابد. نیروی برق از موتور خانه قابل بازگردانیست.
پارکر: ما بهتره هر چه زودتر موتور خونه رو پیدا کنیم.
اگر دوباره به سمت دستگاه بروید؛
"من باید نیروی برق رو فعال کنم تا بتونم قسمت های ورود آب رو ببندم."
یک اهرم در همان قسمت وجود دارد. در کنار اهرم؛
"من باید موتور خانه را پیدا کنم."
پس از خروج از اتاق کنترل:
جیل: آب داره بالا میاد.
پارکر: بیا، نباید وقت رو ازدست بدیم.
داخل آب یک Sea Creeper وجود دارد که به جیل و پارکر حمله می کند.
پس از کشتن Sea Creeper:
پارکر: این یکی شناگره، من سعی میکنم خودمو از آب دور نگه دارم.
پس از باز کردن در، بخاری را مشاهده کرده که مانع گرفتن چرخ دنده می شود.
در کنار بخار؛
"این بخار میتونه منو زنده زنده بپزه."
در کنار پنجره ای که چرخ دنده را نشان میدهد؛
"من میتونم از اون طرف چرخ نده رو ببینم."
جیل از آن قسمت خارج شده و پس از مبارزه با دو Sea Creeper، در سمت راست، به موتورخانه می رسد.
پارکر: به نظر میاد ما موتور خونه رو پیدا کردیم.
کنار دستگاه تنظیمات؛
"به نظر میاد دستگاه روشن کننده است. اما کار نمیکنه."
به سمت یادداشت روی دیوار بروید.
جیل پس از خواندن یادداشت، اهرمی که در نزدیکی است به پایین می کشد. با این عمل، بخار قسمت زیرین را قطع میکند و عقربه روی C قرار می گیرد.
پارکر: بسیار خب، اینجا همون قسمتی هست که ما نیروی برق رو راه اندازی می کنیم. اما هیچی کار نمی کنه. من بررسی میکنم تا بتونم ازش سر دربیارم، باشه؟ به هر حال، من نیاز دارم که تو به قسمت تنظیمات اون طرف بری.
جیل: مشکلی نیست، بسپارش به من.
اگر دوباره سمت پارکر برین:
پارکر: آه، هیچی کار نمیکنه...
جیل از موتورخانه خارج شده و به سمتی که ورود بخار را قطع کرد، می رود. در همان قسمت، نقشه ی قسمت پایینی داخل کشتی نیز آن جا است و میتوانید آن را بردارید. سپس به قسمتی میرسد که تعدادی چرخ دنده وجود دارد. اما یکی از چرخ دنده ها در سر جایش نیست.
پس از زدن دکمه ی فعال سازی و به کار افتادن چرخ دنده ها؛
"یک چرخ دنده گم شده است."
در کنار چرخ دنده ها؛
"دارم به سایز های این نگاه میکنم. جای تعجب داره که اینا به چه دردی می خورن."
از پله ها پایین رفته و پس از کشتن Ghiozzo ها، وارد اتاقی می شود که یک Ooze در آن وجود دارد. Ooze را کشته و اسلحه ی AUG را برداشته و به بازی ادامه دهید. در طی مسیر یک Sea Creeper هم وجود خواهد داشت. دوباره وارد موتورخانه شده و در سمتی قرار میگیرید که بخار ورود شما را غیر ممکن کرده بود.
پارکر: جیل!
جیل: مشکلی نیس. من تونستم.
اهرم تنظیم بخار را به پایین بکشید. عقربه روی B قرار میگیرد و بخاری که مانع عبور به سمت دیگر موتورخانه بود، از کار می افتد. در نزدیکی دستگاه کنترل، یادداشتی است که آن را می خوانید. پس از نزدیک شدن به دستگاه کنترلی که رو به روی پارکر قرار دارد:
جیل: هیچ کلیدی اینجا نیس.
پارکر: لعنتی! حدسم میگه تو باید هر دو رو همزمان روشن کنی.
جیل: پس واقعا به اون کلید نیاز داریم.
دوباره به همان اهرم اولی که سمت پارکر بود بروید و آن را به بالا بکشید. عقربه روی A قرار میگیرد.
پس از بالا کشیدن اهرم؛
"بخار این قسمت خاموش نشده. شاید جای دیگه رو خاموش کرده."
به اتاقی که در آن چرخ دنده وجود داشت بروید. با قرار گرفتن عقربه روی A، بخار این قسمت خاموش شده و شما می توانید چرخ دنده را بردارید. همچنین باید با پیچاندن اهرم و قرار گرفتن عقربه روی صفر، بخار تمام نقاط را غیر فعال خواهید کرد.
اگر دوباره به موتورخانه بازگشته و با پارکر ملاقات کنید:
پارکر: جیل، اینجا همه چی داره به جهنم تبدیل میشه. من چند تا تعمیر انجام میدم اگه رادیو خوب کار کنه.
میتوانید پس از کشتن Ghiozzo ها به قسمتی بروید که چرخ دنده وجود داشت. چرخ دنده را سر جایش قرار داده و دکمه ی استارت را بزنید. پس از چرخش چرخ دنده ها ناگهان قسمتی باز شده و که یک کلید (همان کلید استارتر دستگاه کنترل) در آن وجود دارد. کلید را برداشته و به موتور خانه بازگردید و دیگر پارکر آن دیالوگ را نمی گوید.
پس از گرفتن کلید، پارکر از بی سیم با شما تماس می گیرد و صدای آژیری نیز به گوش می رسد:
پارکر: تعمیرات تمام شد. منو تو موتورخونه ملاقات کن.
پس از بازگشت به موتور خانه:
پارکر: من آماده ام که این جیگر رو راه بندازم. برو تو جایگاه قرار بگیر.
اگر دوباره سمت پارکر بروید:
پارکر: جیل! برو قسمت کنترل اون طرف.
پس از قرار گرفتن در مقابل دستگاه کنترل، کلید را در جایگاه قرار دهید.
(صحنه)
جیل و پارکر هم زمان کلید فعال سازی را میچرخانند. تابلوی کنار دیوار که قسمت های مختلف کشتی را با رنگ قرمز نشان میداد، با فعال سازی دستگاه کنترل آبی شد.
پارکر: اینجا، همه چی خوبه.
جیل با رضایت سرش را تکان میدهد. ناگهان درهای ورودی شروع به قفل شدن می کند.
پارکر: این چیه...!
آژیر خطر شروع به صدا در آمدن میکند.
جیل: چی شده؟
ناگهان از یکی از لوله ی بزرگ سقف آب با فشار زیادی وارد می شود.
(گیم پلی)
آب در حال بالا آمدن است. ناگهان از لوله ی بزرگ دیگر که در کنار اولی بود هم آب با فشار زیاد شروع به خروج می کند. در این حین جیل میتواند راه برود تا زمانی که آب به کمرش برسد و در نهایت کات سین.
(صحنه)
آب در حال بالا آمدن است.
جیل: ما داریم زمان رو از دست میدیم.
پارکر در حال حرکت: لعنتی! جیل! متوقف نمیشه!
پایان پارت دوم .
(صحنه)
مقر فرماندهی BSAA
کلایو در حال صحبت کردن با تلفن می باشد در همین حین عرض دفتر خود را طی میکند.
کلایو: باشه، من موقعیت رو درک میکنم. به نظر میرسه اون رمز گشای امنیتی که شما پیدا کردین، متعلق به همون هواپیمای باربری هست که تصادف کرده.
کوئینت: رئیس، خبری از جیل و پارکر بدستتون رسیده؟
کلایو: نه، نه هنوز. تحقیقاتشون، اون ها رو به سمت دریا کشوند، اما مکان کشتی را گم کردیم.
10:48 ب.ظ
نزدیک محل حادثه، دوربین کیث و کوئینت را نشان میدهد.
کیث: به نظر خوب نمیرسه، امیدوارم خوب باشن.
دفتر کلایو،
کلایو: اره، منم همینطور. برای مدت طولانی باهاشون ارتباط برقرار نکردیم و من کم کم دارم نگران میشم. یک ترمینال در محل حادثه پیدا کنین، ببینین چی میتونین از نقشه های ولترو بفهمین.
نزدیک محل تصادف هواپیما،
صدای آهنگی به گوش می رسد.
کوئینت: محل حادثه همین رو به رو هست. بیا.
کیث شروع به حرکت کردن میکند.
کیث: گرایندر فکر نمیکنی خوب میشه اگه ما کلید پایان کل این ماموریت رو بدست بیاریم!؟
کوئینت به سمت کیث میدود.
(گیم پلی)
کیث: برای این وقت شب، اینجا خیلی روشنه. فکر کنم برای همینه که بهش میگم خورشید نیمه شب.
با حرکت به سمت جلو، ناگهان دسته گرگ آلوده، Fenrir به شما حمله میکنند.
کوئینت: B.O.W ها! من میدونستم چیزی مثل این اتفاق میوفته.
کیث: نه، چون اون ها فقط گرگ هستند و سرشون جدا و باز شده نیست.
در حین حمله ی گرگ ها،
کوئینت: گرایندر، من میرم تا پایانه و ترمینال رو چک کنم. تو با این ها خوش بگذرون.
کوئینت شروع به دویدن میکند و از کیث دور می شود.
کیث: کوئینت! منو اینجا ترک نکن... لعنت به این مخ های کامپیوتر احمق.
پس از مبارزه با گرگ ها، مسیر را ادامه دهید تا به محل حادثه برسید.
پس از رسیدن،
کوئینت: بیا گرایندر، داری چیکار میکنی؟
پس از اینکه به چند متری کوئینت رسیدید، کوئینت نیز دوباره شروع به دویدن می کند. اما ناگهان موجودی نامرئی به او ضربه میزند و روی زمین پرتش میکند.
کویئنت: آه...
کیث: تو، آروم باش. چه مرگته؟
کوئینت از روی زمین بلند میشود.
کوئینت: یک چیز...! نمیدونم! فکر کنم یک چیز منو زد!
کیث: چی؟
کوئینت: نگاه کن! من ضربه خوردم! اون یک انسان یا چیز نامرئی بود! من مطمئنم!
کیث: جدی میگی؟
ناگهان هانتر ها حمله میکنند. و بعضی ها نامرئی شدند.
کوئینت: اون ها هانتر هستند.
کیث: اون نامرئی شد.
کوئینت: حالا فهمیدم تو اون فیلم های دوربین مخفی چه اتفاقی افتاده بود. اون ها روح بودند. این نوع جدیدی از هانتر هاست.
کیث: مرسی از توضیحاتت.... من این ضربه ها رو ذکر کرده بودم؟
تعداد زیادی از هانتر ها به شما حمله میکنند و شما باید آن ها را از بین ببرید. بعضی از آن ها ناگهان ناپدید می شوند.
کیث: چطوری میتونم بهشون تیراندازی کنم وقتی نمی بنمشون؟
وقتی برای اولین بار یکی از هانتر ها را میکشید،
کیث: یکی مرد!
کوئینت: ...نمیتونم بگم چون نمی بینمشون!
ناگهان از پشت به شما حمله میکنند.
کیث: این ضربه زد.
پس از مبارزه با تعداد بیشتری از هانتر ها،
کیث: یکی دیگه مرد! کوئینت، چندتا باقی مونده؟!
کوئینت: بهت گفتم که نمیدونم چون نمیتونم اون ها رو ببینم.
کوئینت: این یکی واقعا ضربه میزنه.
پس از کشتن تمام هانتر ها،
کیث: من فکر کنم دیگه چیزی نمونده باشه.
کوئینت: پس بیا به سمت ترمینال داخل هوایپما بریم قبل از اینکه هیولا های بیشتری خودشونو نشون بدن.
در سمت راست، قفسی وجود دارد که شکسته است. در کنار قفس:
" هرچیزی که اینکار رو کرده، قطعا انسان نیست."
کنار پره ی هواپیما لاشه باله ی آن وجود دارد و فایلی نیز در آن قسمت است. پس از خواند به سمت هاپیما رفته. قطعه ی آهنی که مانع ورود شما به داخل می شود را کنار بزنید. سپس کامپیوتر هواپیما که همان ترمینال است، پیدا میکنید. در کنار آن قرار گرفته و از رمزگشای امنیتی استفاده کنید.
کیث: خوبه، به نظر میرسه همه چیز داره به خوبی کار میکنه. تو، کوئینت. وقتشه کارتو انجام بدی.
(صحنه)
صدای موسیقی همیشگی در حال شنیده شدن است. کوئینت درحال استفاده از کامپیوتر می باشد.
کوئینت: من نمیتونم قسمت ورود به سیستم تماس رو پیدا کنم. باید از یک چیز دیگه استفاده کنم.
کیث: نگران نباش. تو با ابزار خوب کار میکنی. همینطور با دخترا...
کیث سرش را برمیگرداند که ناگهان کوئینت با صدای بلند او را صدای مبزند.
کوئینت: گرایندر!
کیث سراسیمه باز میگردد.
کیث: چی شده؟
کوئینت: ما باید سریعا با مقر فرماندهی تماس بگیریم!
(صحنه)
مقر فرماندهی BSAA، دفتر کلایو.
کلایو: مقر فرماندهی. اُ برایان صحبت میکنه. چه...
کوئینت سخن او را قطع میکند.
کوئینت: جک اس اینجاست. من مختصات کشتی رو پیدا کردم. الان اون ها رو میفرستم.
کلایو: کارت خوب بود. این همون صدای موسیقی برای گوش های منه.
دوربین داخل قسمت خلبانی را نشان می دهد. کوئینت در مقابل کامپیوتر و کیث در لبه ایستاده است.
کیث: شوخی خوبی بود. تونستی مختصات رو اونطوری بدست بیاری.
کوئینت: خوب، من میتونم زمان مسافرت رو محاسبه کنم، آخرین مصافت طی شده، اما خیلی زمان می بره.
کیث: واسه همین گفتم، "شوخی خوبی بود."
کوئینت: تو درک نمیکنی. من تا حالا چیزی رو محاسبه نکردم.
ناگهان رادار کامپیوتر به صدای درمی آید.
کوئینت: این فقط ما نیستیم که دنبال اون کشتی هستیم.
کیث: صبر کن، از چی حرف میزنی؟ داری میگی ولترو از مخفیگاه خودش فرار کرده، و حالا داره دنبال کشتی خودش میگرده؟
کوئینت: این همون چیزی هست که دارم میگم. اما نظری راجب به این که اطلاعاتی رو که بدست آوردیم واقعی هستن یا نه، ندارم.
کیث: عالیه. بنابراین ما هیچ نظری درباره ی اینکه برضد چه کسانی هستیم، نداریم.
کوئینت: دقیقا. و این همون قسمت از پازله که واقعا بهش نیازه.
دوربین سایه ی هلیکوپتری را نشان میدهد که بر فراز دریا در حال پرواز است. سپس تصویر راداری را نشان میدهد که جسیکا و کریس، در رو به رویش هستند.
کریس: کریس اینجاست. ما مختصات رو دریافت کردیم.
جسیکا: خیلی دور نیست. ما ممکنه هر لحظه اونجا برسیم.
کریس: اُ برایان، ما تو راهیم!
هلیکوپتر با سرعت دور می شود.
پایان چپتر 5
"6:08 ب.ظ"
"دریای مدیترانه"
درون قایق جیل به اسلحه خود نگاه میکرد که پارکر او را صدا میکند.
پارکر: "هی, جیل."
قایق به سمت کشتی بسیار بزرگی میرود و جیل به روی عرشه قایق می آید تا کشتی را با دقت ببیند.
جیل: "شگفت انگیزه..."
اسم کشتی نمایان میشود.
پارکر: "کوئین زنوبیا؟ این کشتی خیلی خوش شانسه که هنوز سر پا مونده."
جیل: "برو نزدیکتر تا یه جایی برای ورود پیدا کنیم."
جیل و پارکر با استفاده از طناب و دستگاه بالابرنده به روی عرشه کشتی میروند.
جیل: "الان حدود 94 دقیقه هست که ارتباطمون با کریس و جسیکا قطع شده."
پارکر: "اما اطلاعات نشون میده که آخرین محلشون..."
حیل: "همینجا تو این کشتیه."
(گیم پلی)
جیل و پارکر بر روی عرشه کوئین زنوبیا هستند و به راهشان برای ورود به کشتی ادامه میدهند که ناگهان موجی محکم به کشتی برخورد میکنه و جیل تعادلش را از دست میدهد.
پارکر: "جیل, حالت خوبه؟"
آن دو وارد دربی در کشتی میشوند. در اینجا کلی جعبه و گوشت گندیده روی زمین و دیوار ها وجود دارد.
پارکر: "چه بوی گندی."
جیل: "اینجا یه مدتی میشه که متروکه بوده."
در اینجا جسدی وجود دارد که اگر جیل آن را چک کند:
جیل: "بوی گوشت گندیده میده."
جیل و پارکر وارد راهروی تاریکی میشوند و به راهشان ادامه میدهند.
پارکر: "هیچ نشونه ای از چیز زنده ای اینجا نیست , اما من احساس میکنم که یه چیزی اینجا هست."
آن دو وارد اتاقی میشوند و درون اتاق چیزی پشت قفسه جعبه ها تکان میخورد.
جیل: "هی!"
پارکر: "چیه؟ چی شده؟"
جیل: "فکر نکنم ما اینجا تنهاییم."
در راهروی تاریک دیگری از کانال تهویه هوا خون میریزد و جیل آن را چک میکند.
جیل: "از توی کانال خون داره میاد!"
در این هنگام ناگهان جسد مردی از آنجا آویزان میشود.
جیل و پارکر به راهشان ادامه میدهند و به آشپزخانه میرسند. کف آشپزخانه خونی است و به نظر میرسد چیزی در کف آشپزخانه است.
پارکر: "جیل, اینجا رو ببین."
جیل: "پارکر, کمکم کن بازش کنم."
پارکر: "حتما, با کمال میل."
(صحنه)
پارکر دریچه کف را باز میکند و جیل با Genesis آنجا را اسکن میکند و یک اسلحه پیدا میکند.
جیل: "یه چیزی پیدا کردم. فکر کنم اسلحه ست."
پارکر: "حالا چی؟"
جیل: "یه لحظه صبر کن."
جیل خم شده و اسلحه را برمیدارد. هنگام بر داشتن اسلحه جیل جسدی را که اسلحه را در دست داشت را بالا میکشد.
پارکر: "به هر حال این, این کریس نیست."
ناگهان صحنه موجودی را نشان میدهد که از پشت به جیل نزدیک میشود. آن موجود یک Ooze است و جیل متوجه او میشود و به پشت سرش بر میگردد.
(گیم پلی)
جیل و پارکر با Ooze مبارزه کرده و شکستش میدهند.
(صحنه)
جیل و پارکر پس از کشتن Ooze به سمت جنازش میروند و Ooze هم خونریزی میکند.
پارکر: "این نشون میده که چه بلایی سر گروه گمشدمون اومده."
جیل: "این اصلا خوب نیست. کریس, تو کجایی..."
Episode 1-2
(صحنه)
گزارشگر NTS قدم زنان در ساحل مدیترانه در حال توضیح دادن ویژگی های شهر فوق العاده Terragrigia است.
گزارشگر: "این ساحل ایده آل و زیبای مدیترانه ای زمانی محل یکی از بهترین سازه ها و ساختمان های دنیا بود."
صحنه شهر زیبا و پیشرفته Terragrigia و همچنین منبع انرژی طبیعی آن را نشان میدهد.
گزارشگر: "11 سال کامل طول کشید تا اولین شهر روی آب دنیا ساخته شود. شهر شناور Terragrigia, یک شهر بزرگ و مستحکم است که بر اساس انرژی خورشیدی کار میکند و به آخرین تکنولوژی های سبز مجهز است. تاکنون هرگز از انرژی خورشیدی برای تامین انرژی کل یک شهر استفاده نشده بود."
صحنه ویدیوی گروه تروریستی ولترو و حمله آن به شهر را نشان میدهد.
گزارشگر: "اما در سال 2004, ولترو, یک گروه تروریستی برای متوقف کردن پیشرفت های شهر, به شهر حمله بیوتروریستی کرد. آنها نه تنها ویروسی را در شهر پخش کردند, بلکه چندین موجود هم به نام زیست سلاح همراه ویروس آزاد کردند. این واقعه یکی از دردناکترین حادثه های دنیا بود."
صحنه رئیس F.B.C و تاسیسات آنها را نشان میدهد.
گزارشگر: "F.B.C, سازمان مقابله با بیوتروریسم تحت حمایت ایالات متحده در جهان, مستقیما برای مقابله با اثرات این حمله فراخوانده شد."
صحنه رئیس سازمان B.S.A.A را نشان میدهد و در زیر صحنه کنار آرم NTS این متن مشاهده میشه:
"Clive R. O'Brain
رئیس سازمان B.S.A.A
B.S.A.A هم برای کمک به F.B.C وارد شهر شده است."
گزارشگر: "B.S.A.A, سازمان غیر دولتی مقابله با بیوتروریسم هم که سوا از منافع هر کشور در آن کار میکند, برای کمک به F.B.C به عنوان ناظرانی به Terragrigia رفت."
صحنه منبع تامین انرژی شهر را نشان میدهد که برای نابود شهر آماده میشود.
گزارشگر: "با توجه به اینکه به یک اقدام سریع و قاطع برای مقابله با این حادثه نیاز است, سران عالی منطقه تصمیم گرفتند تا با استفاده از منبع تامین کننده شهر در انرژی خورشید را در شهر متمرکز کنند و بوسیله آن شهر را نابود کنند."
گزارشگر: "رسانه های سراسر جهان این حادثه را به عنوان حادثه Terragrigia در جهان اعلام کردند."
صحنه رئیس سازمان F.B.C را نشان میدهد.
گزارشگر: "بعد از این حادثه, F.B.C اعلام کرد که با موفقیت گروه تروریستی ولترو را به طور کامل نابود کرده است."
صحنه باز گزارشگر را در ساحل نشان میدهد.
گزارشگر: "اکنون سال 2005 است, و یک حس آرامش و امنیت بالاخره به مردم بازگشته است..."
صحنه تابلوی خطر بایوهزارد را نشان میدهد که زیر آن نام F.B.C دیده میشود و روی آن کلمات "منطقه محدود" و "ورود ممنوع" روی آن نوشته شده است را نشان میدهد و گزارشگر کنار نرده ها میرود و پشت سر او بقایای شهر دیده میشود.
گزارشگر: "...اما, همانطور که مشاهده میکنید, شهر گمشده Terragrigia خارج از دسترس مانده است, یک نماد ساکت و قدرتمند از بیوتروریسم که برای تمام مردم جهان باقی مانده است."
(صحنه)
Clive R. O'Brian در حال تماشای بقایای Terragrigia در دور است که جیل و پارکر از پشت سر او به سمت او می آیند.
کلایو: "آه, شما دو تا اینجایین."
پارکر: "او'براین! تو معمولا تو ماموریت ها شرکت نمیکنی."
کلایو: "خب, دکترم بهم گفته که باید ورزش کنم. فکر کنم هر دوتون هم میدونین که F.B.C کل منطقه رو قرنطینه کرده."
متن زیر بر روی صفحه نمیش داده میشود:
"3:50 ب.ظ"
"ساحل دریای مدیترانه"
کلایو: "اما تو چند هفته اخیر چندین جسد مرموز و عجیب توسط آب به ساحل آورده شدن."
پارکر: "فکر کنم F.B.C نتونسته یه چیزی به این بزرگی رو مخفی نگه داره."
جیل: "هر کسی که خوب بدونه چه اتفاقی اینجا افتاده باید بتونه جریان رو حدس بزنه."
کلایو: "و به همین دلیل بود که من B.S.A.A رو اینجا فرستادم. اون دستگاه جدید رو از کوئینت گرفتین؟"
پارکر: "آره...'جنسیس' یا یه همچین چیزی. اسمش همین بود؟"
جیل: "تو حتی به خودت زحمت هم ندادی که راهنماش رو بخونی, مگه نه؟"
پارکر: "نه, ولی راهنماشو با خودم آوردم. برای محکم کاری."
کلایو: امیدوارم که زود بتونی بخونیش, چون تو ماموریتت بهش نیاز داری."
پارکر: "باشه, باشه. حتما."
پارکر دنبال راهنمای جنسیس توی جیبهایش میگردد و پس از مدتی پیدا کرده و با افتخار به جیل نشان میدهد!
(گیم پلی)
کلایو کنار جسد یک Globster ایستاده و جیل به سمت او میرود.
کلایو: "ببین چه افتضاحیه. اونا خیلی پوسیده و تغییر شکل یافتن."
جیل با Genesis جسد را اسکن میکند و پس از اسکن کلایو میگوید:
کلایو: "جنسیس میتونه یه نمونه کامل و بی نقص بعد از اسکن کامل بدست بیاره. جسد هارو اسکن کنید و اطلاعاتی رو که به دست آوردین رو برام بفرستین."
جیل جسد بعدی را اسکن میکند و به نظر میرسد جنسیس چیزی را پیدا کرده است.
جیل: "یه چیزی دارم دریافت میکنم... از داخلشه."
(صحنه)
پارکر: مواظب باش.
جیل: "نگران نباش. قبلا هم اینکارو کردم."
پارکر جسد Globster را بلند میکند و جیل دستش را داخل دهان عجیب موجود فرو میکند و چیزی پیدا میکند.
جیل: "یه چیزی پیدا کردم."
جیل دستش را در می آورد و در دستش یک نمونه از ویروس T-Abyess را نگه داشته است.
جیل: "این دیگه چیه؟ اگه این یه جهش برنامه ریزی شدست, پس این میتونه یه مدرک باشه."
کلایو: "من روی این آزمایشاتی انجام میدم. شما بررسی رو ادامه بدین."
جیل نمونه را به کلایو میدهد.
(گیم پلی)
جیل و پارکر جسد های بیشتری را با جنسیس اسکن میکنند.
کلایو: "همم. ما نمونه های بیشتری برای آنالیز نیاز داریم. نمونه های بیشتری برام بیارین."
پس از اسکن یکی از جسد ها موجود شروع به حرکت کرده و به جیل و پارکر حمله میکند.
جیل: "اون حرکت کرد!"
کلایو: "شما دوتا خیلی مواظب باشین. فقط خدا میدونه که با چه جور ویروسی طرفیم."
پارکر: "من تقریبا فهمیدم. ما درستش میکنیم."
جیل و پارکر Globster را میکشند.
پارکر: "بعد از شهر راکون, اینا باید مثل آب خوردن باشه."
جیل: "فکر کنم. خب تو چرا از F.B.C در اومدی و به این سازمان (B.S.A.A) ملحق شدی؟
پارکر: "میخواستم که نقش بیشتری داشته باشم. من میخواستم مبارزه کنم."
کلایو: "میبینم که شما دو تا وضعیتتون خوبه. به بررسی ادامه بدین اما خیلی مراقب باشین."
آن دو در قسمت دیگر ساحل در حال بررسی یک جسد دیگر هستند که ناگهان جسد منفجر میشود.
جیل: "اه. چه بویی. حتما باید از اون گاز باشه."
پارکر: "یا مسیح, چه افتضاحی."
جیل به اندازه کافی نمونه بدست می آورد و اسکن را به 100% میرساند.
جیل: "من به اندازه کافی نمونه به دست آوردم."
کلایو: "خوبه. اونارو هر چه زود تر به دست من برسون."
جیل و پارکر به سمت کلایو بر میگردند که ناگهان یک Globster درب کلبه ای را میشکند و در جلوی آنها ظاهر میشود.
پارکر: "لعنتی! چرا این لعنتیا هنوزم نمردن؟!"
کلایو: "بازم از اونا؟ زود باشین نابودشون کنین."
جیل و پارکر آن Globster آخری را هم میکشند.
پارکر: "بالاخره یکم آرامش و سکوت."
کلایو: "کل روز رو مشغول بودین, آره؟ خب دیگه حرف زدن کافیه اطلاعات اون نمونه هارو بیارین پیش من."
جیل و پارکر به سمت کلایو میروند.
(صحنه)
کلایو: "شما دو تا اومدین. خوبه."
جیل: "همه چیز مشخص شد, این اجساد نشانه های آلودگی ویروسی دارن."
پارکر: "و منم فکر نکنم که اونا شانسی اومدن تو قرنطینه F.B.C"
کلایو: "خب, ما کارمونو اینجا انجام دادیم. الان باید منتظر نتایجی که مرکز بدست میاره باشیم."
تلفن کلایو زنگ میزند.
کلایو: "از خط اضطراریه."
کلایو به تلفن جواب میده:
کلایو: "آره خودمم. چی؟! باشه, مشکلی نیست. خودم از اینجا حلش میکنم. باید کار هارو سرعت بدیم. همین الان شروع کنین.... خب. خوبه, ادامه بدین."
تماس قطع میشود و کلایو رو به جیل و پارکر میگوید:
کلایو: "جیل, پارکر. شما هنوزم ماموریت دارین."
جیل: "چی شده؟"
کلایو: "ارتباطمون با کریس و جسیکا قطع شده."
پارکر: "کی؟ چطوری؟"
کلایو: "ما مطمئن نیستیم. من مختصات آخرین محلشون رو واستون فرستادم."
کلایو مختصات را به آن دو میفرستد و جیل و پارکر گوشی های خود را چک میکنند.
جیل: "سیگنال از یه جایی تو دریا قطع شده. من فکر میکردم اونا دارن دنبال ولترو توی کوهستان میگردن. اما با توجه به آخرین محلشون اونا باید..."
کلایو: "تو یه کشتی باشن. من برمیگردم به مرکز, شما هم عملیات جستجو و نجات رو شروع کنین. شما دو تا چشم های من اونجا خواهین بود."
پارکر: "بله, قربان."
جیل و پارکر به دنبال ماموریت میروند و کلایو به دریای طوفانی نگاه میکند و صحنه تمام میشود.
Episode 1-3
(صحنه)
"6:20 ب.ظ"
"کشتی کوئین زنوبیا"
پارکر در حال بررسی جسد موجودی که با جیل کشتند میباشد
پارکر: "فکر میکنی کریس و جسیکا گیر اینا افتادن؟"
جیل: "امیدوارم که اینطوری نباشه."
پارکر: "هی, کسی که نگفت کریس مرده...:"
جیل: "باشه, پس بیا پیداشون کنیم."
(گیم پلی)
صدایی از بسته شدن درب در اتاق بغلی شنیده میشود
پارکر: "تو هم شنیدی؟ صدای در بود؟"
جیل: "الان چکش میکنم."
پارکر: "باشه. منم ببینم چی میتونم اینجا پیدا کنم."
جیل: "باشه. اگه چیزی از کریس پیدا کردم باهات تماس میگیرم."
در اینجا اگر جیل جسد Ooze را اسکن کند:
جیل: "این موجود شباهت های زیادی به جسد هایی که توی ساحل بودن داره."
جیل به راهش ادامه داده و به دربی بسته میرسد و از شیار آن به داخلش نگاه کرده و مردی عضلانی شبیه کریس رو میبیند
جیل: "کریس! کریس! یالا یه چیزی بگو!"
جیل سعی میکند در را باز کند و به در میکوبهد ولی نمیتواند در را باز کند و با پارکر تماس میگیرد
جیل: "من کریس رو پیدا کردم, ولی تو یه جایی زندانی شده."
پارکر (از طریق بیسیم): "میتونی درش بیاری؟"
جیل: "نه, قفلش محکمه. باید کلید رو پیدا کنم."
پارکر (از طریق بیسیم): "باشه. پس بیا پیداش کنیم."
جیل به راهش برای پیدا کردن کلید ادامه میدهد و در طول راه صدای جیغ زنی را شنیده و به دنبال صدا میرود. جیل زنی را از پشت شیشه درون یک اتاق میبیند که توسط Ooze ها گرفته شده و به سمت شیشه پرتاب میشود و Ooze ها شروع به خوردنش میکنند
جیل وارد اتاق شده و پس از کشتن Ooze ها پارکر باهاش تماس میگیرد
پارکر: "جیل, اونجا چه خبره؟"
جیل: "یه بازمانده پیدا کردم. ولی B.O.W ها کشتنش."
پارکر: "اون کی بود؟"
جیل: "الان دارم بررسیش میکنم ببینم کیه."
جیل جسد زن ناشناس را بررسی میکند و کلیدی را از روی جسدش برمیدارد و با پارکر تماس میگیرد
جیل: "پارکر, چیزی در مورد اون زن نفهمیدم ولی کلید رو پیدا کردم."
پارکر: "بیار امتحانش کنیم. دارم به طرف اتاقی که کریس توش بود میرم. اونجا میبینمت."
جیل به جایی که کریس زندانی شده بود رفته و با پارکر ملاقات میکند
پارکر: "جیل!"
جیل: "زود باش! ما باید کریس رو نجات بدیم!"
(صحنه)
جیل به سمت مرد میرود ولی زود متوجه میشود که اون هیچ واکنشی نشان نمیدهد
جیل: "کریس! ... کریس؟"
جیل دستش را روی شانه مرد میگزارد و ناگهان سر مرد کنده میشود و به گوشه ای می افتد و آن مرد در واقع یه ماکت بود
جیل: "این دیگه چیه؟"
پارکر متوجه پرچم ولترو شده و به سمتش میرود
پارکر: "اوه, عالیه..."
گازی درون اتاق پخش میشود و جیل شروع به سرفه کردن کرده و زمین می افتد
پارکر: "لعنتی, این یه تله ست!"
پارکر هم به زمین می افتد و مرد ماسک دار مرموزی داخل اتاق میشود و جیل او را میبیند
مرد ماسک دار: "الان وقتشه که شما حقیقت رو بدونین, خانم ولنتاین."
صحنه تمام شده و اپیزود 1 به پایان میرسد.
Episode 2-1
(صحنه)
"6:42 ب.ظ."
"رشته کوه های اروپا"
دوربین نمایی از یک منطقه کوهستانی را در حالی که دو تن از ماموران B.S.A.A یعنی کریس ردفیلد و جسیکا شراوات در حال قدم زدن در میان طوفانی از برف هستند نشان میدهد. جسیکا به وضوح از راه رفتن خسته شده است.
جسیکا: "آرومتر, کریس."
کریس: "تقریبا رسیدیم, جسیکا."
جسیکا: "واقعا امیدوارم همینطور باشه.پاهام داره منو میکشه."
کریس به دستگاه مسیریاب خود که درست همانند دستگاه جیل هست نگاه میکند.
کریس: "منبع ما نشون میده اردوگاه دورتر از این قله هست."
(گیم پلی)
جسیکا: "شاید به خاطر وضعیت هوا باشه, ولی من هنوز نتونستم با مرکز ارتباط برقرار کنم. کی فکرش رو میکرد ما برای مدت طولانی اینجا گیر کنیم."
(صحنه)
دوربین یک هواپیمای در حال سقوط را در حالی که موتورهایش آتش گرفته است نشان میدهد و پس از مدتی ناگهان هواپیما در جایی سقوط کرده و منفجر میشود.
جسیکا: "هواپیما! خدای من, اون سقوط کرد."
(گیم پلی)
جسیکا: "تو این منطقه نباید هیچ مسیر ارتباطی وجود داشته باشه!"
کریس: "اما اطلاعاتی که ما از ولترو بدست آوردیم درست بوده.زود باش."
کریس و جسیکا به سمت هواپیمای سقوط کرده حرکت میکنند.
جسیکا: "خدای من... هیچ کس نمیتونه از این حادثه جون سالم به در برده باشه."
کریس: "منطقه رو بگرد. اگر چیزی پبدا کردی به من خبر بده."
به محض باز کردن در صندوقی که یک علامت هشدار Biohazard بر روی ان حک شده است:
کریس: "من اینجا رد کوچیکی از یک ویروس رو پیدا کردم."
جسیکا: "کریس, تو فکر میکنی ما دوباره با ولترو طرف هستیم."
کریس: "گفتنش سخته. برای من باور کردنش مشکله که اونا از فاجعه تراگریجیا جون سالم به در برده باشند."
با بررسی جنازه خلبان هواپیما و بدست اوردن نقشه پرواز عبارت زیر ظاهر میشود:
"ممکنه اون یکی از اعضای ولترو بوده. بهتره دستگاه جنسیس را به کار ببرم."
کریس: "این فهرست باید ما رو راهنمایی کنه چکار کنیم."
جسیکا: "بذار ببینم....اونا به سمت... فرودگاه Valkoinen Mökki میرفتند."
کریس: "اگر اونجا جایی باشه که اونا هستند, این معدن باید ما رو به اونجا برسونه."
(صحنه)
راه ورودی به معدن به وسیله دروازه ای بسته شده است.
کریس: "جسیکا, من به کمک احتیاج دارم."
جسیکا: "صبر کن."
کریس و جسیکا با کمک یکدیگر دروازه را بالا میبرند و با موفقیت وارد معدن میشوند.
کریس و جسیکا به پیشروی در غار ادامه میدهند.
جسیکا: "هوای داخل غار خیلی سرده."
کریس: "تو باید لباس های زیر گرمت رو میپوشیدی."
صدای زوزه ای از جایی دیگر در غار شنیده میشود.
جسیکا: "هی, صدا رو شنیدی؟"
گروهی از گرگ های جهش یافته به سمت کریس و جسیکا هجوم می آورند.
کریس: "فکر کنم اونا آلوده شده هستند. مراقب باش, جسیکا."
جسیکا: "میبینی؟ به خاطر اینه که سگ ها رو دوست دارم."
پس از اینکه گرگ ها از بین رفتند:
جسیکا: "یعنی هواپیما این چیزها رو حمل میکرده؟"
کریس: "اینطور به نظر میرسه, درسته؟"
جسیکا: "بنابراین ولترو دوباره زنده شده..."
کریس: "درسته, و ما مجبوریم قبل از اینکه به کسی صدمه بزنه اونا رو متوقف کنیم."
کریس و جسیکا پس از کشتن تعدادی از آن گرگ ها به راه خودشان در معدن ادامه میدهند.
جسیکا: "پس, جیل, اون بود؟"
کریس: "اون چی بود؟ حواست به کارت باشه."
جسیکا: "اون قبلا همکارت بود, درسته؟"
کریس: "آره, قبلا همکارم بود. که چی؟"
جیسکا: "من, میدونی, فقط سوال میکنم."
بعد از خروج از غار و رسیدن به یک دره کریس هنگام پرش برروی لبه یک صخره با شکستن آن سر میخورد و سقوط میکند.
کریس: "اه, لعنتی..."
کریس بر روی زمین می افتد و سعی میکند از جای خود بلند شود اما پای او صدمه دیده است و نمی تواند بلند شود. صدای زوزه گرگ ها شنیده میشود.
جسیکا: "کریس! حالت خوبه؟"
کریس: "...فقط پام اسیب دیده.برای مدتی نمیتونم حرکت کنم."
جسیکا: "صبر کن. الان خودم رو به اونجا میرسونم."
زمانی که کریس تعدای از گرگ های جهش یافته را میکشد:
جسیکا: "لعنت بهش! چرا درست همین الان!"
کریس: "لعنتی, تعدادشون خیلی زیاده..."
جسیکا: "همونجا بمون, کریس!"
اگر شما یا کمبود مهمات مواجه شوید:
کریس: "لعنتی, مهمات من داره تموم میشه."
جسیکا: "چیزی از بمب هات باقی نمونده؟"
موقعی که کریس تعداد بیشتری از گرگ ها را میکشد:
جسیکا: "طاقت بیار کریس, تقریبا رسیدم."
زمانی که جسیکا سرانجام خودش را به کریس میرساند, دستش را به سمت کریس دراز میکند.
جسیکا: "میتونی وایسی؟"
کریس با کمی کمک از زمین بلند می شود.
کریس: "ممنون... حالم خوب میشه."
جسیکا: "ببخشید که دوباره این قضیه رو مطرح میکنم, اما..."
کریس: "چی رو مطرح میکنی؟"
جسیکا: "تو به من هم به اندازه جیل اعتماد داری؟"
کریس: "احتیاجی به مقایسه نیست. من به هردوتون اعتماد دارم. گذشته از این, اعتماد چیزی هست که از طریق عمل و رفتار بدست میاد نه بر اساس حرف زدن."
جسیکا: "این دقیقا چیزی هست که ازت انتظار داشتم, کریس. این قضیه همیشه به کار ختم میشه, اینطور نیست."
با پشت سر گذاشتن غار, کریس و جسیکا فردگاه را روبروی خود میبینند.
جسیکا: "نگاه کن, اونجا فرودگاه هست؟"
کریس: "اونجا مخفیگاهشونه."
(صحنه)
جسیکا با دوربین خود به پایگاه روبرویش نگاه میکند و یک هواپیمای باربری را میبیند.کریس پیامی را دریافت می کند.
کلایو: "فورکبال صحبت میکنه, صدای من رو میشنوید؟"
کریس: "کریس صحبت میکنه. من صدای شما رو میشنوم قربان."
کلایو: "حالتون خوبه؟ شما کجایین؟"
کریس: "امواج اینجا سیگنال های ما را از بین برد. ما الان تو فرودگاه Valkoinen Mokki هستیم."
کلایو: "لعنتی, اون همش یه تله بود."
کریس: "منظورت چیه؟"
"7:07 ب.ظ"
"مرکز فرماندهی B.S.A.A"
کلایو: "من جیل و پارکر بر اساس اطلاعات غلط به دریای مدیترانه فرستادم, و حالا ارتباطم باهاشون قطع شده. من از اون موقع تا حالا از انها خبری ندارم."
کریس: "چجوری؟چه اتفاقی داره میافته؟"
جسیکا: "کریس, بهتره به این نگاه کنی."
جسیکا دوربین را به کریس می دهد.کریس با دوربین به برج مراقبت فردگاه نگاه می کند و پرچم مخصوص ولترو را می بیند.
کریس: "امکان نداره."
جسیکا: "ا برایان, مطمئنا از این خبر خوشحال نمیشی. ما پرچم ولترو رو پیدا کردیم."
کلایو: "پس اخبار مربوط به زنده شدنشون درست بود. اگه موضوع همین باشه پس..."
جسیکا: "پس نقشه ای که جیل و پارکر رو به دام انداخت, همه اش کار..."
کلایو: "درسته, من تقریبا مطمئنم."
کریس: "ا برایان, ما میریم تا جیل و پارکر رو پیدا کنیم. امیدوارم مشکلی نداشته باشه."
کلایو: "به هیچ وجه. به سمت دریای مدیترانه حرکت کنید, ما هم شما رو از شرایط با خبر می کنیم."
جسیکا: "به نظرت داره چه اتفاقی میافته؟"
کریس: "بعدا این قضیه رو پیگیری میکنیم, فعلا مجبوریم حرکت کنیم."
(پایان صحنه)
Episode 2-2
(صحنه)
"8:32 ب.ظ."
کابین میهمان
جیل 2 ساعت بعد از این که توسط گاز از پا در آمد، روی تختی در جایی از کشتی به هوش می آید.
جیل: "چی؟!کجا...؟"
(گیم پلی)
پارکر (از طریق بیسیم): "جیل؟"
جیل: "پارکر!"
پارکر (از طریق بیسیم): "کجایی؟"
جیل: "نمی دونم. یه اتاق فکر کنم. یه جا تو کشتی."
پارکر (از طریق بیسیم): "لعنتی، حرومزاده همه ی اسلحه هام رو برداشته!"
جیل: "می تونی با مرکز تماس بگیری؟"
پارکر: "نه، به نظر می رسه ارتباطمون قطع شده، باید دوباره به هم ملحق شیم."
به محض رسیدن به یک راه پله:
پارکر ( از طریق بیسیم): "جیل، تو نمی تونی بدون اسلحه بجنگی. فقط سعی کن به بهترین شکل جاخالی بدی."
وقتی که به پارکر می رسید:
پارکر: "جیل! حالت خوبه؟"
جیل: "من خوبم،ولی کشتی پر از B.O.W هاست."
پارکر: "بسیار خب، ما به اسلحه هامون نیاز خواهیم داشت. فکر کنم تو راه اونا رو دیدم، اما نتوستم بهشون دست پیدا کنم. تا وقتی که با همیم اتفاقی برامون نمیفته."
وقتی به دنبال پارکر می روید:
پارکر: "صبر کن، تو این راه موجودات بیشتری هست، به هر حال من اینو پیدا کردم، فک می کنی بتونیم ازش استفاده کنیم؟"
جیل: "آره، این درست ممکنه مثل یه تله عمل کنه."
هنگام خروج از اولین اتاق کتابخانه:
پارکر: "اسلحه هایی که من پیدا کردم جلوتره، عجله کن."
به محض رسیدن به راهرو:
پارکر: "جیل، من اسلحه هامون رو پیدا کردم، اونا اینجان."
وقتی که تجهیزات شما بازیابی میشوند:
پارکر: "ما تجهیزاتمون رو بدست آوردیم،حالا چی؟"
جیل: "حالا با مرکز تماس میگیریم و بهشون میگیم که چه اتفاقی داره اینجا میفته."
پارکر: "ما می تونیم از کابین این کار رو کنیم، بیا بریم."
اگر وارد اتاق خوابی در اون نزدیکی شوید:
پارکر: "این همون اتاقیه که من توش گیر کرده بودم، بگذریم، تکلیفمون با اون یارویی که ماسک ضد گاز زده بود چیه؟نقشَش چیه؟"
به محض برگشتن به اتاق غذاخوری، یک Ooze از زیر یه میز به بیرون می خزد.
پارکر: "لعنتی، این موجودات همه جا قایم شدن."
به محض رسیدن به کابین:
جیل: "من تو کابین هستم."
به محض بررسی کردن ارتباط،ترمینال:
جیل: "نمیتونیم مسیرمونو عوض کنیم. ما کاملا سرگردانیم."
پارکر: "تازه اینجوری شده، مجرم نمی تونه دور باشه."
(صحنه)
طناب های قایق یدک کش جیل و پارکر پاره میشوند، دوربین خارج شده و نشان میدهد که قایق آتش گرفته و سپس منفجر میشود.
جیل: "نگو که قایق یدک کش بود!"
پارکر: "لعنتی! ما اینجا گیر میوفتیم."
یک مرد مو قرمز گردن جیل را میگیرد، جیل موفق میشه او را عقب بزند. پارکر اسلحه اش را به سمت آن مرد نشانه میگیرد.
پارکر: "بی حرکت. اسلحت رو بنداز."
ریموند: "تو اسلحت رو بنداز، پارکر."
پارکر: "تو دیگه کی هستی؟"
ریموند اسلحه اش را به سمت پارکر نشانه میرود. وقتی که یک گلوله شلیک میشود صحنه تمام شده و صفحه سیاه میشود.
اپیزود 2 به پایان میرسد...
Episode 3-1
(صحنه)
"یک سال قبل"
"Terragrigia"
ریموند (Raymond Vester) در ساختمان F.B.C در شهر Terragrigia به دیوار تکیه داده و زخمی شده است و در قسمت دیگر اتاق مورگان (Morgan Lansdale) در حال حرف زدن با گوشی موبایل است و جسیکا و پارکر هم منتظر تمام شدن تماس او هستند. پارکر رو به ریموند کرده و میگوید:
پارکر: "هنوزم درد میکنه جوون؟"
ریموند: "نه... من هنوز میتونم مبارزه کنم."
پارکر: "به این میگن روحیه."
جسیکا: "تموم شد... کار شهر تمومه."
پارکر آهی میکشد و رو به مورگان میکند.
مورگان (با تلفن): "زحمات شما سزاواره تقدیره. این یه تماس برای تشکر هست که باید چند وقت پیش انجام میشد... خیلی ممنون."
مورگان تلفن را قطع کرده و رو به پارکر و جسیکا میکند.
مورگان: "جسیکا, پارکر --- بیاین اینجا. تاسیسات مورد جمله قرار گرفته. ما داریم از اینجا میریم. برای رفتن به خونه آماده بشین. پخش بشین و به هلیکوپتر روی سقف برین. این یه دستوره."
پارکر: "من راهرو رو با جسیکا پوشش میدم. جوون, مطمئن شو که اونا به هلیکوپتر میرسن."
ریموند: "باشه."
جسیکا: "پارکر, اونا تخلیه رو از اینجا شروع کردن."
رئیس B.S.A.A, ا'براین وارد اتاق میشود.
جسیکا: "ا'براین؟"
کلایو: "تنها من اینجا موندم, جنرال مورگان. B.S.A.A اینجا رو تخلیه کرده. من فقط میخواستم بدونین که F.B.C اشتباه خیلی بزرگی رو مرتکب میشه."
مورگان: "ما سه هفته داشتیم میجنگیدیم تا اوضاع رو مرتب کنیم. بعضیا رو نجات دادیم. بعضیا رو از دست دادیم. خیلی هارو. اما هر چه بیشتر تاخیر کنیم بیشتر ضربه میخوریم. مطمئنم که حرفمو خیلی خوب میفهمید."
کلایو: "متاسفانه نمیفهمم. نابود کردن شهر با ماهواره اوضاع فعلی رو درست میکنه. با اینکار ما مدارک زیادی رو از دست میدیم."
مورگان: "استفاده از ماهواره برای نابودی شهر تایید شده. ما میتونیم این افتضاح رو جمعش کنیم."
کلایو: "حدس میزنم فکر همه چیز رو کردین. حتی F.B.C هم خرابکاری هاش رو نمیتونه این بار جمع کنه."
مورگان: "بگزارید آسمان ها زمین را با عدالت بسوزانند."
کلایو: "این به اصطلاح "راه حل" های شما تنها یه ولتروی جدید میسازه, یا شایدم یه دوجین از اون."
مورگان: "بله, این فقط یه تمیز کاریه. آدمایی مثل ما تنها میتونن قدردان گروه های مثل اونا باشن."
کلایو: "و شما این همه آدم بیگناه رو به کشتن میدین..."
مورگان: "حالا تموم شد, رئیس ا'براین؟ همه, دستوارت خودتونو دارین. به موقعیتتون برین. ریموند, با من بیا."
ریموند: "بله, قربان..."
ریموند لنگان همراه مورگان از اتاق خارج میشود و سپس کلایو هم از اتاق خارج میشود و پارکر و جسیکا در اتاق میمانند.
(گیم پلی)
جسیکا و پارکر وارد سالن اصلی ساختمان میشوند.
پارکر: "فکر میکنی خودشه؟"
جسیکا: "نه اگه اول به همه ی اون لعنتیا شلیک کنیم."
وقتی پارکر به پایین پله ها میرسد هانتر ها ظاهر میشوند.
پارکر: "دارن میان! شلیک کن!"
جسیکا: "فکر نکنم ما دو نفر کافی باشیم!"
پارکر: "اگه بخوایم از اینجا خارج بشیم, باید باشیم. بعد , باید به سمت هلیکوپتر بریم."
بعد از کشتن چند تا از هانتر ها:
جسیکا: "اونا چند تا هستن؟ واقعا ولترو همه ی اینا رو درست کرده؟"
پارکر: "ما که شاملش نمیشیم. خدا به دنیا رحم کنه وقتی که اونا قضیه رو بفهمن. همه ولترو رو با تروریسم مجسم میکنن."
جسیکا: "فکر کنم این چیزیه که اونا بهش امیدوارن."
وقتی که تعداد زیادی از هانتر ها را نابود میکنند:
جسیکا: "این واسشون کافیه."
پارکر: "درسته, حالا نوبت ماست که به هلیکوپتر بریم."
جسیکا: "آسانسور هنوزم باید کار کنه. از این طرف."
پارکر دنبال جسیکا میرود تا به آسانسور برسند و در طول راه آنها هانتر ها را میبینند که در حال بالا رفتن از ساختمان در پشت پنجره ها هستند:
پارکر: "اونا از دیوار هم بالا میرن؟ عالیه..."
جسیکا: "ما اینجا محاصره میشیم. باید عجله کنیم."
آنها وارد آسانسور میشوند و درب آسانسور بسته شده و بالا میرود.
پارکر: "معذرت میخوام که تو رو اینجا کشوندم."
جسیکا: "اشکالی نداره, اما دفعه بعد تو برام شام میخری. و منم خرچنگ سفارش میدم."
آسانسور شروع به تکان خوردن میکند.
جسیکا: "این دیگه چیه...!؟"
در آسانسور باز میشود ولی اینجا پشت بام نیست.
پارکر: "خراب شد؟"
جسیکا: "و این آخرین آسانسوری بود که کار میکرد. نظرت راجع به پله ها چیه؟ در واقع, من خودمم زیاد مشتاق نیستم..."
آنها به یک در بسته میرسند ولی به راهشان ادامه میدهند.
پارکر: "نظرت راجع به این یارو ا'براین چیه؟"
جسیکا: "رئیس B.S.A.A؟ اون مثل من نیست."
پارکر (میخنده): "منظورم اون نبود."
جسیکا: "فکر کنم حق با اونه. او باید جلوی جنرال مورگان بایسته."
پارکر: "آره, موافقم. فکر کنم بودن تو F.B.C روحیات خوب آدمو تغییر میده."
جسیکا: "تو مثل اون حرف میزنی. ولی, منم بدم نمیاد تو جبهه راست حنگ باشم."
بعد از رسیدن به راه پله:
جسیکا: "آسانسور تو طبقه ششمه! زود باش!"
بعد از رسیدن به طبقه شش به جایی میرسند که راه توسط خرت و پرت هایی بسته شده است:
جسیکا: "شوخی میکنی!؟ یه بن بست؟"
آنها به یک کرکره میرسند و مجبورند او را بالا بکشند تا از آن عبور کنند.
پارکر: "ما میتونیم از اینجا رد بشیم. کمکم کن."
جسیکا: "باشه, دارم میام."
در حال بالا کشیدن تعداد زیادی هانتر از پشت به آنها نزدیک میشوند.
جسیکا: "چقدر آخه به خاطر خدا!"
پارکر: "جسیکا, زود باش!"
آنها کرکره را بالا کشیده و به طرف دیگر میروند و کرکره را پایین می اندازند و هانتر ها پشت کرکره میانند.
پارکر: "عوضیای کوچیک تموم نشدنی. امیدوارم این جلوشونو بگیره."
جسیکا: "زود باش, چیزی به آسانسور نمونده."
آن دو به آسانسور میرسند و دکمه ی آسانسور را میزنند و آسانسور در حال پایین آمدن است.
پارکر: "لعنتی. زود باش!"
جسیکا: "اونا تقریبا رسیدن!"
هانتر ها پنجره ها را شکسته و وارد میشوند.
جسیکا: "اونا اینجان!"
پارکر: "فکر کنم اونا به خاطر تو اینجان. به خاطر اینکه تو خیلی جذابی."
جسیکا: "شرمنده, من با هیولاهای آدمخوار قرار نمیزارم."
آسانسور میرسد و اگر جسیکا برای مدتی طولانی وارد آسانسور نشود:
پارکر: "جسیکا, منتظر چی هستی؟!"
آسانسور باز تکان میخورد.
جسیکا: "خدایا, فکر کردم دوباره میخواد بایسته."
پارکر: "آره, به هر حال ما خوبیم. اما دیوونگی بود. باورم نمیشه که جنرال مورگان تصمیم گرفته که شهر رو با ماهواره تامین انرژی بسوزونه."
جسیکا: "حادثه راکون بازم تکرار میشه."
پارکر: "آره, از روی زمین محو میشه. تا فردا صبح, Terragrigia تنها یک اسم تو کتاب تاریخ خواهد بود."
جسیکا: "...ما هر کاری تونستیم کردیم, مگه نه؟"
پارکر: "امیدوارم که اینطور باشه."
در آسانسور باز میشود.
جسیکا: "خب... فقط اون خوراک خرچنگی که برای شما برام میگیری رو یادت نره."
پارکر: "هه. تا حالا شده من زیر قولم بزنم؟"
آنها به هلیکوپتر میرسند.
ریموند: "سوار بشین, باید بریم!"
پارکر: "باشه, اول خانوما!"
(صحنه)
سه هلیکوپتر به پرواز در آمدند و جسیکا و پارکر هم در هلیکوپتر آخری قرار دارند و در حال تماشای نابودی شهر هستند. ابتدا شیشه ها میشکنند
پارکر: "اون باعث آغاز واکنش های زنجیره ای شده. نگاه کن, شهر."
ماهواره نور خورشید را در شهر متمرکز میکند.
جسیکا: "شهر خیلی نورانیه..."
یک هانتر در خیابان در حال سوختن و تجزیه شدن است و پس از مدتی تکه تکه میشود. همه ی اشیا و مواد شهر تجزیه میشوند و گازی درون شهر پخش میشود. برج ها و ساختمان ها شروع به ریختن میکنند و شهر پس از مدتی نابود میشود.
پارکر: "و Terragrigia... دیگه وجود نداره."
جسیکا: "ما اومدیم که کمک کنیم, اما نتونستیم کاری بکنیم..."
(صحنه)
"9:00 ب.ظ"
"کابین کشتی"
صدای شلیک از اپیزود 2 شنیده میشود. ولی به کسی برخورد نمیکند. معلوم شد که شلیک از اسلحه پارکر بوده. ریموند به طرف پارکر برمیگردد.
پارکر: "ریموند؟ خودتی, مگه نه؟"
ریموند: "B.S.A.A... یکم زیادی دیر کرده"
پارکر: "F.B.C دیگه اینجا چیکار میکنه؟"
ریموند میخندد.
پارکر: "جواب بده ریموند."
ریموند: "من نیازی نمیبینم که به چیزی جواب بدم. تو هیچ اختیاری برای این کار نداری."
جیل: "الان موقع دعوا کردن نیست. ما باید..."
ریموند: "برو بابا. شماها حتی نمیدونید واسه چی اینجایید و برای کی میجنگین."
ریموند قدم زنان صحنه را ترک میکند.
پارکر: "ریموند! همونجا وایستا."
ریموند: "هیچ چیز تغییر نمیکنه مگر اینکه دستاتو به خون آلوده کنی."
(گیم پلی)
جیل: "پس F.B.C هم توی کشتیه. اینجا چه خبره؟"
پارکر: "ما داریم بدونه هیچ اطلاعاتی عملیات رو انجام میدیم. باید کشتی رو برای یه سری پاسخ جستجو کنیم. نه اینکه ازین کاری خیلی لذت میبرم."
پس از دستیابی به نقشه کشتی و مشاهده طبقه پایین کابین:
جیل: "ما باید یه اتاق ارتباطات اضطراری پیدا کنیم اگه بخوایم از تالار بریم."
پارکر: "باید بریم اتاق ارتباطات اضطراری رو پیدا کنیم. شاید تونستیم سعی کنیم با مرکز تماس بگیریم."
بعد از بازگشت به کابین:
پارکر: "خیلی خب! باید بریم ریموند رو پیدا کنیم."
جیل: "از کجا میشناسیش؟"
پارکر: "قبلا باهاش کار میکردم. بیخیالش بشیم."
بعد از رسیدن به تالار بزرگ:
پارکر: "الان به این میگن کشتی کروز. اینجا مثله تالار اپرا میمونه."
پارکر: "خب حالا این اتاق ارتباطات اضطراری کجاست؟"
وقتی که اتاق ارتباطات اضطراری را با در قفل پیدا کردید:
پارکر: "جیل یکی یه نامه اینجا گذاشته."
بعد از خواندن نامه:
پارکر: "کابین تفریحی بعد از تالار هستش. بیا بریم. باید اون کلیدی که نیاز داریمش رو پیدا کنیم."
وارد کابین تفریحی شدید و صدایی میشنوید که فقط یه جمله را پشت سر هم تکرار میکند:
مامور ارتباطات: "کمک. کمک. اینجا کویین زنوبیا ست. تماس اضطراری. کمک. کمک. کمکککک....."
بعد از ورود به تفریگاه اصلی:
پارکر: "مثل اینکه کابین تفریحی رو پیدا کردیم."
بعد از کمی قدم زدن در این قسمت:
پارکر: "همه جا این هیولاها تو گوشه کنارها قایم شدن."
جیل: "و ما هنوز هیچ بازمانده ای پیدا نکردیم."
وقتی که کلیدی با نشان جلیقه نجات را از روی جنازه مامور ارتباطات بر میدارید:
جیل: "این کلید اتاق ارتباطات اضطراری هستش؟"
پارکر: "آره. بیا از این هیولای آلوده لعنتی دور بشیم!"
وقتی که کابین تفریحی را ترک کردید:
جیل: "امیدوارم که این چیزی که بدست آوردیم به درد بخوره."
پارکر: "جیل, نفوس بد نزن حالا. پیشبینی های بد تو معمولا درست از آب درمیاد."
(صحنه)
جیل و پارکر وارد اتاق ارتباطات اضطراری میشوند و ریموند را که به آنها تیر اندازی کرده بود را آنجا میبینند.
پارکر: "ریموند!"
ریموند: "مثل اینکه هردوتامون هم دیر رسیدیم."
پارکر: "درباره چی داری حرف میزنی؟"
صحنه از ریموند دور میشود و به طرف دستگاه ارتباطات که سیم و کابل هایش قطع شده اند را نشان میدهد.
جک (نوار ضبط شده): "از موجوداتی که هنوز نمیشناسینشون دوری کنید. زمانش فرا رسیده."
جیل: "هردوتونم. نگاه کنین."
پارکر: "دوست کوچولوی ماسک زده مون."
جک (نوار ضبط شده): "....ولی اگه حرفهای من مثل بذر باشند و سپس تبدیل به میوه شوند, مثل خائن هایی که به من خیانت کردند من اونا رو گاز خواهم زد. و صحبت وگریه خواهیم کرد که دوباره همیدگر را خواهیم دید."
صحنه مرکز فرماندهی B.S.A.A را در انگلستان نشان میدهد.
جک(نوار ضبط شده): "من نمیدونم هنر تو چییه. یا با چه حالتی اینجا آمدی. دنیا در دستان ماست."
جک یک آمپول کوچک نشان داد:
فیلم ضبط شده ولترو: "این ویروس T-Abyss هست. و ما میتونیم یک پنجم آب های دنیا رو با این آلوده کنیم."
جک ویروس را توی یک اکواریوم ماهی خالی میکند. ماهی ها ناگهان جهش میابند. کوئینت(Quint Cetcham) از سر حیرت و ترس قهوه ای که در دهانش بود را بیرون سرفه میکند.
کوئینت: "او ماهی هارو به چند تا آرواره تبدیل کرد."
کیث: "هیس. ساکت باش."
جک: "حتی یه بچه هم میدونه بعدش چی میشه."
جک ماسکش را از سرش برمیدارد.
جک: "ما ولترو هستیم. پیام آوران انتقام از اعماق جهنم."
صحنه یک هلیکوپتر B.S.A.A را نشان میدهد و کریس و جسیکا را درون آن که دارند نوار ضبط شده ولترو را از لپ تاپ خود میبینند.
جسیکا: "پس خودشون بودن. میدونستم کار ولتروئه."
جک: "کسانی که به اینجا وارد میشین امیدهایی که دارید را رها کنید."
کوئینت: "رها کردن امید ها... او داره از شعر دانته نقل قول میکنه."
صحنه هلیکوپتر را نشان میدهد.
کریس: "یه تیم به فرودگاه Valkoinen Mökki بفرستین تا دنبال چیزی بگردن که به این کشتی مربوط میشه ا'برایان!"
کلایو: "بله. دریافت شد. الان کوئینت و کیث رو میفرستم."
کوئینت: "چی؟"
کلایو: "شما دوتا. زود آماده بشین برین."
کوئینت: "اه. من از برف بدم میاد."
کیث: "برف هم از تو بدش میاد."
کلایو: "فقط هرچی که میتونید درباره ولترو به دست بیارین."
صحنه دوباره هلیکوپتر را نشان میدهد. جسیکا با دوربین دو چشمی خود بیرون را نگاه میکند تا کشتی را پیدا کند.
جسیکا: "من که چیزی نمیبینم. من فکر میکردم که مدیترانه فقط مثل... یک دریاچه بزرگ میمونه!"
کریس: "صبور باش. پیدا کردن یه کشتی توی دریا مثل پیدا کردن سوزن توی یه انبار کاهِ."
جسیکا: شوخی نمیکنم. ولی این هنوز مشکلمون رو حل نمیکنه. هی, داری به حرفام گوش میدی؟"
کریس: "پیدات میکنیم جیل... قول میدم."
(صحنه)
"9:28 ب.ظ"
اتاق ارتباطات اضطراری
یک فیلم ضبط شده از یکی از مامورین ولترو بر روی نمایشگر در حال پخش است.
مامور ولترو: "ما ولترو هستیم، فرستادگان انتقام جو از اعماق جهنم."
پارکر با مشتش می کوبه رو صفحه.
پارکر: "تروریست های لعنتی!"
ریموند: "ما قبلا این حرومزاده ها رو کشتیم."
جیل: "به نظر می رسه چن تاشون رو جا انداختید. و اونا الان توی این کشتی هستن."
پارکر: "و حالا اونا میخوان از این ویروس واسه ترتیب دادن یه حمله ی دیگه استفاده کنن؟"
ریموند: "اونا حقیقت رو درباره ی Terragrigia میخوان... و میخوان انتقام بگیرن."
ریموند اتاق ارتباطات اضطراری رو ترک میکنه
(گیم پلی)
پارکر: "جیل، اینو ببین. برق کل کشتی از کار افتاده. کشتی داره با برق اضطراری به حرکتش ادامه میده، اما سیستم ارتباطی به برق اصلی نیاز داره. ما باید موتورخونه رو دوباره راش بندازیم، اما این کار آسون نخواهد بود."
به محض رسیدن به تالار:
جیل: "ریموند!"
ریموند: "بگیرش. ممکنه بهش احتیاج پیدا کنی. همونطور که گفتی، به جریان انداختن برق کار ساده ای نخواهد بود."
به محض گرفتن کلید:
ریموند: "اون کلید شما رو میبره به کازینو در طبقه ی اول. بعد یه آسانسور پیدا میکنید که شما رو میبره به قسمت پایین کشتی. اما اول یه چیزی رو بهم بگو. شما هیچ یک از اعضای دیگه ی F.B.C رو اینجا ندیدید،دیدید؟ من نمی تونم به همکارم دسترسی پیدا کنم، ریچل. لعنتی.... از وقتی که به اونجا رفته خبری ازش ندارم."
پایین رفتن از راه پله:
جیل: "ما باید دنبال اون زنِ ریچل بگردیم؟"
پارکر: "می گردیم، ولی بعد از این که برق کشتی رو برگردوندیم."
به محض فعال کردن برق کازینو:
پارکر: "این یه کشتیه لوکسه. اونا چیزایی مثل ِکازینوها دارن."
به محض روشن کردن فواره:
جیل: "لعنتی."
پارکر: "لعنتی، اون (آب) آلوده شده! مواظب باش!"
جیل: "من اونا رو تو اون ویدئو دیدم..."
پارکر: "یه هدیه از طرف دوست ماسک دارمون؟ باید ازش تشکر کنم."
وقتی همه آن موجودات(شما اجازه دیدن لینک ها را ندارید عضو شوید یا وارد شوید) کشته شدند:
جیل: "بالاخره یه مقدار ساکت شد."
وقتی که از یکی از دستگاه ها استفاده می کنید:
پارکر: "پس با این میتونیم سکه های بیشتری بدست بیاریم؟ ای کاش یکی از اینا توی خونه داشتم."
وقتی که به آسانسور می رسید:
پارکر: "آسانسور اینجاست، امیدوارم که هنوز کار کنه."
وقتی که صفحه کنترل را بررسی میکنید:
پارکر: "اوه، یا مسیح. کلیدش نیست."
جیل: "من اطراف رو میگردم."
پارکر: "باشه، منم این اطراف رو بررسی میکنم، پیدا شد خبر بده!"
جیل: "اگه پیداش کردی بیسیم بزن."
وقتی که از آسانسور خارج می شوید:
پارکر (از طریق بیسیم): "ریموند نگفت که همکارش تو قسمت پایینی بوده؟ ریچل یا هرکی که هست کلید رو داره. ما فقط باید اونو پیدا کنیم."
جیل: "فکر کنم بدونم که کجاس..."
پارکر (از طریق بیسیم): "اون جسدی که قبلا دیده بودی؟"
جیل: "آره، فقط دعا میکنم که اون نبوده باشه."
هنگام رسیدن به جایی که ریچل مرده بود:
ریچل: "پیدات کردم..."
پایین رفتن از پله ها و رفتن به جایی که ریچل قبلا مورد حمله قرار گرفته بود:
جیل: "خیلی خب، اون همین اطراف بود..."
بعد از خواندن خاطرات ریچل:
ریچل: "پیدات کردم..."
ریچل از پله ها فرار میکنه.
جیل: "اوه، لعنتی! تو...!"
پارکر (از طریق بیسیم) : "جیل، چی شده؟!"
جیل: "من هدف رو پیدا کردم، اما اون یه زامبیه!"
پارکر (از طریق بیسیم): "کار ها همیشه هم آسون نیست..."
وقتی که ریچل صدمه ی زیادی میبینه فرار میکنه.
ریچل: "تیر میکشه. تیر میکشه!"
جیل: "اون فرار کرد! اون توی کانال هاست!"
پارکر (از طریق بیسیم) : "برو دنبالش! ممکنه کلید پیش اون باشه. همه ی کانال ها به هم مرتبطن."
جیل: "باشه، میرم سراغش"
پارکر: "من زود خودمو میرسونم به موقعیت تو!"
وقتی که به سالن زباله می رسید:
پارکر: "جیل! تو حالت خوبه؟!"
وقتی که کلید آسانسور بدست میاد:
جیل: "پس اون واقعا ریچل بود...."
پارکر: "این پایانی نیست که من دلم میخواست."
وقتی که جیل و پارکر آسانسور حمل بار را دوباره راه اندازی میکنند:
جیل: "این معنیش اینه که ولترو F.B.C رو هم فریب داده؟"
پارکر: "نمی دونم. شاید اونا دارن از هر کسی که می تونن استفاده می کنن. الان بیشتر باید نگران این کشتی باشیم."
(صحنه)
آسانسور پایین میرود.
جیل: "یه چیزایی می شنوم."
از قسمت پایینی کشتی صدای آب شنیده میشود.
پارکر: "مستقیم به طرف اعماق جهنم."
اپیزود به پایان میرسد.
Episode 5-1
(صحنه)
10:20 ب.ظ
Valkoinen Mökki
صدای آهنگی به گوش می رسد.
کوئینت به یک سرباز سلام نظامی می دهد.
کیث: خیلی سرده...
صدای بی سیم.
کوئینت: کله خر اینجاس، ما به فرودگاه Valkoinen Mökki رسیدیم.
کلایو: این فورکبال هست که صحبت میکنه. کارتون خوب بود. اوضاع رو بررسی کنین و به مأموریت خود ادامه بدین.
کیث: خب، امم...اُ برایان، از ما میخوای چطوری عمل کنیم؟
کلایو: انتخاب با خودتونه، کاری رو انجام بدین که فکر میکنین درسته.
کیث و کوئینت به سمت سربازی حرکت میکنند.
سرباز: چی باعث شد اینقدر دیر کنین؟
کیث: حداقل الان اینجاییم. چه خبر از ولترو؟
سرباز: ما هیچی پیدا نکردیم، هیچ سرنخی هم نیست، هیچی.
کیث: خب حالا چی؟
سرباز: یک راهروی زیر زمینی اونجاس که قراره همین الان به داخل اون هجوم ببریم.
کوئینت: خب به نظر میاد کار برامون جور شده، مگه نه گرایندر؟
کوئینت با عجله به سمت در راهرو حرکت میکند.
سرباز با صدای بلند: صبر کن! ما هنوز اجازه ی این کار رو دریافت نکردیم...
کیث: مشکلی نیس، ما به عهدش میگیریم. باشه؟ علاوه بر این اگر به کسی نیاز داشته باشی که چیزی رو برات از بین ببره، هیچکسی رو بهتر از پسرم اینجا پیدا نمیکنی.
کوئینت فریاد میزند: من اینجام گرایندر...
سرباز با تعجب و کیث با لبخند به کوئینت نگاه می کنند.
پشت در راهرو، کوئینت مشغول بررسی در هست که کیث بهش میرسه.
کیث: خب، تو دنبال خونه ی جسیکا میگشتی؟ حالا میدونی کجا زندگی میکنه؟
کوئینت برمیگردد.
کوئینت: تقریبا، نزدیک بود بگیرمش، اما گمش کردم نزدیک...(ناگهان عصبانی می شود) هی! تو فکر میکنی من آدم عاجز و بدبختی هستم، مگه نه؟
کیث با خنده: خودت گفتی. بیخیال، بزن بریم.
در را باز کرده و وارد میشوند.
(گیم پلی)
کیث: احساس میکنم هرلحظه یکی قراره بپره بیاد بیرون.
کوئینت: مواظب قدم هات باش، تو باید ساکت باشی.
کیث: آره، میدونم...
پس از پایین رفت از پله ها و وارد یک راهروی بن بست شدن ناگهان پای کوئینت به سطلی میخورد، سطل روی زمین می افتد و او از ترس فریادی میکشد.
کیث: تو همون نبودی که گفتی ساکت باش؟
کوئینت: خب تو میدونی که هومر هم گاهی اوقات میخوابه دیگه!
کیث: هه... اینی که گفتی حتی معنی هم نداره، بزن بریم...
کیث در را باز میکنه و وارد اتاقی میشه که داخلش چندتا تخت دو طبقه هست. سمت دیوار کنار در دیگر، خراش های عجیبی شبیه کنده کاری وجود داره که روی اون ها خونی هست.
وقتی کنار دیوار قرار بگیرین؛ (از تجزیه و تحلیل این خراش ها حس میکنم که این موجودات ده فیت طول دارن.)
کوئینت: اسم فیلم چیه؟ تنها در برف، یک سرباز تنها و موجودات به دیگران حمله میکنند.
کیث: من گفتم اصلا حرف فیلم رو جلوی من نزن!
همه ی زمین و دیوار ها خونی است.به نظر میاد جسد خونی یکی را روی زمین کشیدن.
به یک در برخورد میکنیم، در قفل است. جعبه ای کنار در وجود داره که با پیچ کاملا مهر شده.
کیث: کوئینت، بهم پیچ گوشتی رو بده.
کوئینت: البته، ها... (کوئینت خودش را میگردد)
کیث: خواهش میکنم نگو اون رو انداختی. درسته؟ باشه، اون کجاس؟
کوئینت: من میدونم که اون تا زمانی که به اینجا برسیم همرام بود.
کیث: صبر کن! من فکر کنم وقتی داشتی زمین میخوردی اونو انداختی.
باید برگردید به جایی که کوئینت زمین خورد. با گنسیس اون قسمت رو اسکن کنید. پیچ گوشتی زیر قفسه ی جعبه هاست.
کیث: اینم از این، تو مثل یک آدم دست و پا چلفتی هستی. میدونستی؟
کوئینت: ببخشید گرایندر...
به سمت در برگردین و با پیچ گوشتی جعبه رو باز کنید. پس از تنظیم کردن، در باز می شود. (دفعه ی دوم می توانید از همان اول پیچ گوشتی را از روی زمین بردارین و این دیالوگ ها حذف می شود.)
کیث وارد اتاقی می شود که پر از دستگاه های کامپیوتر و رادار هست.
کیث: هممم...من فکر کنم بتونم درهای بسته ی اینجا که قفل شدن رو باز کنم.
کیث شروع به کار کردن با دستگاه ها میکند.
در انتهای راهرو باز می شود.
کیث: ها؟! دوربین مخفی انگار داره چیزی رو نشون میده.
در فیلم ویدیویی یک هواپیمای باربری رو نشان می دهد که آماده ی پرواز است.
کوئینت: این چیزی است که من از دوربین های مخفی فهمیدم.
کیث: اون یک هواپیمای باربری هست، مگه نه؟ اون ولترو هست یا چیز دیگه؟
فیلم، مردی را نشان میدهد که درحال دویدن به سمت هواپیماست و گویی میخواست سوار شود. ولی ناگهان یک هانتر به او حمله می کند. شخص دیگری که در پشتش بود از ترس می ایستد.
کیث: وای! اونو دیدی؟
کوئینت: یک B.O.W غیر قابل کنترل؟
یک هانتر هم در حال وارد شدن به داخل هواپیما بود، اما ناگهان فیلم عوض می شود و تصویر هواپیما را در حال پرواز نشان میدهد که یک هانتر روی باله اش قرار گرفته.
کوئینت: داریم درباره ی یک عمل تند و وحشیانه صحبت میکنیم!
هانتر دیگری که نزدیک پره ی هواپیما وجود داشت، به نظر میرسد لای پره گیر کرده و باعث انفجار در آن قسمت می شود.
کوئینت: اینو داشته باش...و... (هنگام انفجار) اوه...
فیلم تمام شده و مانیتور برفکی می شود.
کیث: اون ها هیچ شانسی نداشتند.
کوئینت: زمان موقعیت رو ایجاد کرد، حادثه هم همون لحظه اتفاق افتاد مثل همون که کریس گزارش کرد.
فیلم بعدی تصویر راهرویی که از آنجا آمدید را نشان می دهد.
کیث: هی، همینجا نیس؟
کوئینت: کاملا شبیه اونه... (ناگهان موجودی نامرئی در فیلم ظاهر شده که در طی راه رفتن همه چیز را بهم میریزد)، اوه...
کیث: اون دیگه چیه؟
کوئینت: اون یک روح هست.
صفحه برفکی میشود.
کیث: هی کوئینت!
کوئینت: من دوربین رو عوض میکنم تا ببینم کجا رفته.
فیلم بعدی تصویر اتاقی را نشان می دهد و یک میز و چند صندلی در آن وجو دارد که روی میز پر از شیشه ی نوشیدنی است. ناگهان در باز میشود. مردی مضطرب وارد اتاق شده و در حال نفس تازه کردن است.
کیث: اوه! ما یک فرد زنده داریم اینجا!
کوئینت: هیس! ساکت باش...
ناگهان میز شروع به تکان خوردن میکند. مرد اسلحه اش رو بدست میگیرد.
کیث: هی اون چی بود؟
کوئینت: من گفتم ساکت باش...
مرد با اسلحه شروع به حرکت کردن می کند. ناگهان موجودی نامرئی او را روی زمین انداخته و سپس از پا آویزانش میکند.
کوئینت: یک چیزی اونجاس، من نمیدونم چیه! حتی نمیتونم اونو ببینم...
موجود نامرئی با یک حرکت گردن مرد را می شکند و او را می کشد. در همین حال چیزی از جیب مرد می افتد.
کیث: آه! خیلی بد بود...
کوئینت: هی، او چیزی رو انداخت؟
ناگهان موجود مرد را به سمت دوربین پرت میکند و تصویر کمی برفکی شده و در نهایت مرد را مرده بر روی زمین نشان میدهد. فیلم به پایان می رسد.
کوئینت: این فیلم فقط به درد بیننده های بالغ میخوره.
(گیم پلی)
کیث: اون ها فیلم های شوکه کننده ای بودن.
کوئینت: اون ادم بده یک چیزی رو انداخت، اون چی بود؟
اگر دوباره به سمت دستگاه برید: (فکر کنم این دستگاه اون در رو باز کرده باشه.)
از اتاق خارج شده و به سمت در رو به رویی حرکت کنید. به اتاقی میرسید که در اخرین فیلم مشاهده کردید.
کیث: هی..! اینجا همون مکانیه که تو فیلم بود.
از پله ها پایین روید. تعدادی دستگاه روی میز هست که به نظر خراب میاد. یک کتاب روی میز قرار دارد. پس از خواندن کتاب (یا دفتر)، اگر یادتون باشه در حین مشاهده ی فیلم سوم، اون موجود نامرئی، مأمور ولترو رو اویزون کرد و چیزی از جیبش افتاد. اون قسمت رو با گنسیس اسکن کنید.
اگر به سمت مرد مرده برین: (این همون فردی است که توی ویدیو دیدم. تو عمرم هیچوقت زخم هایی به این بدی ندیده بودم.)
کیث: اون یک چیزی ازش افتاد، واقعا چی بود؟
پس از اسکن کردن و پیدا کردن اون شی،
کوئینت: این یک رمز گشای امنیتی هست. من میتونم به شبکه ی مرکزی کامپیوتر هواپیما دسترسی پیدا کنم، اگه بتونم فقط رمز WEP رو از این فلش بیرون بیارم...
کیث: هرچی که این حرفا معنی میده...فقط کارتو انجام بده.
کوئینت: این یعنی ما میتونیم اطلاعات اون هواپیما رو بدست بیاریم.
کیث: حالا داری به حرف میای.
کوئینت: من به اندازه ی کافی دیدم. بزن بریم قسمتی که حادثه اتفاق افتاد.
کیث و کوئینت حرکت میکنند و دوربین پرچم ولترو را نشان میدهد.
پایان پارت اول.
(صحنه)
10:25 ب.ظ
نشت کشتی
آسانسور در حال پایین آمدن است. صدای آبی به گوش میرسد.
جیل: این صدای چیه؟ آب؟
پارکر: بله، صدا از اینجا میاد.
(گیم پلی)
جیل از آسانسور خارج شده، دو در را مشاهده می کند. یکی از آن ها قفل است و به وسیله ی کارت باز می شود.
نزدیک در قفل شده؛
"در قفل است، یک کارت خوان در کنارش وجود دارد."
در دیگری باز است. آن را باز کرده و وارد می شود.
جیل (پس از دیدن آب): این همه آب از کجا نشت میکنه؟
پارکر: لعنت به تو ولترو، در کنار پخش این ویروس حالا میخوای اونم غرق کنی؟
جیل و پارکر وارد اتاقی می شوند که دارای دستگاه های بسیار است. یک از دستگاه ها، کشتی را نشان می دهد.
به سمت دستگاه؛
کامپیوتر: توجه! آب دریا وارد کشتی شده است. ارتفاع آب تا زمانی که برق قطع باشد، کاهش نمی یابد. نیروی برق از موتور خانه قابل بازگردانیست.
پارکر: ما بهتره هر چه زودتر موتور خونه رو پیدا کنیم.
اگر دوباره به سمت دستگاه بروید؛
"من باید نیروی برق رو فعال کنم تا بتونم قسمت های ورود آب رو ببندم."
یک اهرم در همان قسمت وجود دارد. در کنار اهرم؛
"من باید موتور خانه را پیدا کنم."
پس از خروج از اتاق کنترل:
جیل: آب داره بالا میاد.
پارکر: بیا، نباید وقت رو ازدست بدیم.
داخل آب یک Sea Creeper وجود دارد که به جیل و پارکر حمله می کند.
پس از کشتن Sea Creeper:
پارکر: این یکی شناگره، من سعی میکنم خودمو از آب دور نگه دارم.
پس از باز کردن در، بخاری را مشاهده کرده که مانع گرفتن چرخ دنده می شود.
در کنار بخار؛
"این بخار میتونه منو زنده زنده بپزه."
در کنار پنجره ای که چرخ دنده را نشان میدهد؛
"من میتونم از اون طرف چرخ نده رو ببینم."
جیل از آن قسمت خارج شده و پس از مبارزه با دو Sea Creeper، در سمت راست، به موتورخانه می رسد.
پارکر: به نظر میاد ما موتور خونه رو پیدا کردیم.
کنار دستگاه تنظیمات؛
"به نظر میاد دستگاه روشن کننده است. اما کار نمیکنه."
به سمت یادداشت روی دیوار بروید.
جیل پس از خواندن یادداشت، اهرمی که در نزدیکی است به پایین می کشد. با این عمل، بخار قسمت زیرین را قطع میکند و عقربه روی C قرار می گیرد.
پارکر: بسیار خب، اینجا همون قسمتی هست که ما نیروی برق رو راه اندازی می کنیم. اما هیچی کار نمی کنه. من بررسی میکنم تا بتونم ازش سر دربیارم، باشه؟ به هر حال، من نیاز دارم که تو به قسمت تنظیمات اون طرف بری.
جیل: مشکلی نیست، بسپارش به من.
اگر دوباره سمت پارکر برین:
پارکر: آه، هیچی کار نمیکنه...
جیل از موتورخانه خارج شده و به سمتی که ورود بخار را قطع کرد، می رود. در همان قسمت، نقشه ی قسمت پایینی داخل کشتی نیز آن جا است و میتوانید آن را بردارید. سپس به قسمتی میرسد که تعدادی چرخ دنده وجود دارد. اما یکی از چرخ دنده ها در سر جایش نیست.
پس از زدن دکمه ی فعال سازی و به کار افتادن چرخ دنده ها؛
"یک چرخ دنده گم شده است."
در کنار چرخ دنده ها؛
"دارم به سایز های این نگاه میکنم. جای تعجب داره که اینا به چه دردی می خورن."
از پله ها پایین رفته و پس از کشتن Ghiozzo ها، وارد اتاقی می شود که یک Ooze در آن وجود دارد. Ooze را کشته و اسلحه ی AUG را برداشته و به بازی ادامه دهید. در طی مسیر یک Sea Creeper هم وجود خواهد داشت. دوباره وارد موتورخانه شده و در سمتی قرار میگیرید که بخار ورود شما را غیر ممکن کرده بود.
پارکر: جیل!
جیل: مشکلی نیس. من تونستم.
اهرم تنظیم بخار را به پایین بکشید. عقربه روی B قرار میگیرد و بخاری که مانع عبور به سمت دیگر موتورخانه بود، از کار می افتد. در نزدیکی دستگاه کنترل، یادداشتی است که آن را می خوانید. پس از نزدیک شدن به دستگاه کنترلی که رو به روی پارکر قرار دارد:
جیل: هیچ کلیدی اینجا نیس.
پارکر: لعنتی! حدسم میگه تو باید هر دو رو همزمان روشن کنی.
جیل: پس واقعا به اون کلید نیاز داریم.
دوباره به همان اهرم اولی که سمت پارکر بود بروید و آن را به بالا بکشید. عقربه روی A قرار میگیرد.
پس از بالا کشیدن اهرم؛
"بخار این قسمت خاموش نشده. شاید جای دیگه رو خاموش کرده."
به اتاقی که در آن چرخ دنده وجود داشت بروید. با قرار گرفتن عقربه روی A، بخار این قسمت خاموش شده و شما می توانید چرخ دنده را بردارید. همچنین باید با پیچاندن اهرم و قرار گرفتن عقربه روی صفر، بخار تمام نقاط را غیر فعال خواهید کرد.
اگر دوباره به موتورخانه بازگشته و با پارکر ملاقات کنید:
پارکر: جیل، اینجا همه چی داره به جهنم تبدیل میشه. من چند تا تعمیر انجام میدم اگه رادیو خوب کار کنه.
میتوانید پس از کشتن Ghiozzo ها به قسمتی بروید که چرخ دنده وجود داشت. چرخ دنده را سر جایش قرار داده و دکمه ی استارت را بزنید. پس از چرخش چرخ دنده ها ناگهان قسمتی باز شده و که یک کلید (همان کلید استارتر دستگاه کنترل) در آن وجود دارد. کلید را برداشته و به موتور خانه بازگردید و دیگر پارکر آن دیالوگ را نمی گوید.
پس از گرفتن کلید، پارکر از بی سیم با شما تماس می گیرد و صدای آژیری نیز به گوش می رسد:
پارکر: تعمیرات تمام شد. منو تو موتورخونه ملاقات کن.
پس از بازگشت به موتور خانه:
پارکر: من آماده ام که این جیگر رو راه بندازم. برو تو جایگاه قرار بگیر.
اگر دوباره سمت پارکر بروید:
پارکر: جیل! برو قسمت کنترل اون طرف.
پس از قرار گرفتن در مقابل دستگاه کنترل، کلید را در جایگاه قرار دهید.
(صحنه)
جیل و پارکر هم زمان کلید فعال سازی را میچرخانند. تابلوی کنار دیوار که قسمت های مختلف کشتی را با رنگ قرمز نشان میداد، با فعال سازی دستگاه کنترل آبی شد.
پارکر: اینجا، همه چی خوبه.
جیل با رضایت سرش را تکان میدهد. ناگهان درهای ورودی شروع به قفل شدن می کند.
پارکر: این چیه...!
آژیر خطر شروع به صدا در آمدن میکند.
جیل: چی شده؟
ناگهان از یکی از لوله ی بزرگ سقف آب با فشار زیادی وارد می شود.
(گیم پلی)
آب در حال بالا آمدن است. ناگهان از لوله ی بزرگ دیگر که در کنار اولی بود هم آب با فشار زیاد شروع به خروج می کند. در این حین جیل میتواند راه برود تا زمانی که آب به کمرش برسد و در نهایت کات سین.
(صحنه)
آب در حال بالا آمدن است.
جیل: ما داریم زمان رو از دست میدیم.
پارکر در حال حرکت: لعنتی! جیل! متوقف نمیشه!
پایان پارت دوم .
(صحنه)
مقر فرماندهی BSAA
کلایو در حال صحبت کردن با تلفن می باشد در همین حین عرض دفتر خود را طی میکند.
کلایو: باشه، من موقعیت رو درک میکنم. به نظر میرسه اون رمز گشای امنیتی که شما پیدا کردین، متعلق به همون هواپیمای باربری هست که تصادف کرده.
کوئینت: رئیس، خبری از جیل و پارکر بدستتون رسیده؟
کلایو: نه، نه هنوز. تحقیقاتشون، اون ها رو به سمت دریا کشوند، اما مکان کشتی را گم کردیم.
10:48 ب.ظ
نزدیک محل حادثه، دوربین کیث و کوئینت را نشان میدهد.
کیث: به نظر خوب نمیرسه، امیدوارم خوب باشن.
دفتر کلایو،
کلایو: اره، منم همینطور. برای مدت طولانی باهاشون ارتباط برقرار نکردیم و من کم کم دارم نگران میشم. یک ترمینال در محل حادثه پیدا کنین، ببینین چی میتونین از نقشه های ولترو بفهمین.
نزدیک محل تصادف هواپیما،
صدای آهنگی به گوش می رسد.
کوئینت: محل حادثه همین رو به رو هست. بیا.
کیث شروع به حرکت کردن میکند.
کیث: گرایندر فکر نمیکنی خوب میشه اگه ما کلید پایان کل این ماموریت رو بدست بیاریم!؟
کوئینت به سمت کیث میدود.
(گیم پلی)
کیث: برای این وقت شب، اینجا خیلی روشنه. فکر کنم برای همینه که بهش میگم خورشید نیمه شب.
با حرکت به سمت جلو، ناگهان دسته گرگ آلوده، Fenrir به شما حمله میکنند.
کوئینت: B.O.W ها! من میدونستم چیزی مثل این اتفاق میوفته.
کیث: نه، چون اون ها فقط گرگ هستند و سرشون جدا و باز شده نیست.
در حین حمله ی گرگ ها،
کوئینت: گرایندر، من میرم تا پایانه و ترمینال رو چک کنم. تو با این ها خوش بگذرون.
کوئینت شروع به دویدن میکند و از کیث دور می شود.
کیث: کوئینت! منو اینجا ترک نکن... لعنت به این مخ های کامپیوتر احمق.
پس از مبارزه با گرگ ها، مسیر را ادامه دهید تا به محل حادثه برسید.
پس از رسیدن،
کوئینت: بیا گرایندر، داری چیکار میکنی؟
پس از اینکه به چند متری کوئینت رسیدید، کوئینت نیز دوباره شروع به دویدن می کند. اما ناگهان موجودی نامرئی به او ضربه میزند و روی زمین پرتش میکند.
کویئنت: آه...
کیث: تو، آروم باش. چه مرگته؟
کوئینت از روی زمین بلند میشود.
کوئینت: یک چیز...! نمیدونم! فکر کنم یک چیز منو زد!
کیث: چی؟
کوئینت: نگاه کن! من ضربه خوردم! اون یک انسان یا چیز نامرئی بود! من مطمئنم!
کیث: جدی میگی؟
ناگهان هانتر ها حمله میکنند. و بعضی ها نامرئی شدند.
کوئینت: اون ها هانتر هستند.
کیث: اون نامرئی شد.
کوئینت: حالا فهمیدم تو اون فیلم های دوربین مخفی چه اتفاقی افتاده بود. اون ها روح بودند. این نوع جدیدی از هانتر هاست.
کیث: مرسی از توضیحاتت.... من این ضربه ها رو ذکر کرده بودم؟
تعداد زیادی از هانتر ها به شما حمله میکنند و شما باید آن ها را از بین ببرید. بعضی از آن ها ناگهان ناپدید می شوند.
کیث: چطوری میتونم بهشون تیراندازی کنم وقتی نمی بنمشون؟
وقتی برای اولین بار یکی از هانتر ها را میکشید،
کیث: یکی مرد!
کوئینت: ...نمیتونم بگم چون نمی بینمشون!
ناگهان از پشت به شما حمله میکنند.
کیث: این ضربه زد.
پس از مبارزه با تعداد بیشتری از هانتر ها،
کیث: یکی دیگه مرد! کوئینت، چندتا باقی مونده؟!
کوئینت: بهت گفتم که نمیدونم چون نمیتونم اون ها رو ببینم.
کوئینت: این یکی واقعا ضربه میزنه.
پس از کشتن تمام هانتر ها،
کیث: من فکر کنم دیگه چیزی نمونده باشه.
کوئینت: پس بیا به سمت ترمینال داخل هوایپما بریم قبل از اینکه هیولا های بیشتری خودشونو نشون بدن.
در سمت راست، قفسی وجود دارد که شکسته است. در کنار قفس:
" هرچیزی که اینکار رو کرده، قطعا انسان نیست."
کنار پره ی هواپیما لاشه باله ی آن وجود دارد و فایلی نیز در آن قسمت است. پس از خواند به سمت هاپیما رفته. قطعه ی آهنی که مانع ورود شما به داخل می شود را کنار بزنید. سپس کامپیوتر هواپیما که همان ترمینال است، پیدا میکنید. در کنار آن قرار گرفته و از رمزگشای امنیتی استفاده کنید.
کیث: خوبه، به نظر میرسه همه چیز داره به خوبی کار میکنه. تو، کوئینت. وقتشه کارتو انجام بدی.
(صحنه)
صدای موسیقی همیشگی در حال شنیده شدن است. کوئینت درحال استفاده از کامپیوتر می باشد.
کوئینت: من نمیتونم قسمت ورود به سیستم تماس رو پیدا کنم. باید از یک چیز دیگه استفاده کنم.
کیث: نگران نباش. تو با ابزار خوب کار میکنی. همینطور با دخترا...
کیث سرش را برمیگرداند که ناگهان کوئینت با صدای بلند او را صدای مبزند.
کوئینت: گرایندر!
کیث سراسیمه باز میگردد.
کیث: چی شده؟
کوئینت: ما باید سریعا با مقر فرماندهی تماس بگیریم!
(صحنه)
مقر فرماندهی BSAA، دفتر کلایو.
کلایو: مقر فرماندهی. اُ برایان صحبت میکنه. چه...
کوئینت سخن او را قطع میکند.
کوئینت: جک اس اینجاست. من مختصات کشتی رو پیدا کردم. الان اون ها رو میفرستم.
کلایو: کارت خوب بود. این همون صدای موسیقی برای گوش های منه.
دوربین داخل قسمت خلبانی را نشان می دهد. کوئینت در مقابل کامپیوتر و کیث در لبه ایستاده است.
کیث: شوخی خوبی بود. تونستی مختصات رو اونطوری بدست بیاری.
کوئینت: خوب، من میتونم زمان مسافرت رو محاسبه کنم، آخرین مصافت طی شده، اما خیلی زمان می بره.
کیث: واسه همین گفتم، "شوخی خوبی بود."
کوئینت: تو درک نمیکنی. من تا حالا چیزی رو محاسبه نکردم.
ناگهان رادار کامپیوتر به صدای درمی آید.
کوئینت: این فقط ما نیستیم که دنبال اون کشتی هستیم.
کیث: صبر کن، از چی حرف میزنی؟ داری میگی ولترو از مخفیگاه خودش فرار کرده، و حالا داره دنبال کشتی خودش میگرده؟
کوئینت: این همون چیزی هست که دارم میگم. اما نظری راجب به این که اطلاعاتی رو که بدست آوردیم واقعی هستن یا نه، ندارم.
کیث: عالیه. بنابراین ما هیچ نظری درباره ی اینکه برضد چه کسانی هستیم، نداریم.
کوئینت: دقیقا. و این همون قسمت از پازله که واقعا بهش نیازه.
دوربین سایه ی هلیکوپتری را نشان میدهد که بر فراز دریا در حال پرواز است. سپس تصویر راداری را نشان میدهد که جسیکا و کریس، در رو به رویش هستند.
کریس: کریس اینجاست. ما مختصات رو دریافت کردیم.
جسیکا: خیلی دور نیست. ما ممکنه هر لحظه اونجا برسیم.
کریس: اُ برایان، ما تو راهیم!
هلیکوپتر با سرعت دور می شود.
پایان چپتر 5