سلام مهمان عزیز، اگر این پیغام را مشاهده نموده ای به معنی آن است که شما هنوز ثبت نام نکردی. برای ثبت نام اینجا کلیک کن و از تمام امکانات انجمن ما استفاده کن و لذت ببر.
اگر قبلا ثبت نام کرده اید، وارد شوید.


 

ثبت نام


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
معرفی شخصیت های رزیدنت اویل 5

#1
Chris Redfield


نام: Christopher Redfield
تاریخ تولد: 1973
قد: 185cm
وزن: 98kg
گروه خون: O


کریس برادر بزرگ تر کلر است. مادر و پدرش در هیچ کدام از بازی ها نبودند ولی در یکی از کتاب های مربوط به این بازی گفته شده که آنها در یک تصادف درگذشتند. او در 17 سالگی به نیرو هوایی آمریکا پیوست. وی خلبانی عالی بود. در 24سالگی بازنشسته شد و به پیشنهاد یک دوست خانوادگی، بری برتن به راکون رفت تا به گروه استارز بپیوندد. آنها او را به عنوان پیش- قراول و کمک خلبان تیم آلفا پذیفتند.

The mansion incident

تیم آلفا برای یافتن تیم براوو، به کوهستان آرکلی رفتند. وقتی در جنگل دنبال آنها می گشتند، هلیکوپتر سوخته و جنازه خلبان آنها را دیدند. در همان موقع یکی از افراد تیمشان، جاسپ فورست توسط سگی خورده شد. بقیه به طرف هلیکوپتر رفتند ولی خلبانشان با هلیکوپتر فرار کرد و آنها را با سگهایی وحشی تنها گذاشت. سپس آنها به عمارتی که در آن نزدیکی بود پناه بردند. در عمارت هر کس به سمتی رفت. کریس هیولاهای زیادی جنگید و در راه دو نفر از بازماندگان گروه براوو، ربکا چمبرز و ریچارد ایکن را پیدا کرد. وقتی که غارهای زیر ساختمان را می گشت، انریکو مارینی، کاپتان تیم براوو را در حالی که به شدت زخمی شده بود پیدا کرد. او به کریس گفت که در گروه یک خائن وجود دارد ولی تا آمد حرفش را تمام کند توسط شخصی نامعلوم کشته شد. کریس آزمایشگاه زیر زمینیی را پیدا کرد که برای ساخت B.O.W. از آن استفاده می شد و فهمید که وسکر یکی از محققان آنجا بوده.وقتی وسکر را دیدند او به آنها گفت که برای این اعضای استارز را به اینجا آورده که اطلاعات جنگی به دست آورد بعد به ربکا شلیک کرد و یک تایرنت را آزاد کرد. تایرنت وسکر را کشت. به این دلیل که ربکا جلقه ضدگلوله داشت شلیک وسکر وی را نکشت و رفت تا برنامه ی خود نابودسازی عمارت را فعال کند. پس از فعال شدن، کریس رفت تا جیل را پیدا کند و دید که وسکر او را در یک زندان حبس کرده است. پس از نجات دادنش، هر دو روی پشت بام ساختمان رفتند تا برد، خلبان تیم آنها را نجات دهد سپس ربکا هم آمد. یکدفعه تایرنت به آنها حمله کرد و برد برایشان یک RPG انداخت آنها هم با استفاده از آن تایرنت را کشتند. کریس، جیل، ربکا و بری از آنجا فرار کردند و ساختمان منفجر شد.

After the nightmare

کریس، جیل، بری و ربکا سعی کردند این اتفاق را به آمبرلا گزارش دهند ولی رئیسR.P.D نگذاشت و گروه استارز را با یک گروه استاندارد تر یعنیS.W.A.T. جایگزین کرد. کریس خیلی ناراحت شد و از آنجا رفت تا به تنهایی درباره آمبرلا تحقیق کند. پس از مدتی از جیل و بری برای ادامه کارش کمک گرفت.

Rockfort Island and Antarctica

وقتی کریس در اروپا تحقیق میکرد، از لیان پیغام گرفت که خواهرش در جزیره راکفوت است و رفت تا کلر را نجات دهد. وقتی رسید به جای کلر وسکر را دید و فهمید که او در آرکلی نمرده و دارای قدرت های زیادی شده است. آنها مدت کوتاهی با هم درگیر شدند و در آن میان وسکر به کریس گفت کلر در قطب جنوب است پس به آنجا رفت و کلر را پیدا کرد و دید که آنجا شبیه آزمایشگاه اسپنسر در آرکلی است و الکسیا اشفورد مخترع T-Veronica virus خود را به هیولا تبدیل کرده تا وسکر را بکشد ولی وسکر رفت و کار کشتن الکسیا را به کریس واگذار کرد. کریس با کمک کلر او را کشت و به وی گفت که در جت منتظرش بماند و خودش رفت تا با وسکر بجنگد. درگیری آنها با انفجار ساختمان تمام شد و کریس به همراه کلر با جت از آنجا فرار کردند.

The end of Umbrella

در سال 2003 هدف اصلی کریس از بین بردن آمبرلا بود. او با همکار جدیدش، جیل به آزمایشگاه آمبرلا در روسیه رفتند تا آن مکان و B.O.W.هایش را از بین ببرند. آنجا با سرج والدمیر رو به رو شدند. او به آنها گفت سازنده ویروسی جدید به نامT-A.L.O.S.است و آنها را دراتاقی که فرد مبتلا در آن بود زندانی کرد. کریس و جیل آن را کشتند و ساختمان و تمام B.O.W. های آن را از بین بردند و از آنجا رفتند که با این کار آمبرلا از بین رفت.

After Umbrella

جیل و کریس به گروه B.S.A.A پیوستند و با هم تمام دنیا را برای نابود کردنB.O.W. ها گشتند. در سال 2006 به آنها ماموریت داده شد که بروند و اسپنسر را پیدا کنند، آنها خانه او را پیدا کردند. تا وارد ساختمان شدند، دیدند که محافظان او کشته شده اند. با هزار بدبختی به کتابخانه اسپنسر رسیدند ولی دیدند که او مرده و وسکر کنار جنازه ی او ایستاده. آنها با وسکر جنگیدند و وقتی که وسکر داشت کریس را خفه می کرد، جیل برای نجات دادن کریس، خود و وسکر را از پنجره بیرون انداخت. 3ماه دنبال جنازه آنها گشتند ولی چیزی پیدا نکردند و جیل را مرده اعلام کردند.

Kijuju incident

کریس به همراه همکار جدیدش شوا به آفریقا رفتند تا ایروینگ را پیدا کنند. بعد از کلی دردسر او را کشتند و در راه فهمیدند که جیل زنده است. بعد جیل را پیدا کردند و فهمیدند که همه این اتفاقات زیر سر وسکر و اکسلا است. برای خراب کردن نقشه آنها هر دو را کشتند و با جاش و جیل از آنجا فرار کردند.






معرفی Kirk Mathison

[تصویر:  1659916156.jpg]

سال تولد:1980 | قد: 179Cm | وزن:80کیلو |
Kirk در سال 1980 متولد شد و به عنوان خلبان به  BSAA پیوست و به زودی پشتیبانی هوایی عملیات ویژه شد. برای BSAA غیر عادی بود که Kirk به طور مستقیم بدون داشتن تجربه ای وارد BSAA شد. او تمام مهارت ها و تکنیک های خود را در BSAA آموخته بود , این به معنی این است که او یکی از بزرگترین عضو های BSAA بود.از آنجا که او وابسته به شعبه غرب آفریقایی بود، کرک، پشتیبان هوایی اصلی برای ماموریت Kijuju بود.
او در طول این ماموریت دائما در تماس با Chris و Sheva بود و در صورت لزوم شلیک های هوایی با قدرت انجام میداد.ولی در نهایت متاسفانه او کشته شد ,


هنگامی که او با هلی کوپتر توسط چند Kipepeo مورد حمله قرار گرفت سقوط کرد و در زمین ماجینی ها او را سوازاندند.







معرفی Reynard Fisher

[تصویر:  1659967660.jpg]

سن:35 | قد:180 | وزن:85کیلو | وضعیت : مرحوم
35سال سن دارد ,Reynard  عامل نفوذ شعبه غرب آفریقا است. او عضو سابق وزیر امنیتی یک کشور ناشناخته افریقایی بود. او به خوبی در تطبیق به مردم منطقه ای که او در حال کار است و در رابطه بالا با مافوق خود را برگزار می شود آشنا شده است.
دراوایل سال 2009 Reynard به کار مخفی در Kijuju, Africa اعزام شد.یکی از مخاطبین خود یک قصاب محلی بود و Reynard با اطلاعات ارائه شده توسط جلاد Majini در ماه ژانویه کشته شد.Reynard هویت واقعی خود رو توی یک قصابی بیشتر پنهان میکرد.



در اواسط ماه فوریه Reynard شواهدی رو توانست شناسایی کند که ثابت میگرد ویروس لاس پلاگاس در Kijuju هست و او این اطلاعات رو به دفتر اطلاعات BSAA داد. چندروز بعد Reynard سلاح های شناخته شده ریکاردو ایروینگ رو در کنار هم قرار دادند چون به معامله های بازار سیاه اسلحه ها مشکوک شده بودند.اطلاعات ارائه شده توسط Reynard در مورد این موضوع تنها برای BSAA مجاز بود برای برنامه ریزی یک ماموریت برای دستگیری او. او میگفت که در مورد شایعه پروژه Uroboros شنیده.
هنگامی که این عملیات جریان پیدا کرد Reynard با تیم براوو که از Chris Redfield و Sheva Alomar تشکیل شده بود ملاقات کرد و به انها سلاح داد.او به آنها هشدار داد که کار خود را در Kijuju تمام کنند و سریع از Kijuju خارج شوند برای اینکه Kijuju یک منطقه بسیار خطرناک بود.کمی بعد Reynard توسط جلاد Majini در میدان شهر به قتل رسید.






Jill Valentine

نام: Jill Valentine
جنسیت: مونث
نژاد/ملیت: سفید پوست / آمریکایی
شغل: امنیت عقب تیم آلفای استارز (سابقا) مامور تیم ضد بیو تروریسم (سابقا) مامور BSAA
حضور در: Resident Evil، Resident Evil 3: Nemesis، Resident Evil 5، Resident Evil: The Umbrella Chronicles، Resident Evil: Revelations، Resident Evil: The Mercenaries 3D، Resident Evil: Operation Raccoon City، Resident Evil: Apocalypse، Resident Evil: Afterlife، Resident Evil: Retribution

قد: 172cm
وزن: 56kg
گروه خون: B
جیل 2 دست است. در بیشتر اوقات از دست راست استفاده می کند ولی در آخر فرار جداگانه یک Sig 556 را با دست چپ شلیک کرد و در یکی از عکس های رزیدنت5 یک M92Fرا با دست چپ گرفته است.

Resident Evil 1

در سال1998 جیل به همراه بقیه اعضای گروه آلفا استارز دنبال اعضای گروه دلتا که در اوایل ماموریت خود گم شده بودند می گشتند. چند دقیقه بعد از رسیدن، هلیکوپتر سوخته و جنازه خلبان تیم دلتا را دیدند. همان موقع چندین سگ به آنها حمله کردند و یکی از اعضای گروهشان به نام جاسپ را تکه پاره کردند در همان لحظه خلبان تیمشان با هلیکوپتر فرار کرد و بقیه گروه را تنها گذاشت.جیل به همراه کریس،بری و وسکر به داخل یک عمارت که در آن نزدیکی بود پناه بردند. در دقایق اول فهمیدند که آنجا پر از هیولا است و جنازه اعضای گروه دلتا را پیدا کردند. جیل به همراه بری عمارت را گشتند و فهمیدند که آن عمارت روی یکی از آزمایشگاه های فوق سری آمبرلا واقع شده است و این که وسکر یک جاسوس دوجانبه است. کمی بعد یک T-002به وسکر حمله کرد و آنها فکر کردند که او مرده است. بعد برنامه انفجار عمارت فعال شد و جیل به همراه کریس،بری و ربکا(تنها بازمانده گروه دلتا)از آنجا فرار کردند.

Resident Evil 3

بعد از اتفاقی که در عمارت برای جیل افتاد تصمیم گرفت به راکون برگردد. 2ماه بعد تمام شهر به T-virusمبتلا شدند و جیل برای آخرین آخرین فرارش، خانه ی خود را ترک کرد و به R.P.Dرفت. جلوی ساختمان Nemesisرا دید که داشت برد،خلبان تیم آلفا را می کشت. سپس از دست آن به داخل ساختمان فرار کرد پس از پیدا کردن تمام چیز هایی که می خواست از آن جا خارج شد. در راهش با کارلس، یکی از اعضای گروه آمبرلا آشنا شد و داخل یک مترو با 2عضو دیگر گروه آمبرلا نیکولای و نیهایل دیدار کرد و برای راه انداختن مترو دنبال وسایل گشت که در راه پیدا کردن یکی از آنها دید که نیکولای در یک ساختمان منفجر شد. پس از پیدا کردن همه آنها داخل مترو رفت که آنجا بار دیگر با Nemesisرو به رو شد که این بار نیهایل یک نارنجک در آن واگن انداخت که با آن خودش و Nemesis ترکیدند که باعث شد مترو از راهش خارج شود و به داخل برج ساعت بیفتد.جیل زنگ ساعت را به صدا در آورد تا هلیکوپتر نجات به آن طرف بی آید ولی تا هلیکوپتر به آن سمت آمد، Nemesis با یک Rocket Launcherآن را ترکاند  .وقتی جیل از ساختمان خارج شد،Nemesis از طریق زخمی کردن بازوی جیل او را مبتلا به ویروسNemesisکرد. کارلوس به کمک او آمد ولی Nemesis او را زد سپس جیل Nemesisرا موقتا از پا در آورد و بی هوش شد.کارلس او را داخل ساختمان برد و به بیمارستان رفت تا برای جیل دارو پیدا کند. پس از یافتن دارو آن را به جیل داد و او را درمان کرد بعد جیل به پارک راکون رفت و آنجا یکی دیگر از آزمایشگاه های آمبرلا را پیدا کرد. دوباره توسطNemesis مورد حمله قرار گرفت ولی این بار آن را با یک سلاح که تازه برای آن آزمایشگاه آمده بود کشت. آخر سر جیل و کارلس توسط یک هلیکوپتر که بری آن را می راند از راکون فرار کردند و در همان لحظه موشک هایی که توسط دولت برای نابود کردن راکون فرستاده شده بودند به زمین برخورد کردند و شهر را با خاک یکسان کردند.

The fall of Umbrella

در سال 2003جیل و کریس به گروه ضد ترور بیولوژیکی پیوستند. آنها به یک ساختمان آمبرلا در روسیه رفتند. ماموریتشان این بود که تمام سلاح های بیولوژیکی ای که در آن ساختمان وجود داشت را از بین ببرند. در میان راه در یک اتاق که در آن یک نوع ویروس جدید به نامT-A.L.O.S بود گیر افتادند ولی آن را شکست دادند و آمبرلا را به پایان رساندند و از آن ساختمان فرار کردند.

A new dawn

در سال 2006 جیل و کریس به گروه BSAAپیوستند و به آنها ماموریت دادند تا اسپنسر را پیدا کنند. وقتی وارد منزل او شدند، دیدند که محافظان شخصی او طی یک درگیری فیزیکی کشته شده اند.آنها بعد از گذشتن از تله هایی که در آن خانه بود به کتابخانه اسپنسر شدند ولی او را مرده روی زمین دیدند و با وسکر رو به رو شدند. پس از یک درگیری جیل برای نجات دادن کریس خود و وسکر را از پنجره بیرون انداخت. گروه BSAA دنبال جنازه آنها گشتند ولی پیدایش نکردند و هر 2را مرده اعلام کردند.

Test subject

وقتی جیل در راکون مبتلا به N-002شده بود با آن دارو ویرویش از بین نرفته بود، فقط غیر فعال شده بود. پس از سقوط، وسکر متوجه ویروس درون او که باعث شده بود دارای قابلیت های مناسبی برای آزمایش هایش شود، شد و از او به عنوان نمونه تست برایUroboros استفاده کرد. پس از موفق شدن پروژه Uroboros وسکر به او نوعی ویروس تزریق کرد که با آن می توانست او را به طور کامل کنترل کند و به او قدرت و سرعت زیادی می داد. بعد از آن جیل برای اکسلا و وسکر کار می کرد.

Resident Evil 5

در آفریقا وسکر به جیل ماموریت داد تا به ایروینگ کمک کند در عین حال مراقبش باشد. وقتی کهBSAA چند نفر برای کشتن ماجینی ها فرستاد و جیل با یک فرد مبتلا به Uroboros از همکاران قدیمی خود پزیرایی کرد. از آن طرف کریس به همراه همکار جدیدش شوا فرستاده شدند تا ایروینگ را دستگیر کنند و ایروینگ مسئول کشتن آنها شد ولی هر کار کرد موفق نشد پس جیل به او یک کیف پر از طلا داد و به او گفت که می خواهی چه کار کنی؟ و او را مجبور کرد که از انگل استفاده کند که پس از این کار ایروینگ هیولا شده به کریس و شوا حمله کرد ولی توسط آنها کشته شد.


سپس جیل پیش وسکر و اکسلا رفت تا به آنها بگوید په اتفاقی برای ایروینگ افتاده است. وقتی کریس و شوا برای چندمین بار اکسلا را به همراه جیل ماسک دار دیدند و (برای صد هزارمین بار) پرسید که جیل کجاست، جیل با انها جنگید و آخر سر یک گلوله به ماسک جیل خورد و ماسکش پرت شد(ولی هنوز شنل جلوی صورتش بود) بعد وقتی که وسکرآمد و شنل را از روی صورت جیل کنار زد تازه کریس فهمید که این همون جیل است(شرط می بندم اگه لیان بود 2دقیقه اول می فهمید که اون کیه)بعد بازم باهم جنگیدند وقتی که وسکر می خواست برود جیل یه چیز هایی یادش آمد و وسکر یک دکمه را زد، جیل از درد به خود می پیچید،بعد رفت.وقتی که رفت جیل بالای لباسش را باز کرد و کریس دید که چیزی روی سینه ی او چسبیده است بعد به کمک شوا آن را کندند و جیل مثل خودش شد و به آنها گفت که باید وسکر را متوقف کنند.

آنها هم او را ول کرده و به سراغ وسکررفتند. کمی بعد توسط یکی از اعضای BSAA جاش استون بیدارشد. جاش به او گفت که یک هلیکوپتر بالای کوه منتظر آنها است و با هم به سوی آن رفتند در راه با ماجینی های زیادی جنگیدند، وقتی به ساختمانی که قرار بود هلیکوپتر روی آن فرود بیاید رسیدند،جیل به کریس زنگ زد و به او گفت که چگونه وسکر را ضعیف کند سپس روی پشت بام ساختمان رفتند و منتظر خلبان شدند. وقتی رسیدند گروهی ماجینی به آنها حمله کردند،تا آنها وارد هلیکوپتر شدند،یک ماجینی خلبان را کشت و جاش هلیکوپتر را راند. بعد به کمک کریس و شوا رفتند و تا وسکر درون آتشفشان افتاد آنها را سوار کردند. وسکر هلیکوپتر را گرفت. جیل به آنها  RPG-7s داد آنها هم با آن وسکر را زدند.
[تصویر:  re-fan-logo.png]
بهترین انجمن در زمینه بازی Resident Evil
پاسخ

#2
Sheva Alomar

اینم شوا، کسی که اهمیت زیادی نداره و نکته نامعلومی هم نداره.
نام :Sheva Alomar
تاریخ تولد:1986
قد:156cm
وزن:52kg
گروه خون:AB
تنها چپ دست کل سری رزیدنت اویل.
تتویی که داره وسطش نوشته shuja که همون شجاع خودمونه.




در 8سالگی مادر و پدرش در حادثه ای که در کارخانه اتفاق افتاده بود مردند. عمویش در حالی که خودش 7 بچه داشت، سرپرستی او و را هم به عهده گرفت. بعد از مدتی شوا از خانه ی عمویش فرار کرد و به شهر ساوانا رفت. یک راننده کامیون که عضو یک گروه ضد دولتی  بود،او را پیدا کرد و به خانه خود برد و از او مراقبت کرد. چند سال بعد شوا هم عضو آن گروه شد و فهمید که حادثه ای که مادر و پدرش در آن مردند یک حادثه عادی نبود بلکه آزمایش یکی از B.O.Wهای گروه آمبرلا بود. که با کمک ارتش دولت روستای آنها را از بین بردند. در15سالگی به آمریکا کمک کرد تا از فروش یک B.O.W جلوگیری کنند. بعد از این آن فردی که از شوا کمک گرفته بود به او پیشنهاد داد تا به آمریکا برود و در آنجا یک زندگی جدید را شروع کند.شوا هم قبول کرد. طی چند ماه به خوبی یک آمریکایی ،انگلیسی صحبت می کرد. 2سال بعد وارد دانشگاه شد. بعد از فارق التحصیل شدن، به او پیشنهاد دادند وارد گروه BSAAشود. به دلیل تفرتش از آمبرلا پیشنهاد آنها را قبول کرد. برای آموزش او را به گروه جاش استون فرستادند و پس از8ماه تعلیم او را به گروه کاراگاهی فرستادند.

Resident Evil 5(زیاد از داستان 5خوشم نمی یاد برای همین مختصر مفید مینویسم)


شوا به همراه کریس به کیجوجو رفتند تا ایروینگ را پیدا کنند. او و افراد مهم دیگر مثل اکسلا و وسکر را کشتند، جیل را پیدا کردند، از پخش شدن ویروس اروبوروس جلوگیری کردند و بعد رفتند خونه.








Excella Gione

نام:Excella Gionne
قد:175
وزن:55

جیونه یک فامیل ایتالیایی است ولی او رااز روی یک مدل ایتالیایی ساخته اند و لحجه ی ایتالیایی دارد.
خانواده جیونه را در سرتاسر اروپا برای صادرات مهمشان مورد احترام و شناخته شده هستند. مادربزرگ اکسلا، از خانواده تراویس، موسسان ترسل هستند. داشتن زیبایی مدل مانند و بزرگ شدن در یک خانواده اعیانی باعث شده اکسلا در مقابل افراد دیگر، مخصوصا مرد ها مغرور باشد ولی همین ظاهر یا خانواده ای که دارد باعث شده به جایی که حالا است برسد(م:البته مقامی که داشت، چون مرده!) او با هوش و قابلیت های دادوستدی ای که از پدرش به ارث برده بود، خیلی سریع مدرسه را تمام کرد و به دانشگاه رفت. در آنجا مهندسی ژنتیک می خواند و استعدادی که داشت توسط خانواده مادربزرگش کشف شد و در سن 18سالگی در بخش داروسازی تریسل شروع به کار کرد. با این که یکی از افراد با استعداد تریسل بود هنوز هم یک جیونه از شاخه تراوس بود. با این همه کاری که در تریسل بود، فقط به او یک کار داده شده بود. او این را به عنوان بی اعتنایی می دید.
اکسلا به همراه آلبرت وسکر و ایروینگ با استفاده از انگل، ساکنین شهر کجوجو را به ماجینی تبدیل کردند و از آنها به عنوان سرباز استفاده می کردند تا جلوی این که کسی بتواند وارد آزمایشگاه تریسل شود را بگیرند. وسکر به او گفته بود که برای تهت کنترل نگه داشتن ویروسش به نوعی واکسن احتیاج دارد که اکسلا باید آن را به او در وقت های معینی تزریق کند. اکسلا هم این کار را انجام می داد. او صحبت های زیادی با کریس و شوا کرد. در یکی از دیدار هایشان آنها به روی او اصلحه کشیدند و او فرار کرد ولی در حین فرار یکی از کیف هایش که واکسن های وسکر در آن بود، افتاد و شوا آن را برداشت. آخرین باری که همدیگر را دیدند، اکسلا توسط وسکر به اروبوروس آهری مبتلا شده بود و کریس به همراه شوا او را کشتند.








Albert wesker

[تصویر:  1659929481.jpg]

نام: آلبرت وسکر
تاریخ تولد: 1960
تاریخ مرگ(؟):2009
قد:190cm
وزن:90kg
گروه خون:O

مادر و پدر آلبرت هر دو نابغه بودند. او و تعداد زیادی از بچه هایی که استعداد او را داشتند به عنوان اجزای پروژه ی وسکر گروه آمبرلا بزرگ شدند و به همه آنها نام خوانوادگی وسکر داده شد. آلبرت نشان داد که نسبت به بقیه بچه ها استعداد بیشتری دارد که این امر باعث خوش حالی موسس آمبرلا، اسپنسر شد. اسپنسر در او توانایی هایی دید که بچه های دیگر نداشتند. آلبرت به خدمت آمبرلا در آمد و زیر نظر سازنده،اسپنسر کارهایش را انجام می داد. در تمام مدت چیزی از اقصاد اسپنسر و اصل و نسب خود نمی دانست. او در 17سالگی کار خود به عنوان محقق در یکی از آزمایشگاه های آمبرلا شروع کرد. در سال 1977به ساختمان آموزشات مدیریتی زیر نظر دکتر جیمز مارکس فرستاده شد. در آنجا با ویلیام بیرکین دوست شد، بیرکین تنها کسی بود که وسکر به او اعتماد داشت. سال بعد که ساختمان آموزشات بسته شد، آن دو را به آزمایشگاه آرکلی فرستادند.(برای جزئیات بیشتر درباره ی کارهایشان در آنجا به فایل های وسکر مراجعه کنید.)در سال 1996 وسکر به گروه استارز پیوسط و در آنجا به عنوان یک جاسوس دوجانبه برای آمبرلا کار می کرد. در سال1998 یکسری مرگ در منطقه آرکلی اتفاق افتاد که مردم می ترسیدند کار یک گروه محلی باشد ولی فقط کارکنان آمبرلا واقعیت را میدانستند. گروه دلتا استارز فرستاده شدند تا در مورد این اتفاق تحقیق کنند. وسکر از این موقعیت برای جمع کردن اطلاعات جنگی استفاده کرد و افراد استارز را در مقابلB.O.W.sهای آمبرلا قرار داد. در همان موقع به وسکر و بیرکین ماموریت داده شد تا آزمایشگاه آرکلی را احیا کنند اما مارکس دوباره زنده شده تمام شانس احیا کردن آنجا را از میان برد. او آنها را مجبور کرد آزمایشگاه را از بین ببرند. وسکر به این نتیجه رسید که این بهترین موقعیت برای خارج شدن از آمبرلا و به دنبال علایق شخصی خود رفتن بود.

The mansion incident

روز بعد فهمیدند که گروه دلتا گم شده اند و گروه آلفا دنبال آنها رفتند. تا رسیدند، یک سری سگ به آنها حمله کردند و یکی از اعضای تیم آنها را کشتند و خلبانشان فرار کرد. آنها در یک عمارت پناه بردند که همان جایی بود که وسکر در آن کار می کرد. وسکر پیش نهاد داد که هر کس از یک طرف برود و بقیه را ول کرد تا هر کس از خودش مراقبت کند. وسکر برای اطمینان از کشته شدن تمام افراد، بری را تهدید کرد که اگر بقیه را به سوی تله ها نکشاند، خانوادی اش را خواهد کشت. وقتی که انریکو فهمید که وسکر با آمبرلا است، وسکر او را کشت. وقتی جیل و کریس واقعیات درباره ی وسکر را فهمیدند تصمیم گرفتند آزمایشگاه را منفجر کنند. وسکر ویروسی را که بیرکین به او داده بود را به خود تزریق کرد و گذاشت تایرنت او را بکشد. آن ویروس باعث شد قدرت و سرعت زیادی پیدا کند و دارای قابلیت تجدید حیاط شود ولی انسانیت او از بین رفت و چشم هایش قرمز-طلایی و شبیه چشم گربه ها شد ولی به دلیل این که عینک آفتابی میزد چشم هایش دیده نمیشد. وسکر فهمید که اعضای استارز فرار کرده اند. بعد تصمیم گرفت که اطلاعات آزمایشگاه را بدزدد ولی وقتی به آزمایشگاه رسید فهمید که سرج اطلاعات را به موسسه روسیه فرستاده است و ملکه قرمز نمی گزارد که او وارد سیستم اصلی شود. او قسم خورد که از افراد استارز،سرج و ملکه قرمز انتقام بگیرد. در راه فرار لیسا ترور رادید با او کمی صحبت کرد، وسایل مورد نیازش را از آزمایشگاه برداشت، لیسا را کشت و قبل از منفجر شدن آزمایشگاه از آنجا فرار کرد.

Time with the Organization and the Raccoon city incident

وسکر با اطلاعاتی که از عمارت به دست آورده بود، توانست وارد یک گروه  مرموز ضد آمبرلا شود و در آنجا مقام بالایی به دست آورد که به آن گروه سازمان گفته می شد. وسکر هنوز پشت پرده مرگ جعلی خود پنهان شده بود و فقط رابط بین جاسوس ها و سازمان بود. در فاجعه راکون، او فردی به نام ایدا وانگ را فرستاد تا نمونه G-virusرا برایش بیاورد. ایدا هم این کار را برای خوشی وسکر و سازمان انجام داد.

Rockford island/Antarctica incident

پس از ماه ها پنهان شدن، وسکر به همراه H.C.F.برای به دست آوردن T-Veronica virusبه ساختمان آمبرلا در جزیره راکفورد حمله کردند. وقتی که مامورین آنجا می خواستند دفاع کنند t-virus در جزیره پخش شد ولی وسکر نتوانست T-Veronica virusرا پیدا کند برای همین به آزمایشگاه قطب جنوب رفت که در آنجا با کریس رو به رو شد. وسکر نتوانست نمونه ویروس الکسیا را بگیرد. هر چه که با او جنگید موفق به کشتنش نشد برای همین رفت تا کریس با الکسیا بجنگد. ولی بعد موفق شد یک نمونه از جسد استیو به دست آورد. آزمایشگاه داشت میترکید که وسکر با کریس جنگید ولی به دلیل انفجار مجبور به فرار شد و با زیر دریایی سازمان از آنجا رفت. در اثر انفجار صورتش سوخت ولی مدتی بعد به دلیل داشتن قابلیت تجدید حیاط صورتش درست شد.

Operation: Javier

در سال 2002 مواد فروشی به نام جوایر هیدالگو برای نجات جان همسر و دخترش که به نوعی بیماری مبتلا شده بودند، از وسکر کمک خواست. وسکر در مقابل پول خیلی زیاد و شریک شدن در درآمد او بهش T-Veronica virus داد. او تمام جهش های هیدالگوها را از دور با دوربین دوچشمی دید.

Russian facility incident

در سال 2003وسکر همزمان با کریس و جیل به ساختمان آمبرلا در روسیه رفت تا اطلاعاتی را که لازم داشت به دست آورد. در راه با کلی افراد ویروسی و سرج جنگید و آنها را کشت. تمام اطلاعاتی را که لازم داشت به دست آورد. همان موقع شرکت تریسل به او پیشنهاد همکاری داد وسکر هم به دلیل این که آن گروه دارای قدرت زیادی بود پیشنهاد آنها را قبول کرد ولی درباره ی آن به کارکنان سازمان چیزی نگفت و با اکسلا جیونه همکاری کرد.

Los llluminados and Las plagas

پس از سقوط آمبرلا وسکر داشت برای کارکنان سازمان دردسر درست می کرد. او به صورت مخفیانه با اطلاعاتی که به دست آورده بود داشت برای خود گروه دیگری درست میکرد و افرادی مانند کرازر را وارد گروه خود کرد. او تصمیم گرفته بود آمبرلای خودش را بسازد. برای این کار به پول زیادی نیاز داشت برای همین شروع به فروختن پروژه های آمبرلا کرد و چیزی به افراد سازمان نگفت ولی آنها مشکوک شده بودند. او کارش را با تریسل شروع کرد آنها میخواستند نمونه انگل و کنترل کننده آن که دست عثمان سدلر بود را به دست آورند.وسکر با تریسل قرارداد بست که نمونه را برایشان ببرد. او ایدا را فرستاد تا نمونه را برایش به دست آورد و خودش از پای دوربین ماجرا را می دید و از ایدا درباره ی پیش رفت هایش سوال می کرد. کمی بعد هم کرازر را برای کمک کردن به ایدا فرستاد. مدتی بعد ایدا به وسکر گفت که کرازر مرده است. ایدا نمونه را به دست آورد ولی لیان را نکشت و وسکر فهمید که ایدا بیشتر با سازمان است تا با او و اینکه ایدا نمونه جعلی را به وسکر و اصلی را به سازمان داده بود.

Final encounter with Spenser

وسکر کلی پول به دست آورده بود و برای خود یک گروه ساخته بود.او تصمیم گرفت درباره ی اقصاد اسپنسر از خود او سوال کند پس در سال2006 به خانه اسپنسر رفت، تمام محافظان او را کشت و با او صحبت کرد بعد از اتمام حرفشان او را کشت یکدفعه کریس و جیل وارد شدند وسکر با آنها جنگید آخر سر جیل خود وسکر را از پنجره بیرون انداخت ولی هیچ کدام نمردند. وسکر جیل را برد تا پزشکان خوبش کنند و خود رفت تا با تریسل متحد شود.

Africa and Tricell

وسکر به کمک اکسلا آزمایشگاه آفریقا را بازسازی کردند و ویروس های جدیدی مثل انگل2 و انگل3و اروبوروس را درست کردند. جیل هم هر کاری که او می گفت انجام می داد(به دلیل دستگاهی که روی سینه اش بود)وسکر نقشه داشت که تمام دنیا را اروبوروسی کند. مدتی بعد کریس و همکار جدیدش شوا آمدند تا ایروینگ را پیدا کنند، ایروینگ را کشتند جای آزمایشگاه را پیدا کردند. وسکر هم جیل را به آنها نشان داد. آنها جیل را از کنترل وسکر در آوردند و تصمیم گرفتند نقشه ی وسکر را خراب کنند. وسکر اکسلا را مبتلا به اروبوروس کرد تا آنها را بکشد ولی خودش مرد. بعد از کلی در گیری با کریس و شوا آن دو نقشه هایش را خراب کردند. در آخرین جنگش با آنها خود را اروبوروسی کرد و با آنها جنگید ولی خودش درون مواد مذاب افتاد. وقتی کریس و شوا داشتند با هلیکوپتر می رفتند او با دست هایش که قابلیت دراز شدن را داشت هلیکوپتر را گرفت ولی آن دو هر کدام یک RPGبه سرش زدند و او را کشتند.







Ricardo Irving

ایروینگ یکی از محققان تریسل بود و با اکسلا، وسکر و جیل کار می کرد. او مدیر سازمان نفت تریسل در کجوجو و در عین حال یک فروشنده BOW در بازار سیاه بود. او فردی خام و حریس بود که فقط به پول درآوردن فکر می کرد. این احتمال وجود دارد که او کسی است که برای وسکر و اکسلا انگل را پیدا کرده است.

در سال 2006 پیش خدمت اسپنسر، پاتریک با او تماس گرفت. این دیدار یاعث شد او جایی که اسپنسر در آن زندگی می کرد را بفهمد و علاوه بر وسکر، او محل زندگی وسکر را به افراد دیگری که در تریسل کار می کردند هم گفت که توسط یکی از آنها این اطلاعات به گوش سازمانBSAA هم رسید. که آنها جیل و کریس را همزمان با وقتی که وسکر به آنحا رفته بود، فرستادند.

فروش BOW های ایروینگ از چشم BSAA پنهان نماند و آنها فهمیدند که ایروینگ با تروریست های کجوجو قرارداد بسته است پس کریس را فرستادند که با کمک شوا او را دستگیر کنند. پس از درز کردن این اطلاعات به خواست ایروینگ، انگل نوع دوم را در تمام کجوجو پخش کرد و به این صورت یک تله ساخته شد. او یک اروبوروس را هم آزاد کرد تا اعضای گروه آلفای BSAA را بکشد ولی توقع نداشت که کریس و شوا علاوه بر زنده ماندن، اطلاعات زیادی درباره نقشه آنها به دست آورند.

کریس و شوا او را در طول روستا و معدن نفت تعقیب کردند. ایروینگ هم برای کشتن آنها اقدامات زیادی انجام داد ولی هیچ کدام آنها جواب نداد و هر دفعه آنها جان سالم به در بردند.او فکر کرد که دیگر هیچ کاری از دستش بر نمی آید و تصمیم گرفت تمام ثروت موجود در آنجا را بردارد و از گروه تریسل خارج شود ولی قبل از این که این کار را انجام دهد، جیل او را مجبور کرد ماموریتش را به اتمام برساند و به او یک نمونه از انگل را داد و دستور داد که از آن استفاده کند.

ایروینگ سعی کرد با منفجر کردن معدن نفت آنها را بکشد ولی آنها وفق به فرار شدند و وارد کشتی ایروینگ شدند. در همین موقع ایروینگ انگل را به خود تزریق کرد و به یک هیولای آبی تبدیل شد که در آخر آنها او را کشتند. قبل از این که بمیرد به آنها گفت که می توانند در غار به جواب سوال های خود برسند.






Doug

تاریخ مرگ : 2009

نژاد : آفریقایی

شغل : خلبان BSAA

جنسیت : مرد

Doug یک خلبان بود که برای BSAA کار می کرد . Doug از طرف کاپیتان تیم دلتا یعنی Josh Stone دستور گرفت که او و جیل را نجات دهد . او بالاخره به موقع برای نجات آن دو از ماجینی های به شدت مسلح رسید ،‌ اما به علت حمله ی كاربران مهمان اجازه دیدن لینک ها را ندارند.
ثبت نام كنيد يا وارد شويد.ها مجبور شد تا از راه فرعی ادامه مسیر دهد . ماجینی ها نیز توسط  كاربران مهمان اجازه دیدن لینک ها را ندارند.
ثبت نام كنيد يا وارد شويد.هدایت می شدند .

او بر روی زمین فرود آمد و از هلیکوپتر خارج شد تا Josh و jill زمان کافی برای ورود به هلیکوپتر داشته باشند ،‌ در همین حین او از SIG 556 برای کم شدن سرعت ماجینی ها استفاده میکرد اما آن ها بسیار زیاد بودند و یکی از آن ها موفق شد با پرتاب کننده موشک به طرف او شلیک کند . Doug که متوجه موشک شده بود به سرعت به طرف هلیکوپتر دوید اما زمان کافی نداشت و کشته شد .

یادداشت های بیشتر

Doug یکی از معدود کاراکترها/دشمنانی است که فیگور ندارد .






Josh Stone

مشخصات
تاریخ تولد:1974
ملیت:آفریقایی
جنسیت:مذکر
قد:185 سانتی متر
وزن:95 کیلوگرم
شغل:کاپیتان تیم دلتای B.S.A.A(شعبه غربی آفریقا)
وضغیت:زنده
صدا پیشه:TJ Storm
حرکات اکشن:TJ Storm
بیوگرافی

جان استون یکی از اعضای شعبه ی غربی سازمان B.S.A.A بود اما گفته میشود که در واقع متعلق به شعبه ی شمالی آفریقا میباشد.جان فرمانده تیم دلبای B.S.A.A در طی عملیات Kijuju بود.جاش همچنین کاپیتان اولین تیمی بود که شوا آلومر به عضویتش در آمد و تحت نظر جلش 8 ماه آموزش دید.بعد از تمام شدن آموزش شوا و جاش رابطه ی نزدیکی به هم پیدا میکنند و به همین دلیل بود که جاش اورا با عنوان "خواهر کوچولوی تیم" خطاب میکرد.

Kijuju

جاش برای اولین بار در منطقه ای که Kirk Mathison با هلیکوپترش سقوط کرده بود و کریس و شوا در محاصره ی ماجینی های موتور سوار بودند ظاهر میشود و به آنها کمک میکند.پس از کشتن ماجینی ها اونا وارد اتاقی که اعضای باقیمانده ی تیم در آنجا مستفر بودند شده و با جاش حرف میزنند.جاش و کریس خودشونو به هم معرقی میکنند و کریس از اینکه شوا و جاش از قبل همدیگر را میشناختند تعجب کرد.شوا به کریس میگوید که تحت نظر جاش آموزش دیده و اینکه جاش مثل خواهر کوچکترش از او یاد میکند.سپس جاش یک PDA حاوی اطلاعاتی مهم به کریس میدهد و وقتی کریس آن را باز میکند تصاویری از همکار قدیمی اش جیل ولنتاین را میبیند.سپس جاش از اتاق خارج شده و به راهش ادامه میدهد تا اینکه یک B.O.W آزاد شده توسط Excella Gionne به او حمله میکند.پس از کشتن آن جاش در حالی که دیگر اعضای تیمش کشته شده ان و تنها مانده است به تاسیسات نفتی رفته و در آنجا با کریس و  شوا باز ملاقات میکند.جاش از آن دو میپرسد که چرا عقب نشینی نکرده و به راهشان ادامه دادند و کریس هم جواب میدهد که بیشتر به دلایل شخصی تا انجام ماموریت این کار را نکردند و بعد شوا در مورد جیل به جاش توضیح میدهد.سپس ماجینی ها در این محل به آنها حمله میکنند و آنها که راه فراری ندارند مجبور میشوند از آسانسور قفل شده استفاده کنند.جاش شروع به هک و باز کردن آسانسور کرده و کریس و شوا هم از او پشتیبانی میکنند تا اینکه آسانسور باز شده و بالا میروند.سپس به درب بسته ی دیگری رسیده و باز جاش آن را هک میکنند و آن ها وارد آن میشوند.سپس جاش از اونا جدا میشه و جلوتر میره و وقتی که تاسیسات نقتی به دست Ricardo Irving منفجر میشه جاش با قایقی اونا رو نجات میده و از اونجا خارح میکنه.پس از فرار از انفجار اونا همگی تصمیم میگرند تا ایروینگ را بکشند و بعد به ماموریتشان ادامه بدهند.سپس در حالی که ماجینی های قایق دار به دنبالشان هستند به طرف کشتی ایروینگ میروند ولی آن را گم میکنند.بعد پس از عبور از موانع و ماجینی ها ناگهان کشتی ایروینگ ظاهر میشود و جاش به طور اشتباه به کشتی او برخورد میکند.سپس کریس و شوا وارد کشتی میشوند ولی ایروینگ توسط سرنگی که جیل به او داده بود جهش یافته و به یک هیولا تبدیل میشود.جاش هم تحت فرمان کریس آنجا را ترک میکند.پس از شکست دادن ایروینگ او به تمام سوالات کریس حواب داده و در مورد غار میگه.سپس جاش کریس و شوا را به غار برده و خود به HQ باز میگردد.ولی بعد به دنبال کریس و شوا بدون اینکه آنها بفهمند میرود.
فرار جداگانه

جاش به دنبال کریس و شوا میره و پس از اونا وارد جایی که وسکر و جیل با آنها مبارزه کرده بود میشه.وقتی جاش از پله های این قسمت بالا میرفت متوجه حضور فردی میشه.وقتی به او میرسد و او را بلند میکند میفهمد که آن فرد همان جیل ولنتاین است.جاش به او کمک میکند تا بایستد و به جیل میگوید که دنبال کریس و شوا میگردد.جیل به او میگوید که مدتی پیش آن دو به دنبال آلبرت وسکر که در یک کشتی بسیار بزرگ است رفتند.جاش به جیل می گوید که هلیکوپتری منتظر اوست و او دارد به دنبال شوا میرود.جاش با بردن جیل با خود موافقت میکند و بعد از اینجا میروند.بعد جیل به جاش میگوید که باید به تاسیسات ارتباطی رفته تا به کریس بگویید که چگونه وسکر را میتوان از پا در آورد.در طول راه آن ها با تعداد بسیار زیادی ماجینی و B.O.W مواجه میشوند و از سلاج آنها علیه حودشان استفاده میکنند و در نهابت به تاسیسات میرسند.در اینجا جیل به کمک جاش با کریس تماس گرفته و به او می گوید که نوعی دارو میتواند وسکر را متوقف کند.سپس ارتباط قطع میشود و آن دو به پشت بام رفته اما Doug,خلبان B.S.A.A هنوز به آنجا نرسیده است و قبل از رسیدن او آن دو مورد هجوم تعداد زیادی ماجینی قرار گرفته و با آنها مقابله میکنند و در نهایت Doug میرسد.در این زمان جیل در اثر پرتاب و انفجار یک راکت لانچر به سویی پرتاب میشود.سپس جاش به جیل کمک میکند و او را به سمت هلیکوپتر میبرد ولی وقتی به هلیکوپتر میرسند متوجه میشود که Doug توسط همان فردی که جیل را با راکت لانچر هدف قرار داد کشته شده است.سپس جیل جلوی ماجینی دیگری را گرفته و در حالی که مانع نزدیک شدن آن میشود به ماجینی راکت لانچر دار شلیک میکند.سپس جاش هلیکوپتر را به پروزا در آورده و آنها از اینحا فرار میکنند و بعد با هم تصمیم میگیرند تا به کمک کریس و شوا که در حال مبارزه با وسکر است رفته و همین کار را هم میکنند.
نکات

1.حاش همچنین در مرسناریز بازی Resident Evil 5: Gold Edition قابل بازی است.

2.در اصل قرار بود جاش در تاسیسات نفتی بمیرد و شوا به جای او قایق را براند و از آنجا فرار کنند اما به خاطر سیستم co-op بازی سازندگان تصمیم گرفتند تا جاش را به عنوان راننده ی قایق قرار دهند تا هر دوی کریس و شوا در این قسمت همزمان قابل بازی باشند.

3.صدا پیشه ی او همچنین حرکات مربوط به Ndesu را انجام داده است.

4.او تنها کاراکتر مرسناریز است که با راکت لانچر بازی را شروع میکند.

5.شاتگان جاش میتواند ماجینی های معمولی را از هر فاصله ای بکشد.

6.در بازی اصلی اگر شما در جال مرگ باشید و در حالی که پارتنری که توسط هوش مصنوعی کنترل میشود دور باشد جاش شما را نجات خواهد داد ولی در صورتی که توسط یک دشمن گرفته شده باشید او به شما کمکی نخواهد کرد.







Dave Johnson

مشخصات

تاریخ تولد:1982
تاریخ مرگ:مارس 2009
نژاد:سفید پوست
جنسیت:مذکر
قد:180 سانتی متر
وزن:77 کیلوگرم
شغل:تک تیر انداز B.S.A.A(شعبه ی غربی آفریقا)
وضعیت:مرده
صدا پیشه:Reuben Langdon
حرکات اکشن:TJ Storm
دیو جانسون یکی از اعضای شعبه ی B.S.A.A در غرب آفریقا میباشد.همچنین او یکی از اعضای تیم دلتا در عملیات Kijuju بود.
بیوگرافی

برای اولین بار ما او را هنگامی که کریس و شوا را که محاصره ی ماجینی های موتور سوار شده بودند و او با تفنگ دوربین دار خود به آنها کمک میکند میبینیم.

پس از آن ما او را در حالی که یک HUMVEE با دو میشین گان در پشت ماشین میبینیم که آن دو سلاح توسط کریس و شوا در طی فرار از دست ماجینی های موتور سوار و رسیدن به محل قرارشان با تیم دلتا استفاده کردند و تعداد زیادی از ماجینی ها را نابود کردند.سپس به محل قرار با تیم دلتا که تقریبا نابود شده و تنها Josh Stone ازش باقی مونده میرسن.سپس در این محل صداها و تکان های عجیبی را احساس میکنند و سپس آنها پیدا شده و از شانس بد دیو که جلوتر بود ناگهان Ndesu ظاهر میشود ولی دیو قبل از اینکه عکس العملی نشان دهد Ndesu پایش را روی او گزاشته و او را له کرده و کشت.
نکات

1.او شخصیتی شوخ طبع و وفادار داشته و در بین افراد گروه به جز جاش برجسته بوده است.

2.سلاح دوربین داری که او در چپتر 1-2 استفاده کرد Heckler & Koch PSG-1 بود.








Dan DeChant

Captain DeChant



تاریخ تولد:1956
تاریخ فوت:2009
ملیت:قفقاز
جنسیت:مرد
قد:185 سانتی متر
وزن:89 کیلوگرم
شغل،پست:کاپیتان تیم آلفای BSAA شعبه ی غربی آفریقا
وضعیت:مرحوم
صداپیشگان:داگلاس ری-جیم سونزرو
کاپیتان دن دیچنت فرمانده تیم الفای BSAA شعبه ی غرب آفریقا بود.
تیم برای پشتیبانی یکی از اعضای BSAA به نام "کریس ردفیلد" رسید و آنها موظف بودند که با "ریکاردو ایروینگ" که یک قاچاقچی اسلحه بود،ملاقات کنند.ملاقات اونطوری که میخواستن پیش نرفت و در این زمان ایروینگ یک B.O.W را به طرف آنها رها کرد تا آنهارا بکشد.دن دیچنت به "کرک ماتیسون"(پشتیبان هوایی تیم آلفا) خبرکرد تا به آنها کمک کند.اون گزارش کرد که یه هیولا بهشون حمله کرده ولی توانایی نداشت بیشتر از اون چیزی بگه.
کریس و شوا تماس رادیویی رو شنیدند و به محل قرار رفتند.اونجا اونا دی چنت رو به طور آشفته ای مجروح دیدن.اون بهشون گفت که ایروینگ خائن از آب دراومد و بعد کریس دیسک حاوی اطلاعات مربوطه رو قبل از اینکه اون بمیره ازش گرفت.
[تصویر:  re-fan-logo.png]
بهترین انجمن در زمینه بازی Resident Evil
پاسخ



پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان