۱۴۰۱/۲/۲۴، ۱۲:۲۷ عصر
سرگذشت رزیدنت اویل
سال 1960
مهندس مایکل وارنر کارش رو از شرکت برق شهر راکون آغاز کرد ، پنجمین نفر از خانواده ی آشفورد ، ادوارد اشفورد تحقیق خودش
رو آغاز کرد که بعد ها به عنوان پدر بزرگ ویروس شناخته شد
سال 1962
اوزول .ی اسپنسر ، معمار جرج تروور برای طراحی و ساخت یک عمارت دنج در حومه ی شهر راکون داوطلب شد.
سال 1966
دسامبر
اوزول. ی اسپنسر ، جیمز مارکوس و ادوارد آشفورد رسما به عنوان اجداد ویروسی که از ساختمال آلی DNA ساخته شده بودند ، شناخته شدند.
سال 1967
نوامبر
ساخت عمارت و امکانات آزمایشگاهی در کوهستان آرکلای به اتمام رسید
ویروس ابتدا بر روی جسیکا و لیزا تروور آزمایش شد که آزمایش بر روی بدن جسیکا ناموفق بود و اونو از بین برد ، اما ویروس خودش رو در بدن لیزا نشون میده ، به همین جهت ، لیزا از نزدیک تحت نظارت قرار میگیره. جرج تروور برای آزمایش انتخاب میشه اما به دلیل اطلاعاتش از تسهیلات عمارت اون رو از میان برمیدارن.
سال 1968
بعد از ساخت و ساز شهر راکون در اروپا حمل و نقل عمومی آغاز میشه . اسپنسر با کمک مارکوس و ادوارد آشفورد شرکت داروسازی به نام آمبرلا رو پیدا میکنه . این شرکت ماسک خوبی برای مخفی کردن عملیات تحقیقاتیشون به حساب میاد
جولای
ادوارد آشفورد ، یکی از اجداد ویروس میمیره. پسرش الکساندر آشفورد به عنوان رئیس خانواده ی آشفورد انتخاب میشه
آگوست
قسمت آموزشی شرکت آمبرلا واقع در کوهستان آرکلای مارکوس رو به عنوان مدیر منصبو کرد.
1969
فوریه
الکساندر آشفورد شروع به طراحی یک مرکز در قطب جنوب کرد . اون برای اجرای پروژه ای به نام کد :" ورونیکا " برنامه های مخفیانه ای برای ساختن یک آزمایشگاه زیرزمینی ترتیب میده .
نوامبر
امکانات پژوهشی آمبرلا در قطب جنوب به پایان رسید .
1971
پروژه ی کد : "ورونیکا" با موفقیت به پایان رسید . دوقلو های آشفورد با نام های آلفرد و آلکسیا به دنیا آمدند.
1977
آلبرت وسکر و ویلیام بیرکین برای مرکز تحقیقاتی آموزشی آمبرلا به عنوان مدیران آینده نگر انتخاب شدند.
1978
ژانویه
مارکوس با موفقیت ویروس T رو پرورش داد.
جولای
بسته شدن مرکز تحقیقاتی در کوهای آرکلای قطعی شد . بیرکین و وسکر ویروس T رو برای تحقیقات بیشتر از اونجا انتقال دادند ، مارکوس تحقیقات خودش رو در همون مرکز آموزشی بسته ادامه داد .
1981
جولای
با اینکه آلکسیا آشفورد فقط ده سال سن داشت ، از یک دانشگاه معتبر فارق التحصیل شد . بیرکین به الکسیا به عنوان یک رقیب نگاه میکرد .
1982
آلکسیا ویروس T- ورونیکا رو به پدرش الکساندر تزریق میکنه اما با شکست در آزمایش مواجه میشه.
1983
دسامبر
وسکر تحقیقات ثانویه ی ویروس T رو ارائه میکنه . اون تحقیقات اسپنسر رو ادامه میده . آلکسیا به خودش ویروس T- ورونیکا رو تزریق میکنه و به پانزده سال خواب سرد فرو میره . برای محرمانه موندن این طرح ، شایع شد که اون در اثر قرار گرفتن در معرض ویروس به صورت اتفاقی کشته شد .
1987
مایکل وارن (Michael Warren) شهردار نیویورک می شود .
1988
وسکر به دستور اسپنسر دکتر مارکوس را به قتل می رساند . به سرپرستی "ویلیام بیرک"ن برنامه گسترش پروژه "ویروس T" برای ایجاد سلاح بیولوژیکی Tyrant آغاز می شود . آمبرلا کار بر روی پروژه “Nemesis” را در ششمین مجتمع تحقیقاتی اش در اروپا آغاز می کند .
1991
آمبرلا کار بر روی ساخت یک آزمایشگاه زیرزمینی در زیر شهر راکون (Raccon City) را آغاز می نماید . اسپنسر با پروژه G-Virus ویلیام بیرکن موافقت می نماید و کار بر روی آن آغاز می گردد . در همین حال وسکر به بخش اطلاعات انتقال داده می شود .
1992
آمبرلا با پرداخت اعانه در بازسازی City Hall و تاسیس بیمارستان عمومی شهر همکاری می نماید . مجسمه ای از قامت "مایکل وارن" در City Hall شهر ساخته شد .
1993
رئیس پلیس شهر راکون با شرکت آمبرلا وارد مذاکره می شود . بیرکن به آزمایشگاه زیرزمینی شهر راکون انتقال می یابد ، دیدارهای پنهانی با رئیس پلیس "آیرون" آغاز می شود .
آلفرد آشفورد از دانشگاهش در لندن فارغ التحصیل می شود و عهده دار سرپرستی تاسیسات در قطب جنوب می شود . او پس از گرفتن ترفیعات مختلف ، عضو هیئت رئیسه آمبرلا و سرپرست جزیره راکفورد می شود .
(دسامبر )
یک مجموعه تاسیسات آموزشی برای اعضای واحد "ضد سلاح های بیولوژیکی" ساخته می شود .
1994
"جان (John)" از آزمایشگاه شیکاگو به عنوان زیردست "ویلیام بیرکن" به کار گرفته می شود . آلفرد اقدام به تاسیس یک عمارت شخصی و یک زندان در جزیره راکفورد می کند .
1996
تیم "استارز S.T.A.R.S" اداره پلیس شهر راکون ، به سرپرستی وسکر تشکیل می شود . "هانک (HUNK)" (که بعدا وارد واحد ویژه آمبرلا شد) در جزیره راکفورد تحت آموزش های رزمی و نظامی قرار می گیرد .
1998
( ماه مِی )
فردی مرموز مشابه دکتر مارکوس در تاسیسات آموزشی دیده می شود . ترشحات ویروسی گسترده ای در عمارت "آرک لِی Arklay" دیده می شود .در همین حال آزمایشگاه تحقیقات به کلی نابود شده است . Cerberus ( سگ حاوی ویروس T ) اولین قربانی خود را می گیرد : زن جوان 20 ساله ای که بدنش تکه تکه شده است پیدا می شود .
( ماه ژوئن )
گزارشاتی از دیده شدن Cerberus در مجله شهر راکون درج می شود .
(ماه جولای )
دو گروه تجسس به تاسیسات آموزشی فرستاده شدند . گروه اول توسط سلاح های بیولوژیکی در بدو ورود از بین رفتند . آمار گمشدگان و گشته شده گان در کوهستان "آرک لِی Arklay" رو به افزایش است . گروه "براوو Bravo" برای تجسس فرستاده می شود .
موتور هلکوپتر تیم "براوو" به دلیل نامعلومی دچار اشکال می شود و آنها مجبور به فرود اضطراری در کوهستان "آرک لِی" می شوند . آنها توسط دانش نجومی راه خود را به سوی تاسیسات آموزشی پیش می روند که بعدا نابود می شود .
پس از قطع ارتباط با تیم "براوو" تیم "آلفا" برای جستجوی آنها فرستاده می شود . واقعه در عمارت رخ می دهد . "انریکو" رهبر تیم "براوو" پس از پی بردن به هویت واقعی "آلبرت وسکر" توسط وی به قتل می رسد . با پخش ویروس ، عمارت و آزمایشگاه به کلی نابود می شوند . چهار عضو تیم "آلفا" و یک عضو تیم "براوو" از حادثه جان سالم بدر می برند .
نجات یافتگان :
کرس رِد فیلد (Chris Redfield )
جیل وانتاین (Jill Valentine )
بری بردون (Barry Burton )
برَد ویکرز (Brad Vickers )
ربکا چمبرز (Rebecca Chambers )
"وسکر" قبل از نابودی تاسیسات تحقیقاتی "آرک لِی" از آنجا می گریزد .
( ماه آگوست )
عضو سابق تیم "استارز" کرس ردفیلد پس از اطلاع از وجود "ویروس G" برای تحقیات درباره آمبرلا عازم اروپا می شود .
( ماه سپتامبر )
به واسطه موش های آلوده ، ویروس در تمام شهر پخش شده است . به واسطه شیوع شدید نوعی آدمخواری در شهر اعلان خطر می شود . بیرکین کار خود بر روی "ویروس G" را به پایان می رساند . یک حمله دسته جمعی زامبی ها به مرکز پلیس شهر روی می دهد .
مرکز پلیس بواسطه این حمله نابود می شود ، و رئیس "آیرن" دچار حالت دیوانگی می شود . شهردار "وارِن" از شهر فرار می کند اما دخترش را جا می گذارد . U.B.C.S ( سرویس مقابله با تهدیدات زیستی شرکت آمبرلا ) برای عملیات نجات وارد شهر می شود .
افسر تازه کار پلیس (لئون اس کندی Leon S.Kennedy ) همزمان با ( کلر ردفیلد Claire Redfield ) وارد شهر می شود .
آمبرلا سلاح بیولوژیکی Nemesis ( به معنی الهه انتقام ) از نوع T را برای نابودی عضو سابق گروه "استارز" جیل والنتاین وارد شهر می کند . آمبرلا همچنین چندین Tyrant را در شهر رها می کند .
"لئون" و "کلر" به همراه دختر "ویلیام و آنِت بیرکن" ، "شری Sherry" از شهر فرار می کنند . با رسیدن ارتش ایالات متحده شهر تحت قوانین حکومت نظامی قرار می گیرد ، بازماندگان U.B.C.S توسط ناظر آمبرلا ( نیکولای Nicholai Ginovaef ) مورد بهره برداری قرار گرفته و یکی پس از دیگری کشته می شوند .
"ایدا وونگ Ada Wong" و "هانک HUNK" هر کدام نمونه ای از "ویروس G" را بدست می آورند . آزمایشگاه زیرزمینی به کلی نابود می شود .
( ماه اکتبر )
دولت ایالات متحده برای خاتمه یافتن تهدید ویروس تصمیم به نابودی شهر توسط اصابت موشک می گیرد .
( ماه دسامبر )
" کلر " به آزمایشگاه پاریس نفوذ می کند تا از این طریق دستگیر و به زندانی در جزیره راکفورد منتقل شود . وسکر توسط گروه شخصی خودش به جزیره حمله می کند و ویروس T را در همه جا پخش می کند . " کلر " از زندان می گریزد و نامه ای به لئون می فرستد ، محل او توسط کرس ردیابی و شناسایی می شود .
جیل والنتاین از شهر راکون فرار می کند و به آپارتمان "کرس" می رود ، اما او آنجا را قبلا به قصذد جزیره راکفورد ترک کرده است . آلفرد آشفورد از جزیره فرار می کند . " کرس " وارد جزیره می شود و با وسکر روبرو می شود . آلکسیا آشفرد از خواب مصنوعی در پایگاه واقع در قطب جنوب بیدار می شود . آلفرد کمی پس از آن میمیرد .
" کلر و کرس " در پایگاه قطب جنوب یکدیگر را پیدا می کنند و به کمک همدیگر آلکسیا را نابود می کنند . آنها سپس قبل از نابودی پایگاه از آنجا فرار می کنند .
2002
"جک کروزر Jack Krauser " صحنه مرگ خود را شبیه سازی می کند و سپس وارد تشکیلات مخفی وسکر می شود .
2003
( ماه فوریه )
" کرس " و جیل با یکدیگر برای نابودی تاسیسات تحقیقاتی آمبرلا در قفقاز وارد عمل می شوند . آنها با موفقیت توانستند سلاح بیولوژیکی جدید با نام T-A.L.O.S را نابود کنند .
2004
دختر رئیس جمهور ایالات متحده "اشلی گراهام Ashley Graham" توسط یک گروه مذهبی به نام "لاس الیمیندوس" دزدیده می شود ( عملیات توسط کروزر برنامه ریزی شده بود ) . لئون اس.کندی قرار بود در بخش سرویس اطلاعاتی اشلی فعالیت کند ، اما در عوض برای پیدا کردن او مامور شد .
"لئون کندی " مورد تزریق انگل "لاس پلاگاس" توسط "لاس الیمیندوس" قرار می گیرد . بعد از آن او و اشلی که توسط همان نوع انگل آلوده شده بود ، در یک کلیسا مخفی می شوند . پس از فرار از دهکده ، او و اشلی مجبور به پیدا کردن مخفی گاهی در قصر قدیمی می شوند ، اما اشلی دوباره دزدیده می شود . اینبار او توسط "کروزر" به جزیره ای متروکه که تحت فرماندهی "رامون سالازار" {هشمین ارباب در خاندان سالازار} بود ، برده می شود . لئون با سالازار روبرو شده و او را نابود می سازد .
لئون برای پیدا کردن اشلی به جزیره می رود و آنجا پس از مواجه با کروزر و "آزموند سادلر" رهبر فرقه "لاس الیمیندوس" آنها را نابود می سازد . لئون و اشلی از تاسیسات موجود در جزیره برای از بین بردن انگل استفاده می کنند .
"ایدا وونگ" یک نمونه از انگل " لاس پلاگاس " را از لئون می دزدد .
لئون و اشلی با جت اسکی از جزیره فرار می کنند .
به دنبال نابودی شهر "راکون"، شرکت "آمبرلا" به خاطر درگیر بودن در آن واقعه به شدت مورد هجوم کیفرخواست دادگاه های متعددی قرار گرفت، اما سازمان دیگری نیز بود که حتی شدیدتر از انفجار اتمی آن واقعه مورد هجوم قرار گرفت : "کنسرسیوم جهانی دارو"، سازمانی شامل شرکت های داروسازی از سراسر جهان.
توسعه ی آزمایش سلاح های بیو-اورگانیک (B.O.W.) توسط "آمبرلا" به همراه فروش آن سلاح ها در بازار سیاه باعث سوءظن مردم در باره ی "کنسرسیوم جهانی دارو" شد، و همچنین حقیقت این امر که "آمبرلا" جزء مقامات اجرایی بود و صرفاً بدگمانی ها را بیشتر می کرد.
اگر کارها به همین نقطه ختم شده بودند احتمالاً کنسرسیوم تنها با لکه دار شدن شهرتش از این قائله گریخته بود. اما در جهان امروز، دارو بخش جدایی ناپذیر تقریباً تمام امور پزشکی است. همچنین وقتی موضوع این باشد که کدام دارو قابل اعتماد یا غیر قابل اعتماد است عموم مردم کاملاً به مسائل مطلع هستند. اگر مردم اعتمادشان را نسبت به شرکت داروسازی ای که مسئول تولید داروهای بخصوصی می باشد، از دست بدهند، آنگاه این امر می تواند به سرعت باعث ورشکسته شدن شرکت مذکور گردد.
هنگامی که مدعیان مدارکی ارائه کردند که بسیاری از شرکت های داروسازی دیگر را متهم می کرد، "آمبرلا" در واقع باعث شد اوضاع کنسرسیوم به شرایط وخیم تری کشیده شود.
مدعیان نشان دادند که "آمبرلا" تکنیک ها و داروهایی که توسط شرکت های دیگر ایجاد شده بودند را برای تحقیقات بر روی سلاح های بیولوژیکی خود به کار گرفته بودند. آنها با هرکدام از شرکتهای مربوطه قرارداد تولید بخشی از دارو را بسته بودند بطوری که دنبال کردن ردپای محصول نهایی ای که ساخته می شد غیر ممکن بود. شرکت های مسئول نیز سهواً در تولید سلاح های بیولوژیکی همکاری کردند.
تا نهایتاً در جریان این تولیدات، کنسرسیوم کیفرخواهان را مشکل خود "آمبرلا" دانست، در حالی که خود نیز گریبان گیر این مشکل شده بود.
شرکت هایی که به نوعی به "آمبرلا" متصل بودند بزودی با احتمال سهیم شدنشان در مرگ هزاران انسان بی گناه مواجه شدند و اگر "آمبرلا" بازنده ی دادگاه می شد آنها هم ورشکست می شدند. حتی اگر "آمبرلا" بیگناه قلمداد می شد، تبلیغات منفی نه تنها برای بازار فروش فاجه بار میشد، بلکه دولت های جهانی نیز مجوز فروش محصولاتشان را باطل می کردند.
نداشتن مجوز فروش محصولات در سراسر دنیا بطور موثری به تجارتشان صدمه وارد می کرد.
شرکت های دارویی متوجه شدند که هیچ چاره ای نداشتند جز اینکه اقدامات شدیدی در جهت مواجهه با دورنمای تیره شان اتخاذ کنند.
کنسریوم تصمیم گرفت که با مراجع قانونی معامله ای کند. آنها مایل بودند تمام تلاششان را در پرونده ی علیه "آمبرلا" به کار بندند حتی اگر ملزم به تسلیم اسناد داخلی شرکت می شدند. مراجع قانونی که شدیداً مایل به دیدن سقوط "آمبرلا" بودند با همکاری شرکت های کنسرسیوم موافقت کردند، ولی در عوض به پیگیری قانونی علیه آنها نمی پرداختند.
در سال 2003 "آمبرلا" در تمامی اتهامات گناهکار شناخته شد. و با سقوطش به شایعات ننگینی که صنعت داروسازی را به زانو درآورده بودند خاتمه داده شد.
اما تعطیلی شرکت "آمبرلا" موقعیت پیش بینی نشده ای ایجاد کرد.
سلاح های بیولوژیکی (B.O.W.) یکی یکی در دستان تروریست ها، جنگجویان پارتیزانی و دولت های ناپایدار مشاهده شد. خیلی زود خطر B.O.W. ها در سراسر دنیا حس شد.
"کنسرسیوم جهانی دارو" که با یک بحران "آمبرلا" گونه مواجه شده بود، دانست که باید به سرعت وارد عمل شود. و از آن زمان بود که "اتحاد ارزیابی امنیت بیوتروریزم" (BSAA) برای مبارزه با تحدیدات B.O.W ها تشکیل شد.
در ابتدا فقط یازده فرد برگزیده در بنیان گذاری BSAA همکاری کردند. کار آنها در حد مشاهده ی ارتش ها و خدمت در یگان های پلیس به هدف ضد بیوتروریزم جریان داشت. متأسفانه مشکل بیوتروریزم دنیا خیلی بزرگتر از چیزی بود که انتظار می رفت، و از آن رو به یک سری اقدامات جدید برای حل مشکلات جدید نیاز بود.
در نهایت نظر به ایجاد تیمی داده شد که می توانست فوراً به تحدیدات عکس العمل نشان دهد، اما BSAA هنوز یک سازمان شخصی غیر نظامی بود. آنها نمی توانستند در ملل سلطنتی فعالیت کنند، بدین رو قادر به تحقیق و تجسس، دستگیری عوامل مجرم یا حتی توصل به زور، هنگامی که شرایط حکم می کرد، نبودند. در آن زمان واضح بود که تحدید بیوتروریزم مشکل تمام دنیا بود و باید کاری صورت می گرفت.
از آن پس BSAA دوباره ولی این بار تحت اختیار قانونی سازمان ملل متحد تأسیس شد.
اعضای رسمی سازمان ملل، BSAA را به عنوان نیروی ویژه ی تحت کنترل سازمان پذیرفتند.
حقیقت امر آن بود که فقط 70 درصد اعضای رسمی با فعالیت BSAA در خاکشان موافقت کردند، و باقی اعضا صرفاً تحت شرایط خاصی به BSAA اجازه ی فعالیت دادند.
اینگونه بود که BSAA به شکل کنونی در آمد.
مرکز فرماندهی BSAA در انگلستان واقع شده بود، اما جزئیات دیگری از موقعیت دقیق آن در میان عامه مردم منتشر نشده بود. از آنجا که تیم BSAA باید قادر به اعزام به موقعیت در مدت 12 ساعت می بود، گمان می رفت که این تیم در نزدیکی یک فرودگاه یا فرودگاه نظامی واقع شده است. بعضی منابع ادعا کردند که BSAA تحت اختیار قانونی آنها در منطقه و در زیر زمین پایگاه هایی داشته است.
در زیر لیستی از مناطق تحت حاکمیت قضایی شعب BSAA آمده است:
مرکز فرماندهی اروپایی : اروپا و روسیه غربی
شعبه خاور میانه : خاور میانه و قسمتی از آفریقا
شعبه آمریکای شمالی : تمام قاره آمریکای شمالی ("کریس ردفیلد" در اینجا مستقر است)
شعبه آمریکای جنوبی : تمام قاره آمریکای جنوبی
شعبه آفریقای غربی : قسمت غربی قاره ی آفریقا ("شوا آلومار" در اینجا مستقر است)
شعبه آفریقای شرقی : قسمت شرقی قاره آفریقا
شعبه خاور دور : روسیه شرقی و کشور های شرق هند
شعبه اقیانوسیه : استرالیا، مرکز فعالیت های اقیانوسیه می باشد
(قطب جنوب، جایی که پایگاه قطبی "آمبرلا"، در دورترین نقطه از حاکمیت قضایی شعبه ی اقیانوسیه قرار دارد)
هر شعبه ی BSAA تعداد قابل توجهی نیرو در تیمهای تاکتیکی داشت که بیشتر آنها از نیروهای ویژه ی پلیسی و نظامی سراسر دنیا آمده بودند.
ستاد پشتیبانی تیمها نیز کاملاً وسیع و جامع بود، و اساساً از سازمانهای دولتی کشورهای مختلفی گردآوری شده بود. گروه های بسیاری از متخصصان در میان ستاد بودند که وظیفه ی پشتیبانی تکنیکی ، پزشکی، فیزیکی و روانی تیمها را بر عهده داشتند.
تیمهای اعزامی BSAA به دو گروه تقسیم شده بودند.
اولین گروه، "گردان عملیات ویژه" (SOU) بود. SOU متضمّن نفوذ به منطقه، درگیری در رزم و رام کردن متجاوزان شدند. تیمها معمولاً شامل 12 نفر عضو و هر تیم به سه جوخه ی چهار نفره تقسیم شده بود.
یک ویژگی ممتاز SOU انعطاف پذیری پرسنل آن در طی عملیات است. به منظور مطابق شدن با مقیاس یک عملیات، جوخه های تیم های دیگر نیز بر اساس برنامه های معینی به برخی گروه ها اضافه می شدند. به عنوان مثال در یک عملیات گروهی 70 نفر از برگزیده شدگان، با یکدیگر کار می کردند.
"دَن دِشانت" هم اکنون رهبر تیم آلفای این عملیات می باشد. تیم متشکل از اعضای استاندارد تیم خود او به همراه جوخه هایی از تیم های دیگر می باشد. (اصطلاح "تیم آلفا" فقط در این عملیات استفاده خواهد شد.)
گزارش ها نشان می دهند، به دلیل اینکه B.O.W. های ناشناس جدیدی وارد ماجرا شده اند، ممکن است متدهای تیم های تاکتیکی برای برخورد با آنها کم تأثیر باشند، و باید تدابیری در جهت تقویت نقات قوت تیم که باعث افزایش کارایی آنها می شوند، اتخاذ شود.
یکی دیگر از بخش های کلیدی BSAA، "مأمور عملیاتی ویژه" (SOA) می باشد. معمولاً با عنوان "مأمور" شناخته می شوند و بر خلاف SOU، مأموران به تنهایی کار می کنند. مأموران بطور عمده درگیر فعالیت های جاسوسی و تجسسی هستند و در حقیقت چشمها و گوشهای BSAA تلقی می شوند. در طی عملیات های معینی ممکن است نفوذ به جبهه ی دشمن برای تیم های اعزامی مشکل شود، بنابراین انجام ادامه ی مأموریت بر عهده ی مأموران خواهد بود.
در طی اینچنین مأموریت هایی، یک گروه ساده ی دو نفره، برای انجام مأموریت مورد نیاز است.
بعضی وقت ها مأموران باید ورای قلمرو قضایی یک شعبه ی BSAA حرکت کنند تا مأموریتشان را انجام دهند. بیشتر آنها به نقاطی که در آنها فعالیت های غیر قانونی انجام می شود فرستاده شده اند. در این مأموریت مأمور "کریس ردفیلد" نقش خود را ایفا می کند.
مأمورهایی که به تنهایی کار می کنند استعداد بالایی دارند و در رتبه ی بالاتری نسبت به اعضای SOU قرار دارند. با این حال این توانایی ها و قدرت مأموران نیست که سبب تمایز مأموران می شود بلکه به خاطر استعداد و وضعیت روانی شان در تصمیم گیری های سخت و اداره ی شرایط بحرانی است. در واقع ممکن است یک عضو SOU در مهارت های طبیعی بر یک مأمور برتری یابد.
BSAA یک سازمان عمومی با عوامل بین المللی است، ولی با توجه به طبیعت هر سازمان که نیاز به منابع مالی دارد، باید این حقیقت را دانست که بیشتر منابع مالی این سازمان را "کنسرسیوم جهانی دارو" تأمین می کند.
در حالی که این رابطه هدف بسیاری از انتقاد ها قرار گرفته است، تأمین بودجه ی کنسرسیوم ، بار مالی را از دوش کشورهای مشارکتی برداشته است، و نیز، هرگونه انگیزه ای برای تغییر اوضاع و وارد آمدن هزینه های ناخواسته. برای کنسرسیوم، تأمین منابع مالی شان به اندازه ی نیاز به ایجاد روابط وسیع صنعتی اهمیت دارد. تا به اینجا این همکاری برای تمامی طرف های مشارکت، سودمند بوده است.
در کلام آخر، یازده عضوی که از ابتدا عضو BSAA بودند، در سازمان از اعتبار و احترام بالایی برخوردارند، و با نام "یازده عضو اصلی" (Original Eleven) شناخته می شوند. این نام از عنوان "هفت فضانورد اصلی" پروژه ی عطارد گرفته شده است.
در لیست زیر مطالب شناخته شده ای در مورد انگل لاس پگاس نوشته شده :
اگر چه به تازگی کشف شده ، اما این انگل نسل ها در زیر قلعه ی خانواده ی رامون سالازار پنهان شده بود.
انگل خودش رو به سیستم عصبی انسان متصل میکنه . انسانهای آلوده به این انگل کنترل همه ی دانسته ها و کنترل اعمالشون رو از دست میدن و تماما تحت کنترل فرد آلوده به ویروس پلاگا در میایند. تحت حالت فرمان میزبان این انگل امکان نداره که بتونه خودش تصمیم بگیره یا فکر کنه ، اما اونها هنوز هم خصوصیات انسانیشون رو حفظ میکنن مثل سطح هوش ، درک و برقراری ارتباط با یکدیگر. اونها همچنین در مقابل دشمنان خودشون به طرز شگفت آوری بامهارت هستند .
لئون اس کندی در گزارش خود برخوردش را با این انسانهای مبتلا به انگل رو شرح داده . در گزارش از اونها به عنوان گاندوس یاد شده.
حضور لاس پگاس در این ماموریت کاملا تایید شد . در حال حاضر معلوم نیست که چطور انگل های کشف شده در اروپا ، در حال حاظر در آفریقا حظور داره. قاچاقچی معروف سلاح های بیولوژیکی "ریکاردو ایروینگ" رو برای سوال در مورد این ماده بازخواست کردند.
این اطلاعات توسط تیم آلفا BSAA بدست آمد. گزارش اونها نشان داد که در نمونه ی لاس پگاسی که از اروپا بدست اومده دستخوش یک نوع هردوزیستی و اصلاح ژنتیکی شده که یک سلاح بیولوزیکی خطرناک محسوب میشه.
این بار محققان لاس پگاس رو به دو دسته تقسیم کردند که دسته ی دوم "پگاس 2 " نام دارد. حضور پگاس 2 در گزارشی که توسط اینتل ارائه شده در آفریقا تایید شده.
پگاس 2 نسبت به نوع اولیه تفاوت های خیلی زیادی داره.
لاس پگاسی که در اروپا کشف شد فقط در موقعی که انگل هنوز یک تخم بود به بدن تزریق میشد و در بدن میزبان رشد میکرد و سپس کنترل سیستم عصبی انسان رو بدست میگرفت.
اما انتقال پگاس 2 به این صورت نیست و اونها یک انگل کاملا بالغ رو به زور به دهان فرد دیگه منتقل میکردند. نتیجه ی مشاهده شده از این نوع روش عفونت و تشنج و اسپاسم شدید عضلانی غیر قابل کنترل بدن هست.
همچنین انگل لاس پگاس برای اینکه انسان رو کاملا تحت فرمان خودش در بیاره حدودا چند روز طول میکشید ، اما پگاس 2 این محدودیت زمانی رو نداره برای همین سلاح بسیار کارآمد تری به حساب میاد.
ایستگاه BSAA عفونت های از این قبیل رو در حال حاظر در منطقه شاهد بوده.
در نوع 2 میزبانی که مبتلا میشه ، کمتر قابل کنترل هست . در صورتی که لاس پگاس اصلی کاملا قابل کنترل بود. با این حال زمان اثر بخشی انگل خیلی مهم تر از کنترلش هست.
توانایی های انسان مبتلا به نوع 2 کاملا مثل توانایی های انسان مبتلا به لاس پگاس است.
این طور به نظر میاد که به منظور گسترش سلاح های خودشون انگل رو تغییر شکل دادند به طوری که فرد مبتلا خود به خود مجبور بشه افراد دیگه رو آلومده کنه.
بنا به گزارش اینتل ، پگاس 2 به نام "ماجینی" در نمایندگی مجاز و فروش سلاح شناخته شده است. این کلمه در زبان محلی به معنای "روح شر" معروف است.
با اینکه نام پگاس 2 برای نام گذاری صحیح تره (به طور مثال 3 یا 4) ولی کسی این انگل رو به این نام نمیشناسه .
با این حال ، اینها تنها اطلاعاتیه که تا الآن به دست ما رسیده.
موضوع این پرونده ارائه دیدگاهی کلی از پیشینه "مامور BSAA – کرس ردفیلد" می باشد که کلیه این اطلاعات بصورت جداگانه از چندین منبع جمع آوری و در این پرونده نگاشته شده است . اطلاعات لیست شده زیر در عین حال که کامل نمی باشد ، همچنین نباید برای آنالیز روانی فرد مذکور مورد استفاده قرار گیرد .
"کرس ردفیلد (Chris Redfield)" ابتدا دوران خدمتش را در نیروی هوایی ارتش ایالات متحده شروع کرد . رفتارهای قابل تحسین و انظباطی وی باعث شد تا افسر مافوقش او را با جملات "تسلیم ناپذیر" ، "دارای قدرت از خودگذشتگی بسیار زیاد" و دارای درجه بالای "سازگاری با شرایط" توصیف نماید .
بدلیل همین خصوصیات راه برای ترقی "کرس (Chris)" باز شد اما همین خصوصیات نیز باعث شد تا "کرس" با مافوق هایش دچار اختلاف شود . وی بدلیل عدم برقراری تعادل بین این تفاوت ها ادامه خدمت در نیروی هوایی ایالات متحده را رها کرد . پس از جدایی از ارتش ، "کرس" به دلیل داشتن مهارت بالا در کار با اسلحه گرم و مبارزات تن به تن و همچنین قابلیت پرواز با هواپیماها با بال مثلثی و هلیکوپتر توسط نیروی ویژه شهر راکون ( S.T.A.R.S ) جذب شد . با پیوستن به واحد S.T.A.R.S ، "کرس" به عنوان مامور جلودار تیم آلفا انتخاب گردید . به عنوان مامور جلودار ، وظیفه وی جستجو و حفظ موقعیت ، جلوتر از افراد دیگر تیم بود . لازمه بودن در این وظیفه تنها تیرانداز و جنگنده ای خوب بودن نبود ، بلکه دارا بودن مهارت و دانش در استفاده از طیف وسیعی از سلاح های مختلف را می طلبید .
در اینجا بود که "کرس" برتری خودش را با نشان دادن قابلیت هایش در کنترل سلاح های سبک تا سلاح های سنگین و هماهنگی در استفاده به موقع از آنها در موقعیت های اجباری پیش آمده ، به اثبات رسانید . عملکرد "کرس" در S.T.A.R.S نمونه بود . اینگونه به نظر می رسید که وی بالاخره به جایگاه ویژه خود دست یافته است . اما دست روزگار سرنوشت دیگری را برای او به ارمغان آورده بود ، سرنوشتی نامعلوم در فصل دیگری از داستان زندگی او که در آن شب شوم جولای 1998 برایش آشکار گشت ...
تیم براوو گروه S.T.A.R.S بعد از دریافت گزارشی از گم شدن فردی در منظقه ای مجاور شهر راکون به آنجا اعزام شد ، اما بلافاصله ارتباط رادیویی با گروه قطع گشت . برای جستجو تیم آلفا از گروه S.T.A.R.S به محل اعزام گشت . کمی بعد از آن و هنگامی که هلیکوپتر آنها در محل مورد نظر فرود آمد ، آنها مورد حمله گروهی از سگ های حار و و وحشی قرار گرفتند ( سلاح بیولوژیکی معروف به Cerberus { نوعی سگ سه سر در اسطوره های یونانی } ) و مجبور شدند در امارتی در نزدیکی آنجا پناه بگیرند . امارتی که آنها وارد آن شدند در حقیقت چیزی نبود جز "مجتمع تحقیقاتی "آرک لی Arklay" که برای محصولات بیولوژیکی آمبرلا طراحی شده بود ، مجتمعی که آمبرلا سلاح های بیولوژیکی خود را در آن طراحی و آزمایشهای غیر قانونی خود را در آن دنبال می کرد . در اینجا بود که کرس و همکارش جیل والنتاین (Jill Valentine) مجبور به رویارویی و مبارزه با تعداد بیشماری از سلاح های بیولوژیکی آمبرلا شدند که این هم جزو بخشی از برنامه "ارزیابی تاکتیکی سلاح های بیولوژیکی" آمبرلا بود که توسط آلبرت وسکر (Albert Wesker) پیشنهاد و برنامه ریزی شده بود .
"وسکر" فرمانده گروه S.T.R.A.S بود و همینطور مافوق "کرس" و "جیل والنتاین" نیز به حساب می آمد . اگرچه تمام اعمال وی زیر نظر و دستور آمبرلا بود ، اما "وسکر" از مقام خودش در گروه برای سوء استفاده از "کرس" و "جیل" استفاده کرد . "وسکر" با نقشه از قبل تعیین شده ای چندین نوع سلاح بیولوژیکی را در امارت رها کرد تا در نهایت اطلاعات خاص مورد نظرش را بدست آورد . این حادثه غم انگیز در امارت به "حادثه امارت" معروف شد ، و با درگیری و نابودی سلاح بیولوژیکی معروف به Tyrant ( به معنی موجود ظالم و ستمگر ) توسط "جیل و کرس" و همچنین مرگ "وسکر" و نابودی آزمایشگاه زیرزمینی امارت به پایان رسید . پس از نجات از حادثه امارت ، "کرس" تلاش نمود تا مقامات را از فعالیتهای آمبرلا آگاه نماید ، اما تمام تلاش های وی بدلیل نفوذ بسیار زیاد آمبرلا بی نتیجه ماند .
پس از آنکه هشدارهای "کرس" نادیده گرفته شد و تلاش های او به سرانجام نرسید وی گزینه ای دیگر را پیش روی خود قرار داد و آن آگاه کردن دولت ایلات متحده از وضعیت موجود بود . هرچند این تلاش هم بی نتیجه ماند . "کرس" دریافت ، درگیری با چنین کمپانی بزرگی به تنهایی کار آسانی نخواهد بود و حتی احتمال دارد وی را سر به نیست نمایند ، اما در نهایت او انتخاب دیگری نداشت . بنابراین "کرس" تحقیقاتش را به تنهایی ادامه داد . او بدون اطلاع دادن به افراد خانواده اش برای ادامه تحقیقاتش به اروپا سفر نمود . "کرس" می خواست با پنهان نگه داشتن موضوع از خانواده اش پای آنها را به ماجرا باز نکند و آنها را اینگونه از خظرات این جریان دور نگه دارد ، اما ناخواسته یکی از اعضای خانواده اش وارد این جریان هولناک شد ...
هنگامی که "کلر ردفیلد (Claire Redfield)" نتوانست با برادرش "کرس" ارتباط برقرار کند ، برای پیدا کردن وی به شهر راکون رهسپار شد . به محض رسیدن به شهر ، او با شهری پر از وحشت ترس که ناشی از پخش شدن "ویروس T" بود مواجه شد . در آن شهر سراسر مرگ و اغتشاش ، کلر با "لئون اس کندی (Leon S. Kennedy)" آشنا شد و آنها به کمک یکدیگر توانستند از شهر راکون فرار کنند . پس از عبور از مهلکه شهر راکون ، کلر به پاریس رفت تا تحقیقاتش را پیرامون فعالیتهای آمبرلا در اروپا دنبال نماید ، اما در آنجا دستگیر گشته و به "جزیره راکفورد" منقل گشت . هنگامی که "کرس" از طریق "لئون" به ماجرای پیش آمده برای "کلر" مطلع شد ، برای رها ساختن خواهرش "کلر" به جزیره راکفورد رفت . در آنجا بود که "کرس" با حقایق تلخی روبرو شد .
* - 1 . S.T.A.R.S مخفف (The Raccoon Police Department's (Special Tactics And Rescue Serviceکه به معنی (سرویس تاکتیکهای ویژه و نجات) اداره پلیس شهر راکون می باشد .
وقتی "کلیر ردفیلد" (Claire Redfield) نتوانست با برادرش ارتباط برقرار کند، به شهر "راکون" سفر کرد تا او را پیدا کند. به محض ورودش به شهر، منطقه را لبریز از وحشت بوجود آمده توسط گسترش و شیوع "ویروس-T" یافت. در آن سرزمین مرگ و پریشانی، کلیر با "لیون اس. کِنِدی" (Leon S. Kennedy) ملاقات کرد و به همراه هم توانستند به زور راه خود را به بیرون شهر باز کنند. بعد از آن همه مشقت به پاریس پرواز کرد در مورد فعالیت های "آمبرلا" در اروپا تحقیق کند، ولی دستگیر شد و به جزیره ی "راکفورد" فرستاده شد. وقتی "کریس" به توسط لیون از اتفاقی که برای کلیر افتاده بود مطلع شد راهی جزیره ی راکفورد شد تا او را آزاد کند. در آنجا بود که کریس با حقایق ناگواری روبرو شد.
آمبرلا برای خود در قطب جنوب تأسیسات تحقیق و پژوهش داشت. "الکسیا اشفورد" (Alexia Ashford) هنوز زنده بود. ویروس جدید دیگری با نام "T-ورونیکا" به میان آمده بود. و شگفت آورتر از همه آنکه "آلبرت وسکر" هنوز زنده بود. افسر فرمانده ی سابق کریس، و کسی که پشت همه ی اتفاقات وحشتناک عمارت بود، به نحوی از ویرانی عمارت جان سالم به در برده بود. کریس بار دیگر ناخواسته به یکی از نقشه های وسکر وارد شده بود، و مجبور به روبرو شدن با کسی بود که به نظر می رسید سرنوشتش با او گره خورده بود. کریس براحتی مغلوب قدرت های غیر انسانی وسکر شد، اما آن روز شانس با کریس یار بود.
به دنبال آتش سوزی ای که جزیره را به کام خود کشید، کشمکش میان کریس و وسکر برای مدتی به تعویق افتاد. کریس که قوه ی تصمیم گیری اش بهتر شده بود فهمید جدا از هر بهای شخصی که پرداخت کند، آمبرلا باید سقوط می کرد. پیش برویم به سال 2003. کریس در ارتفاعات روسیه مشغول اسکی کردن است، همکارش "جیل والنتاین" (Jill Valentine) در کنار اوست. در این زمان، آمبرلا در تنگناهای مهلکی به سر می برد. در ادامه ی تخریب شهر راکون، شرکت تحت فشار شدیدی از سوی شاکیان و دادرسی ها قرار گرفت، و قیمت سهامشان سقوط کرد. مدت اندکی گذشت تا آمبرلا سقوط کرد. در این زمان بود که کریس از نقشه های آمبرلا برای ایجاد یک "B.O.W" جدید آگاه شد.
کریس و جیل اطلاعات بدست آورده بودند و به سمت "لابراتوار قفقاز" در راه بودند، جایی که برنامهی "T-A.L.O.S." محرمانه اجرا می شد. آنها می خواستند با یک یگان ضد بیوتروریزم وعده گاهی برای حمله به محل ترتیب دادند. زمانی نه چندان دور بعد از این واقعه، آمبرلای به ظاهر لمس ناپذیر، دیگر رسماً هویدا شده بود. بذری که آمبرلا پاشیده بود، همچنان مصیبت و فاجعه برای جهان درو می کرد. "B.O.W." ها نه تنها دیگر محدود به میدان مبارزه نمی شدند، بلکه در حملات تروریستی علیه مردم غیر نظامی بی گناه استفاده می شدند. در این زمان بود که کریس و جیل به "BSAA" ملحق شدند، گروهی که مختص نابود کردن سلاه های زیستی بودند.
هر دوی آنها با یکدیگر در مقابل جهان ایستادند، دو همکار که با مبارزات خود عدالت را در مورد بیوتروریزم به اجرا در آوردند. هیبت مه آلود آمبرلا از دور نمایان بود و آنها خیلی زود متوجه آن می شدند. هنگامی که کریس و جیل برای اطلاع از محل وسکر به موسس آمبرلا، "آزول ای. اسپنسر" (Ozwell E. Spencer) رجوع کردند، با منظره ی جسد موسس آمبرلا بر روی زمین، و پیکر خون آلود B]وسکر [/B]بالای سر او، مواجه شدند. این سومین برخورد کریس و وسکر بود. این بار این ملاقات به یک تراژدی تبدیل شد، همچنان که جیل، از آنجا که چاره ی دیگری نمی دید، برای متوقف کردن وسکر، خود را قربانی کرد. در آخرین تلاش، او به وسکر حمله کرد و خود را به همراه وسکر از پنجره به پایین صخره ها پرتاب کرد. BSAA برای یافتن جسد جیل سه ماه به تجسس مشغول بود، اما هرگز اثری از او یافت نشد.
بعد از سه ماه جستجوی بدون موفقیت،مرگ جیل والنتاین توسط BSAA رسماً اعلام شد. هیچ **** از قولی که کریس سر مزار جیل به او داد خبر ندارد، اما به دنبال مرگ او، کریس تلاشش را برای ریشه کن کردن تمام سلاح های بیو ارگانیک دوچندان کرد. در آغاز او در شعبه آمریکای شمالی BSAA مستقر شد، تحقیقات او خیلی زود او را به سرتاسر جهان کشاند. او درگیر بسیاری از عملیات هایی شد که خیلی زود او از هر عضو دیگر BSAA مأموریت های انجام شده ی بیشتری داشت. در طی یکی از تحقیقاتش، کریس از یک معامله ای در آفریقا، که مرتبط با شخصی با نام "ریکاردو ایروینگ" (Ricardo Irving) بود و در آینده ی نزدیک انجام می شد، آگاه شد. نام ایروینگ به تازگی در اغلب موارد مرتبط با قاچاق اسلحه های زیستی به چشم می خورد.
بعد از اطلاع شعبه آفریقایی BSAA از ایروینگ، کریس فوراً خواستار دریافت مجوز شرکت در عملیات دستگیری ایروینگ شد. بنا به دلایلی که در موردشات توضیح نمی داد، او مایل به شرکت در آن مأموریت بود. مشخص نیست که آیا او از افشای اطلاعات خودداری می کند یا نه. به عنوان یکی از محترم ترین مأموران BSAA، حضور او در این عملیات بطور چشمگیری احتمال موفقیت را افزایش می دهد، بنابراین این مجوز به او واگذار شد.
سال 1960
مهندس مایکل وارنر کارش رو از شرکت برق شهر راکون آغاز کرد ، پنجمین نفر از خانواده ی آشفورد ، ادوارد اشفورد تحقیق خودش
رو آغاز کرد که بعد ها به عنوان پدر بزرگ ویروس شناخته شد
سال 1962
اوزول .ی اسپنسر ، معمار جرج تروور برای طراحی و ساخت یک عمارت دنج در حومه ی شهر راکون داوطلب شد.
سال 1966
دسامبر
اوزول. ی اسپنسر ، جیمز مارکوس و ادوارد آشفورد رسما به عنوان اجداد ویروسی که از ساختمال آلی DNA ساخته شده بودند ، شناخته شدند.
سال 1967
نوامبر
ساخت عمارت و امکانات آزمایشگاهی در کوهستان آرکلای به اتمام رسید
ویروس ابتدا بر روی جسیکا و لیزا تروور آزمایش شد که آزمایش بر روی بدن جسیکا ناموفق بود و اونو از بین برد ، اما ویروس خودش رو در بدن لیزا نشون میده ، به همین جهت ، لیزا از نزدیک تحت نظارت قرار میگیره. جرج تروور برای آزمایش انتخاب میشه اما به دلیل اطلاعاتش از تسهیلات عمارت اون رو از میان برمیدارن.
سال 1968
بعد از ساخت و ساز شهر راکون در اروپا حمل و نقل عمومی آغاز میشه . اسپنسر با کمک مارکوس و ادوارد آشفورد شرکت داروسازی به نام آمبرلا رو پیدا میکنه . این شرکت ماسک خوبی برای مخفی کردن عملیات تحقیقاتیشون به حساب میاد
جولای
ادوارد آشفورد ، یکی از اجداد ویروس میمیره. پسرش الکساندر آشفورد به عنوان رئیس خانواده ی آشفورد انتخاب میشه
آگوست
قسمت آموزشی شرکت آمبرلا واقع در کوهستان آرکلای مارکوس رو به عنوان مدیر منصبو کرد.
1969
فوریه
الکساندر آشفورد شروع به طراحی یک مرکز در قطب جنوب کرد . اون برای اجرای پروژه ای به نام کد :" ورونیکا " برنامه های مخفیانه ای برای ساختن یک آزمایشگاه زیرزمینی ترتیب میده .
نوامبر
امکانات پژوهشی آمبرلا در قطب جنوب به پایان رسید .
1971
پروژه ی کد : "ورونیکا" با موفقیت به پایان رسید . دوقلو های آشفورد با نام های آلفرد و آلکسیا به دنیا آمدند.
1977
آلبرت وسکر و ویلیام بیرکین برای مرکز تحقیقاتی آموزشی آمبرلا به عنوان مدیران آینده نگر انتخاب شدند.
1978
ژانویه
مارکوس با موفقیت ویروس T رو پرورش داد.
جولای
بسته شدن مرکز تحقیقاتی در کوهای آرکلای قطعی شد . بیرکین و وسکر ویروس T رو برای تحقیقات بیشتر از اونجا انتقال دادند ، مارکوس تحقیقات خودش رو در همون مرکز آموزشی بسته ادامه داد .
1981
جولای
با اینکه آلکسیا آشفورد فقط ده سال سن داشت ، از یک دانشگاه معتبر فارق التحصیل شد . بیرکین به الکسیا به عنوان یک رقیب نگاه میکرد .
1982
آلکسیا ویروس T- ورونیکا رو به پدرش الکساندر تزریق میکنه اما با شکست در آزمایش مواجه میشه.
1983
دسامبر
وسکر تحقیقات ثانویه ی ویروس T رو ارائه میکنه . اون تحقیقات اسپنسر رو ادامه میده . آلکسیا به خودش ویروس T- ورونیکا رو تزریق میکنه و به پانزده سال خواب سرد فرو میره . برای محرمانه موندن این طرح ، شایع شد که اون در اثر قرار گرفتن در معرض ویروس به صورت اتفاقی کشته شد .
1987
مایکل وارن (Michael Warren) شهردار نیویورک می شود .
1988
وسکر به دستور اسپنسر دکتر مارکوس را به قتل می رساند . به سرپرستی "ویلیام بیرک"ن برنامه گسترش پروژه "ویروس T" برای ایجاد سلاح بیولوژیکی Tyrant آغاز می شود . آمبرلا کار بر روی پروژه “Nemesis” را در ششمین مجتمع تحقیقاتی اش در اروپا آغاز می کند .
1991
آمبرلا کار بر روی ساخت یک آزمایشگاه زیرزمینی در زیر شهر راکون (Raccon City) را آغاز می نماید . اسپنسر با پروژه G-Virus ویلیام بیرکن موافقت می نماید و کار بر روی آن آغاز می گردد . در همین حال وسکر به بخش اطلاعات انتقال داده می شود .
1992
آمبرلا با پرداخت اعانه در بازسازی City Hall و تاسیس بیمارستان عمومی شهر همکاری می نماید . مجسمه ای از قامت "مایکل وارن" در City Hall شهر ساخته شد .
1993
رئیس پلیس شهر راکون با شرکت آمبرلا وارد مذاکره می شود . بیرکن به آزمایشگاه زیرزمینی شهر راکون انتقال می یابد ، دیدارهای پنهانی با رئیس پلیس "آیرون" آغاز می شود .
آلفرد آشفورد از دانشگاهش در لندن فارغ التحصیل می شود و عهده دار سرپرستی تاسیسات در قطب جنوب می شود . او پس از گرفتن ترفیعات مختلف ، عضو هیئت رئیسه آمبرلا و سرپرست جزیره راکفورد می شود .
(دسامبر )
یک مجموعه تاسیسات آموزشی برای اعضای واحد "ضد سلاح های بیولوژیکی" ساخته می شود .
1994
"جان (John)" از آزمایشگاه شیکاگو به عنوان زیردست "ویلیام بیرکن" به کار گرفته می شود . آلفرد اقدام به تاسیس یک عمارت شخصی و یک زندان در جزیره راکفورد می کند .
1996
تیم "استارز S.T.A.R.S" اداره پلیس شهر راکون ، به سرپرستی وسکر تشکیل می شود . "هانک (HUNK)" (که بعدا وارد واحد ویژه آمبرلا شد) در جزیره راکفورد تحت آموزش های رزمی و نظامی قرار می گیرد .
1998
( ماه مِی )
فردی مرموز مشابه دکتر مارکوس در تاسیسات آموزشی دیده می شود . ترشحات ویروسی گسترده ای در عمارت "آرک لِی Arklay" دیده می شود .در همین حال آزمایشگاه تحقیقات به کلی نابود شده است . Cerberus ( سگ حاوی ویروس T ) اولین قربانی خود را می گیرد : زن جوان 20 ساله ای که بدنش تکه تکه شده است پیدا می شود .
( ماه ژوئن )
گزارشاتی از دیده شدن Cerberus در مجله شهر راکون درج می شود .
(ماه جولای )
دو گروه تجسس به تاسیسات آموزشی فرستاده شدند . گروه اول توسط سلاح های بیولوژیکی در بدو ورود از بین رفتند . آمار گمشدگان و گشته شده گان در کوهستان "آرک لِی Arklay" رو به افزایش است . گروه "براوو Bravo" برای تجسس فرستاده می شود .
موتور هلکوپتر تیم "براوو" به دلیل نامعلومی دچار اشکال می شود و آنها مجبور به فرود اضطراری در کوهستان "آرک لِی" می شوند . آنها توسط دانش نجومی راه خود را به سوی تاسیسات آموزشی پیش می روند که بعدا نابود می شود .
پس از قطع ارتباط با تیم "براوو" تیم "آلفا" برای جستجوی آنها فرستاده می شود . واقعه در عمارت رخ می دهد . "انریکو" رهبر تیم "براوو" پس از پی بردن به هویت واقعی "آلبرت وسکر" توسط وی به قتل می رسد . با پخش ویروس ، عمارت و آزمایشگاه به کلی نابود می شوند . چهار عضو تیم "آلفا" و یک عضو تیم "براوو" از حادثه جان سالم بدر می برند .
نجات یافتگان :
کرس رِد فیلد (Chris Redfield )
جیل وانتاین (Jill Valentine )
بری بردون (Barry Burton )
برَد ویکرز (Brad Vickers )
ربکا چمبرز (Rebecca Chambers )
"وسکر" قبل از نابودی تاسیسات تحقیقاتی "آرک لِی" از آنجا می گریزد .
( ماه آگوست )
عضو سابق تیم "استارز" کرس ردفیلد پس از اطلاع از وجود "ویروس G" برای تحقیات درباره آمبرلا عازم اروپا می شود .
( ماه سپتامبر )
به واسطه موش های آلوده ، ویروس در تمام شهر پخش شده است . به واسطه شیوع شدید نوعی آدمخواری در شهر اعلان خطر می شود . بیرکین کار خود بر روی "ویروس G" را به پایان می رساند . یک حمله دسته جمعی زامبی ها به مرکز پلیس شهر روی می دهد .
مرکز پلیس بواسطه این حمله نابود می شود ، و رئیس "آیرن" دچار حالت دیوانگی می شود . شهردار "وارِن" از شهر فرار می کند اما دخترش را جا می گذارد . U.B.C.S ( سرویس مقابله با تهدیدات زیستی شرکت آمبرلا ) برای عملیات نجات وارد شهر می شود .
افسر تازه کار پلیس (لئون اس کندی Leon S.Kennedy ) همزمان با ( کلر ردفیلد Claire Redfield ) وارد شهر می شود .
آمبرلا سلاح بیولوژیکی Nemesis ( به معنی الهه انتقام ) از نوع T را برای نابودی عضو سابق گروه "استارز" جیل والنتاین وارد شهر می کند . آمبرلا همچنین چندین Tyrant را در شهر رها می کند .
"لئون" و "کلر" به همراه دختر "ویلیام و آنِت بیرکن" ، "شری Sherry" از شهر فرار می کنند . با رسیدن ارتش ایالات متحده شهر تحت قوانین حکومت نظامی قرار می گیرد ، بازماندگان U.B.C.S توسط ناظر آمبرلا ( نیکولای Nicholai Ginovaef ) مورد بهره برداری قرار گرفته و یکی پس از دیگری کشته می شوند .
"ایدا وونگ Ada Wong" و "هانک HUNK" هر کدام نمونه ای از "ویروس G" را بدست می آورند . آزمایشگاه زیرزمینی به کلی نابود می شود .
( ماه اکتبر )
دولت ایالات متحده برای خاتمه یافتن تهدید ویروس تصمیم به نابودی شهر توسط اصابت موشک می گیرد .
( ماه دسامبر )
" کلر " به آزمایشگاه پاریس نفوذ می کند تا از این طریق دستگیر و به زندانی در جزیره راکفورد منتقل شود . وسکر توسط گروه شخصی خودش به جزیره حمله می کند و ویروس T را در همه جا پخش می کند . " کلر " از زندان می گریزد و نامه ای به لئون می فرستد ، محل او توسط کرس ردیابی و شناسایی می شود .
جیل والنتاین از شهر راکون فرار می کند و به آپارتمان "کرس" می رود ، اما او آنجا را قبلا به قصذد جزیره راکفورد ترک کرده است . آلفرد آشفورد از جزیره فرار می کند . " کرس " وارد جزیره می شود و با وسکر روبرو می شود . آلکسیا آشفرد از خواب مصنوعی در پایگاه واقع در قطب جنوب بیدار می شود . آلفرد کمی پس از آن میمیرد .
" کلر و کرس " در پایگاه قطب جنوب یکدیگر را پیدا می کنند و به کمک همدیگر آلکسیا را نابود می کنند . آنها سپس قبل از نابودی پایگاه از آنجا فرار می کنند .
2002
"جک کروزر Jack Krauser " صحنه مرگ خود را شبیه سازی می کند و سپس وارد تشکیلات مخفی وسکر می شود .
2003
( ماه فوریه )
" کرس " و جیل با یکدیگر برای نابودی تاسیسات تحقیقاتی آمبرلا در قفقاز وارد عمل می شوند . آنها با موفقیت توانستند سلاح بیولوژیکی جدید با نام T-A.L.O.S را نابود کنند .
2004
دختر رئیس جمهور ایالات متحده "اشلی گراهام Ashley Graham" توسط یک گروه مذهبی به نام "لاس الیمیندوس" دزدیده می شود ( عملیات توسط کروزر برنامه ریزی شده بود ) . لئون اس.کندی قرار بود در بخش سرویس اطلاعاتی اشلی فعالیت کند ، اما در عوض برای پیدا کردن او مامور شد .
"لئون کندی " مورد تزریق انگل "لاس پلاگاس" توسط "لاس الیمیندوس" قرار می گیرد . بعد از آن او و اشلی که توسط همان نوع انگل آلوده شده بود ، در یک کلیسا مخفی می شوند . پس از فرار از دهکده ، او و اشلی مجبور به پیدا کردن مخفی گاهی در قصر قدیمی می شوند ، اما اشلی دوباره دزدیده می شود . اینبار او توسط "کروزر" به جزیره ای متروکه که تحت فرماندهی "رامون سالازار" {هشمین ارباب در خاندان سالازار} بود ، برده می شود . لئون با سالازار روبرو شده و او را نابود می سازد .
لئون برای پیدا کردن اشلی به جزیره می رود و آنجا پس از مواجه با کروزر و "آزموند سادلر" رهبر فرقه "لاس الیمیندوس" آنها را نابود می سازد . لئون و اشلی از تاسیسات موجود در جزیره برای از بین بردن انگل استفاده می کنند .
"ایدا وونگ" یک نمونه از انگل " لاس پلاگاس " را از لئون می دزدد .
لئون و اشلی با جت اسکی از جزیره فرار می کنند .
به دنبال نابودی شهر "راکون"، شرکت "آمبرلا" به خاطر درگیر بودن در آن واقعه به شدت مورد هجوم کیفرخواست دادگاه های متعددی قرار گرفت، اما سازمان دیگری نیز بود که حتی شدیدتر از انفجار اتمی آن واقعه مورد هجوم قرار گرفت : "کنسرسیوم جهانی دارو"، سازمانی شامل شرکت های داروسازی از سراسر جهان.
توسعه ی آزمایش سلاح های بیو-اورگانیک (B.O.W.) توسط "آمبرلا" به همراه فروش آن سلاح ها در بازار سیاه باعث سوءظن مردم در باره ی "کنسرسیوم جهانی دارو" شد، و همچنین حقیقت این امر که "آمبرلا" جزء مقامات اجرایی بود و صرفاً بدگمانی ها را بیشتر می کرد.
اگر کارها به همین نقطه ختم شده بودند احتمالاً کنسرسیوم تنها با لکه دار شدن شهرتش از این قائله گریخته بود. اما در جهان امروز، دارو بخش جدایی ناپذیر تقریباً تمام امور پزشکی است. همچنین وقتی موضوع این باشد که کدام دارو قابل اعتماد یا غیر قابل اعتماد است عموم مردم کاملاً به مسائل مطلع هستند. اگر مردم اعتمادشان را نسبت به شرکت داروسازی ای که مسئول تولید داروهای بخصوصی می باشد، از دست بدهند، آنگاه این امر می تواند به سرعت باعث ورشکسته شدن شرکت مذکور گردد.
هنگامی که مدعیان مدارکی ارائه کردند که بسیاری از شرکت های داروسازی دیگر را متهم می کرد، "آمبرلا" در واقع باعث شد اوضاع کنسرسیوم به شرایط وخیم تری کشیده شود.
مدعیان نشان دادند که "آمبرلا" تکنیک ها و داروهایی که توسط شرکت های دیگر ایجاد شده بودند را برای تحقیقات بر روی سلاح های بیولوژیکی خود به کار گرفته بودند. آنها با هرکدام از شرکتهای مربوطه قرارداد تولید بخشی از دارو را بسته بودند بطوری که دنبال کردن ردپای محصول نهایی ای که ساخته می شد غیر ممکن بود. شرکت های مسئول نیز سهواً در تولید سلاح های بیولوژیکی همکاری کردند.
تا نهایتاً در جریان این تولیدات، کنسرسیوم کیفرخواهان را مشکل خود "آمبرلا" دانست، در حالی که خود نیز گریبان گیر این مشکل شده بود.
شرکت هایی که به نوعی به "آمبرلا" متصل بودند بزودی با احتمال سهیم شدنشان در مرگ هزاران انسان بی گناه مواجه شدند و اگر "آمبرلا" بازنده ی دادگاه می شد آنها هم ورشکست می شدند. حتی اگر "آمبرلا" بیگناه قلمداد می شد، تبلیغات منفی نه تنها برای بازار فروش فاجه بار میشد، بلکه دولت های جهانی نیز مجوز فروش محصولاتشان را باطل می کردند.
نداشتن مجوز فروش محصولات در سراسر دنیا بطور موثری به تجارتشان صدمه وارد می کرد.
شرکت های دارویی متوجه شدند که هیچ چاره ای نداشتند جز اینکه اقدامات شدیدی در جهت مواجهه با دورنمای تیره شان اتخاذ کنند.
کنسریوم تصمیم گرفت که با مراجع قانونی معامله ای کند. آنها مایل بودند تمام تلاششان را در پرونده ی علیه "آمبرلا" به کار بندند حتی اگر ملزم به تسلیم اسناد داخلی شرکت می شدند. مراجع قانونی که شدیداً مایل به دیدن سقوط "آمبرلا" بودند با همکاری شرکت های کنسرسیوم موافقت کردند، ولی در عوض به پیگیری قانونی علیه آنها نمی پرداختند.
در سال 2003 "آمبرلا" در تمامی اتهامات گناهکار شناخته شد. و با سقوطش به شایعات ننگینی که صنعت داروسازی را به زانو درآورده بودند خاتمه داده شد.
اما تعطیلی شرکت "آمبرلا" موقعیت پیش بینی نشده ای ایجاد کرد.
سلاح های بیولوژیکی (B.O.W.) یکی یکی در دستان تروریست ها، جنگجویان پارتیزانی و دولت های ناپایدار مشاهده شد. خیلی زود خطر B.O.W. ها در سراسر دنیا حس شد.
"کنسرسیوم جهانی دارو" که با یک بحران "آمبرلا" گونه مواجه شده بود، دانست که باید به سرعت وارد عمل شود. و از آن زمان بود که "اتحاد ارزیابی امنیت بیوتروریزم" (BSAA) برای مبارزه با تحدیدات B.O.W ها تشکیل شد.
در ابتدا فقط یازده فرد برگزیده در بنیان گذاری BSAA همکاری کردند. کار آنها در حد مشاهده ی ارتش ها و خدمت در یگان های پلیس به هدف ضد بیوتروریزم جریان داشت. متأسفانه مشکل بیوتروریزم دنیا خیلی بزرگتر از چیزی بود که انتظار می رفت، و از آن رو به یک سری اقدامات جدید برای حل مشکلات جدید نیاز بود.
در نهایت نظر به ایجاد تیمی داده شد که می توانست فوراً به تحدیدات عکس العمل نشان دهد، اما BSAA هنوز یک سازمان شخصی غیر نظامی بود. آنها نمی توانستند در ملل سلطنتی فعالیت کنند، بدین رو قادر به تحقیق و تجسس، دستگیری عوامل مجرم یا حتی توصل به زور، هنگامی که شرایط حکم می کرد، نبودند. در آن زمان واضح بود که تحدید بیوتروریزم مشکل تمام دنیا بود و باید کاری صورت می گرفت.
از آن پس BSAA دوباره ولی این بار تحت اختیار قانونی سازمان ملل متحد تأسیس شد.
اعضای رسمی سازمان ملل، BSAA را به عنوان نیروی ویژه ی تحت کنترل سازمان پذیرفتند.
حقیقت امر آن بود که فقط 70 درصد اعضای رسمی با فعالیت BSAA در خاکشان موافقت کردند، و باقی اعضا صرفاً تحت شرایط خاصی به BSAA اجازه ی فعالیت دادند.
اینگونه بود که BSAA به شکل کنونی در آمد.
مرکز فرماندهی BSAA در انگلستان واقع شده بود، اما جزئیات دیگری از موقعیت دقیق آن در میان عامه مردم منتشر نشده بود. از آنجا که تیم BSAA باید قادر به اعزام به موقعیت در مدت 12 ساعت می بود، گمان می رفت که این تیم در نزدیکی یک فرودگاه یا فرودگاه نظامی واقع شده است. بعضی منابع ادعا کردند که BSAA تحت اختیار قانونی آنها در منطقه و در زیر زمین پایگاه هایی داشته است.
در زیر لیستی از مناطق تحت حاکمیت قضایی شعب BSAA آمده است:
مرکز فرماندهی اروپایی : اروپا و روسیه غربی
شعبه خاور میانه : خاور میانه و قسمتی از آفریقا
شعبه آمریکای شمالی : تمام قاره آمریکای شمالی ("کریس ردفیلد" در اینجا مستقر است)
شعبه آمریکای جنوبی : تمام قاره آمریکای جنوبی
شعبه آفریقای غربی : قسمت غربی قاره ی آفریقا ("شوا آلومار" در اینجا مستقر است)
شعبه آفریقای شرقی : قسمت شرقی قاره آفریقا
شعبه خاور دور : روسیه شرقی و کشور های شرق هند
شعبه اقیانوسیه : استرالیا، مرکز فعالیت های اقیانوسیه می باشد
(قطب جنوب، جایی که پایگاه قطبی "آمبرلا"، در دورترین نقطه از حاکمیت قضایی شعبه ی اقیانوسیه قرار دارد)
هر شعبه ی BSAA تعداد قابل توجهی نیرو در تیمهای تاکتیکی داشت که بیشتر آنها از نیروهای ویژه ی پلیسی و نظامی سراسر دنیا آمده بودند.
ستاد پشتیبانی تیمها نیز کاملاً وسیع و جامع بود، و اساساً از سازمانهای دولتی کشورهای مختلفی گردآوری شده بود. گروه های بسیاری از متخصصان در میان ستاد بودند که وظیفه ی پشتیبانی تکنیکی ، پزشکی، فیزیکی و روانی تیمها را بر عهده داشتند.
تیمهای اعزامی BSAA به دو گروه تقسیم شده بودند.
اولین گروه، "گردان عملیات ویژه" (SOU) بود. SOU متضمّن نفوذ به منطقه، درگیری در رزم و رام کردن متجاوزان شدند. تیمها معمولاً شامل 12 نفر عضو و هر تیم به سه جوخه ی چهار نفره تقسیم شده بود.
یک ویژگی ممتاز SOU انعطاف پذیری پرسنل آن در طی عملیات است. به منظور مطابق شدن با مقیاس یک عملیات، جوخه های تیم های دیگر نیز بر اساس برنامه های معینی به برخی گروه ها اضافه می شدند. به عنوان مثال در یک عملیات گروهی 70 نفر از برگزیده شدگان، با یکدیگر کار می کردند.
"دَن دِشانت" هم اکنون رهبر تیم آلفای این عملیات می باشد. تیم متشکل از اعضای استاندارد تیم خود او به همراه جوخه هایی از تیم های دیگر می باشد. (اصطلاح "تیم آلفا" فقط در این عملیات استفاده خواهد شد.)
گزارش ها نشان می دهند، به دلیل اینکه B.O.W. های ناشناس جدیدی وارد ماجرا شده اند، ممکن است متدهای تیم های تاکتیکی برای برخورد با آنها کم تأثیر باشند، و باید تدابیری در جهت تقویت نقات قوت تیم که باعث افزایش کارایی آنها می شوند، اتخاذ شود.
یکی دیگر از بخش های کلیدی BSAA، "مأمور عملیاتی ویژه" (SOA) می باشد. معمولاً با عنوان "مأمور" شناخته می شوند و بر خلاف SOU، مأموران به تنهایی کار می کنند. مأموران بطور عمده درگیر فعالیت های جاسوسی و تجسسی هستند و در حقیقت چشمها و گوشهای BSAA تلقی می شوند. در طی عملیات های معینی ممکن است نفوذ به جبهه ی دشمن برای تیم های اعزامی مشکل شود، بنابراین انجام ادامه ی مأموریت بر عهده ی مأموران خواهد بود.
در طی اینچنین مأموریت هایی، یک گروه ساده ی دو نفره، برای انجام مأموریت مورد نیاز است.
بعضی وقت ها مأموران باید ورای قلمرو قضایی یک شعبه ی BSAA حرکت کنند تا مأموریتشان را انجام دهند. بیشتر آنها به نقاطی که در آنها فعالیت های غیر قانونی انجام می شود فرستاده شده اند. در این مأموریت مأمور "کریس ردفیلد" نقش خود را ایفا می کند.
مأمورهایی که به تنهایی کار می کنند استعداد بالایی دارند و در رتبه ی بالاتری نسبت به اعضای SOU قرار دارند. با این حال این توانایی ها و قدرت مأموران نیست که سبب تمایز مأموران می شود بلکه به خاطر استعداد و وضعیت روانی شان در تصمیم گیری های سخت و اداره ی شرایط بحرانی است. در واقع ممکن است یک عضو SOU در مهارت های طبیعی بر یک مأمور برتری یابد.
BSAA یک سازمان عمومی با عوامل بین المللی است، ولی با توجه به طبیعت هر سازمان که نیاز به منابع مالی دارد، باید این حقیقت را دانست که بیشتر منابع مالی این سازمان را "کنسرسیوم جهانی دارو" تأمین می کند.
در حالی که این رابطه هدف بسیاری از انتقاد ها قرار گرفته است، تأمین بودجه ی کنسرسیوم ، بار مالی را از دوش کشورهای مشارکتی برداشته است، و نیز، هرگونه انگیزه ای برای تغییر اوضاع و وارد آمدن هزینه های ناخواسته. برای کنسرسیوم، تأمین منابع مالی شان به اندازه ی نیاز به ایجاد روابط وسیع صنعتی اهمیت دارد. تا به اینجا این همکاری برای تمامی طرف های مشارکت، سودمند بوده است.
در کلام آخر، یازده عضوی که از ابتدا عضو BSAA بودند، در سازمان از اعتبار و احترام بالایی برخوردارند، و با نام "یازده عضو اصلی" (Original Eleven) شناخته می شوند. این نام از عنوان "هفت فضانورد اصلی" پروژه ی عطارد گرفته شده است.
در لیست زیر مطالب شناخته شده ای در مورد انگل لاس پگاس نوشته شده :
اگر چه به تازگی کشف شده ، اما این انگل نسل ها در زیر قلعه ی خانواده ی رامون سالازار پنهان شده بود.
انگل خودش رو به سیستم عصبی انسان متصل میکنه . انسانهای آلوده به این انگل کنترل همه ی دانسته ها و کنترل اعمالشون رو از دست میدن و تماما تحت کنترل فرد آلوده به ویروس پلاگا در میایند. تحت حالت فرمان میزبان این انگل امکان نداره که بتونه خودش تصمیم بگیره یا فکر کنه ، اما اونها هنوز هم خصوصیات انسانیشون رو حفظ میکنن مثل سطح هوش ، درک و برقراری ارتباط با یکدیگر. اونها همچنین در مقابل دشمنان خودشون به طرز شگفت آوری بامهارت هستند .
لئون اس کندی در گزارش خود برخوردش را با این انسانهای مبتلا به انگل رو شرح داده . در گزارش از اونها به عنوان گاندوس یاد شده.
حضور لاس پگاس در این ماموریت کاملا تایید شد . در حال حاضر معلوم نیست که چطور انگل های کشف شده در اروپا ، در حال حاظر در آفریقا حظور داره. قاچاقچی معروف سلاح های بیولوژیکی "ریکاردو ایروینگ" رو برای سوال در مورد این ماده بازخواست کردند.
این اطلاعات توسط تیم آلفا BSAA بدست آمد. گزارش اونها نشان داد که در نمونه ی لاس پگاسی که از اروپا بدست اومده دستخوش یک نوع هردوزیستی و اصلاح ژنتیکی شده که یک سلاح بیولوزیکی خطرناک محسوب میشه.
این بار محققان لاس پگاس رو به دو دسته تقسیم کردند که دسته ی دوم "پگاس 2 " نام دارد. حضور پگاس 2 در گزارشی که توسط اینتل ارائه شده در آفریقا تایید شده.
پگاس 2 نسبت به نوع اولیه تفاوت های خیلی زیادی داره.
لاس پگاسی که در اروپا کشف شد فقط در موقعی که انگل هنوز یک تخم بود به بدن تزریق میشد و در بدن میزبان رشد میکرد و سپس کنترل سیستم عصبی انسان رو بدست میگرفت.
اما انتقال پگاس 2 به این صورت نیست و اونها یک انگل کاملا بالغ رو به زور به دهان فرد دیگه منتقل میکردند. نتیجه ی مشاهده شده از این نوع روش عفونت و تشنج و اسپاسم شدید عضلانی غیر قابل کنترل بدن هست.
همچنین انگل لاس پگاس برای اینکه انسان رو کاملا تحت فرمان خودش در بیاره حدودا چند روز طول میکشید ، اما پگاس 2 این محدودیت زمانی رو نداره برای همین سلاح بسیار کارآمد تری به حساب میاد.
ایستگاه BSAA عفونت های از این قبیل رو در حال حاظر در منطقه شاهد بوده.
در نوع 2 میزبانی که مبتلا میشه ، کمتر قابل کنترل هست . در صورتی که لاس پگاس اصلی کاملا قابل کنترل بود. با این حال زمان اثر بخشی انگل خیلی مهم تر از کنترلش هست.
توانایی های انسان مبتلا به نوع 2 کاملا مثل توانایی های انسان مبتلا به لاس پگاس است.
این طور به نظر میاد که به منظور گسترش سلاح های خودشون انگل رو تغییر شکل دادند به طوری که فرد مبتلا خود به خود مجبور بشه افراد دیگه رو آلومده کنه.
بنا به گزارش اینتل ، پگاس 2 به نام "ماجینی" در نمایندگی مجاز و فروش سلاح شناخته شده است. این کلمه در زبان محلی به معنای "روح شر" معروف است.
با اینکه نام پگاس 2 برای نام گذاری صحیح تره (به طور مثال 3 یا 4) ولی کسی این انگل رو به این نام نمیشناسه .
با این حال ، اینها تنها اطلاعاتیه که تا الآن به دست ما رسیده.
موضوع این پرونده ارائه دیدگاهی کلی از پیشینه "مامور BSAA – کرس ردفیلد" می باشد که کلیه این اطلاعات بصورت جداگانه از چندین منبع جمع آوری و در این پرونده نگاشته شده است . اطلاعات لیست شده زیر در عین حال که کامل نمی باشد ، همچنین نباید برای آنالیز روانی فرد مذکور مورد استفاده قرار گیرد .
"کرس ردفیلد (Chris Redfield)" ابتدا دوران خدمتش را در نیروی هوایی ارتش ایالات متحده شروع کرد . رفتارهای قابل تحسین و انظباطی وی باعث شد تا افسر مافوقش او را با جملات "تسلیم ناپذیر" ، "دارای قدرت از خودگذشتگی بسیار زیاد" و دارای درجه بالای "سازگاری با شرایط" توصیف نماید .
بدلیل همین خصوصیات راه برای ترقی "کرس (Chris)" باز شد اما همین خصوصیات نیز باعث شد تا "کرس" با مافوق هایش دچار اختلاف شود . وی بدلیل عدم برقراری تعادل بین این تفاوت ها ادامه خدمت در نیروی هوایی ایالات متحده را رها کرد . پس از جدایی از ارتش ، "کرس" به دلیل داشتن مهارت بالا در کار با اسلحه گرم و مبارزات تن به تن و همچنین قابلیت پرواز با هواپیماها با بال مثلثی و هلیکوپتر توسط نیروی ویژه شهر راکون ( S.T.A.R.S ) جذب شد . با پیوستن به واحد S.T.A.R.S ، "کرس" به عنوان مامور جلودار تیم آلفا انتخاب گردید . به عنوان مامور جلودار ، وظیفه وی جستجو و حفظ موقعیت ، جلوتر از افراد دیگر تیم بود . لازمه بودن در این وظیفه تنها تیرانداز و جنگنده ای خوب بودن نبود ، بلکه دارا بودن مهارت و دانش در استفاده از طیف وسیعی از سلاح های مختلف را می طلبید .
در اینجا بود که "کرس" برتری خودش را با نشان دادن قابلیت هایش در کنترل سلاح های سبک تا سلاح های سنگین و هماهنگی در استفاده به موقع از آنها در موقعیت های اجباری پیش آمده ، به اثبات رسانید . عملکرد "کرس" در S.T.A.R.S نمونه بود . اینگونه به نظر می رسید که وی بالاخره به جایگاه ویژه خود دست یافته است . اما دست روزگار سرنوشت دیگری را برای او به ارمغان آورده بود ، سرنوشتی نامعلوم در فصل دیگری از داستان زندگی او که در آن شب شوم جولای 1998 برایش آشکار گشت ...
تیم براوو گروه S.T.A.R.S بعد از دریافت گزارشی از گم شدن فردی در منظقه ای مجاور شهر راکون به آنجا اعزام شد ، اما بلافاصله ارتباط رادیویی با گروه قطع گشت . برای جستجو تیم آلفا از گروه S.T.A.R.S به محل اعزام گشت . کمی بعد از آن و هنگامی که هلیکوپتر آنها در محل مورد نظر فرود آمد ، آنها مورد حمله گروهی از سگ های حار و و وحشی قرار گرفتند ( سلاح بیولوژیکی معروف به Cerberus { نوعی سگ سه سر در اسطوره های یونانی } ) و مجبور شدند در امارتی در نزدیکی آنجا پناه بگیرند . امارتی که آنها وارد آن شدند در حقیقت چیزی نبود جز "مجتمع تحقیقاتی "آرک لی Arklay" که برای محصولات بیولوژیکی آمبرلا طراحی شده بود ، مجتمعی که آمبرلا سلاح های بیولوژیکی خود را در آن طراحی و آزمایشهای غیر قانونی خود را در آن دنبال می کرد . در اینجا بود که کرس و همکارش جیل والنتاین (Jill Valentine) مجبور به رویارویی و مبارزه با تعداد بیشماری از سلاح های بیولوژیکی آمبرلا شدند که این هم جزو بخشی از برنامه "ارزیابی تاکتیکی سلاح های بیولوژیکی" آمبرلا بود که توسط آلبرت وسکر (Albert Wesker) پیشنهاد و برنامه ریزی شده بود .
"وسکر" فرمانده گروه S.T.R.A.S بود و همینطور مافوق "کرس" و "جیل والنتاین" نیز به حساب می آمد . اگرچه تمام اعمال وی زیر نظر و دستور آمبرلا بود ، اما "وسکر" از مقام خودش در گروه برای سوء استفاده از "کرس" و "جیل" استفاده کرد . "وسکر" با نقشه از قبل تعیین شده ای چندین نوع سلاح بیولوژیکی را در امارت رها کرد تا در نهایت اطلاعات خاص مورد نظرش را بدست آورد . این حادثه غم انگیز در امارت به "حادثه امارت" معروف شد ، و با درگیری و نابودی سلاح بیولوژیکی معروف به Tyrant ( به معنی موجود ظالم و ستمگر ) توسط "جیل و کرس" و همچنین مرگ "وسکر" و نابودی آزمایشگاه زیرزمینی امارت به پایان رسید . پس از نجات از حادثه امارت ، "کرس" تلاش نمود تا مقامات را از فعالیتهای آمبرلا آگاه نماید ، اما تمام تلاش های وی بدلیل نفوذ بسیار زیاد آمبرلا بی نتیجه ماند .
پس از آنکه هشدارهای "کرس" نادیده گرفته شد و تلاش های او به سرانجام نرسید وی گزینه ای دیگر را پیش روی خود قرار داد و آن آگاه کردن دولت ایلات متحده از وضعیت موجود بود . هرچند این تلاش هم بی نتیجه ماند . "کرس" دریافت ، درگیری با چنین کمپانی بزرگی به تنهایی کار آسانی نخواهد بود و حتی احتمال دارد وی را سر به نیست نمایند ، اما در نهایت او انتخاب دیگری نداشت . بنابراین "کرس" تحقیقاتش را به تنهایی ادامه داد . او بدون اطلاع دادن به افراد خانواده اش برای ادامه تحقیقاتش به اروپا سفر نمود . "کرس" می خواست با پنهان نگه داشتن موضوع از خانواده اش پای آنها را به ماجرا باز نکند و آنها را اینگونه از خظرات این جریان دور نگه دارد ، اما ناخواسته یکی از اعضای خانواده اش وارد این جریان هولناک شد ...
هنگامی که "کلر ردفیلد (Claire Redfield)" نتوانست با برادرش "کرس" ارتباط برقرار کند ، برای پیدا کردن وی به شهر راکون رهسپار شد . به محض رسیدن به شهر ، او با شهری پر از وحشت ترس که ناشی از پخش شدن "ویروس T" بود مواجه شد . در آن شهر سراسر مرگ و اغتشاش ، کلر با "لئون اس کندی (Leon S. Kennedy)" آشنا شد و آنها به کمک یکدیگر توانستند از شهر راکون فرار کنند . پس از عبور از مهلکه شهر راکون ، کلر به پاریس رفت تا تحقیقاتش را پیرامون فعالیتهای آمبرلا در اروپا دنبال نماید ، اما در آنجا دستگیر گشته و به "جزیره راکفورد" منقل گشت . هنگامی که "کرس" از طریق "لئون" به ماجرای پیش آمده برای "کلر" مطلع شد ، برای رها ساختن خواهرش "کلر" به جزیره راکفورد رفت . در آنجا بود که "کرس" با حقایق تلخی روبرو شد .
* - 1 . S.T.A.R.S مخفف (The Raccoon Police Department's (Special Tactics And Rescue Serviceکه به معنی (سرویس تاکتیکهای ویژه و نجات) اداره پلیس شهر راکون می باشد .
وقتی "کلیر ردفیلد" (Claire Redfield) نتوانست با برادرش ارتباط برقرار کند، به شهر "راکون" سفر کرد تا او را پیدا کند. به محض ورودش به شهر، منطقه را لبریز از وحشت بوجود آمده توسط گسترش و شیوع "ویروس-T" یافت. در آن سرزمین مرگ و پریشانی، کلیر با "لیون اس. کِنِدی" (Leon S. Kennedy) ملاقات کرد و به همراه هم توانستند به زور راه خود را به بیرون شهر باز کنند. بعد از آن همه مشقت به پاریس پرواز کرد در مورد فعالیت های "آمبرلا" در اروپا تحقیق کند، ولی دستگیر شد و به جزیره ی "راکفورد" فرستاده شد. وقتی "کریس" به توسط لیون از اتفاقی که برای کلیر افتاده بود مطلع شد راهی جزیره ی راکفورد شد تا او را آزاد کند. در آنجا بود که کریس با حقایق ناگواری روبرو شد.
آمبرلا برای خود در قطب جنوب تأسیسات تحقیق و پژوهش داشت. "الکسیا اشفورد" (Alexia Ashford) هنوز زنده بود. ویروس جدید دیگری با نام "T-ورونیکا" به میان آمده بود. و شگفت آورتر از همه آنکه "آلبرت وسکر" هنوز زنده بود. افسر فرمانده ی سابق کریس، و کسی که پشت همه ی اتفاقات وحشتناک عمارت بود، به نحوی از ویرانی عمارت جان سالم به در برده بود. کریس بار دیگر ناخواسته به یکی از نقشه های وسکر وارد شده بود، و مجبور به روبرو شدن با کسی بود که به نظر می رسید سرنوشتش با او گره خورده بود. کریس براحتی مغلوب قدرت های غیر انسانی وسکر شد، اما آن روز شانس با کریس یار بود.
به دنبال آتش سوزی ای که جزیره را به کام خود کشید، کشمکش میان کریس و وسکر برای مدتی به تعویق افتاد. کریس که قوه ی تصمیم گیری اش بهتر شده بود فهمید جدا از هر بهای شخصی که پرداخت کند، آمبرلا باید سقوط می کرد. پیش برویم به سال 2003. کریس در ارتفاعات روسیه مشغول اسکی کردن است، همکارش "جیل والنتاین" (Jill Valentine) در کنار اوست. در این زمان، آمبرلا در تنگناهای مهلکی به سر می برد. در ادامه ی تخریب شهر راکون، شرکت تحت فشار شدیدی از سوی شاکیان و دادرسی ها قرار گرفت، و قیمت سهامشان سقوط کرد. مدت اندکی گذشت تا آمبرلا سقوط کرد. در این زمان بود که کریس از نقشه های آمبرلا برای ایجاد یک "B.O.W" جدید آگاه شد.
کریس و جیل اطلاعات بدست آورده بودند و به سمت "لابراتوار قفقاز" در راه بودند، جایی که برنامهی "T-A.L.O.S." محرمانه اجرا می شد. آنها می خواستند با یک یگان ضد بیوتروریزم وعده گاهی برای حمله به محل ترتیب دادند. زمانی نه چندان دور بعد از این واقعه، آمبرلای به ظاهر لمس ناپذیر، دیگر رسماً هویدا شده بود. بذری که آمبرلا پاشیده بود، همچنان مصیبت و فاجعه برای جهان درو می کرد. "B.O.W." ها نه تنها دیگر محدود به میدان مبارزه نمی شدند، بلکه در حملات تروریستی علیه مردم غیر نظامی بی گناه استفاده می شدند. در این زمان بود که کریس و جیل به "BSAA" ملحق شدند، گروهی که مختص نابود کردن سلاه های زیستی بودند.
هر دوی آنها با یکدیگر در مقابل جهان ایستادند، دو همکار که با مبارزات خود عدالت را در مورد بیوتروریزم به اجرا در آوردند. هیبت مه آلود آمبرلا از دور نمایان بود و آنها خیلی زود متوجه آن می شدند. هنگامی که کریس و جیل برای اطلاع از محل وسکر به موسس آمبرلا، "آزول ای. اسپنسر" (Ozwell E. Spencer) رجوع کردند، با منظره ی جسد موسس آمبرلا بر روی زمین، و پیکر خون آلود B]وسکر [/B]بالای سر او، مواجه شدند. این سومین برخورد کریس و وسکر بود. این بار این ملاقات به یک تراژدی تبدیل شد، همچنان که جیل، از آنجا که چاره ی دیگری نمی دید، برای متوقف کردن وسکر، خود را قربانی کرد. در آخرین تلاش، او به وسکر حمله کرد و خود را به همراه وسکر از پنجره به پایین صخره ها پرتاب کرد. BSAA برای یافتن جسد جیل سه ماه به تجسس مشغول بود، اما هرگز اثری از او یافت نشد.
بعد از سه ماه جستجوی بدون موفقیت،مرگ جیل والنتاین توسط BSAA رسماً اعلام شد. هیچ **** از قولی که کریس سر مزار جیل به او داد خبر ندارد، اما به دنبال مرگ او، کریس تلاشش را برای ریشه کن کردن تمام سلاح های بیو ارگانیک دوچندان کرد. در آغاز او در شعبه آمریکای شمالی BSAA مستقر شد، تحقیقات او خیلی زود او را به سرتاسر جهان کشاند. او درگیر بسیاری از عملیات هایی شد که خیلی زود او از هر عضو دیگر BSAA مأموریت های انجام شده ی بیشتری داشت. در طی یکی از تحقیقاتش، کریس از یک معامله ای در آفریقا، که مرتبط با شخصی با نام "ریکاردو ایروینگ" (Ricardo Irving) بود و در آینده ی نزدیک انجام می شد، آگاه شد. نام ایروینگ به تازگی در اغلب موارد مرتبط با قاچاق اسلحه های زیستی به چشم می خورد.
بعد از اطلاع شعبه آفریقایی BSAA از ایروینگ، کریس فوراً خواستار دریافت مجوز شرکت در عملیات دستگیری ایروینگ شد. بنا به دلایلی که در موردشات توضیح نمی داد، او مایل به شرکت در آن مأموریت بود. مشخص نیست که آیا او از افشای اطلاعات خودداری می کند یا نه. به عنوان یکی از محترم ترین مأموران BSAA، حضور او در این عملیات بطور چشمگیری احتمال موفقیت را افزایش می دهد، بنابراین این مجوز به او واگذار شد.