۱۴۰۱/۳/۶، ۰۹:۰۳ صبح
تاریخچه کشف
اوروبوروس ویروسی بود که توسط آلبرت وسکر و به کمک " اکزلا گیونه " کشف شده بود. اکزلا گیونه، مدیر اجرایی شرکت داروسازی ترایسل در شعبهی آفریقا بود. ایجاد این ویروس، گرچه شباهت زیادی به سایر عناصر جهشزای ویروسی داشت، اما دارای دو فاکتور ( عامل ) منحصر به فرد بود در تاریخچهی کشف خود بود. وارد شدن پیشرفتهای بزرگ در زمینهی عوامل بیماریزا: گیاه مشهور به " پلکانی به سوی خورشید ( گلهای افسانهای ) "، یک گیاه بومی و متعلق به منطقهی کیجوجو، واقع در آفریقا بود؛ و " جیل ولنتاین ". او شخصی بود که گمان میرفت، در 23نوامبر سال 2006 و پس از رویاروییاش با آلبرت وسکر در عمارت اروپایی اسپنسر کشته شده است. در حقیقت دسترسی به " گلهای افسانهای " و " جیل ولنتاین " دو ویژگی منحصر به فرد در کشف ویروس اوروبوروس بود.
گلهای افسانهای که در کتاب " هانری تراویس " به " پلکانی به سوی خورشید " نامگذاری شده است، در افسانههای محلی به " Sonnentreppe " معروف هستند. این گیاه، نقشی مهم و مقدس را در رفتار مردمان بومی ساکن در کیجوجو که میراثدار Ndipayaی پیر بودند را بازی میکرد. پس از این دوران باستانی، یکی از حاکمان کشور Ndipaya به شکلی غیرقانونی برای قدرت انتخاب شد. در مراسم تشریفات، تظاهرات زیادی بر ضد این حاکم انجام شد. " گلها " به شدت سمی و زهردار بودند، اما مردمان Ndipaya به گلها ایمان داشتند و بر این باور بودند که فردی که از این گلها سمی نشود فردی جاودان و نادر است. این باورها در میان مردم Ndipaya وجود داشت و حتا یکی از شروط به قدرت رسیدن حاکمان این کشور باستانی بود. گرچه در بیشتر اوقات جواب نمیداد و روشی غیرقابل تایید بود.
" گلها " در قرن 1800 میلادی توسط یک جهانگرد خوشفکر به نام " هانری تراویس " کشف شد. او یک گردشگر تیزبین بود که به بیشتر قارهی افریقا به عنوان فرزندی از خانواده تراویس، مسافرت کرده بود. او در آینده، تشکیلاتی را پدید آورد که از ادغامشان " شرکت ترایسل " بنیانگذاری میشد. هانری تراویس، تمامی یافتهها و مشاهداتش را در زمینهی اقلیمهای متفاوت افریقایی در دانشنامهای 72 فصلی تنظیم کرد، کتابی با نام " بررسی تاریخچهی طبیعت ". این کتاب حاوی جزئیات دقیق و موشکافانهای از نحوه زندگی و پیدایش حیوانات، گیاهان، حشرات، مواد معدنی و نقشهای راهبردی از ساکنین مناطق مختلف افریقایی با تمامی لهجهها و آداب و رسومشان بود؛ حتا کوچکترین جزئیات در مورد نوع و نحوهی پیدایش انسانها و تفاوتهای مختلفشان در نحوه تجارت، کار و زندگی نیز به شکلی دقیق و موشکافانه در این کتاب ذکر شده بود. " اوزول ای. اسپنسر " شخصی بود که این کتاب را با دقتی خاص مطالعه کرد؛ با مظالعه این کتاب، اسپنسر علاقمند شد تا بیشتر در مورد سرزمین فراموش شدهی Ndipaya و ویژگیها و اعتقاداتشان و البته " گلهای افسانهای "، آگاهی کسب کند. او به " گلها " اعتقاد پیدا کرد. بنابراین، اسپنسر تصمیم گرفت تا گلهای افسانهای را پیدا کند و به باورهایش برای تکامل بخشیدن گونهی انسان شتاب دهد.
در دههی 1960 میلادی، دکتر جیمز مارکوس، ادوارد آشفورد و برندون بایلی زیر نظر اوزول ای. اسپنسر، تلاشهای خود را برای یافتن شهر باستانی Ndipaya و در پی آن " گلهای افسانهای " آغاز کزدند. با وجود اینکه این شهر در اعماق زمین بود و دارای استحکامات و همچنین انسانهایی از نسل مردمان Ndipaya بود، این گلها را پیدا کردند. بیشتر جنگجویان جوان نسل Ndipaya از گلها مصرف کرده بودند و کمک نظامی خوبی را به " آمبرلا " انجام دادند. احتمالا این گلها در گذشته، دست کم خواصی داشته که برای ارتقاء وضعیت جسمی و فیزیکی مورد استفاده قرار میگرفته است. پس از آنکه آمبرلا مجبور شد تا برای تاسیس شعبهاش و کنترل منطقه، آن منطقهی باستانی را ویران کند؛ نخستین مقر آمبرلا با نام " مقر مخفی آمبرلا " در ویرانههای شهر باستانی Ndipaya ایجاد شد تا تحقیقات برای یافتن راهی مناسب درجهت استفاده از " گلها " آغاز شود. سرانجام، در 4 دسامبر 1967 " ویروس مادر " از گلهای افسانهای به دست آمد.
اسپنسر قصد داشت تا به شکل کامل از تحقیقات مخفیانه بر روی گلها حمایت کند تا با استفاده از نتایج آن، شرکت آمبرلا را تاسیس کند و در صورت عدم موفقیت در تحقیقات مخفیانه، تاسیس آمبرلا را فراموش کند. آگاه بودن از وجود آزمایشگاه سری آفریقا بسیار محدود بود و کسی از آن خبر نداشت؛ کارکنان آن نیز مخصوص کار در همان آزمایشگاه بوده و از آنجا خارج نمیشدند. محققان این آزمایشگاه درمورد ورود و خروجشان بسیار بادقت بوده و به وظایفشان در قبال آمبرلا، حفاظت اسرار و پنهان بودن تحقیقات بر روی گلها پایبند بودند. این آزمایشگاه در سال 1980 به همراه نتایج تحقیقات و تجهیزاتش بسته شد در حالی که این مقر به همراه تمام تجهیزات و منابع عظیمش برای عموم دنیا ناشناس باقی ماند؛ البته بخشهایی از آن نیز تخریب شد.
وسکر زمانی که با اسپنسر مشغول صحبت بود، در مورد وجود این مقر آگاه شد. او همواره با " کریس ردفیلد " و " جیل ولنتاین " مواجه میشد. با کمکی از جانب " شرکت ترایسل "، وسکر مقر سری آمبرلا در آفریقا را پیدا کرد و با بازگشایی آن فعالیتها را برای کشف " ویروس اوروبوروس " آغاز کرد. او اینک به اصلی ترین منبع برای ساخت ویروس، یعنی " گلهای افسانهای " دسترسی داشت.
وسکر کار خود را با بررسی تمامی منابع ویروسی و غیرویروسی که جمعآوری کرده بود شروع کرد. برای رسیدن به این هدف که نوعی جدید از " عامل جهشزا را کشف کند. این به خاطر آن بود که تکامل انسان وارد مرحله بعد شود و ضعفهای موجود از بین برود، این کار با برداشتی از تحقیقات پیشین شرکت آمبرلا در زمینه کشف ویروس مادر از گلهای افسانهای انجام گرفت.
پس از پایان رخدادهای عمارت اروپایی اسپنسر، جیل ولنتاین بهشدت مجروح و بیهوش شد، اما توسط آلبرت وسکر نجات یافت. پس از درمان و بهبودی، در یک محفظه در آرشیو انسانی ترایسل، به خواب برده شد. وسکر قصد داشت تا از جیل ولنتاین به عنوان اولین نمونه انسانی پس از تکمیل نهایی ویروس اوروبوروس استفاده کند.
در ابتدا، ساخت ویروس اوروبوروس با مشکلاتی نیز مواجه شد؛ بارزترین نمونه آن کشف شدن این ویروس از روی گلهای افسانهای بود که برای انسان سمی بود و این برای وسکر یک مشکل بود. در مقابل سرعت دادن به تکامل انسان یک مرگ سریع را به ارمغان میآورد. در این مدت، اثرات حیاتی دستگاه نظارت و کنترل بر جیل ولنتاین طی یک بینظمی غیرفعال شد. به علاوه تحقیقات و مشاهدات از وجود " ویروس تی " در بدن او نشان میداد. این ویروس در جریان درگیری با نمسیس در شهر راکون، در بدنش باقی مانده بود و در اثر مقاومت بدن جیل، ویروس دچار تغییر شده بود. در حقیقت این ویروس در بدن جیل به حالت ساکن و بیاثر درآمده بود. برای فعالسازی ویروس، دوره استراحت اجباری او در محفظه تمدید شد. پس از مدتی کوتاه و پس از فعالسازی مجدد، ویروس تی موجود در بدن جیل ولنتاین به شکل کامل ناپدید شد، اما چیزهای نادرست دیگری در آن مکان رخ داد. وسکر در بدن جیل پادتنهای بسیار قدرتمندی را مشاهده کرد. حضور طولانی مدت ویروس غیر فعال تی در بدن جیل، سبب ساخته شدن پادتنهایی بر علیه این ویروس شد. وسکر با اتکا به پادتنهای بدن جیل مشکل سمی بودن ویروس اوروبوروس را حل کرد. این پادتنها اجازه بهتر بودن و مفیدتر بودن را به مخلوقات خلق شده از این ویروس میداد. وسکر، جیل را زنده نگه داشت تا پادتنهای موجود در بدن او را به تولید انبوه برساند ( کشت در محیط آزمایشگاه ). جیل شخصی بود که زندگی خود را وقف مبارزه با B.O.Wها کرده بود، این مسخره بود که او در تولید مخلوقات به شکلی مستقیم حضور داشته باشد.
پس از تحقیقات گسترده، وسکر سرانجام موفق به کشف ویروس اوروبوروس شد. مشارکت جیل در این کشف مشترک او را برای نمونه شدن در انجام آزمایشات نامناسب کرد. پادتنهای خالص موجود در بدن او استحکام مناسبی را برای جلوگیری از نفوذ اوروبوروس به بدنش ایجاد میکرد. گرچه وسکر برای او هدف دیگری را پیدا کرده بود.
متاسفانه برای وسکر، کریس ردفیلد و شوا آلومار به زودی از نقشهاش باخبر شدند. جیل ولنتاین از اسارت وسکر خارج شد و آندو موفق به کشتن آلبرت وسکر شدند و با این کار از " طغیان اوروبوروس " در جهان جلوگیری کردند.
تاثیرات ویروس اوروبوروس
اوروبوروس، نوعی جدید از عوامل ویروسی را نشان میداد که پیش از این هرگز دیده نشده بود. اوروبوروس به کلی سمی است و نمونه را پس از ابتلا میکشد، و فقط به خاطر پادتنهای ویژه جیل میتوانست سم طبیعی را خنثی و برای آزمایشات و استفاده مناسب سازد. در یکبار ابتلا، DNAی قربانی با ویروس ( بدون پادتن جیل ) ادغام شد و با ساختار ژنتیکی سازگاری پیدا کرد. عامل ویژهای که سبب این امکان شگرف شد، وجود امتیاز تکامل به شکل مصنوعی بود. به هرحال رخ دادن بسیاری از این نمونهها نادر و کمیاب است و این گونه نمونهها ویروس را نپذیرفته و آن را در خود نابود میکند ( فرآیند ذرهخواری ) مانند برخی جهشزاهای انگلی، اوروبوروس ( نمونه تکمیل شده ) کار خود را با حمله به هرگونه سیستم موجودات ( زنده یا غیرزنده )، در جریان انجام تحول در ساختارها آغاز میکند. با مصرف منابع موجود در ساختار یک نمونه، توسعه و گسترش خود را در بدن نمونه شدت میبخشد؛ درست مثل جریانات آزمایش زالوها ( اشاره به آزمایشات دکتر مارکوس ).
Uroboros
اوروبوروس ویروسی بود که توسط آلبرت وسکر و به کمک " اکزلا گیونه " کشف شده بود. اکزلا گیونه، مدیر اجرایی شرکت داروسازی ترایسل در شعبهی آفریقا بود. ایجاد این ویروس، گرچه شباهت زیادی به سایر عناصر جهشزای ویروسی داشت، اما دارای دو فاکتور ( عامل ) منحصر به فرد بود در تاریخچهی کشف خود بود. وارد شدن پیشرفتهای بزرگ در زمینهی عوامل بیماریزا: گیاه مشهور به " پلکانی به سوی خورشید ( گلهای افسانهای ) "، یک گیاه بومی و متعلق به منطقهی کیجوجو، واقع در آفریقا بود؛ و " جیل ولنتاین ". او شخصی بود که گمان میرفت، در 23نوامبر سال 2006 و پس از رویاروییاش با آلبرت وسکر در عمارت اروپایی اسپنسر کشته شده است. در حقیقت دسترسی به " گلهای افسانهای " و " جیل ولنتاین " دو ویژگی منحصر به فرد در کشف ویروس اوروبوروس بود.
گلهای افسانهای که در کتاب " هانری تراویس " به " پلکانی به سوی خورشید " نامگذاری شده است، در افسانههای محلی به " Sonnentreppe " معروف هستند. این گیاه، نقشی مهم و مقدس را در رفتار مردمان بومی ساکن در کیجوجو که میراثدار Ndipayaی پیر بودند را بازی میکرد. پس از این دوران باستانی، یکی از حاکمان کشور Ndipaya به شکلی غیرقانونی برای قدرت انتخاب شد. در مراسم تشریفات، تظاهرات زیادی بر ضد این حاکم انجام شد. " گلها " به شدت سمی و زهردار بودند، اما مردمان Ndipaya به گلها ایمان داشتند و بر این باور بودند که فردی که از این گلها سمی نشود فردی جاودان و نادر است. این باورها در میان مردم Ndipaya وجود داشت و حتا یکی از شروط به قدرت رسیدن حاکمان این کشور باستانی بود. گرچه در بیشتر اوقات جواب نمیداد و روشی غیرقابل تایید بود.
" گلها " در قرن 1800 میلادی توسط یک جهانگرد خوشفکر به نام " هانری تراویس " کشف شد. او یک گردشگر تیزبین بود که به بیشتر قارهی افریقا به عنوان فرزندی از خانواده تراویس، مسافرت کرده بود. او در آینده، تشکیلاتی را پدید آورد که از ادغامشان " شرکت ترایسل " بنیانگذاری میشد. هانری تراویس، تمامی یافتهها و مشاهداتش را در زمینهی اقلیمهای متفاوت افریقایی در دانشنامهای 72 فصلی تنظیم کرد، کتابی با نام " بررسی تاریخچهی طبیعت ". این کتاب حاوی جزئیات دقیق و موشکافانهای از نحوه زندگی و پیدایش حیوانات، گیاهان، حشرات، مواد معدنی و نقشهای راهبردی از ساکنین مناطق مختلف افریقایی با تمامی لهجهها و آداب و رسومشان بود؛ حتا کوچکترین جزئیات در مورد نوع و نحوهی پیدایش انسانها و تفاوتهای مختلفشان در نحوه تجارت، کار و زندگی نیز به شکلی دقیق و موشکافانه در این کتاب ذکر شده بود. " اوزول ای. اسپنسر " شخصی بود که این کتاب را با دقتی خاص مطالعه کرد؛ با مظالعه این کتاب، اسپنسر علاقمند شد تا بیشتر در مورد سرزمین فراموش شدهی Ndipaya و ویژگیها و اعتقاداتشان و البته " گلهای افسانهای "، آگاهی کسب کند. او به " گلها " اعتقاد پیدا کرد. بنابراین، اسپنسر تصمیم گرفت تا گلهای افسانهای را پیدا کند و به باورهایش برای تکامل بخشیدن گونهی انسان شتاب دهد.
در دههی 1960 میلادی، دکتر جیمز مارکوس، ادوارد آشفورد و برندون بایلی زیر نظر اوزول ای. اسپنسر، تلاشهای خود را برای یافتن شهر باستانی Ndipaya و در پی آن " گلهای افسانهای " آغاز کزدند. با وجود اینکه این شهر در اعماق زمین بود و دارای استحکامات و همچنین انسانهایی از نسل مردمان Ndipaya بود، این گلها را پیدا کردند. بیشتر جنگجویان جوان نسل Ndipaya از گلها مصرف کرده بودند و کمک نظامی خوبی را به " آمبرلا " انجام دادند. احتمالا این گلها در گذشته، دست کم خواصی داشته که برای ارتقاء وضعیت جسمی و فیزیکی مورد استفاده قرار میگرفته است. پس از آنکه آمبرلا مجبور شد تا برای تاسیس شعبهاش و کنترل منطقه، آن منطقهی باستانی را ویران کند؛ نخستین مقر آمبرلا با نام " مقر مخفی آمبرلا " در ویرانههای شهر باستانی Ndipaya ایجاد شد تا تحقیقات برای یافتن راهی مناسب درجهت استفاده از " گلها " آغاز شود. سرانجام، در 4 دسامبر 1967 " ویروس مادر " از گلهای افسانهای به دست آمد.
اسپنسر قصد داشت تا به شکل کامل از تحقیقات مخفیانه بر روی گلها حمایت کند تا با استفاده از نتایج آن، شرکت آمبرلا را تاسیس کند و در صورت عدم موفقیت در تحقیقات مخفیانه، تاسیس آمبرلا را فراموش کند. آگاه بودن از وجود آزمایشگاه سری آفریقا بسیار محدود بود و کسی از آن خبر نداشت؛ کارکنان آن نیز مخصوص کار در همان آزمایشگاه بوده و از آنجا خارج نمیشدند. محققان این آزمایشگاه درمورد ورود و خروجشان بسیار بادقت بوده و به وظایفشان در قبال آمبرلا، حفاظت اسرار و پنهان بودن تحقیقات بر روی گلها پایبند بودند. این آزمایشگاه در سال 1980 به همراه نتایج تحقیقات و تجهیزاتش بسته شد در حالی که این مقر به همراه تمام تجهیزات و منابع عظیمش برای عموم دنیا ناشناس باقی ماند؛ البته بخشهایی از آن نیز تخریب شد.
وسکر زمانی که با اسپنسر مشغول صحبت بود، در مورد وجود این مقر آگاه شد. او همواره با " کریس ردفیلد " و " جیل ولنتاین " مواجه میشد. با کمکی از جانب " شرکت ترایسل "، وسکر مقر سری آمبرلا در آفریقا را پیدا کرد و با بازگشایی آن فعالیتها را برای کشف " ویروس اوروبوروس " آغاز کرد. او اینک به اصلی ترین منبع برای ساخت ویروس، یعنی " گلهای افسانهای " دسترسی داشت.
وسکر کار خود را با بررسی تمامی منابع ویروسی و غیرویروسی که جمعآوری کرده بود شروع کرد. برای رسیدن به این هدف که نوعی جدید از " عامل جهشزا را کشف کند. این به خاطر آن بود که تکامل انسان وارد مرحله بعد شود و ضعفهای موجود از بین برود، این کار با برداشتی از تحقیقات پیشین شرکت آمبرلا در زمینه کشف ویروس مادر از گلهای افسانهای انجام گرفت.
پس از پایان رخدادهای عمارت اروپایی اسپنسر، جیل ولنتاین بهشدت مجروح و بیهوش شد، اما توسط آلبرت وسکر نجات یافت. پس از درمان و بهبودی، در یک محفظه در آرشیو انسانی ترایسل، به خواب برده شد. وسکر قصد داشت تا از جیل ولنتاین به عنوان اولین نمونه انسانی پس از تکمیل نهایی ویروس اوروبوروس استفاده کند.
در ابتدا، ساخت ویروس اوروبوروس با مشکلاتی نیز مواجه شد؛ بارزترین نمونه آن کشف شدن این ویروس از روی گلهای افسانهای بود که برای انسان سمی بود و این برای وسکر یک مشکل بود. در مقابل سرعت دادن به تکامل انسان یک مرگ سریع را به ارمغان میآورد. در این مدت، اثرات حیاتی دستگاه نظارت و کنترل بر جیل ولنتاین طی یک بینظمی غیرفعال شد. به علاوه تحقیقات و مشاهدات از وجود " ویروس تی " در بدن او نشان میداد. این ویروس در جریان درگیری با نمسیس در شهر راکون، در بدنش باقی مانده بود و در اثر مقاومت بدن جیل، ویروس دچار تغییر شده بود. در حقیقت این ویروس در بدن جیل به حالت ساکن و بیاثر درآمده بود. برای فعالسازی ویروس، دوره استراحت اجباری او در محفظه تمدید شد. پس از مدتی کوتاه و پس از فعالسازی مجدد، ویروس تی موجود در بدن جیل ولنتاین به شکل کامل ناپدید شد، اما چیزهای نادرست دیگری در آن مکان رخ داد. وسکر در بدن جیل پادتنهای بسیار قدرتمندی را مشاهده کرد. حضور طولانی مدت ویروس غیر فعال تی در بدن جیل، سبب ساخته شدن پادتنهایی بر علیه این ویروس شد. وسکر با اتکا به پادتنهای بدن جیل مشکل سمی بودن ویروس اوروبوروس را حل کرد. این پادتنها اجازه بهتر بودن و مفیدتر بودن را به مخلوقات خلق شده از این ویروس میداد. وسکر، جیل را زنده نگه داشت تا پادتنهای موجود در بدن او را به تولید انبوه برساند ( کشت در محیط آزمایشگاه ). جیل شخصی بود که زندگی خود را وقف مبارزه با B.O.Wها کرده بود، این مسخره بود که او در تولید مخلوقات به شکلی مستقیم حضور داشته باشد.
پس از تحقیقات گسترده، وسکر سرانجام موفق به کشف ویروس اوروبوروس شد. مشارکت جیل در این کشف مشترک او را برای نمونه شدن در انجام آزمایشات نامناسب کرد. پادتنهای خالص موجود در بدن او استحکام مناسبی را برای جلوگیری از نفوذ اوروبوروس به بدنش ایجاد میکرد. گرچه وسکر برای او هدف دیگری را پیدا کرده بود.
متاسفانه برای وسکر، کریس ردفیلد و شوا آلومار به زودی از نقشهاش باخبر شدند. جیل ولنتاین از اسارت وسکر خارج شد و آندو موفق به کشتن آلبرت وسکر شدند و با این کار از " طغیان اوروبوروس " در جهان جلوگیری کردند.
تاثیرات ویروس اوروبوروس
اوروبوروس، نوعی جدید از عوامل ویروسی را نشان میداد که پیش از این هرگز دیده نشده بود. اوروبوروس به کلی سمی است و نمونه را پس از ابتلا میکشد، و فقط به خاطر پادتنهای ویژه جیل میتوانست سم طبیعی را خنثی و برای آزمایشات و استفاده مناسب سازد. در یکبار ابتلا، DNAی قربانی با ویروس ( بدون پادتن جیل ) ادغام شد و با ساختار ژنتیکی سازگاری پیدا کرد. عامل ویژهای که سبب این امکان شگرف شد، وجود امتیاز تکامل به شکل مصنوعی بود. به هرحال رخ دادن بسیاری از این نمونهها نادر و کمیاب است و این گونه نمونهها ویروس را نپذیرفته و آن را در خود نابود میکند ( فرآیند ذرهخواری ) مانند برخی جهشزاهای انگلی، اوروبوروس ( نمونه تکمیل شده ) کار خود را با حمله به هرگونه سیستم موجودات ( زنده یا غیرزنده )، در جریان انجام تحول در ساختارها آغاز میکند. با مصرف منابع موجود در ساختار یک نمونه، توسعه و گسترش خود را در بدن نمونه شدت میبخشد؛ درست مثل جریانات آزمایش زالوها ( اشاره به آزمایشات دکتر مارکوس ).
Uroboros