۱۴۰۱/۳/۶، ۰۹:۳۸ صبح
1. راوي شهر راكون
( تصويري از لوگوي كمپاني آمبرلا)
جيل: تمام اين ها از يك روز عادي در ماه سپتامبر شروع شد... روزي عادي در شهر راكون، شهري كه توسط آمبرلا كنترل ميشد.
جيل: هيچ كسي جرأت مخالفت با اونها رو نداشت... و نبود قدرتي که در نهايت به نابودي اونها منجر بشه.
گمان ميكنم اونها از عواقب اعمال خودشون رنج خواهند برد، اما بخششي در كار نخواهد بود.
(جيل چشماش رو ميبنده)
جيل: اگر اونها فقط جرات جنگيدن داشتن، اين حقيقت داره كه چرخ عدالت فقط يكبار ميچرخه، هيچي جلو دارشون نيست، هيچي.
(جيل روي تخت خواب خود نشسته و پاشو روي پاش انداخته و در حال پر كردن يك اسلحه ست.)
جيل: اين آخرين شانس شهر راكون بود... و آخرين شانس من... آخرين فرار من.
2. متلاشي شدن دفاع
(خيابان شهر راكون، يك هلكوپتر در آسمان در حال پرواز است)
خلبان هلكوپتر: اين هلكوپتر دلتاست،آماده نشستن در منطقه E95070 است...
( مردم در حال فرار از زامبي ها هستن و هلكوپتر در حال پروازه. يك زامبي سر بلند ميكنه و فرياد ميزنه، يك زامبي به ماشيني كه سرنشينش زني در حال جيغ زدن است حمله ميكنه. مردي نظاره گر حمله يك زامبي است.)
مرد: اينا كي هستن؟
(عقب عقب ميره و به راست ميچرخه اما با يك زامبي ديگه روبرو ميشه.)
مرد: نه!
(پليس ها با ماشين هاشون ميرسن، در حال قرار گرفتن در موقعيت خود ايجاد سد ميكنن و با سرعت از ون پياده ميشن. سربازها از طناب هليكوپتري كه نزديك برج ساعت توقف كرده بود پايين ميان. پليس ها پشت ماشين هاشون ايستادن.)
افسر 1: سد معبر آماده است. منتظر دستوراتيم، تمام. (افسرها با اسلحه هاشون هدف ميگيرن.)
راديو: تمام واحد ها به سمت ريچموند و ويكتوريا حركت كنن.
سرباز 1: بسيار خب، شروع كنيم.
سرباز 2: برو برو برو.
افسر 2: آتش!
(پليس ها پشت ماشين هاشون ايستادن و زامبي ها رو نشانه گرفتن.)
افسر 3: بيايد بگيريدش!
(زامبي ها همچنان پيش ميرن، مهم نيست كه چقدر گلوله ميخورن با اينحال فقط زمين ميخورن و دوباره بلند ميشن)
افسر 4: حروم...
افسر5: تسليم نشو!
(زامبي ها به افسران پليس غلبه ميكنن و افسران پليس فرياد ميزنن)
سرباز 3: كجا رفتن؟
(دو سرباز آمبرلا در حال قدم زدن هستند، در آسانسور باز ميشه و زامبي ها بهشون حمله ميكنن و اونها هم تيراندازي ميكنن و يكي از سربازها فرياد ميزنه.)
سرباز 4: از كجا اومدن؟
(بيرون، سربازان آمبرلا مورد حمله قرار ميگيرن)
سرباز 5: (ضامن نارنجك رو ميكشه) بمير!
سرباز 6: بيشتر ميخواين؟
(عقب عقب ميره تا به ديوار ميرسه و زامبي ها بهش غلبه ميكنن - تمام شهر توسط زامبي ها تسخير شده - باران شديدي ميباره، يك نفر با كلاه كاسكت روي زمين افتاده و تصوير يك زامبي در حال حركت روي شيشه كاسكت منعكس شده)
3. فرار
خداحافظ زندگي من
خداحافظ خونه من
اين آخرين شانسم براي زنده موندنه
اين آخرين فرار منه
(انفجاري صورت ميگيره. درحالي كه زامبي ها پرتاب ميشن، جيل از ساختمون خارج ميشه.)
4. محاصره
((جيل توسط زامبي ها محاصره ميشه و به يك در بسته ميرسه، به در تنه ميزنه و با دومين ضربه اش در باز ميشه و از زامبي ها فرار ميكنه.)
5. انتخاب
(صفحه سياه است)
28 سپتامبر، روز روشن... هيولاها شهر رو تسخير كردند، هرچند، من هنوز زنده ام...
((جيل جلوي راه پله ايستاده و داريو پشت سرشه.))
جيل: بسيار خب، (ميچرخه) بايد از اينجا بريم بيرون.
داريو: چي؟ (شوكه شده) فكر كردي داري چي ميگي؟
دخترم اون بيرون گمشده، چطور جرات كردي بگي بريم بيرون؟
جيل: من براي دخترت متاسفم، اما هيچ نجاتي در كار نيست، ما مجبوريم از اينجا بريم.
داريو: نه! (فرياد زنان) من جايي نميرم!
ترجيح ميدم از گرسنگي بميرم اما توسط يكي از هيولاها خورده نشم! حالا هم تنهام بذار!
(داريو به پشت كاميون ميره و در رو ميبنده و قفل ميكنه، جيل سعي ميكنه دوباره باهاش صحبت كنه)
داريو: بهت گفتم! من اينجارو ترك نميكنم! هرگز، فقط تنهام بزار...
6. گمشو
(جيل ولنتاين وارد يك بار ميشه و ميبينه كه يك زامبي به براد حمله كرده)
براد: گمشو!
7. راه فراري نيست
(بعد از كشتن زامبي برد روي زمين ميشينه - جيل نزديكش ميره)
جيل: آروم باش. چرا هيچكس دراينباره كاري نميكنه؟
براد: نميدونستم هنوز زنده اي، جيل. پليس ها براي چنين وضعيتي آموزش نديدن، چيكار ميتونن بكنن؟ (بلند ميشه)
گوش كن، اون داره دنبالمون مياد
هردومون خواهيم مرد...
جيل: چي ميگي؟
براد: خواهي ديد! اون دنبال اعضاي استارزه، هيچ راه فراري نيست.
(براد بار رو ترك ميكنه.)
8. پايان كار براد ويكرز
(جيل وارد ايستگاه پليس ميشه و در همين لحظه صدايي ميشنوه و برميگرده، براد در حاليكه زخمي شده وارد ميشه)
براد: جـ...جيل! تو بايد...
جيل: براد!
(در اين لحظه هيولايي در لباس سياه، نمسيس ميون اين دو ميپره و سمت براد ميره، براد به سمت ديوار ميره و تكيه ميده)
براد: جيل... كمك... نهههه! (خم شده و درحال خونريزي)
(نمسيس براد رو از گردن بلند ميكنه و دستش رو تو صورت براد فرو ميكنه و اون رو بروي زمين پرت ميكنه)
جيل: نه! براد...
نمسيس: استارز!
10. پيام راديويي
(جيل در حال ترك دفتر كار استارز هست كه صداي بوق راديو به صدا در مياد ، جيل به سمت راديو ميره)
صداي مرد (كارلوس): نه... بيا... دسته... افراد ما... هيچ بازمانده اي پيدا نشد... كارلوس صحبت ميكنه... س... پ... سريعاً...
11. ديدار با كارلوس (رستوران)
(جيل در دريچه زيرزمين در آشپزخونه رستوران رو باز ميكنه كه ناگهان صدايي ميشنوه و برميگرده و يك سرباز،كارلوس رو ميبينه كه نشسته))
جيل: چي بود؟
كارلوس: آروم خانوم! من زامبي نيستم. اسمم كارلوسه، سرجوخه ي نيروي نظامي آمبرلا، اسم شما چيه؟
جيل: جيل. ميخواي بگي فقط به ارتش آمبرلا تعلق داري؟
كارلوس: آره، ما همه اين راه رو اومديم تا شهروندان شمارو نجات بديم. اما از همون لحظه كه فرود اومديم ماموريت بد پيش رفت.
(دري كوبيده ميشه و نمسيس نعره ميكشه و از پشت به اونا حمله ميكنه.)
جيل: نه! چطوري پيدام كرد؟
12. زيرزمين (اگر گزينه "فرار" در زير زمين انتخاب كنيد)
(جيل جلوي دريچه زانوميزنه)
جيل: از اين ور!
(جيل و كارلوس به داخل زيرزمين ميرن، نمسيس چند لوله آب رو ميشكنه كه باعث ميشه زيرزمين با آب پر بشه و جيل و كارلوس از زيرزمين خارج ميشن)
جيل: صبر كن، بايد چيزي ازت بپرسم.
كارلوس: ميدونم. ميخواي باهام قرار بزاري. همه خانم ها لهجمو دارن! ديوونه شون ميكنه!
جيل: چي؟ تو خواب ببيني! بگو چرا آمبرلا تيم شمارو به اينجا فرستاده؟
كارلوس: ما اينجائيم تا شهروندان رو نجات بديم.
جيل: بهم دروغ نگو! آمبرلا دليل شروع تمام اين مصيبت هاست.
كارلوس: ببين، ما فقط سرباز هستيم، استخدام شده، تو واقعاً فكر ميكني يه صاحب به سگش ميگه كه چرا چوب رو انداخته كه اون بياره؟
اگر دنبال جوابي بايد با يكي ديگه صحبت كني، من با آمبرلا نيستم.
(در اين لحظه زامبي ها ميان.)
كارلوس: بايد بعدا بحثو تموم كنيم.
باور كني يا نه، ما فقط براي نجات جون شهروندان اومديم، اگر به من اطمينان داري پس به ما كمك كن! درباره ش فكر كن!
(كارلوس محل رو ترك ميكنه)
13. آشپزخونه (اگر گزينه "پنهان شدن در آشپزخانه" رو انتخاب كنيد.)
جيل: اينجا!
(جيل به سمت پيشخوان ميره)
(هر دو پشت پيشخوان مخفي ميشن، جيل چراغ نفتي رو به سمت لوله هاي گاز كه نشتي داشتند پرتاب ميكنه و آشپزخونه منفجر ميشه)
كارلوس: ديوونه اي؟ ميتونستي هردوتامونو كباب كني!
(جيل و كارلوس نزديك درب ورودي ميرن و در اين لحظه نمسيس از زمين بلند ميشه)
جيل: من بايد چيزي ازت بپرسم. چرا آمبرلا تيم شمارو به اينجا فرستاده؟
كارلوس: (چرخي ميزنه و ميگه) ماموريت ما نجات جون شهروندانه.
جيل: چه لطفي داريد! با توجه به اينكه آمبرلا در درجه اول باعث تمام اينها شده! دروغگوها!
كارلوس: ببين، ما فقط سرباز هستيم، استخدام شده.
(صداي شكستن شيشه شنيده ميشه)
كارلوس: وقت براي صحبت كردن نيست! اگر ميتوني به من اطمينان كني، به ما ملحق شو. بهش فكر كن!
(كارلوس صحنه رو ترك ميكنه)
14. ديدار با كارلوس (مطبوعات راكون)
(جيل وارد دفتر روزنامه ميشه و با كارلوس مواجه ميشه كه كنار آتيش افتاده، به طرفش ميره و پيشش زانو ميزنه)
جيل: هي
كارلوس: چيـ... من كجام؟
جيل: آروم باش، تو خوبي.
كارلوس: اگرچه اينطور ميگي، اما احساس ميكنم سرم داره منفجر ميشه. به هرحال، اسمم كارلوسه، از ملاقات با شما خوشحالم خانم.
جيل: جيل. (كارلوس به طرف در ميره) تيم آلفا. واحد آر.پي.دي استارز، شما نمايندگي چه كسي هستيد؟
كارلوس: استارز؟ متوجه شدم. (وارد راهرو شده و درحال سوت زدن نشونه ميگيره) من عضو نيروي مقابله با بايوهازارد هستم، فرستاده شده از طرف آمبرلا. (سلاحشو پاين مياره)
جيل: از طرف آمبرلا؟
كارلوس: هي! اونطوري بهم نگاه نكن. مگه چي گفتم؟ مشكلي داري؟
(در همين لحظه نمسيس وارد ميشه.)
جيل: اوه نه! خودشه!
15. پنهان شدن (اگر گزينه "پنهان شدن در پشت" رو انتخاب كنيد)
((جيل و كارلوس زير پنجره قايم ميشن.نمسيس در راهرو راه ميره تا انفجاري اونو از پنجره به بيرون پرت ميكنه و جيل و كارلوس از ساختمون مطبوعات راكون خارج ميشن.))
جيل: لازمه چيزي ازت بپرسم. چرا آمبرلا تيم شمارو به اينجا فرستاده؟
كارلوس: ماموريت ما نجات جون شهروندان هست.
جيل: چه لطفي داريد! با توجه به اينكه آمبرلا در درجه اول باعث تمام اينها شده! دروغگوها!
كارلوس: ببين، ما فقط سرباز هستيم، استخدام شده، تو واقعاً فكر ميكني يه صاحب به سگش ميگه كه چرا چوب رو انداخته كه اون بياره؟
(صداي شكستن شيشه شنيده ميشه)
كارلوس: وقت براي صحبت كردن نيست! اگر ميتوني به من اطمينان كني، به ما ملحق شو. بهش فكر كن!
(كارلوس صحنه رو ترك ميكنه)
16. پنجره (اگر گزينه "پريدن از پنجره" رو انتخاب كنيد.)
جيل: يالا!
(جيل و كارلوس از پنجره بيرون ميپرن و پشت سرشون انفجاري رخ ميده و روي آشغال ها سقوط مي كنند.)
كارلوس: اوه! ميكشتا! (جيل و كارلوس بلند ميشن) ميدوني، من به اينكه "درد چيز لذت بخشيه" اعتقاد ندارم، باشه؟
جيل: فقط باهاش كنار بيا! اون ميخواد من بميرم. ما بايد از اينجا خارج شيم!
(جيل و كارلوس از در خارج شده و مطبوعات راكون رو ترك ميكنن. در حالي كه كارلوس ميره جيل عرقشو پاك ميكنه)
جيل: من بايد چيزي ازت بپرسم. چرا آمبرلا تيم شمارو به اينجا فرستاده؟
كارلوس: چون توي يه ماموريت نجات شهروندانيم.
جيل: شماها آخرش هستيد! جز كساني كه باعث تمام اينها شده در درجه اول!
كارلوس: ببين، ما فقط سرباز هستيم، استخدام شده. تو واقعاً فكر ميكني يه صاحب به سگش ميگه كه چرا چوب رو انداخته كه اون بياره؟
(جيل پاسخي نميده!)
كارلوس: گوش كن، اگر دنبال جوابت درباره آمبرلا ميگردي، از شخص اشتباهي پرسيدي! باور كني يا نه، ما اينجا هستيم تا فقط جون شهروندان رو نجات بديم. اگر تونستي بهم اطمينان كني، به ما ملحق شو! درباره ش فكر كن!
(كارلوس به سرعت محل رو ترك ميكنه)
17. مزدوران
(جيل وارد واگن برقي ميشه و با يكي از مزدوران با موهاي سفيد، نيكولاي روبرو ميشه، نيكولاي به سمت او حركت ميكنه)
جيل: : تو هم يكي از بازماندگان تيم نجاتي، درسته؟ من با هم تيميت كارلوس
نيكولاي: چطور دختري مثله تو تونسته زنده بمونه؟
جيل: من شهروند عادي نيستم، من عضو استارزم.
نيكولاي: استارز؟ منظورت آر.پي. دي، تيم نيروي ويژه هست؟ (ميچرخه و سمت واگن بعدي ميره)
(مزدور ديگه اي زخمي روي صندلي قطار دراز كشيده، ميكائيل)
جيل: هي، كسي اونجا زخمي شده؟
(جيل به سمت ميكائيل ميره و زخمشو معاينه ميكنه)
جيل: به نظر بد ميرسه!
ميكائيل: (تو خواب هذيون ميگه) دارن ميان، آماده باشيد (دستش رو بالا ميبره) آه... فاسد... فاسد... (دستش ميوفته) شانه به شانه هم!
جيل: آروم باش، الان جات امنه (دستشو روي بازو او ميذاره) همه چيز درست ميشه.
18. نقشه
(جيل وارد واگن بعدي ميشه، جايي كه نيكولاي و كارلوس هستند)
كارلوس: پس جيل، تصميم گرفتي كه با ما كمك كني؟
به نظر ميرسه ما تنها بازمانده ها هستيم، بايد با هم ديگه همكاري كنيم.
نيكولاي: نه نميتونيم بهش اطمينان كنيم.
كارلوس: چرا؟! اما گروهبان ما نياز به كمك اون داريم، از گروهمون فقط من، شما و ستوان ميخائيل باقي مونده. همين! ميكائيل بدجور صدمه ديده. اگر با هم همكاري نكنيم، از اين ماموريت جون سالم به در نميبريم.
(نيكولاي دست به چونه ، در حال تصميم گيري)
نيكولاي: م... بسيار خب، بريم نقشه مون رو پيش ببريم.
ما به سمت برج ساعت به منطقه اي كه براي فرود هلكوپتر تعيين شده ميريم، وقتي به اونجا رسيديم سيگنال ميفرستيم و هلكوپتر ميادو مارو ميبره.
كارلوس: بيشتر اون زمين ها تحت پوشش هستند فكر نميكنم پياده به اونجا برسيم.
نيكولاي: مشكل اصلي ما اينه كه منطقه فرود هلكوپتر از اونجا بوسيله آتيش جدا شده، پس چاره اي نداريم جز اينكه اين قطار رو راه بندازيم، خوشبختانه مي تونيم به عنوان يه سپر براي ورود به اون منطقه استفاده كنيم.
كارلوس: موافقم، نقشه خوبيه، آقا!
نيكولاي: بسيار خب، حركت كنيم.
(نيكولاي محل رو ترك ميكنه - كارلوس چيزي به جيل ميده)
كارلوس: جيل، اينو بپوش.
19. به دام افتاده
(جيل اتاق نيروگاه الكتريكي رو ترك ميكنه و زامبي هايي رو ميبينه كه به در ضربه ميزنند.)
20. مقصد (اگر گزينه "به سمت خروج اضطراري برو" رو انتخاب كنيد.)
(جيل به سمت در خروج اضطراري ميره ولي در به علت زنگ زدگي باز نميشه، به سمت در ديگه اي ميره و قفلشو رو باز ميكنه و ازش خارج ميشه. زامبي ها به طرفش ميان كه يكدفعه انفجاري اونا رو به عقب پرتاب ميكنه. جيل نمسيس را در حال نشانه گرفتن موشك افكنش به طرف خودش روي سقفي ميبينه. او به داخل پناه ميبره و با شليك هاي بعدي زامبي ها كشته ميشن.)
21. 21. برق گرفتگي (اگر گزینه "خروجی الکتریکی را زیاد کن" رو انتخاب کنید.)
(جيل به سمت كنسول افزايش برق ميره و دكمه اي رو فشار ميده، نيروي زياد برق باعث ميشه سر زامبي ها منفجر بشه، دستگاه دود ميكنه و از كار ميوفته.)
22. جيل آتيش نشان
(جيل شلنگ رو به مخزن اصلي آب متصل ميكنه و آتيش رو خاموش ميكنه.)
23. ساختمان تجاري آمبرلا (اگر كارلوس رو در رستوران ملاقات كرده باشيد)
صدا: صبر كن!
(جيل صداي شليك ميشنوه و به داخل دفتر ميره، نيكولاي در كنار جسد يكي از سربازهاي ويژه آمبرلا نشسته و با لپ تاپ ش كار ميكنه.)
جيل: چيكار كردي؟
نيكولاي: چاره اي نداشتم، او به زامبي تبديل شده بود و من تهديده شده بودم و اون رو نابود كردم. (شروع به كار كردن با لپ تاپش ميكنه)
جيل: اما اون هنوز هوشيار بود... نبود؟
نيكولاي: اون به خوبي يك مرده بود... کشتن او در این حالت گوله های کمتری لازم داره تا وقتی که تبدیل شه.
(جيل سعي ميكنه مجدداً باهاش صحبت كنه.)
نيكولاي: الان نه، سرم شلوغه!
(جيل تعدادي فايل رو ميخونه و سپس برميگرده و تلويزيون رو روشن ميكنه، زني محصولات آمبرلا رو تبليغ ميكنه، جيل از اسم اون محصول به عنوان پسورد براي ورود به اتاق استفاده ميكنه، جيل وارد اتاق ميشه و آيتم هاي داخل رو جمع آوري ميكنه و قصد ترك كردن اتاق رو داره.)
(بيرون از ساختمون زامبي ها آهسته در حال حركت به سمت ساختمان تجاري آمبرلا هستند، و از طريق پنجره به داخل هجوم ميارن.) (صداي فرياد نيكولاي شنيده ميشه و زامبی ها وارد اتاق ميشن و به سمت جیل میرن)
24. ساختمان اداري آمبرلا (اگر کارلوس را در ساختمان مطبوعات راکون دیده باشید و گزینه "از پنجره به بیرون بپر" رو انتخاب کرده باشید.)
(جيل وارد ساختمون ميشه.)
صدا: نه!
(جيل وارد دفتر ميشه و كارلوس رو روبروي يك سرباز ويژه آمبرلا كه به شدت زخمي شده ميبينه)
كارلوس: مورفي مجبورم نكن اينكارو كنم، نميخوام بهت شليك كنم!
مورفي: (روبري كارلوس ايستاده و آهسته به سمتش حركت ميكنه) منو بكش، من... كارم... تمومه! ديگه انسان نيستم...
كارلوس: (عقب عقب ميره) صبر کن! ما...ما مجبور نیستیم این کارو بکنیم!
مورفي: خواهش ميكنم عجله كن، قبل از اينكه هوشياري م رو از دست بدم، قبل از اينكه دير بشه، منو بكش!
(کارلوس فریاد كشان بهش شلیک میکنه و اونو میکشه. کارلوس روی زانوهایش رو زمین میافته.)
كارلوس: مورفي... (با مشت به زمين ميكوبه) چرا... نه...
(بلند ميشه و ساختمون رو ترك ميكنه)
جيل: كارلوس...
(جيل تعدادي فايل رو ميخونه و سپس برميگرده و تلويزيون رو روشن ميكنه، زني محصولات آمبرلا رو تبليغ ميكنه، جيل از اسم اون محصول به عنوان پسورد براي ورود به اتاق استفاده ميكنه، جيل وارد اتاق ميشه و آيتم هاي داخل رو جمع آوري ميكنه و قصد ترك كردن اتاق رو داره.)
(بيرون از ساختمون زامبي ها آهسته د رحال حركت به سمت ساختمان اداري آمبرلا هستند، و از طريق پنجره به داخل هجوم ميارن. . زامبی ها وارد اتاق ميشن و به سمت جیل میرن)
25. قطع نمسيس
(جیل به سمت در کنار لوله اصلی آب میره که نمسیس فریاد کشان وارد میشه. نمسیس به طرف جيل ميدوه و مشتشو بالا میبره. او جاخالی میده. نمسیس به لوله اصلی آب میخوره و جیل عقب میره نمسیس فریاد کشان مشتشو بالا میاره.)
26. سقوط كردن
(جیل وارد گاراژ میشه که زمین شروع به لرزيدن میکنه. او میایسته و به اطراف نگاه میکنه که یکدفعه زمین اطرافش میریزه. او به موقع لبه رو میگیره و خودشو بالا میکشه. جعبه هایی از وني سقوط میکنن.)
27. بالا رفتن (اگر گزینه"بالا برو" را انتخاب کنید.)
(جیل به سرعت بالا میره و جعبه ها به داخل سوراخ میافتن.)
28.سقوط (اگر گزینه"بپر پایین" را انتخاب کنید.)
(جیل فریاد کشان به درون سوراخ میافته. بلند میشه و به عقب میپره و جعبه ها سقوط ميكنن.)
29. آخرین نفر
(جیل دری که به متروي برقی میرسه رو باز میکنه و صدای شلیک میشنوه. میكائیل با زامبی ها میجنگه و به سمت دیوار عقب عقب میره. جیل برای کمک به سمتش میدوه. میکائیل پهلویش رو ميگيره و سپس دوباره شروع به شلیک میکنه.)
میکایل: نزدیکتر نیا!
(میکائیل به بشکه ای لگد میزنه و به آن شلیک میکنه و بشکه میترکه و زامبی ها كشته ميشن. میکائیل روی زانوانش میافته و جیل به سمتش میدوه.)
جیل: میکائیل تو آرزوی مرگ داری؟
میکایل: مردمم... اونا توسط این هیولاها نابود شدن! نمیتونم فقط به این دلیل که زخمی شدم بایستم!
جیل: مگر نمی بینی که این هیولاها در عین حال قربانيان آمبرلا هستن؟
میکایل: داری منو برای کشتن اونا متهم میکنی؟ به نظر نمیاد متوجه نكته اي شده باشي. ما واقعا درگیر کمپانی نیستیم! ( سعی میکنه بایسته ولی میافته.) هيچ كدوممون دليلي براي به عهده گرفتن مسئولیت این آلودگی نداريم!
(جیل بازوی میکائیل رو میگیره و بلندش ميكنه و میکائیل بازویشو دور گردن جیل میندازه.)
جیل: ميدونم... و این تنها دلیلیه که با تو همکاری میکنم.
(جیل به میکائیل کمک میکنه تا وارد مترو برقی شه و روی صندلی دراز بکشه.)
میکایل: من...متاسفم. (بازوش را میگیره.) احساس میکنم خیلی به درد نخورم.
جیل: این احساسو نداشته باش. تو سخت جنگیدی و زخم هایی برای اثباتش داری.
میکائیل: ولی...من هنوز...زنده ام. سربازهام ديگه نيستن... (یه سمت ديگه اي نگاه ميكنه.)
جیل: بهش فکر نکن و فقط استراحت کن.
30. پمپ بنزی ن(اگر کارلوس رو در ساختمون مطبوعات راکون دیده باشید و گزینه "از پنجره به بیرون بپر" رو انتخاب کرده باشید.)
(جیل وارد پمپ بنزین میشه با شنيدن صدايي برميگرده و نیکولای به سمتش میاد.)
نیکولای: من اونجارو چک می کنم.
(نیکولای وارد گاراژ میشه و شروع به گشتن محوطه میکنه. جیل قفل الکتریکیي رو پیدا کرده و اونو باز میکنه و نفت رو برميداره. هنگام خروج سيمي جرقه ميزنه و باعث انفجار اتاق ميشه.)
جیل: نیکولای!
(جیل سعی میکنه برای کمک به او وارد اتاق شه ولی شعله هايي كه از اتاق خارج ميشن مانع ميشن. به سمت در ميره و قبل از خارج شدن نگاهی به پشت سرش میاندازه. آتش به فرا گرفتن پمپ بنزین ادامه میده. جیل برمیگرده تا انفجارهاي کوچک رو ببینه. بالاخره پمپ بنزین منفجر میشه و جيل فرار ميكنه.)
31. پمپ بنزين ( هر سناریويي جز سناريو بالايي )
( جیل وارد پمپ بنزين ميشه و وقتی صدایی رو ميشنوه برميگرده. )
کارلوس: جیل !
( کارلوس و جیل صداي زامبي هارو ميشنون )
کارلوس: هی! این زامبیها آشفتن.
جیل: میدونم. صداشونو ميشنوم. داره چه اتفاقي ميفته؟!
کارلوس: جیل ! ( به بيرون نگاه ميكنه )
جیل: چی شده؟ ( برمیگرده )
( زامبیها به طرف ایستگاه گاز ميرن. )
کارلوس: دارن میان. اونا حتما بوی ما رو حس کردن، میدونن ما اینجاییم.
جیل: هی، آروم باش.
کارلوس: ايندفعه اعتراضي به قهرمان بازيم نداري؟! (در حال مسلح كردن تفنگش )
جیل: چی کار میکنی؟!
( کارلوس برگشته و پمپ بنزين رو ترک میکنه. )
جیل: کارلوس !
( جیل از در بیرونو نگاه میکنه. کارلوس درحال تیراندازی به زامبیهای مهاجمه. )
کارلوس: اینو بخور ! (فریاد کشان)
( جیل به پشت پیشخوان رفته و قفل الكتريكي رو باز ميكنه و آيتم رو برميداره و به سمت بیرون حرکت میکنه. جرقه هاي سیمی بریده شده باعث انفجاری در پمپ بنزين ميشه. جیل از شعلههایی که به سمتش مياد جاخالی ميده و به سمت در خروجی حرکت ميكنه. قبل از خروج برای آخرین بار پمپ بنزين رو نگاه ميكنه و خارج ميشه. کارلوس به دیواره پمپ بنزين تکیه داده و به نظر بيهوش مياد. )
جیل: کارلوس! (روي زانوهاش ميشينه) نه!
کارلوس: آروم باش، هنوز نمردم.
جیل: حالت خوبه؟ ( بلند میشه. )
کارلوس: من خوبم. (در حالیکه دست روی شکم گذاشته به سختي بلند میشه ) قهرمان بازي سخت تر از اون چيزيه كه به نظر مياد.
( اونا از پمپ بنزين فرار میکنن )
کارلوس: آخ! گوشهام زنگ ميزنه. بايد تا الان كر شده باشيم. من میرم یه سری تجهیزات جمع کنم كه ممكنه توي مقصدمون نباشه.
(كارلوس محل رو ترك ميكنه)
32. كرم
( جيل درحال دويدن درون پاركه كه يكدفعه زمين شروع به لرزش ميكنه. او ميايسته. زمین ترک برميداره. جیل به درون فاضلاب سقوط ميكنه بعد درحالي كه صداهايي ميشنوه ميايسته. به دیوار پشتش نگاه ميكنه و در حالي كه كرمي بزرگ با چهار دندان از دیوار بیرون مياد، عقب ميره. كرم قبل از اين كه به درون ديوار برگرده سعي ميكنه جيل رو گاز بگيره )
33. وقت رفتن ( اگر در ساختمان تجاري آمبرلا کارلوس رو ديده باشيد. )
( جیل تجهیزات حرکت دهنده قطار را تعمیر ميكنه. کارلوس وارد ميشه. )
جیل: کارلوس! درمورد مورفی متاسفم. اما کاری از دستت بر نمیاومد.
کارلوس: آره ... حق با توئه جیل. من قطار رو هدایت میکنم.
جیل: آه ... نیکولای ... بهمون ملحق نميشه. عجله کن، بریم.
34. وقت رفتن (هر سناریويي جز سناريو بالايي )
( جیل تجهیزات حرکت دهنده قطار را تعمیر ميكنه. کارلوس وارد ميشه. )
کارلوس: به نظر میرسه براي حركت آماده ايم. بیا، اینو بگیر. ( یک آیتم به جیل میده. )
جیل: درسته. آه ... نیکولای ... بهمون ملحق نميشه.
کارلوس: ميفهمم. من این قطار رو هدایت میکنم. بريم.
35. مسافرت قاچاقی
( در حالي كه کارلوس درحال کنترل قطار براي آغاز حرکته، جيل به سمتش ميره. )
کارلوس: ظاهرا كه خوبه.
( کارلوس دستگیره حركت رو ميكشه و قطار شروع به حرکت میکنه. ناگهان، واگن به همراه صدای انفجاری به لرزه در میاد. جیل فریاد ميكشه. صداي فرياد ميكائيل رو ميشنون )
کارلوس: میكائیل !
( جیل اونجا رو ترک ميكنه و وارد واگن دیگه میشه. میكائیل روی زمین به دیوار تکیه داده )
جیل: میكائیل !
(نمسيس وارد واگن قطار ميشه.)
36. فداکاری
میكائیل: جیل، همین حالا از واگن خارج شو.
جیل: میخائیل، صبر کن! نه!
میكائیل: وقتي نيست. عجله کن. ( در حال تير اندازي )
( جیل اونجا رو ترک میکنه. )
37. آخرین ایستادگی
( میكائیل عقب عقب ميره و به نمسیس تیراندازی میکنه. نمسیس به سمت او هجوم ميبره. )
میكائیل: بیا ! بیا !
( خشابهای میكائیل تموم ميشه و نمسیس اونو به سمت پنجره پرت ميكنه. میكائیل برای رسیدن به اسلحش خود رو به سمت اون ميكشه اما نمسیس اون رو ميگيره و به زمین پرت ميكنه. )
میكائیل: فقط ... یكم نزدیک تر ... ( خود رو به سمت جلیقهاش ميكشه )
( نمسیس دستش رو بالا ميبره، بازوچه اي از دستش بيرون مياد و به سمت میكائیل ميبره. میكائیل نارنجک رو برميداره. )
میكائیل: تو ميبازي... ( ضامن نارنجک رو ميكشه. )
( با این انفجار واگن عقب از واگن اصلی جدا ميشه و نمسیس به بيرون پرت ميشه.)
جیل: میكائیل ...
( واگن از کنترل خارج ميشه، جیل بلند ميشه و به سمت کارلوس كه درحال حرکت دادن دستگیره ترمز خرابه، ميره . )
کارلوس: نه! ترمزها كار نميكنن.
38. پنجره ( اگر شما "از پنجره به بيرون بپر"رو انتخاب کنید. )
( جیل به سمت پنجرهای در عقب واگن ميدوه. )
جیل: بیفایدس!
کارلوس: نه ! ( جيل از پنجره به بيرون ميپره )
( واگن از کنترل خارج ميشه و با ديوار قسمتی از برج ساعت برخورد ميكنه. جیل بلند میشه و خود رو در اتاقخوابي كه واگن بهش برخورد كرده بود، پیدا میکنه.وقتي به سمت در ميره صدایی رو ميشنوه و برميگرده. زامبیها از آتيش کنار واگن بیرون ميان و به سمت جیل ميرن. )
39. ترمز ( اگر "از ترمز اضطراري استفاده كن"رو انتخاب کنید. )
(در حالي كه كارلوس از پنجره بيرون ميپره، جیل سریعاً به سمت پنل ميپره. )
جیل: این باید ...
( جیل با مشت پوشش ترمز اضطراری را ميشكنه )
( واگن از کنترل خارج شده و با ديوار قسمتی از برج ساعت برخورد ميكنه. )
40. فقط يه تيکه کاغذ ( اگر شما "از ترمز اضطراري استفاده كن" رو انتخاب کنيد. )
( جيل، کارلوس رو تو اتاق غذاخوري ملاقات ميکنه. )
جيل: کارلوس ! باورم نميشه. تو زنده اي.
کارلوس: مطمئن نيستم که چه طوري ميخوايم از شهر بريم بيرون.
جيل: به چي فكر ميكني؟ ما موفق شديم!
کارلوس: تو نميفهمي! اونا هيچ علاقه اي به اين ندارن كه اجازه بدن ما زنده بريم بيرون! واقعاً فكر ميكني ميتونيم به "ماموريت فرار بزرگ"شون اعتماد کنيم؟ ها! اين فقط يه تيکه کاغذه!
جيل: ما الان چارهاي جز اعتماد بهشون نداريم.
کارلوس: نه! اگه قراره بميريم، پس بايد خودمون انتخاب كنيم كي قراره بميريم.
( جيل به صورت کارلوس سيلي ميزنه. )
جيل: پس اينطوريه، هان ؟ داري تسليم ميشي؟
کارلوس: نه ... من فقط ...نميتوم از پسش بربيام!
( کارلوس ميره. )
41.نمسيس مي رسد
(وقتي جيل به سمت در ميره، نمسيس اونو باز ميكنه و به طرف بالکن ميره.)
نمسيس: S.T.A.R.S...(نعره كشان.)
42.نور (در صورتي که گزينه"از نور استفاده كن" رو انتخاب کنيد)
(جيل به سمت کليد ميره و نورافكن رو روشن ميکنه. نمسيس كه از نور زياد كور شده فرياد ميزنه و دستاش رو تکون ميده. جيل از دستاي اون جاخالي مي ده و از بالکن پرتش ميكنه پايين.)
43. سيم برق
(جيل به سمت نورافكن ميره و سيم برقي رو جدا ميکنه، اونو به سمت گودال آبي که نمسيس توش ايستاده پرت ميکنه و اونو برق ميگيره. نمسيس فرياد ميزنه و سپس از روي بالكن سقوط ميکنه. جيل به سمت در ميره.)
44.قطع انتقال
(زنگ هاي برج ساعت به صدا در ميان و يك هلكوپتر در آسمان ديده ميشه، جيل با هيجان از برج خارج ميشه.)
جيل: نجات پيداكرديم (دستاش رو تکون ميده) اين پايين!
(هلي کوپتر آماده فرود آمدن ميشه.)
جيل: بالاخره تموم شد...
(موشک افکني موشکي رو شليك ميكنه.)
جيل: هان؟ نه! (موشک رو ميبينه)
(موشک هلي کوپتر رو از بين ميبره. جيل سرشو با دستانش گرفته و فرياد ميزنه. باز مانده هاي هليکوپتر جلوي در خروج برج ميافته و راه فرارش رو مي بنده.)
جيل: نه... (نمسيس رو با موشک افکن ميبينه.)
45.ابتلا
(نمسيس جلوي جيل پايين مياد و سعي ميکنه بهش ضربه بزنه. جيل جاخالي داده و عقب ميره. نمسيس بازوچه اي از بازوي راستش بيرون مياره و وارد شونه جيل ميكنه. درحالي كه بازوچه دست جيل رو شكاف ميده، مايع بنفشي از زخمش خارج ميشه.)
46. کمک (اگر گزينه"از ترمز اضطراري استفاده كن" رو انتخاب کنيد.)
کارلوس: جيل!
(کارلوس از روي هلي کوپتر منفجر شده ميپره و شروع به شليک کردن به نمسيس ميکنه. نمسيس موشکي شليک ميكنه که پشت کارلوس منفجر ميشه و اونو به زمين پرت ميكنه. کارلوس به آرامي بلند شده و با فريادي شروع به شليک کردن ميكنه كه باعث انفجار موشك نمسيس شده و نمسيس رو به عقب پرت ميکنه. کارلوس بيهوش ميشه.)
47. برخاست نمسيس (اگر شما يا کارلوس موشک افکن نمسيس رو از بين ببرد.)
(نمسيس كه لباسش سوخته، به آرامي به جيل نزديک ميشه.)
48.سقوط نمسيس
(نمسيس در حالي که به شدت خونريزي ميکنه به آرامي به درون هلي کوپتر سوخته ميره و در آتش سقوط ميکنه.)
49. کارلوس...
جيل: کارلوس... (به آرامي به طرف کارلوس ميره)
(جيل از درد ميافته. کارلوس به آرومي هوشياريش رو به دست مياره و جيل رو ميبينه.)
کارلوس: جيل! (در حالي كه دستش روي شكمشه به آرامي بلند ميشه، جلوي جيل زانو زده و اونو بلند ميکنه.) جيل...( جيل رو تكون ميده) هي، نمير..
(صحنه سياه ميشه)
کارلوس: جيل! جييييييييللللل!!!!!!
50. تنها
(جيل كمي راه رفته بعد ميافته. کارلوس از روي هليکوپتر منفجر شده ميپره و جيل رو ميبينه.)
کارلوس: جيل! (به طرف جيل ميدوه و بلندش ميكنه) جيل، دووم بيار! (جيل رو تكون ميده) من چي کار کردم؟! ببخشيد جيل. لطفا، بيدار شو!
(صحنه سياه ميشه)
کارلوس: جيل! جييييييييللللل!!!!!!
51. کليسا کوچک
(صفحه سياه است.)
جيل: اول اکتبر، شب، با صداي باران بيدار شدم. نميتونم باور كنم که هنوز...زنده ام.
(کارلوس جلوي جيل که روي ميز کليسا دراز کشيده، زانو زده. جيل بهوش مياد.)
جيل: کارلوس...؟
کارلوس: مثل اين که نقشه مون از اولين ديدارمون عوض شده، نه؟ جيل، نگران نباش. اين کليسا امنه.
جيل: ... من به ويروس مبتلا شدم...درسته؟ (از درد ميلرزه)
کارلوس: هي، آروم باش.
جيل: حالم خوبه. دردي احساس...نميکنم. (روشو برميگردونه) ولي همينه كه نگرانم كرده،اگه نميتونم هيچي رو حس كنم پس اين چه معنيي ميده؟
کارلوس: جيل، تسليم نشو. من مراقبتم! هر کاري که بکني، نميذارم اين ويروس تو رو از پا دربياره.
(اگر سعي کنيد دوباره با جيل صحبت کنيد)
(کارلوس جلوي جيل زانو ميزنه)
جيل: اگر به يه زامبي تبديل شدم... ترديد نکن. ميخوام بهم قول بدهي... که منو ميکشي...
52. هانتر
(وقتي کارلوس به سمت دري که به دفتر ختم ميشه ميره زامبيي به طرفش مياد. هانتري ميپره و سر زامبي رو قطع ميکنه. هانتر به سمت کارلوس ميره.)
53. خائن
(کارلوس وارد دفتري ميشه.)
صدا: شليک نکن! (صداي شليک) نههههههه!
(کارلوس نيکولاي رو ميبينه که داره به يكي از افسران آمبرلا شليک ميکنه.)
کارلوس: نيکولاي؟! تو هنوز زنده اي؟! (به سمت نيکولاي ميره)
نيکولاي: تو ديدي چي شد؟!
کارلوس: داره چه اتفاقي ميافته؟!
نيکلاي: من يکي از مافوق ها هستم. اين تمام چيزي ست که بايد بدوني (کارلوس رو نشونه ميگيره)
کارلوس: صبر کن!
(افسر آمبرلا نارنجکي در آورده و ضامنش رو ميکشه. کارلوس و نيکولاي ميدون. کارلوس به طرفي ميره و نيکولاي از شدت انفجار از پنجره به بيرون پرت ميشه.)
54. ورود به گاما
(کارلوس در حال خروج از آزمايشگاهه که گاماهاي درون لوله هاي آزمايش با شکستن و نابود کردن لوله هاي آزمايشگاهي خودشونو آزاد ميکنن.)
55.بمب
(کارلوس وارد سالن انتظار ميشه و بمب زمانيي رو روي ستون ميبينه سريع از بيمارستان خارج ميشه و در حالي كه زمان کم ميشه، ميدوه.)
کارلوس: زود باش!
(بيمارستان منفجر ميشه. کارلوس ميپره و به ديواري تکيه ميکنه و با آهي عرق رو پيشونيش رو پاك ميكنه)
56.صداها
(کارلوس وارد برج ساعت ميشه ناگهان سقف ترك ميخوره.)
57. بازگشت نمسيس
(کارلوس وارد عمارت ميشه، قسمتي از ديوار طبقه دوم ترک ميخوره و منفجر ميشه، نمسيس- بدون پيراهن و با بازوچه هاي بيشتري به داخل عمارت ميپره و به سمت کارلوس نعره ميکشه.)
58. واکسيناسيون
(کارلوس وارد کليسا ميشه و به طرف جيل ميره و جلوش زانو ميزنه. صحنه سياه ميشه)
59. خبرهاي بد (اگر نيکولاي رو توي پمپ بنزين ديده باشيد و گزينه "از پنجره فرار کن" رو انتخاب کرده باشيد)
(کارلوس جلوي جيل زانو ميزنه و جيل به طرفش ميچرخه.)
کارلوس: ما تقريبا موفق شديم. حالت چطوره؟
جيل: خوبم. (ميشينه) چه اتفاقي برات افتاده؟
کارلوس: من همين الان با هيولا جنگيدم. اه...خبرهاي بدي دارم. نيکولاي هنوز زندست.
جيل: ولي من فکر مي کردم اون مرده!
کارلوس: هه، اون مرد معني کلمه مرگ رو نميدونه.
جيل: اون دنبال چيه؟!
کارلوس: نميدونم. تنها چيزي که ميدونم اينه که او دشمنمونه. ببخشيد جيل، کاري هست که بايد انجام بدم. (برميگرده) قول مي دهم دوباره ببينمت. (کارلوس ميره)
60. بازي کردن (اگر کارلوس رو در پمپ بنزين ديده باشيد)
( کارلوس در مقابل جيل زانو ميزنه.)
کارلوس: هي، خوبي؟
جيل: آره...تقريبا. چه اتفاقي داره ميافته؟
کارلوس: هيچ راهي نيست! اون هيولا تسليم نميشه!
جيل: چي؟ من فکر مي کردم اون رو کشتيم!
کارلوس: نه. اون منتظرته!
(نمسيس نعره ميکشه و جيل و کارلوس به اون سمت نگاه ميکنن.)
جيل: اون داره بازيمون ميده. کارلوس، فکر ميکني اون غيرقابل توقفه؟
کارلوس: نه...فکر نميکنم. ببخشيد جيل ولي کارهايي هست که بايد انجام بدم. اه و...خبرهاي بد. نيکولاي هنوز زندست.
جيل: نيکولاي؟ مطمئني؟
کارلوس: آره. نميدونم چه طوري ولي ميدونم اون دشمنمونه. (برميگرده) يادت بمونه، بهش اعتماد نکن!
(کارلوس ميره)
61. کرجي
(جيل از کليسا خارج شده و وارد اتاق موسيقي ميشه. او به سمت در ميره، نمسيس با نعره اي در رو ميشکنه و دنبال جيل ميره.)
62. پيام
(جيل ميخواد از اتاق مخفي خارج بشه که يكدفعه راديو بوق ميزنه. به سمت راديو ميره.)
راديو: تمام مافوق ها، عمليات منهدم شد. سريعا برگرديد. تکرار: تمام مافوق ها سريعا برگرديد. تمام.
63.جهش يافته اي ديگر
(جيل از اتاق مخفي بيرون ميره و وارد کلبه ميشه.)
نيکولاي: خيلي از اين که توانستي تا حالا زنده بموني تحت تاثير قرار گرفتم. (به سمت جيل ميره)
جيل: و به نظر مياد در مراقبت از خودت پيشرفت خوبي داشتي. چطوره كمكمون كني؟
نيکولاي: علاقه اي به کمک کردن به شما ندارم.
جيل: چون ما چيزي جز بازيچه نيستيم؟
نيکولاي: در كلام، هستيد. کارفرماهاي ما تجزيه و تحليل دقيقي از زامبي هايي که از ابتلا به تي ويروس به وجود ميان، ميخوان.
جيل: منظورت اينه كه که اونا عمدا نيروي هاي نظامي رو فرستادن تا بدست ساخته هاشون بميرن؟
نيکولاي: نكته همينه. گرچه شرايطي که تو اين عمليات با اون مواجه شدن افراطي بود، انتظار نميرفت که اعضاي تيم... از بين برن.. فقط از ما خواسته شده بود که داده هاي زنده را از نمونه ها جمع آوري کنيم.
(زمين ميلرزه.)
نيکولاي: يک جهش يافته ديگر! (فرار ميكنه)
64.کرم
(جيل از کلبه ميره بيرون. قبرستون ميلرزه.)
جيل: دارد چه اتفاقي ميافته؟!
(زمين زيرپاي جيل تكون ميخوره و چيزي از زيرش عبور ميكنه. زمين زير پاش ميريزه و توي گودالي فرود مياد. كرم غول پيكري از زمين بيرون مياد.)
جيل: اون چيه؟!
(کرم دهنش رو باز ميکنه و نيش هاش رو نشون ميده.)
65. فرار
(جيل کرم رو شکست ميده. نرده اي ميوفته كه براي جيل راهي براي فرار ميسازه.)
66. پل وحشت
( جيل به طرف پلي چوبي ميره ولي با شنيدن صدايي برميگرده. شاخک هاي بنفشي در مقابلش از پل بيرون ميزنه. )
جيل: نه ... (عقب عقب ميره)
( شاخكي دور ميله فلزي پل ميپيچه؛ جيل برميگرده و فرار ميكنه. نمسيس با کمک شاخکهاي چسبيده به ميله خودشو وارد پل ميكنه و راه جيل رو ميبنده. )
67. هل دادن ( اگر گزينه "هلش بده پايين" رو انتخاب کنيد)
(درحالي كه نمسيس سعي ميكنه جيل رو بزنه او جاخالي ميده و به پايين هلش ميده. )
68. موشک ( اگر گزينه "هلش بده پايين" رو انتخاب کنيد )
( جيل وارد اتاقي کوچيک ميشه وميبينه کارلوس دستهاش رو روي ميز تکيه داده. )
جيل: کارلوس ...
کارلوس: جيل، خوب گوش کن؛ نقشه اونا پرتاب يه موشکه به سمت شهره، تا طلوع فردا شهر منهدم ميشه. قدرت انفجار براي نابود كردن همه چيز كافيه!
جيل: در اين مورد مطمئني؟
کارلوس: قطعا. اين خبر رو از مافوقي شنيدم.
جيل: يعني براي سرپوش گذاشتن روي ردشون تا اين جا پيش ميرن؟
کارلوس: زود باش. بايد عجله کنيم. وقت زيادي نمونده.
( کارلوس ميره )
69. پريدن ( اگر گزينه " بپر پايين " رو انتخاب کنيد )
(درحالي كه نمسيس سعي ميكنه جيل رو بزنه او جاخالي ميده. جيل پايين ميپره و وارد مجراي فاضلاب ميشه. نمسيس غرش کرده و وارد کارخانه ميشه. )
70. کار
( جيل درون مسير جريان آب ميپره و شروع به دويدن ميكنه. يكدفعه، زامبيها از آب بيرون ميان و اون رو محاصره ميكنن. جيل عقب رفته و هدفگيري ميكنه. زامبيها با شليك اسلحه اي کشته ميشن. جيل نگاه ميكنه و ميبينه که کارلوسه. )
کارلوس: نجات دادنت کار تمام وقتم شده. (به سمت جيل ميره)
جيل: مرسي كارلوس. بهت بدهکارم.
کارلوس: خوب گوش کن جيل. اونا ميخوان تا طلوع فردا موشكي به شهر بزنن.
جيل: تا طلوع فردا؟ ا ... اما اون فقط ...
کارلوس: ميدونم. وقت زيادي نداريم. بايد از هم جدا بشيم و راهي براي خروج پيدا كنيم. و راستي ( لپ جيل رو ميگيره) مراقب اون نيكولاي خائن باش.
( کارلوس ميره. )
71. حرکت پنهاني ( اگر گزينه " بپر پايين " رو انتخاب کنيد )
( جيل وارد راهرو ورودي ميشه. كسي به او شليك ميكنه و قايم ميشه. نيكولاي در حال رفتن ميخنده. )
جيل: نيکولاي ؟
( در پشت نيکولاي بسته ميشه. )
72) جايزه ( اگر گزينه "هلش بده پايين" رو انتخاب کنيد )
( جيل به سمت در ورود به زبالهداني ميره كه يكدفعه يکي بهش تيراندازي ميکنه. او به پشت ديوار پناه ميبره. )
نيکولاي: هنوز در اين اطراف سرگردوني. ( پشت ديوار مخفي شده )
جيل ولنتاين: نيکولاي؟ پس ميخواي تنهايي از اينجا بري بيرون. نقشت همينه؟
نيکولاي: من مطمئن شدم هيچ كدوم از مافوق ها زنده نموندن. از اون جا كه من تنها فردي هستم كه ميدونه واقعا چه اتفاقي افتاد، من بيشتر ... وقتي بحث درمورد جايزم باشه من حق مذاكره بيشتري دارم. ( به سمت جيل كه مخفي شده شليك ميكنه. )
جيل: پس چرا ميخواي منو بکشي؟ من که تو صورت حسابشون نيستم.
نيکولاي: خوب اونا به دلايلي ميخوان تورو نابود كنن. مبلغش نسبتا كمه، اما براي تاييد مرگ تو پاداش وجود داره. (دوبار تير اندازي ميكنه)
جيل : عاليه! البته من علاقه اي به كمك به سرمايه بازنشتگي تو ندارم!
( نيکولاي تا وقتي شاخكي به گردنش ميپيچه به تيراندازي ادامه ميده. او از درد زياد فرياد ميكشه و از گردن به بالا کشيده ميشه و خونش روي جايي که ايستاده بود ميچکه. وقتي سكوت ميشه، جيل به سمت جايي كه نيكولاي بود ميره. )
( جيل به بالا نگاه ميكنه، جسد نيکولاي بر روي لولههاي سقف افتاده. )
73. اتاق دفع زباله
( جيل وارد اتاق دفع زباله ميشه. اتاق تاريكه )
بلندگو: هشدار، انجام عمليات شماره سيزده. ( در بسته ميشه ) لطفا، هرچه سريعتر تخليه كنيد.
( درحاليکه جيل به در بسته نگاه ميكنه، چراغها چشمك زده و روشن ميشن. وقتي صداي گامهاي محکمي رو ميشنوه ميچرخه و به اطراف نگاه ميكنه)
نمسيس: استارز !
( نمسيس به پايين پريده و قصد داره به جيل ضربه بزنه، او جاخالي ميده و عقب ميره. جيل برميگرده تا فرار كنه ولي نمسيس راهشو ميبنده. جيل زير لوله اي ميايسته و از ضربه ديگري هم جاخالي ميده. جيل از شاخک نمسيس جاخالي ميده. درحالي كه شاخک به شيري برخورد ميكنه، فرار ميكنه، با ريختن اسيد برروي نمسيس، او صدمه ميبينه و تعدادي از شاخکهاش از بين ميره. )
74. مرگ اسيدي
( جيل شروع به مبارزه با نمسيس ميكنه و اون رو نابود ميكنه. اتاق دفع زباله لرزيده و کارتکليدي از کت جسد دانشمندي ميافته. )
75. آشغالداني
( چراغهاي قرمز با دو قسمت شدن کف اتاق زبالهداني روشن ميشن. تمام زبالهها و بدن نمسيس به سمت مخزني سرازير ميشن. وقتي آلارم خاموش ميشه، جيل از اتاق خارج ميشه)
بلندگو: هشدار، پرتاب موشک تاييد شد. تمام پرسنل سريعا خارج شوند.
76. زباله؟
( جيل وارد اتاق کنترل ميشه. نمايشگر مخزني که زير آن مايعه رو نشون ميده و چيزي كه توي اون مايع مشخصه رنگ گوشت در بين زبالههاست. )
77. اتاق راديو 1 ( اگر گزينه "هلش بده پايين" رو انتخاب کنيد )
(درحالي كه صداي بوق راديو شنيده ميشه، جيل وارد اتاق راديو ميشه )
کارلوس: جيل... جيل... کجايي؟ اگه ميتوني اين پيام رو بشنوي سريعا جواب بده!
( جيل به طرف دستگاه راديويي ميره و دکمه اي رو فشار ميده. )
جيل: من اينجام. چه اتفاقي افتاده؟
کارلوس: يه سواري گير آوردم. موتور هليکوپتركار ميكنه و آماده براي رفتنه.
جيل: تو راهم.
کارلوس: اين شهر به زودي همسطح زمين ميشه. زود باش! يادت نره که اون دستگاه رو برداري.
( جيل به دستگاه قابل حمل راديويي نگاه ميکنه. )
جيل: اين چي کار ميکنه؟
کارلوس: اين دستگاه فاصله موشک رو پيگيري ميکنه. مطمئن شو که همراهت باشه. حالا گوش کن. تسليم نشو، هر دومون از اين ماجرا نجات پيدا ميكنيم! فقط برو اونجا!
( جيل دستگاه رادار رو برميداره و ميخواد بره. )
بلندگو: هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. وضعيت اضطراري مرحله B. تمام پرسنل سريعا خارج شوند.
( كركره باز شده و پنل باز ميشه و نردباني رو نمايان ميكنه )
78. اتاق راديو 1 ( اگر گزينه " بپر پايين " رو انتخاب کنيد)
( جيل وارد اتاق راديو ميشه و به اطراف نگاه ميکنه. ميخواست بره كه راديو بوق ميزنه و او دکمه اي رو فشار ميده. )
نيکولاي: هنوز زندهاي. چه مقاوم! ( صداي هليکوپتر )
جيل: نيکولاي؟
نيکولاي: متاسفم، راه فراري براي تو نيست.
( هليکوپتر در مقابل جيل ظاهر ميشه و به پنجره شليك ميكنه. جيل به پشت دستگاه راديو پناه ميبره. )
79. مذاکره ( اگر گزينه "با نيكولاي مذاكره كن" رو انتخاب کنيد )
( جيل ميکروفن رو برميداره. )
جيل: پس ميخواي تنهايي از اينجا خارج شي. نقشت اينه؟
نيکولاي: من مطمئن شدم هيچ كدوم از مافوق ها زنده نموندن. از اون جا كه من تنها فردي هستم كه ميدونه واقعا چه اتفاقي افتاد، من بيشتر ... وقتي بحث درمورد جايزم باشه من حق مذاكره بيشتري دارم.
جيل: پس چرا ميخواي منو بکشي؟ من که تو صورت حسابشون نيستم.
نيکولاي: خوب اونا به دلايلي ميخوان تورو نابود كنن. مبلغش نسبتا كمه، اما براي تاييد مرگ تو پاداش وجود داره.
( راديو بوق ميزنه.)
نيکولاي: مطمئنم دلم برات تنگ ميشه. ( هليكوپتر در حال رفتنه) الآن وقت خداحافظيه. ميتوني مرگي باعزت رو انتخاب كني يا مردن باحسرت. اين كاملا بسته به خودته.
( هليکوپتر ميره. کارلوس وارد اتاق راديو ميشه. )
کارلوس: جيل، چه اتفاقي افتاده؟ (به سمتش ميره.)
جيل: کارلوس، نيکولاي با هليکوپتر فرار کرد.
( کارلوس بيرون رو نگاه ميکنه )
کارلوس: فكر ميكنم اينه ولي من نميخوام تو همچين جايي بميرم! ( برميگرده ) هنوز تموم نشده! من تسليم نميشم جيل! هنوز شانسي داريم!
( به سمت دستگاه راديو ميره و شروع به کار با دستگاه ميکنه. اگر جيل سعي كنه با کارلوس صحبت کنه )
کارلوس: من تسليم نميشم!
( جيل ميخواد بره)
کارلوس: جيل ( برميگرده ) همينه! حالا بايد راهي براي خروج پيدا كنيم!
(کارلوس ميره)
بلندگو: هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. وضعيت اضطراري مرحله B. تمام پرسنل سريعا خارج شوند.
( كركره باز شده و پنل باز ميشه و نردباني رو نمايان ميكنه )
80. نابودي ( اگر گزينه"به هليكوپتر شليك كن"رو انتخاب كنيد. )
( جيل به سمت هليکوپتر تيراندازي ميكنه و اونو منفجر ميکنه. هليكوپتر نابود شده، سقوط ميكنه. کارلوس وارد اتاق راديو ميشه. )
کارلوس: جيل، چه اتفاقي افتاده؟ (به سمت جيل ميره)
جيل ولنتاين: کارلوس ... هليکوپتر ...
( کارلوس بيرون رو نگاه ميکند )
کارلوس: فكر ميكنم اينه ولي من نميخوام تو همچين جايي بميرم! ( برميگرده ) هنوز تموم نشده! من تسليم نميشم جيل! هنوز شانسي داريم
( به سمت دستگاه راديو ميره و شروع به کار با دستگاه ميکنه. اگر جيل سعي كنه با کارلوس صحبت کنه )
کارلوس: من تسليم نميشم!
( جيل ميخواد بره)
کارلوس: جيل، همينه! حالا بايد راهي براي خروج پيدا كنيم! ( برميگرده )
( کارلوس ميره)
بلندگو: هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. وضعيت اضطراري مرحله B. تمام پرسنل سريعا خارج شوند.
( كركره باز شده و پنل باز ميشه و نردباني رو نمايان ميكنه )
81. راه فراري نيست
( جيل وارد اتاق آزمايش راه توپ ريلي ميشه. اتاق به لرزه مياد و در شکاف برميداره و باز كردنش غيرممكن ميشه )
82. توپ ريلي
( جيل به سمت کامپيوتر نزديك توپ ريلي ميره )
کامپيوتر: بررسي... سيستم... ( چراغهاي سه باطري مختلف روشن ميشه. ) بررسي... اطلاعات ... هشدار، انرژي کافي براي فعال کردن سيستم وجود... ندارد.
83. آخرين فرم نمسيس
( جيل به سمت باطري اول ميره و اون رو فعال ميكنه. چراغ قرمزي روي كامپيوتر آبي ميشه )
کامپيوتر: باطري متصل شد.
( جيل به جايي كه تايرنت مرده بود نگاه ميكنه، با ريختن قسمتايي از گوشت عقب ميره )
84. برق کامل
( جيل با فرار از دست نمسيس، باطري دوم را فعال ميكنه، چراغ قرمزي، آبي ميشه. )
کامپيوتر: باطري متصل شد.
( جيل به سمت باطري سوم رو فعال ميكنه، آخرين چراغ آبي ميشه. )
کامپيوتر: باطري متصل شد. توپ ريلي... فعال است. انجام ... برنامه شارژ سريع. آماده براي شليک.
( توپ ريلي توسط الكتريسيته احاطه ميشه، اتاق شروع به لرزيدن ميکنه.جيل همچنان به فرار از دست نمسيس ادامه ميده. نمسيس روي يه توده زباله نشسته و به سمت او اسيد ميپاشه. )
کامپيوتر: 5 ... 4 ... 3 ... 2 ... 1 ... شليک.
( توپ ريلي شليک ميکنه. راهي از ميان زبالههاي اونجا به در خروج كه قفله باز ميشه. )
85. شکست نمسيس
( توپ ريلي به نمسيس شليک ميكنه. بخشهايي از بدنش از بين ميره . تکههاي سوختهي كنار ديوار ميافته. جيل به طرفش ميره و دستش رو به كمرش ميگيره. )
کامپيوتر: هشدار، سيستم داغ کرده . وارد حالت خنک کننده ميشه. (باطريها از محفظه خارج ميشن و از توپ ريلي دود بلند ميشه. )
86. تصميم
( جيل به سمت در بازشده ميره که صدايي ميشنوه. ميچرخه و نمسيس رو ميبينه كه داره به طرفش مياد. )
87. استارز ( اگر گزينه"هيولا رو نابود كن" رو انتخاب کنيد. )
( نمسيس به سمت جيل اسيد ميپاشه؛ جيل به سمت ديگري غلطيده و از روي زمين مگنومي رو برميداره و به نمسيس شليک ميکنه. بلند ميشه و به تيراندازي ادامه ميده و به سمت اون ميره )
جيل: S.T.A.R.S ميخواي؟ من بهت S.T.A.R.S ميدم. ( براي آخرين بار شليك ميكنه )
( نمسيس به شکل تکه گوشتي بنفش رنگ درمياد. جيل از اتاق ميره بيرون. )
88. فرار ( اگر گزينه "هلش بده پايين" رو انتخاب کنيد. )
( جيل از ساختمان ميره بيرون. )
کارلوس: جيل !
( جيل کارلوس رو كنار هليکوپتري آماده ميبينه. )
کارلوس: اينجا ! ( دست تكون ميده. )
( کارلوس و جيل وارد هليکوپتر ميشن. کارلوس هليکوپتر رو به ميرونه. )
جيل: فكر ميكنم آماده ايم.
کارلوس: باشه پس، از اينجا ميريم بيرون.
( در حالي كه موشك ها ميرسن هليكوپتر رد ميشه )
جيل: اوه نه.
کارلوس: اينجاست. الان وقت رفتنه.
( موشک به وسط شهر راكون ميخوره. موجي از آتش همه شهرو دربرميگيره و ساختمانها و خيابونهاي اونو نابود ميكنه. درحالي كه ابري قارچ مانند به وجود مياد، هليكوپتر دور ميشه. امواج انفجار هليکوپتر رو ميلرزونه و جيل فرياد ميکشه. )
جيل: همينه. ديگه تحملشو ندارم. اين دفعه زياده روي كردن. (درحال نگاه کردن به بيرون)
( هليکوپتر به سمت طلوع پرواز ميکنه. )
89. نجات ( اگرگزينه "بپر پايين" رو انتخاب کنيد )
( جيل بيرون از ساختمون از آسانسور ميره بيرون و صداي فعال شدن آسانسور رو ميشنوه. كارلوس از آسانسور بيرون مياد )
کارلوس: جيل !
جيل: تموم شد، کارلوس.
کارلوس: درمورد چي حرف ميزني؟ اين رو نشنيدي؟ هليکوپتر نجاته، و به براي نجات تو اينجاست !
جيل: اما اون کيه؟ كي دنبال من ميگشته؟
کارلوس: اينها مهم نيست. فقط بايد زمان فرودش اونجا باشيم.
(كارلوس كمي دويده و منوري رو روشن ميكنه و دستاشو تكون ميده. هلي كوپتر در مقابلشون فرود مياد. سوار هليكوپتر ميشن و هلي كوپتر پرواز ميكنه. )
جيل: ممنون، ما رو نجات دادي!
بري: نميتونستم بذارم بميري !
جيل: اين ... اين تويي ؟!
(در حالي كه موشك ها ميرسن هليكوپتر رد ميشه )
جيل: داره مياد !
بري: بله، ( به ساعتش نگاه ميكنه ) اين پايان کاره.
( موشک به وسط شهر راكون ميخوره. موجي از آتش همه شهرو دربرميگيره و ساختمانها و خيابونهاي اونو نابود ميكنه. درحالي كه ابري قارچ مانند به وجود مياد، هليكوپتر دور ميشه. امواج انفجار هليکوپتر رو ميلرزونه و جيل فرياد ميکشه. )
جيل: همينه. آمبرلا سقوط خواهد کرد. ( درحال نگاه کردن به بيرون )
( هليکوپتر به سمت طلوع پرواز ميکنه. )
90. پايان
( تصوير قارچ ابري )
گزارشگر: و حالا ما به نوبه خود از اين رويدادها متاسفيم. به نظر مياد رئيس جمهور و مجلس فدرال بود که از دادرسي به شهروندان شهر راکون چشمپوشي كرد. رئيس جمهور و مجلس فدرال دستور پاکسازي سريعي را صادر کردند که بهترين واکنش براي اين وضعيت وخيم بود، پس آن را اجرا کردند. بر اساس آن، شهر راکون کاملا از روي نقشه حذف شده است. گزارشهاي رسيده حاکي از مرگ و خسارت به ميزان 100.000 مارک هست. قلبهاي ما همراه شهروندان بيگناه شهر راکون خواهند بود.
( تصوير سياه ميشه)
( تصويري از لوگوي كمپاني آمبرلا)
جيل: تمام اين ها از يك روز عادي در ماه سپتامبر شروع شد... روزي عادي در شهر راكون، شهري كه توسط آمبرلا كنترل ميشد.
جيل: هيچ كسي جرأت مخالفت با اونها رو نداشت... و نبود قدرتي که در نهايت به نابودي اونها منجر بشه.
گمان ميكنم اونها از عواقب اعمال خودشون رنج خواهند برد، اما بخششي در كار نخواهد بود.
(جيل چشماش رو ميبنده)
جيل: اگر اونها فقط جرات جنگيدن داشتن، اين حقيقت داره كه چرخ عدالت فقط يكبار ميچرخه، هيچي جلو دارشون نيست، هيچي.
(جيل روي تخت خواب خود نشسته و پاشو روي پاش انداخته و در حال پر كردن يك اسلحه ست.)
جيل: اين آخرين شانس شهر راكون بود... و آخرين شانس من... آخرين فرار من.
2. متلاشي شدن دفاع
(خيابان شهر راكون، يك هلكوپتر در آسمان در حال پرواز است)
خلبان هلكوپتر: اين هلكوپتر دلتاست،آماده نشستن در منطقه E95070 است...
( مردم در حال فرار از زامبي ها هستن و هلكوپتر در حال پروازه. يك زامبي سر بلند ميكنه و فرياد ميزنه، يك زامبي به ماشيني كه سرنشينش زني در حال جيغ زدن است حمله ميكنه. مردي نظاره گر حمله يك زامبي است.)
مرد: اينا كي هستن؟
(عقب عقب ميره و به راست ميچرخه اما با يك زامبي ديگه روبرو ميشه.)
مرد: نه!
(پليس ها با ماشين هاشون ميرسن، در حال قرار گرفتن در موقعيت خود ايجاد سد ميكنن و با سرعت از ون پياده ميشن. سربازها از طناب هليكوپتري كه نزديك برج ساعت توقف كرده بود پايين ميان. پليس ها پشت ماشين هاشون ايستادن.)
افسر 1: سد معبر آماده است. منتظر دستوراتيم، تمام. (افسرها با اسلحه هاشون هدف ميگيرن.)
راديو: تمام واحد ها به سمت ريچموند و ويكتوريا حركت كنن.
سرباز 1: بسيار خب، شروع كنيم.
سرباز 2: برو برو برو.
افسر 2: آتش!
(پليس ها پشت ماشين هاشون ايستادن و زامبي ها رو نشانه گرفتن.)
افسر 3: بيايد بگيريدش!
(زامبي ها همچنان پيش ميرن، مهم نيست كه چقدر گلوله ميخورن با اينحال فقط زمين ميخورن و دوباره بلند ميشن)
افسر 4: حروم...
افسر5: تسليم نشو!
(زامبي ها به افسران پليس غلبه ميكنن و افسران پليس فرياد ميزنن)
سرباز 3: كجا رفتن؟
(دو سرباز آمبرلا در حال قدم زدن هستند، در آسانسور باز ميشه و زامبي ها بهشون حمله ميكنن و اونها هم تيراندازي ميكنن و يكي از سربازها فرياد ميزنه.)
سرباز 4: از كجا اومدن؟
(بيرون، سربازان آمبرلا مورد حمله قرار ميگيرن)
سرباز 5: (ضامن نارنجك رو ميكشه) بمير!
سرباز 6: بيشتر ميخواين؟
(عقب عقب ميره تا به ديوار ميرسه و زامبي ها بهش غلبه ميكنن - تمام شهر توسط زامبي ها تسخير شده - باران شديدي ميباره، يك نفر با كلاه كاسكت روي زمين افتاده و تصوير يك زامبي در حال حركت روي شيشه كاسكت منعكس شده)
3. فرار
خداحافظ زندگي من
خداحافظ خونه من
اين آخرين شانسم براي زنده موندنه
اين آخرين فرار منه
(انفجاري صورت ميگيره. درحالي كه زامبي ها پرتاب ميشن، جيل از ساختمون خارج ميشه.)
4. محاصره
((جيل توسط زامبي ها محاصره ميشه و به يك در بسته ميرسه، به در تنه ميزنه و با دومين ضربه اش در باز ميشه و از زامبي ها فرار ميكنه.)
5. انتخاب
(صفحه سياه است)
28 سپتامبر، روز روشن... هيولاها شهر رو تسخير كردند، هرچند، من هنوز زنده ام...
((جيل جلوي راه پله ايستاده و داريو پشت سرشه.))
جيل: بسيار خب، (ميچرخه) بايد از اينجا بريم بيرون.
داريو: چي؟ (شوكه شده) فكر كردي داري چي ميگي؟
دخترم اون بيرون گمشده، چطور جرات كردي بگي بريم بيرون؟
جيل: من براي دخترت متاسفم، اما هيچ نجاتي در كار نيست، ما مجبوريم از اينجا بريم.
داريو: نه! (فرياد زنان) من جايي نميرم!
ترجيح ميدم از گرسنگي بميرم اما توسط يكي از هيولاها خورده نشم! حالا هم تنهام بذار!
(داريو به پشت كاميون ميره و در رو ميبنده و قفل ميكنه، جيل سعي ميكنه دوباره باهاش صحبت كنه)
داريو: بهت گفتم! من اينجارو ترك نميكنم! هرگز، فقط تنهام بزار...
6. گمشو
(جيل ولنتاين وارد يك بار ميشه و ميبينه كه يك زامبي به براد حمله كرده)
براد: گمشو!
7. راه فراري نيست
(بعد از كشتن زامبي برد روي زمين ميشينه - جيل نزديكش ميره)
جيل: آروم باش. چرا هيچكس دراينباره كاري نميكنه؟
براد: نميدونستم هنوز زنده اي، جيل. پليس ها براي چنين وضعيتي آموزش نديدن، چيكار ميتونن بكنن؟ (بلند ميشه)
گوش كن، اون داره دنبالمون مياد
هردومون خواهيم مرد...
جيل: چي ميگي؟
براد: خواهي ديد! اون دنبال اعضاي استارزه، هيچ راه فراري نيست.
(براد بار رو ترك ميكنه.)
8. پايان كار براد ويكرز
(جيل وارد ايستگاه پليس ميشه و در همين لحظه صدايي ميشنوه و برميگرده، براد در حاليكه زخمي شده وارد ميشه)
براد: جـ...جيل! تو بايد...
جيل: براد!
(در اين لحظه هيولايي در لباس سياه، نمسيس ميون اين دو ميپره و سمت براد ميره، براد به سمت ديوار ميره و تكيه ميده)
براد: جيل... كمك... نهههه! (خم شده و درحال خونريزي)
(نمسيس براد رو از گردن بلند ميكنه و دستش رو تو صورت براد فرو ميكنه و اون رو بروي زمين پرت ميكنه)
جيل: نه! براد...
نمسيس: استارز!
10. پيام راديويي
(جيل در حال ترك دفتر كار استارز هست كه صداي بوق راديو به صدا در مياد ، جيل به سمت راديو ميره)
صداي مرد (كارلوس): نه... بيا... دسته... افراد ما... هيچ بازمانده اي پيدا نشد... كارلوس صحبت ميكنه... س... پ... سريعاً...
11. ديدار با كارلوس (رستوران)
(جيل در دريچه زيرزمين در آشپزخونه رستوران رو باز ميكنه كه ناگهان صدايي ميشنوه و برميگرده و يك سرباز،كارلوس رو ميبينه كه نشسته))
جيل: چي بود؟
كارلوس: آروم خانوم! من زامبي نيستم. اسمم كارلوسه، سرجوخه ي نيروي نظامي آمبرلا، اسم شما چيه؟
جيل: جيل. ميخواي بگي فقط به ارتش آمبرلا تعلق داري؟
كارلوس: آره، ما همه اين راه رو اومديم تا شهروندان شمارو نجات بديم. اما از همون لحظه كه فرود اومديم ماموريت بد پيش رفت.
(دري كوبيده ميشه و نمسيس نعره ميكشه و از پشت به اونا حمله ميكنه.)
جيل: نه! چطوري پيدام كرد؟
12. زيرزمين (اگر گزينه "فرار" در زير زمين انتخاب كنيد)
(جيل جلوي دريچه زانوميزنه)
جيل: از اين ور!
(جيل و كارلوس به داخل زيرزمين ميرن، نمسيس چند لوله آب رو ميشكنه كه باعث ميشه زيرزمين با آب پر بشه و جيل و كارلوس از زيرزمين خارج ميشن)
جيل: صبر كن، بايد چيزي ازت بپرسم.
كارلوس: ميدونم. ميخواي باهام قرار بزاري. همه خانم ها لهجمو دارن! ديوونه شون ميكنه!
جيل: چي؟ تو خواب ببيني! بگو چرا آمبرلا تيم شمارو به اينجا فرستاده؟
كارلوس: ما اينجائيم تا شهروندان رو نجات بديم.
جيل: بهم دروغ نگو! آمبرلا دليل شروع تمام اين مصيبت هاست.
كارلوس: ببين، ما فقط سرباز هستيم، استخدام شده، تو واقعاً فكر ميكني يه صاحب به سگش ميگه كه چرا چوب رو انداخته كه اون بياره؟
اگر دنبال جوابي بايد با يكي ديگه صحبت كني، من با آمبرلا نيستم.
(در اين لحظه زامبي ها ميان.)
كارلوس: بايد بعدا بحثو تموم كنيم.
باور كني يا نه، ما فقط براي نجات جون شهروندان اومديم، اگر به من اطمينان داري پس به ما كمك كن! درباره ش فكر كن!
(كارلوس محل رو ترك ميكنه)
13. آشپزخونه (اگر گزينه "پنهان شدن در آشپزخانه" رو انتخاب كنيد.)
جيل: اينجا!
(جيل به سمت پيشخوان ميره)
(هر دو پشت پيشخوان مخفي ميشن، جيل چراغ نفتي رو به سمت لوله هاي گاز كه نشتي داشتند پرتاب ميكنه و آشپزخونه منفجر ميشه)
كارلوس: ديوونه اي؟ ميتونستي هردوتامونو كباب كني!
(جيل و كارلوس نزديك درب ورودي ميرن و در اين لحظه نمسيس از زمين بلند ميشه)
جيل: من بايد چيزي ازت بپرسم. چرا آمبرلا تيم شمارو به اينجا فرستاده؟
كارلوس: (چرخي ميزنه و ميگه) ماموريت ما نجات جون شهروندانه.
جيل: چه لطفي داريد! با توجه به اينكه آمبرلا در درجه اول باعث تمام اينها شده! دروغگوها!
كارلوس: ببين، ما فقط سرباز هستيم، استخدام شده.
(صداي شكستن شيشه شنيده ميشه)
كارلوس: وقت براي صحبت كردن نيست! اگر ميتوني به من اطمينان كني، به ما ملحق شو. بهش فكر كن!
(كارلوس صحنه رو ترك ميكنه)
14. ديدار با كارلوس (مطبوعات راكون)
(جيل وارد دفتر روزنامه ميشه و با كارلوس مواجه ميشه كه كنار آتيش افتاده، به طرفش ميره و پيشش زانو ميزنه)
جيل: هي
كارلوس: چيـ... من كجام؟
جيل: آروم باش، تو خوبي.
كارلوس: اگرچه اينطور ميگي، اما احساس ميكنم سرم داره منفجر ميشه. به هرحال، اسمم كارلوسه، از ملاقات با شما خوشحالم خانم.
جيل: جيل. (كارلوس به طرف در ميره) تيم آلفا. واحد آر.پي.دي استارز، شما نمايندگي چه كسي هستيد؟
كارلوس: استارز؟ متوجه شدم. (وارد راهرو شده و درحال سوت زدن نشونه ميگيره) من عضو نيروي مقابله با بايوهازارد هستم، فرستاده شده از طرف آمبرلا. (سلاحشو پاين مياره)
جيل: از طرف آمبرلا؟
كارلوس: هي! اونطوري بهم نگاه نكن. مگه چي گفتم؟ مشكلي داري؟
(در همين لحظه نمسيس وارد ميشه.)
جيل: اوه نه! خودشه!
15. پنهان شدن (اگر گزينه "پنهان شدن در پشت" رو انتخاب كنيد)
((جيل و كارلوس زير پنجره قايم ميشن.نمسيس در راهرو راه ميره تا انفجاري اونو از پنجره به بيرون پرت ميكنه و جيل و كارلوس از ساختمون مطبوعات راكون خارج ميشن.))
جيل: لازمه چيزي ازت بپرسم. چرا آمبرلا تيم شمارو به اينجا فرستاده؟
كارلوس: ماموريت ما نجات جون شهروندان هست.
جيل: چه لطفي داريد! با توجه به اينكه آمبرلا در درجه اول باعث تمام اينها شده! دروغگوها!
كارلوس: ببين، ما فقط سرباز هستيم، استخدام شده، تو واقعاً فكر ميكني يه صاحب به سگش ميگه كه چرا چوب رو انداخته كه اون بياره؟
(صداي شكستن شيشه شنيده ميشه)
كارلوس: وقت براي صحبت كردن نيست! اگر ميتوني به من اطمينان كني، به ما ملحق شو. بهش فكر كن!
(كارلوس صحنه رو ترك ميكنه)
16. پنجره (اگر گزينه "پريدن از پنجره" رو انتخاب كنيد.)
جيل: يالا!
(جيل و كارلوس از پنجره بيرون ميپرن و پشت سرشون انفجاري رخ ميده و روي آشغال ها سقوط مي كنند.)
كارلوس: اوه! ميكشتا! (جيل و كارلوس بلند ميشن) ميدوني، من به اينكه "درد چيز لذت بخشيه" اعتقاد ندارم، باشه؟
جيل: فقط باهاش كنار بيا! اون ميخواد من بميرم. ما بايد از اينجا خارج شيم!
(جيل و كارلوس از در خارج شده و مطبوعات راكون رو ترك ميكنن. در حالي كه كارلوس ميره جيل عرقشو پاك ميكنه)
جيل: من بايد چيزي ازت بپرسم. چرا آمبرلا تيم شمارو به اينجا فرستاده؟
كارلوس: چون توي يه ماموريت نجات شهروندانيم.
جيل: شماها آخرش هستيد! جز كساني كه باعث تمام اينها شده در درجه اول!
كارلوس: ببين، ما فقط سرباز هستيم، استخدام شده. تو واقعاً فكر ميكني يه صاحب به سگش ميگه كه چرا چوب رو انداخته كه اون بياره؟
(جيل پاسخي نميده!)
كارلوس: گوش كن، اگر دنبال جوابت درباره آمبرلا ميگردي، از شخص اشتباهي پرسيدي! باور كني يا نه، ما اينجا هستيم تا فقط جون شهروندان رو نجات بديم. اگر تونستي بهم اطمينان كني، به ما ملحق شو! درباره ش فكر كن!
(كارلوس به سرعت محل رو ترك ميكنه)
17. مزدوران
(جيل وارد واگن برقي ميشه و با يكي از مزدوران با موهاي سفيد، نيكولاي روبرو ميشه، نيكولاي به سمت او حركت ميكنه)
جيل: : تو هم يكي از بازماندگان تيم نجاتي، درسته؟ من با هم تيميت كارلوس
نيكولاي: چطور دختري مثله تو تونسته زنده بمونه؟
جيل: من شهروند عادي نيستم، من عضو استارزم.
نيكولاي: استارز؟ منظورت آر.پي. دي، تيم نيروي ويژه هست؟ (ميچرخه و سمت واگن بعدي ميره)
(مزدور ديگه اي زخمي روي صندلي قطار دراز كشيده، ميكائيل)
جيل: هي، كسي اونجا زخمي شده؟
(جيل به سمت ميكائيل ميره و زخمشو معاينه ميكنه)
جيل: به نظر بد ميرسه!
ميكائيل: (تو خواب هذيون ميگه) دارن ميان، آماده باشيد (دستش رو بالا ميبره) آه... فاسد... فاسد... (دستش ميوفته) شانه به شانه هم!
جيل: آروم باش، الان جات امنه (دستشو روي بازو او ميذاره) همه چيز درست ميشه.
18. نقشه
(جيل وارد واگن بعدي ميشه، جايي كه نيكولاي و كارلوس هستند)
كارلوس: پس جيل، تصميم گرفتي كه با ما كمك كني؟
به نظر ميرسه ما تنها بازمانده ها هستيم، بايد با هم ديگه همكاري كنيم.
نيكولاي: نه نميتونيم بهش اطمينان كنيم.
كارلوس: چرا؟! اما گروهبان ما نياز به كمك اون داريم، از گروهمون فقط من، شما و ستوان ميخائيل باقي مونده. همين! ميكائيل بدجور صدمه ديده. اگر با هم همكاري نكنيم، از اين ماموريت جون سالم به در نميبريم.
(نيكولاي دست به چونه ، در حال تصميم گيري)
نيكولاي: م... بسيار خب، بريم نقشه مون رو پيش ببريم.
ما به سمت برج ساعت به منطقه اي كه براي فرود هلكوپتر تعيين شده ميريم، وقتي به اونجا رسيديم سيگنال ميفرستيم و هلكوپتر ميادو مارو ميبره.
كارلوس: بيشتر اون زمين ها تحت پوشش هستند فكر نميكنم پياده به اونجا برسيم.
نيكولاي: مشكل اصلي ما اينه كه منطقه فرود هلكوپتر از اونجا بوسيله آتيش جدا شده، پس چاره اي نداريم جز اينكه اين قطار رو راه بندازيم، خوشبختانه مي تونيم به عنوان يه سپر براي ورود به اون منطقه استفاده كنيم.
كارلوس: موافقم، نقشه خوبيه، آقا!
نيكولاي: بسيار خب، حركت كنيم.
(نيكولاي محل رو ترك ميكنه - كارلوس چيزي به جيل ميده)
كارلوس: جيل، اينو بپوش.
19. به دام افتاده
(جيل اتاق نيروگاه الكتريكي رو ترك ميكنه و زامبي هايي رو ميبينه كه به در ضربه ميزنند.)
20. مقصد (اگر گزينه "به سمت خروج اضطراري برو" رو انتخاب كنيد.)
(جيل به سمت در خروج اضطراري ميره ولي در به علت زنگ زدگي باز نميشه، به سمت در ديگه اي ميره و قفلشو رو باز ميكنه و ازش خارج ميشه. زامبي ها به طرفش ميان كه يكدفعه انفجاري اونا رو به عقب پرتاب ميكنه. جيل نمسيس را در حال نشانه گرفتن موشك افكنش به طرف خودش روي سقفي ميبينه. او به داخل پناه ميبره و با شليك هاي بعدي زامبي ها كشته ميشن.)
21. 21. برق گرفتگي (اگر گزینه "خروجی الکتریکی را زیاد کن" رو انتخاب کنید.)
(جيل به سمت كنسول افزايش برق ميره و دكمه اي رو فشار ميده، نيروي زياد برق باعث ميشه سر زامبي ها منفجر بشه، دستگاه دود ميكنه و از كار ميوفته.)
22. جيل آتيش نشان
(جيل شلنگ رو به مخزن اصلي آب متصل ميكنه و آتيش رو خاموش ميكنه.)
23. ساختمان تجاري آمبرلا (اگر كارلوس رو در رستوران ملاقات كرده باشيد)
صدا: صبر كن!
(جيل صداي شليك ميشنوه و به داخل دفتر ميره، نيكولاي در كنار جسد يكي از سربازهاي ويژه آمبرلا نشسته و با لپ تاپ ش كار ميكنه.)
جيل: چيكار كردي؟
نيكولاي: چاره اي نداشتم، او به زامبي تبديل شده بود و من تهديده شده بودم و اون رو نابود كردم. (شروع به كار كردن با لپ تاپش ميكنه)
جيل: اما اون هنوز هوشيار بود... نبود؟
نيكولاي: اون به خوبي يك مرده بود... کشتن او در این حالت گوله های کمتری لازم داره تا وقتی که تبدیل شه.
(جيل سعي ميكنه مجدداً باهاش صحبت كنه.)
نيكولاي: الان نه، سرم شلوغه!
(جيل تعدادي فايل رو ميخونه و سپس برميگرده و تلويزيون رو روشن ميكنه، زني محصولات آمبرلا رو تبليغ ميكنه، جيل از اسم اون محصول به عنوان پسورد براي ورود به اتاق استفاده ميكنه، جيل وارد اتاق ميشه و آيتم هاي داخل رو جمع آوري ميكنه و قصد ترك كردن اتاق رو داره.)
(بيرون از ساختمون زامبي ها آهسته در حال حركت به سمت ساختمان تجاري آمبرلا هستند، و از طريق پنجره به داخل هجوم ميارن.) (صداي فرياد نيكولاي شنيده ميشه و زامبی ها وارد اتاق ميشن و به سمت جیل میرن)
24. ساختمان اداري آمبرلا (اگر کارلوس را در ساختمان مطبوعات راکون دیده باشید و گزینه "از پنجره به بیرون بپر" رو انتخاب کرده باشید.)
(جيل وارد ساختمون ميشه.)
صدا: نه!
(جيل وارد دفتر ميشه و كارلوس رو روبروي يك سرباز ويژه آمبرلا كه به شدت زخمي شده ميبينه)
كارلوس: مورفي مجبورم نكن اينكارو كنم، نميخوام بهت شليك كنم!
مورفي: (روبري كارلوس ايستاده و آهسته به سمتش حركت ميكنه) منو بكش، من... كارم... تمومه! ديگه انسان نيستم...
كارلوس: (عقب عقب ميره) صبر کن! ما...ما مجبور نیستیم این کارو بکنیم!
مورفي: خواهش ميكنم عجله كن، قبل از اينكه هوشياري م رو از دست بدم، قبل از اينكه دير بشه، منو بكش!
(کارلوس فریاد كشان بهش شلیک میکنه و اونو میکشه. کارلوس روی زانوهایش رو زمین میافته.)
كارلوس: مورفي... (با مشت به زمين ميكوبه) چرا... نه...
(بلند ميشه و ساختمون رو ترك ميكنه)
جيل: كارلوس...
(جيل تعدادي فايل رو ميخونه و سپس برميگرده و تلويزيون رو روشن ميكنه، زني محصولات آمبرلا رو تبليغ ميكنه، جيل از اسم اون محصول به عنوان پسورد براي ورود به اتاق استفاده ميكنه، جيل وارد اتاق ميشه و آيتم هاي داخل رو جمع آوري ميكنه و قصد ترك كردن اتاق رو داره.)
(بيرون از ساختمون زامبي ها آهسته د رحال حركت به سمت ساختمان اداري آمبرلا هستند، و از طريق پنجره به داخل هجوم ميارن. . زامبی ها وارد اتاق ميشن و به سمت جیل میرن)
25. قطع نمسيس
(جیل به سمت در کنار لوله اصلی آب میره که نمسیس فریاد کشان وارد میشه. نمسیس به طرف جيل ميدوه و مشتشو بالا میبره. او جاخالی میده. نمسیس به لوله اصلی آب میخوره و جیل عقب میره نمسیس فریاد کشان مشتشو بالا میاره.)
26. سقوط كردن
(جیل وارد گاراژ میشه که زمین شروع به لرزيدن میکنه. او میایسته و به اطراف نگاه میکنه که یکدفعه زمین اطرافش میریزه. او به موقع لبه رو میگیره و خودشو بالا میکشه. جعبه هایی از وني سقوط میکنن.)
27. بالا رفتن (اگر گزینه"بالا برو" را انتخاب کنید.)
(جیل به سرعت بالا میره و جعبه ها به داخل سوراخ میافتن.)
28.سقوط (اگر گزینه"بپر پایین" را انتخاب کنید.)
(جیل فریاد کشان به درون سوراخ میافته. بلند میشه و به عقب میپره و جعبه ها سقوط ميكنن.)
29. آخرین نفر
(جیل دری که به متروي برقی میرسه رو باز میکنه و صدای شلیک میشنوه. میكائیل با زامبی ها میجنگه و به سمت دیوار عقب عقب میره. جیل برای کمک به سمتش میدوه. میکائیل پهلویش رو ميگيره و سپس دوباره شروع به شلیک میکنه.)
میکایل: نزدیکتر نیا!
(میکائیل به بشکه ای لگد میزنه و به آن شلیک میکنه و بشکه میترکه و زامبی ها كشته ميشن. میکائیل روی زانوانش میافته و جیل به سمتش میدوه.)
جیل: میکائیل تو آرزوی مرگ داری؟
میکایل: مردمم... اونا توسط این هیولاها نابود شدن! نمیتونم فقط به این دلیل که زخمی شدم بایستم!
جیل: مگر نمی بینی که این هیولاها در عین حال قربانيان آمبرلا هستن؟
میکایل: داری منو برای کشتن اونا متهم میکنی؟ به نظر نمیاد متوجه نكته اي شده باشي. ما واقعا درگیر کمپانی نیستیم! ( سعی میکنه بایسته ولی میافته.) هيچ كدوممون دليلي براي به عهده گرفتن مسئولیت این آلودگی نداريم!
(جیل بازوی میکائیل رو میگیره و بلندش ميكنه و میکائیل بازویشو دور گردن جیل میندازه.)
جیل: ميدونم... و این تنها دلیلیه که با تو همکاری میکنم.
(جیل به میکائیل کمک میکنه تا وارد مترو برقی شه و روی صندلی دراز بکشه.)
میکایل: من...متاسفم. (بازوش را میگیره.) احساس میکنم خیلی به درد نخورم.
جیل: این احساسو نداشته باش. تو سخت جنگیدی و زخم هایی برای اثباتش داری.
میکائیل: ولی...من هنوز...زنده ام. سربازهام ديگه نيستن... (یه سمت ديگه اي نگاه ميكنه.)
جیل: بهش فکر نکن و فقط استراحت کن.
30. پمپ بنزی ن(اگر کارلوس رو در ساختمون مطبوعات راکون دیده باشید و گزینه "از پنجره به بیرون بپر" رو انتخاب کرده باشید.)
(جیل وارد پمپ بنزین میشه با شنيدن صدايي برميگرده و نیکولای به سمتش میاد.)
نیکولای: من اونجارو چک می کنم.
(نیکولای وارد گاراژ میشه و شروع به گشتن محوطه میکنه. جیل قفل الکتریکیي رو پیدا کرده و اونو باز میکنه و نفت رو برميداره. هنگام خروج سيمي جرقه ميزنه و باعث انفجار اتاق ميشه.)
جیل: نیکولای!
(جیل سعی میکنه برای کمک به او وارد اتاق شه ولی شعله هايي كه از اتاق خارج ميشن مانع ميشن. به سمت در ميره و قبل از خارج شدن نگاهی به پشت سرش میاندازه. آتش به فرا گرفتن پمپ بنزین ادامه میده. جیل برمیگرده تا انفجارهاي کوچک رو ببینه. بالاخره پمپ بنزین منفجر میشه و جيل فرار ميكنه.)
31. پمپ بنزين ( هر سناریويي جز سناريو بالايي )
( جیل وارد پمپ بنزين ميشه و وقتی صدایی رو ميشنوه برميگرده. )
کارلوس: جیل !
( کارلوس و جیل صداي زامبي هارو ميشنون )
کارلوس: هی! این زامبیها آشفتن.
جیل: میدونم. صداشونو ميشنوم. داره چه اتفاقي ميفته؟!
کارلوس: جیل ! ( به بيرون نگاه ميكنه )
جیل: چی شده؟ ( برمیگرده )
( زامبیها به طرف ایستگاه گاز ميرن. )
کارلوس: دارن میان. اونا حتما بوی ما رو حس کردن، میدونن ما اینجاییم.
جیل: هی، آروم باش.
کارلوس: ايندفعه اعتراضي به قهرمان بازيم نداري؟! (در حال مسلح كردن تفنگش )
جیل: چی کار میکنی؟!
( کارلوس برگشته و پمپ بنزين رو ترک میکنه. )
جیل: کارلوس !
( جیل از در بیرونو نگاه میکنه. کارلوس درحال تیراندازی به زامبیهای مهاجمه. )
کارلوس: اینو بخور ! (فریاد کشان)
( جیل به پشت پیشخوان رفته و قفل الكتريكي رو باز ميكنه و آيتم رو برميداره و به سمت بیرون حرکت میکنه. جرقه هاي سیمی بریده شده باعث انفجاری در پمپ بنزين ميشه. جیل از شعلههایی که به سمتش مياد جاخالی ميده و به سمت در خروجی حرکت ميكنه. قبل از خروج برای آخرین بار پمپ بنزين رو نگاه ميكنه و خارج ميشه. کارلوس به دیواره پمپ بنزين تکیه داده و به نظر بيهوش مياد. )
جیل: کارلوس! (روي زانوهاش ميشينه) نه!
کارلوس: آروم باش، هنوز نمردم.
جیل: حالت خوبه؟ ( بلند میشه. )
کارلوس: من خوبم. (در حالیکه دست روی شکم گذاشته به سختي بلند میشه ) قهرمان بازي سخت تر از اون چيزيه كه به نظر مياد.
( اونا از پمپ بنزين فرار میکنن )
کارلوس: آخ! گوشهام زنگ ميزنه. بايد تا الان كر شده باشيم. من میرم یه سری تجهیزات جمع کنم كه ممكنه توي مقصدمون نباشه.
(كارلوس محل رو ترك ميكنه)
32. كرم
( جيل درحال دويدن درون پاركه كه يكدفعه زمين شروع به لرزش ميكنه. او ميايسته. زمین ترک برميداره. جیل به درون فاضلاب سقوط ميكنه بعد درحالي كه صداهايي ميشنوه ميايسته. به دیوار پشتش نگاه ميكنه و در حالي كه كرمي بزرگ با چهار دندان از دیوار بیرون مياد، عقب ميره. كرم قبل از اين كه به درون ديوار برگرده سعي ميكنه جيل رو گاز بگيره )
33. وقت رفتن ( اگر در ساختمان تجاري آمبرلا کارلوس رو ديده باشيد. )
( جیل تجهیزات حرکت دهنده قطار را تعمیر ميكنه. کارلوس وارد ميشه. )
جیل: کارلوس! درمورد مورفی متاسفم. اما کاری از دستت بر نمیاومد.
کارلوس: آره ... حق با توئه جیل. من قطار رو هدایت میکنم.
جیل: آه ... نیکولای ... بهمون ملحق نميشه. عجله کن، بریم.
34. وقت رفتن (هر سناریويي جز سناريو بالايي )
( جیل تجهیزات حرکت دهنده قطار را تعمیر ميكنه. کارلوس وارد ميشه. )
کارلوس: به نظر میرسه براي حركت آماده ايم. بیا، اینو بگیر. ( یک آیتم به جیل میده. )
جیل: درسته. آه ... نیکولای ... بهمون ملحق نميشه.
کارلوس: ميفهمم. من این قطار رو هدایت میکنم. بريم.
35. مسافرت قاچاقی
( در حالي كه کارلوس درحال کنترل قطار براي آغاز حرکته، جيل به سمتش ميره. )
کارلوس: ظاهرا كه خوبه.
( کارلوس دستگیره حركت رو ميكشه و قطار شروع به حرکت میکنه. ناگهان، واگن به همراه صدای انفجاری به لرزه در میاد. جیل فریاد ميكشه. صداي فرياد ميكائيل رو ميشنون )
کارلوس: میكائیل !
( جیل اونجا رو ترک ميكنه و وارد واگن دیگه میشه. میكائیل روی زمین به دیوار تکیه داده )
جیل: میكائیل !
(نمسيس وارد واگن قطار ميشه.)
36. فداکاری
میكائیل: جیل، همین حالا از واگن خارج شو.
جیل: میخائیل، صبر کن! نه!
میكائیل: وقتي نيست. عجله کن. ( در حال تير اندازي )
( جیل اونجا رو ترک میکنه. )
37. آخرین ایستادگی
( میكائیل عقب عقب ميره و به نمسیس تیراندازی میکنه. نمسیس به سمت او هجوم ميبره. )
میكائیل: بیا ! بیا !
( خشابهای میكائیل تموم ميشه و نمسیس اونو به سمت پنجره پرت ميكنه. میكائیل برای رسیدن به اسلحش خود رو به سمت اون ميكشه اما نمسیس اون رو ميگيره و به زمین پرت ميكنه. )
میكائیل: فقط ... یكم نزدیک تر ... ( خود رو به سمت جلیقهاش ميكشه )
( نمسیس دستش رو بالا ميبره، بازوچه اي از دستش بيرون مياد و به سمت میكائیل ميبره. میكائیل نارنجک رو برميداره. )
میكائیل: تو ميبازي... ( ضامن نارنجک رو ميكشه. )
( با این انفجار واگن عقب از واگن اصلی جدا ميشه و نمسیس به بيرون پرت ميشه.)
جیل: میكائیل ...
( واگن از کنترل خارج ميشه، جیل بلند ميشه و به سمت کارلوس كه درحال حرکت دادن دستگیره ترمز خرابه، ميره . )
کارلوس: نه! ترمزها كار نميكنن.
38. پنجره ( اگر شما "از پنجره به بيرون بپر"رو انتخاب کنید. )
( جیل به سمت پنجرهای در عقب واگن ميدوه. )
جیل: بیفایدس!
کارلوس: نه ! ( جيل از پنجره به بيرون ميپره )
( واگن از کنترل خارج ميشه و با ديوار قسمتی از برج ساعت برخورد ميكنه. جیل بلند میشه و خود رو در اتاقخوابي كه واگن بهش برخورد كرده بود، پیدا میکنه.وقتي به سمت در ميره صدایی رو ميشنوه و برميگرده. زامبیها از آتيش کنار واگن بیرون ميان و به سمت جیل ميرن. )
39. ترمز ( اگر "از ترمز اضطراري استفاده كن"رو انتخاب کنید. )
(در حالي كه كارلوس از پنجره بيرون ميپره، جیل سریعاً به سمت پنل ميپره. )
جیل: این باید ...
( جیل با مشت پوشش ترمز اضطراری را ميشكنه )
( واگن از کنترل خارج شده و با ديوار قسمتی از برج ساعت برخورد ميكنه. )
40. فقط يه تيکه کاغذ ( اگر شما "از ترمز اضطراري استفاده كن" رو انتخاب کنيد. )
( جيل، کارلوس رو تو اتاق غذاخوري ملاقات ميکنه. )
جيل: کارلوس ! باورم نميشه. تو زنده اي.
کارلوس: مطمئن نيستم که چه طوري ميخوايم از شهر بريم بيرون.
جيل: به چي فكر ميكني؟ ما موفق شديم!
کارلوس: تو نميفهمي! اونا هيچ علاقه اي به اين ندارن كه اجازه بدن ما زنده بريم بيرون! واقعاً فكر ميكني ميتونيم به "ماموريت فرار بزرگ"شون اعتماد کنيم؟ ها! اين فقط يه تيکه کاغذه!
جيل: ما الان چارهاي جز اعتماد بهشون نداريم.
کارلوس: نه! اگه قراره بميريم، پس بايد خودمون انتخاب كنيم كي قراره بميريم.
( جيل به صورت کارلوس سيلي ميزنه. )
جيل: پس اينطوريه، هان ؟ داري تسليم ميشي؟
کارلوس: نه ... من فقط ...نميتوم از پسش بربيام!
( کارلوس ميره. )
41.نمسيس مي رسد
(وقتي جيل به سمت در ميره، نمسيس اونو باز ميكنه و به طرف بالکن ميره.)
نمسيس: S.T.A.R.S...(نعره كشان.)
42.نور (در صورتي که گزينه"از نور استفاده كن" رو انتخاب کنيد)
(جيل به سمت کليد ميره و نورافكن رو روشن ميکنه. نمسيس كه از نور زياد كور شده فرياد ميزنه و دستاش رو تکون ميده. جيل از دستاي اون جاخالي مي ده و از بالکن پرتش ميكنه پايين.)
43. سيم برق
(جيل به سمت نورافكن ميره و سيم برقي رو جدا ميکنه، اونو به سمت گودال آبي که نمسيس توش ايستاده پرت ميکنه و اونو برق ميگيره. نمسيس فرياد ميزنه و سپس از روي بالكن سقوط ميکنه. جيل به سمت در ميره.)
44.قطع انتقال
(زنگ هاي برج ساعت به صدا در ميان و يك هلكوپتر در آسمان ديده ميشه، جيل با هيجان از برج خارج ميشه.)
جيل: نجات پيداكرديم (دستاش رو تکون ميده) اين پايين!
(هلي کوپتر آماده فرود آمدن ميشه.)
جيل: بالاخره تموم شد...
(موشک افکني موشکي رو شليك ميكنه.)
جيل: هان؟ نه! (موشک رو ميبينه)
(موشک هلي کوپتر رو از بين ميبره. جيل سرشو با دستانش گرفته و فرياد ميزنه. باز مانده هاي هليکوپتر جلوي در خروج برج ميافته و راه فرارش رو مي بنده.)
جيل: نه... (نمسيس رو با موشک افکن ميبينه.)
45.ابتلا
(نمسيس جلوي جيل پايين مياد و سعي ميکنه بهش ضربه بزنه. جيل جاخالي داده و عقب ميره. نمسيس بازوچه اي از بازوي راستش بيرون مياره و وارد شونه جيل ميكنه. درحالي كه بازوچه دست جيل رو شكاف ميده، مايع بنفشي از زخمش خارج ميشه.)
46. کمک (اگر گزينه"از ترمز اضطراري استفاده كن" رو انتخاب کنيد.)
کارلوس: جيل!
(کارلوس از روي هلي کوپتر منفجر شده ميپره و شروع به شليک کردن به نمسيس ميکنه. نمسيس موشکي شليک ميكنه که پشت کارلوس منفجر ميشه و اونو به زمين پرت ميكنه. کارلوس به آرامي بلند شده و با فريادي شروع به شليک کردن ميكنه كه باعث انفجار موشك نمسيس شده و نمسيس رو به عقب پرت ميکنه. کارلوس بيهوش ميشه.)
47. برخاست نمسيس (اگر شما يا کارلوس موشک افکن نمسيس رو از بين ببرد.)
(نمسيس كه لباسش سوخته، به آرامي به جيل نزديک ميشه.)
48.سقوط نمسيس
(نمسيس در حالي که به شدت خونريزي ميکنه به آرامي به درون هلي کوپتر سوخته ميره و در آتش سقوط ميکنه.)
49. کارلوس...
جيل: کارلوس... (به آرامي به طرف کارلوس ميره)
(جيل از درد ميافته. کارلوس به آرومي هوشياريش رو به دست مياره و جيل رو ميبينه.)
کارلوس: جيل! (در حالي كه دستش روي شكمشه به آرامي بلند ميشه، جلوي جيل زانو زده و اونو بلند ميکنه.) جيل...( جيل رو تكون ميده) هي، نمير..
(صحنه سياه ميشه)
کارلوس: جيل! جييييييييللللل!!!!!!
50. تنها
(جيل كمي راه رفته بعد ميافته. کارلوس از روي هليکوپتر منفجر شده ميپره و جيل رو ميبينه.)
کارلوس: جيل! (به طرف جيل ميدوه و بلندش ميكنه) جيل، دووم بيار! (جيل رو تكون ميده) من چي کار کردم؟! ببخشيد جيل. لطفا، بيدار شو!
(صحنه سياه ميشه)
کارلوس: جيل! جييييييييللللل!!!!!!
51. کليسا کوچک
(صفحه سياه است.)
جيل: اول اکتبر، شب، با صداي باران بيدار شدم. نميتونم باور كنم که هنوز...زنده ام.
(کارلوس جلوي جيل که روي ميز کليسا دراز کشيده، زانو زده. جيل بهوش مياد.)
جيل: کارلوس...؟
کارلوس: مثل اين که نقشه مون از اولين ديدارمون عوض شده، نه؟ جيل، نگران نباش. اين کليسا امنه.
جيل: ... من به ويروس مبتلا شدم...درسته؟ (از درد ميلرزه)
کارلوس: هي، آروم باش.
جيل: حالم خوبه. دردي احساس...نميکنم. (روشو برميگردونه) ولي همينه كه نگرانم كرده،اگه نميتونم هيچي رو حس كنم پس اين چه معنيي ميده؟
کارلوس: جيل، تسليم نشو. من مراقبتم! هر کاري که بکني، نميذارم اين ويروس تو رو از پا دربياره.
(اگر سعي کنيد دوباره با جيل صحبت کنيد)
(کارلوس جلوي جيل زانو ميزنه)
جيل: اگر به يه زامبي تبديل شدم... ترديد نکن. ميخوام بهم قول بدهي... که منو ميکشي...
52. هانتر
(وقتي کارلوس به سمت دري که به دفتر ختم ميشه ميره زامبيي به طرفش مياد. هانتري ميپره و سر زامبي رو قطع ميکنه. هانتر به سمت کارلوس ميره.)
53. خائن
(کارلوس وارد دفتري ميشه.)
صدا: شليک نکن! (صداي شليک) نههههههه!
(کارلوس نيکولاي رو ميبينه که داره به يكي از افسران آمبرلا شليک ميکنه.)
کارلوس: نيکولاي؟! تو هنوز زنده اي؟! (به سمت نيکولاي ميره)
نيکولاي: تو ديدي چي شد؟!
کارلوس: داره چه اتفاقي ميافته؟!
نيکلاي: من يکي از مافوق ها هستم. اين تمام چيزي ست که بايد بدوني (کارلوس رو نشونه ميگيره)
کارلوس: صبر کن!
(افسر آمبرلا نارنجکي در آورده و ضامنش رو ميکشه. کارلوس و نيکولاي ميدون. کارلوس به طرفي ميره و نيکولاي از شدت انفجار از پنجره به بيرون پرت ميشه.)
54. ورود به گاما
(کارلوس در حال خروج از آزمايشگاهه که گاماهاي درون لوله هاي آزمايش با شکستن و نابود کردن لوله هاي آزمايشگاهي خودشونو آزاد ميکنن.)
55.بمب
(کارلوس وارد سالن انتظار ميشه و بمب زمانيي رو روي ستون ميبينه سريع از بيمارستان خارج ميشه و در حالي كه زمان کم ميشه، ميدوه.)
کارلوس: زود باش!
(بيمارستان منفجر ميشه. کارلوس ميپره و به ديواري تکيه ميکنه و با آهي عرق رو پيشونيش رو پاك ميكنه)
56.صداها
(کارلوس وارد برج ساعت ميشه ناگهان سقف ترك ميخوره.)
57. بازگشت نمسيس
(کارلوس وارد عمارت ميشه، قسمتي از ديوار طبقه دوم ترک ميخوره و منفجر ميشه، نمسيس- بدون پيراهن و با بازوچه هاي بيشتري به داخل عمارت ميپره و به سمت کارلوس نعره ميکشه.)
58. واکسيناسيون
(کارلوس وارد کليسا ميشه و به طرف جيل ميره و جلوش زانو ميزنه. صحنه سياه ميشه)
59. خبرهاي بد (اگر نيکولاي رو توي پمپ بنزين ديده باشيد و گزينه "از پنجره فرار کن" رو انتخاب کرده باشيد)
(کارلوس جلوي جيل زانو ميزنه و جيل به طرفش ميچرخه.)
کارلوس: ما تقريبا موفق شديم. حالت چطوره؟
جيل: خوبم. (ميشينه) چه اتفاقي برات افتاده؟
کارلوس: من همين الان با هيولا جنگيدم. اه...خبرهاي بدي دارم. نيکولاي هنوز زندست.
جيل: ولي من فکر مي کردم اون مرده!
کارلوس: هه، اون مرد معني کلمه مرگ رو نميدونه.
جيل: اون دنبال چيه؟!
کارلوس: نميدونم. تنها چيزي که ميدونم اينه که او دشمنمونه. ببخشيد جيل، کاري هست که بايد انجام بدم. (برميگرده) قول مي دهم دوباره ببينمت. (کارلوس ميره)
60. بازي کردن (اگر کارلوس رو در پمپ بنزين ديده باشيد)
( کارلوس در مقابل جيل زانو ميزنه.)
کارلوس: هي، خوبي؟
جيل: آره...تقريبا. چه اتفاقي داره ميافته؟
کارلوس: هيچ راهي نيست! اون هيولا تسليم نميشه!
جيل: چي؟ من فکر مي کردم اون رو کشتيم!
کارلوس: نه. اون منتظرته!
(نمسيس نعره ميکشه و جيل و کارلوس به اون سمت نگاه ميکنن.)
جيل: اون داره بازيمون ميده. کارلوس، فکر ميکني اون غيرقابل توقفه؟
کارلوس: نه...فکر نميکنم. ببخشيد جيل ولي کارهايي هست که بايد انجام بدم. اه و...خبرهاي بد. نيکولاي هنوز زندست.
جيل: نيکولاي؟ مطمئني؟
کارلوس: آره. نميدونم چه طوري ولي ميدونم اون دشمنمونه. (برميگرده) يادت بمونه، بهش اعتماد نکن!
(کارلوس ميره)
61. کرجي
(جيل از کليسا خارج شده و وارد اتاق موسيقي ميشه. او به سمت در ميره، نمسيس با نعره اي در رو ميشکنه و دنبال جيل ميره.)
62. پيام
(جيل ميخواد از اتاق مخفي خارج بشه که يكدفعه راديو بوق ميزنه. به سمت راديو ميره.)
راديو: تمام مافوق ها، عمليات منهدم شد. سريعا برگرديد. تکرار: تمام مافوق ها سريعا برگرديد. تمام.
63.جهش يافته اي ديگر
(جيل از اتاق مخفي بيرون ميره و وارد کلبه ميشه.)
نيکولاي: خيلي از اين که توانستي تا حالا زنده بموني تحت تاثير قرار گرفتم. (به سمت جيل ميره)
جيل: و به نظر مياد در مراقبت از خودت پيشرفت خوبي داشتي. چطوره كمكمون كني؟
نيکولاي: علاقه اي به کمک کردن به شما ندارم.
جيل: چون ما چيزي جز بازيچه نيستيم؟
نيکولاي: در كلام، هستيد. کارفرماهاي ما تجزيه و تحليل دقيقي از زامبي هايي که از ابتلا به تي ويروس به وجود ميان، ميخوان.
جيل: منظورت اينه كه که اونا عمدا نيروي هاي نظامي رو فرستادن تا بدست ساخته هاشون بميرن؟
نيکولاي: نكته همينه. گرچه شرايطي که تو اين عمليات با اون مواجه شدن افراطي بود، انتظار نميرفت که اعضاي تيم... از بين برن.. فقط از ما خواسته شده بود که داده هاي زنده را از نمونه ها جمع آوري کنيم.
(زمين ميلرزه.)
نيکولاي: يک جهش يافته ديگر! (فرار ميكنه)
64.کرم
(جيل از کلبه ميره بيرون. قبرستون ميلرزه.)
جيل: دارد چه اتفاقي ميافته؟!
(زمين زيرپاي جيل تكون ميخوره و چيزي از زيرش عبور ميكنه. زمين زير پاش ميريزه و توي گودالي فرود مياد. كرم غول پيكري از زمين بيرون مياد.)
جيل: اون چيه؟!
(کرم دهنش رو باز ميکنه و نيش هاش رو نشون ميده.)
65. فرار
(جيل کرم رو شکست ميده. نرده اي ميوفته كه براي جيل راهي براي فرار ميسازه.)
66. پل وحشت
( جيل به طرف پلي چوبي ميره ولي با شنيدن صدايي برميگرده. شاخک هاي بنفشي در مقابلش از پل بيرون ميزنه. )
جيل: نه ... (عقب عقب ميره)
( شاخكي دور ميله فلزي پل ميپيچه؛ جيل برميگرده و فرار ميكنه. نمسيس با کمک شاخکهاي چسبيده به ميله خودشو وارد پل ميكنه و راه جيل رو ميبنده. )
67. هل دادن ( اگر گزينه "هلش بده پايين" رو انتخاب کنيد)
(درحالي كه نمسيس سعي ميكنه جيل رو بزنه او جاخالي ميده و به پايين هلش ميده. )
68. موشک ( اگر گزينه "هلش بده پايين" رو انتخاب کنيد )
( جيل وارد اتاقي کوچيک ميشه وميبينه کارلوس دستهاش رو روي ميز تکيه داده. )
جيل: کارلوس ...
کارلوس: جيل، خوب گوش کن؛ نقشه اونا پرتاب يه موشکه به سمت شهره، تا طلوع فردا شهر منهدم ميشه. قدرت انفجار براي نابود كردن همه چيز كافيه!
جيل: در اين مورد مطمئني؟
کارلوس: قطعا. اين خبر رو از مافوقي شنيدم.
جيل: يعني براي سرپوش گذاشتن روي ردشون تا اين جا پيش ميرن؟
کارلوس: زود باش. بايد عجله کنيم. وقت زيادي نمونده.
( کارلوس ميره )
69. پريدن ( اگر گزينه " بپر پايين " رو انتخاب کنيد )
(درحالي كه نمسيس سعي ميكنه جيل رو بزنه او جاخالي ميده. جيل پايين ميپره و وارد مجراي فاضلاب ميشه. نمسيس غرش کرده و وارد کارخانه ميشه. )
70. کار
( جيل درون مسير جريان آب ميپره و شروع به دويدن ميكنه. يكدفعه، زامبيها از آب بيرون ميان و اون رو محاصره ميكنن. جيل عقب رفته و هدفگيري ميكنه. زامبيها با شليك اسلحه اي کشته ميشن. جيل نگاه ميكنه و ميبينه که کارلوسه. )
کارلوس: نجات دادنت کار تمام وقتم شده. (به سمت جيل ميره)
جيل: مرسي كارلوس. بهت بدهکارم.
کارلوس: خوب گوش کن جيل. اونا ميخوان تا طلوع فردا موشكي به شهر بزنن.
جيل: تا طلوع فردا؟ ا ... اما اون فقط ...
کارلوس: ميدونم. وقت زيادي نداريم. بايد از هم جدا بشيم و راهي براي خروج پيدا كنيم. و راستي ( لپ جيل رو ميگيره) مراقب اون نيكولاي خائن باش.
( کارلوس ميره. )
71. حرکت پنهاني ( اگر گزينه " بپر پايين " رو انتخاب کنيد )
( جيل وارد راهرو ورودي ميشه. كسي به او شليك ميكنه و قايم ميشه. نيكولاي در حال رفتن ميخنده. )
جيل: نيکولاي ؟
( در پشت نيکولاي بسته ميشه. )
72) جايزه ( اگر گزينه "هلش بده پايين" رو انتخاب کنيد )
( جيل به سمت در ورود به زبالهداني ميره كه يكدفعه يکي بهش تيراندازي ميکنه. او به پشت ديوار پناه ميبره. )
نيکولاي: هنوز در اين اطراف سرگردوني. ( پشت ديوار مخفي شده )
جيل ولنتاين: نيکولاي؟ پس ميخواي تنهايي از اينجا بري بيرون. نقشت همينه؟
نيکولاي: من مطمئن شدم هيچ كدوم از مافوق ها زنده نموندن. از اون جا كه من تنها فردي هستم كه ميدونه واقعا چه اتفاقي افتاد، من بيشتر ... وقتي بحث درمورد جايزم باشه من حق مذاكره بيشتري دارم. ( به سمت جيل كه مخفي شده شليك ميكنه. )
جيل: پس چرا ميخواي منو بکشي؟ من که تو صورت حسابشون نيستم.
نيکولاي: خوب اونا به دلايلي ميخوان تورو نابود كنن. مبلغش نسبتا كمه، اما براي تاييد مرگ تو پاداش وجود داره. (دوبار تير اندازي ميكنه)
جيل : عاليه! البته من علاقه اي به كمك به سرمايه بازنشتگي تو ندارم!
( نيکولاي تا وقتي شاخكي به گردنش ميپيچه به تيراندازي ادامه ميده. او از درد زياد فرياد ميكشه و از گردن به بالا کشيده ميشه و خونش روي جايي که ايستاده بود ميچکه. وقتي سكوت ميشه، جيل به سمت جايي كه نيكولاي بود ميره. )
( جيل به بالا نگاه ميكنه، جسد نيکولاي بر روي لولههاي سقف افتاده. )
73. اتاق دفع زباله
( جيل وارد اتاق دفع زباله ميشه. اتاق تاريكه )
بلندگو: هشدار، انجام عمليات شماره سيزده. ( در بسته ميشه ) لطفا، هرچه سريعتر تخليه كنيد.
( درحاليکه جيل به در بسته نگاه ميكنه، چراغها چشمك زده و روشن ميشن. وقتي صداي گامهاي محکمي رو ميشنوه ميچرخه و به اطراف نگاه ميكنه)
نمسيس: استارز !
( نمسيس به پايين پريده و قصد داره به جيل ضربه بزنه، او جاخالي ميده و عقب ميره. جيل برميگرده تا فرار كنه ولي نمسيس راهشو ميبنده. جيل زير لوله اي ميايسته و از ضربه ديگري هم جاخالي ميده. جيل از شاخک نمسيس جاخالي ميده. درحالي كه شاخک به شيري برخورد ميكنه، فرار ميكنه، با ريختن اسيد برروي نمسيس، او صدمه ميبينه و تعدادي از شاخکهاش از بين ميره. )
74. مرگ اسيدي
( جيل شروع به مبارزه با نمسيس ميكنه و اون رو نابود ميكنه. اتاق دفع زباله لرزيده و کارتکليدي از کت جسد دانشمندي ميافته. )
75. آشغالداني
( چراغهاي قرمز با دو قسمت شدن کف اتاق زبالهداني روشن ميشن. تمام زبالهها و بدن نمسيس به سمت مخزني سرازير ميشن. وقتي آلارم خاموش ميشه، جيل از اتاق خارج ميشه)
بلندگو: هشدار، پرتاب موشک تاييد شد. تمام پرسنل سريعا خارج شوند.
76. زباله؟
( جيل وارد اتاق کنترل ميشه. نمايشگر مخزني که زير آن مايعه رو نشون ميده و چيزي كه توي اون مايع مشخصه رنگ گوشت در بين زبالههاست. )
77. اتاق راديو 1 ( اگر گزينه "هلش بده پايين" رو انتخاب کنيد )
(درحالي كه صداي بوق راديو شنيده ميشه، جيل وارد اتاق راديو ميشه )
کارلوس: جيل... جيل... کجايي؟ اگه ميتوني اين پيام رو بشنوي سريعا جواب بده!
( جيل به طرف دستگاه راديويي ميره و دکمه اي رو فشار ميده. )
جيل: من اينجام. چه اتفاقي افتاده؟
کارلوس: يه سواري گير آوردم. موتور هليکوپتركار ميكنه و آماده براي رفتنه.
جيل: تو راهم.
کارلوس: اين شهر به زودي همسطح زمين ميشه. زود باش! يادت نره که اون دستگاه رو برداري.
( جيل به دستگاه قابل حمل راديويي نگاه ميکنه. )
جيل: اين چي کار ميکنه؟
کارلوس: اين دستگاه فاصله موشک رو پيگيري ميکنه. مطمئن شو که همراهت باشه. حالا گوش کن. تسليم نشو، هر دومون از اين ماجرا نجات پيدا ميكنيم! فقط برو اونجا!
( جيل دستگاه رادار رو برميداره و ميخواد بره. )
بلندگو: هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. وضعيت اضطراري مرحله B. تمام پرسنل سريعا خارج شوند.
( كركره باز شده و پنل باز ميشه و نردباني رو نمايان ميكنه )
78. اتاق راديو 1 ( اگر گزينه " بپر پايين " رو انتخاب کنيد)
( جيل وارد اتاق راديو ميشه و به اطراف نگاه ميکنه. ميخواست بره كه راديو بوق ميزنه و او دکمه اي رو فشار ميده. )
نيکولاي: هنوز زندهاي. چه مقاوم! ( صداي هليکوپتر )
جيل: نيکولاي؟
نيکولاي: متاسفم، راه فراري براي تو نيست.
( هليکوپتر در مقابل جيل ظاهر ميشه و به پنجره شليك ميكنه. جيل به پشت دستگاه راديو پناه ميبره. )
79. مذاکره ( اگر گزينه "با نيكولاي مذاكره كن" رو انتخاب کنيد )
( جيل ميکروفن رو برميداره. )
جيل: پس ميخواي تنهايي از اينجا خارج شي. نقشت اينه؟
نيکولاي: من مطمئن شدم هيچ كدوم از مافوق ها زنده نموندن. از اون جا كه من تنها فردي هستم كه ميدونه واقعا چه اتفاقي افتاد، من بيشتر ... وقتي بحث درمورد جايزم باشه من حق مذاكره بيشتري دارم.
جيل: پس چرا ميخواي منو بکشي؟ من که تو صورت حسابشون نيستم.
نيکولاي: خوب اونا به دلايلي ميخوان تورو نابود كنن. مبلغش نسبتا كمه، اما براي تاييد مرگ تو پاداش وجود داره.
( راديو بوق ميزنه.)
نيکولاي: مطمئنم دلم برات تنگ ميشه. ( هليكوپتر در حال رفتنه) الآن وقت خداحافظيه. ميتوني مرگي باعزت رو انتخاب كني يا مردن باحسرت. اين كاملا بسته به خودته.
( هليکوپتر ميره. کارلوس وارد اتاق راديو ميشه. )
کارلوس: جيل، چه اتفاقي افتاده؟ (به سمتش ميره.)
جيل: کارلوس، نيکولاي با هليکوپتر فرار کرد.
( کارلوس بيرون رو نگاه ميکنه )
کارلوس: فكر ميكنم اينه ولي من نميخوام تو همچين جايي بميرم! ( برميگرده ) هنوز تموم نشده! من تسليم نميشم جيل! هنوز شانسي داريم!
( به سمت دستگاه راديو ميره و شروع به کار با دستگاه ميکنه. اگر جيل سعي كنه با کارلوس صحبت کنه )
کارلوس: من تسليم نميشم!
( جيل ميخواد بره)
کارلوس: جيل ( برميگرده ) همينه! حالا بايد راهي براي خروج پيدا كنيم!
(کارلوس ميره)
بلندگو: هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. وضعيت اضطراري مرحله B. تمام پرسنل سريعا خارج شوند.
( كركره باز شده و پنل باز ميشه و نردباني رو نمايان ميكنه )
80. نابودي ( اگر گزينه"به هليكوپتر شليك كن"رو انتخاب كنيد. )
( جيل به سمت هليکوپتر تيراندازي ميكنه و اونو منفجر ميکنه. هليكوپتر نابود شده، سقوط ميكنه. کارلوس وارد اتاق راديو ميشه. )
کارلوس: جيل، چه اتفاقي افتاده؟ (به سمت جيل ميره)
جيل ولنتاين: کارلوس ... هليکوپتر ...
( کارلوس بيرون رو نگاه ميکند )
کارلوس: فكر ميكنم اينه ولي من نميخوام تو همچين جايي بميرم! ( برميگرده ) هنوز تموم نشده! من تسليم نميشم جيل! هنوز شانسي داريم
( به سمت دستگاه راديو ميره و شروع به کار با دستگاه ميکنه. اگر جيل سعي كنه با کارلوس صحبت کنه )
کارلوس: من تسليم نميشم!
( جيل ميخواد بره)
کارلوس: جيل، همينه! حالا بايد راهي براي خروج پيدا كنيم! ( برميگرده )
( کارلوس ميره)
بلندگو: هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. هشدار، پرتاب موشک تاييد شده. وضعيت اضطراري مرحله B. تمام پرسنل سريعا خارج شوند.
( كركره باز شده و پنل باز ميشه و نردباني رو نمايان ميكنه )
81. راه فراري نيست
( جيل وارد اتاق آزمايش راه توپ ريلي ميشه. اتاق به لرزه مياد و در شکاف برميداره و باز كردنش غيرممكن ميشه )
82. توپ ريلي
( جيل به سمت کامپيوتر نزديك توپ ريلي ميره )
کامپيوتر: بررسي... سيستم... ( چراغهاي سه باطري مختلف روشن ميشه. ) بررسي... اطلاعات ... هشدار، انرژي کافي براي فعال کردن سيستم وجود... ندارد.
83. آخرين فرم نمسيس
( جيل به سمت باطري اول ميره و اون رو فعال ميكنه. چراغ قرمزي روي كامپيوتر آبي ميشه )
کامپيوتر: باطري متصل شد.
( جيل به جايي كه تايرنت مرده بود نگاه ميكنه، با ريختن قسمتايي از گوشت عقب ميره )
84. برق کامل
( جيل با فرار از دست نمسيس، باطري دوم را فعال ميكنه، چراغ قرمزي، آبي ميشه. )
کامپيوتر: باطري متصل شد.
( جيل به سمت باطري سوم رو فعال ميكنه، آخرين چراغ آبي ميشه. )
کامپيوتر: باطري متصل شد. توپ ريلي... فعال است. انجام ... برنامه شارژ سريع. آماده براي شليک.
( توپ ريلي توسط الكتريسيته احاطه ميشه، اتاق شروع به لرزيدن ميکنه.جيل همچنان به فرار از دست نمسيس ادامه ميده. نمسيس روي يه توده زباله نشسته و به سمت او اسيد ميپاشه. )
کامپيوتر: 5 ... 4 ... 3 ... 2 ... 1 ... شليک.
( توپ ريلي شليک ميکنه. راهي از ميان زبالههاي اونجا به در خروج كه قفله باز ميشه. )
85. شکست نمسيس
( توپ ريلي به نمسيس شليک ميكنه. بخشهايي از بدنش از بين ميره . تکههاي سوختهي كنار ديوار ميافته. جيل به طرفش ميره و دستش رو به كمرش ميگيره. )
کامپيوتر: هشدار، سيستم داغ کرده . وارد حالت خنک کننده ميشه. (باطريها از محفظه خارج ميشن و از توپ ريلي دود بلند ميشه. )
86. تصميم
( جيل به سمت در بازشده ميره که صدايي ميشنوه. ميچرخه و نمسيس رو ميبينه كه داره به طرفش مياد. )
87. استارز ( اگر گزينه"هيولا رو نابود كن" رو انتخاب کنيد. )
( نمسيس به سمت جيل اسيد ميپاشه؛ جيل به سمت ديگري غلطيده و از روي زمين مگنومي رو برميداره و به نمسيس شليک ميکنه. بلند ميشه و به تيراندازي ادامه ميده و به سمت اون ميره )
جيل: S.T.A.R.S ميخواي؟ من بهت S.T.A.R.S ميدم. ( براي آخرين بار شليك ميكنه )
( نمسيس به شکل تکه گوشتي بنفش رنگ درمياد. جيل از اتاق ميره بيرون. )
88. فرار ( اگر گزينه "هلش بده پايين" رو انتخاب کنيد. )
( جيل از ساختمان ميره بيرون. )
کارلوس: جيل !
( جيل کارلوس رو كنار هليکوپتري آماده ميبينه. )
کارلوس: اينجا ! ( دست تكون ميده. )
( کارلوس و جيل وارد هليکوپتر ميشن. کارلوس هليکوپتر رو به ميرونه. )
جيل: فكر ميكنم آماده ايم.
کارلوس: باشه پس، از اينجا ميريم بيرون.
( در حالي كه موشك ها ميرسن هليكوپتر رد ميشه )
جيل: اوه نه.
کارلوس: اينجاست. الان وقت رفتنه.
( موشک به وسط شهر راكون ميخوره. موجي از آتش همه شهرو دربرميگيره و ساختمانها و خيابونهاي اونو نابود ميكنه. درحالي كه ابري قارچ مانند به وجود مياد، هليكوپتر دور ميشه. امواج انفجار هليکوپتر رو ميلرزونه و جيل فرياد ميکشه. )
جيل: همينه. ديگه تحملشو ندارم. اين دفعه زياده روي كردن. (درحال نگاه کردن به بيرون)
( هليکوپتر به سمت طلوع پرواز ميکنه. )
89. نجات ( اگرگزينه "بپر پايين" رو انتخاب کنيد )
( جيل بيرون از ساختمون از آسانسور ميره بيرون و صداي فعال شدن آسانسور رو ميشنوه. كارلوس از آسانسور بيرون مياد )
کارلوس: جيل !
جيل: تموم شد، کارلوس.
کارلوس: درمورد چي حرف ميزني؟ اين رو نشنيدي؟ هليکوپتر نجاته، و به براي نجات تو اينجاست !
جيل: اما اون کيه؟ كي دنبال من ميگشته؟
کارلوس: اينها مهم نيست. فقط بايد زمان فرودش اونجا باشيم.
(كارلوس كمي دويده و منوري رو روشن ميكنه و دستاشو تكون ميده. هلي كوپتر در مقابلشون فرود مياد. سوار هليكوپتر ميشن و هلي كوپتر پرواز ميكنه. )
جيل: ممنون، ما رو نجات دادي!
بري: نميتونستم بذارم بميري !
جيل: اين ... اين تويي ؟!
(در حالي كه موشك ها ميرسن هليكوپتر رد ميشه )
جيل: داره مياد !
بري: بله، ( به ساعتش نگاه ميكنه ) اين پايان کاره.
( موشک به وسط شهر راكون ميخوره. موجي از آتش همه شهرو دربرميگيره و ساختمانها و خيابونهاي اونو نابود ميكنه. درحالي كه ابري قارچ مانند به وجود مياد، هليكوپتر دور ميشه. امواج انفجار هليکوپتر رو ميلرزونه و جيل فرياد ميکشه. )
جيل: همينه. آمبرلا سقوط خواهد کرد. ( درحال نگاه کردن به بيرون )
( هليکوپتر به سمت طلوع پرواز ميکنه. )
90. پايان
( تصوير قارچ ابري )
گزارشگر: و حالا ما به نوبه خود از اين رويدادها متاسفيم. به نظر مياد رئيس جمهور و مجلس فدرال بود که از دادرسي به شهروندان شهر راکون چشمپوشي كرد. رئيس جمهور و مجلس فدرال دستور پاکسازي سريعي را صادر کردند که بهترين واکنش براي اين وضعيت وخيم بود، پس آن را اجرا کردند. بر اساس آن، شهر راکون کاملا از روي نقشه حذف شده است. گزارشهاي رسيده حاکي از مرگ و خسارت به ميزان 100.000 مارک هست. قلبهاي ما همراه شهروندان بيگناه شهر راکون خواهند بود.
( تصوير سياه ميشه)