۱۴۰۱/۲/۲۱، ۰۴:۱۸ عصر
در این قسمت سعی کردم نام تمامی افراد مرتبط به آمبرلا همراه با توضیحات مربوط به آنها را قرار بدم
بعضی از این افراد در قسمتهای مختلف سایت در موردشون توضیح داده شده و در اینجا برای اینکه از تکرار جلوگیری بشه در صورت نیاز لینک بخشهای مربوطه رو اضافه کردم
بنیانگذاران شرکت:
اوزول ای اسپنسر
اوزول ای اسپنسر یکی از سه بنیانگذار شرکت آمبرلا و در حقیقت رئیس کل این شرکت بود. اسپنسر دارای یک شخصیت منفی در این سری است. شرکت او یعنی آمبرلا، یکی از رکنهای اصلی بازی به حساب میآید. این شرکت هدفهای شومی مانند تولید سلاحهای غیر قانونی و بیو لوژیکی، و تبدیل انسانها به سلاحهایی فرمانبردار، برای خودشان بود. اسپنسر در کانون این تفکرات وحشتناک شرکت آمبرلا بود. اسپنسر طراح پروژه کودکان وسکر بود. او در نهایت در سال ۲۰۰۶ به دست آلبرت وسکر کشته شد. با کشته شدن اسپنسر، شرکت آمبرلا هم، به شکل کامل نابود شد.
جیمز مارکوس
ادوارد آشفورد
ادوارد آشفورد، یکی از مهم ترین شخصیت های رزیدنت اویل محسوب می شود. او یکی از سه بنیان گذار شرکت آمبرلا، و کاشف ویروس مادر است. او با ساخت این ویروس موفق به اثبات آن شد، که می توان در دی ان ای، جهش های کنترل شده ایجاد نمود، و از این جهش ژنتیکی به منظور تغییر در ساختار سلولی و حیاتی موجودات زنده استفاده کرد. او مانند دیگر بنیانگذاران شرکت آمبرلا از این کشف، اهداف شومی را در سر می پروراند. آزمایش بر روی ویروس ساخته شده به دست او، هیچگاه به صورت کامل موفقیت آمیز نبود و فقط یک بار بر لیسا تریور، به شکل کاملا موفقیت آمیز انجام شد. در حقیقت این ویروس، امید های بزرگان آمبرلا را برای موفقیت در هدف های شوم خود زنده کرد. بعد ها نیز دکتر جیمز مارکوس، موفق به ساخت مهمترین ویروس این بازی، یعنی ویروس تی، با استفاده از ویروس مادر شد.
ماموران اجرایی شرکت:
برندون بایلی
برندون بایلی، در سال ۱۹۲۰ متولد شد و یکی از ماموران اجرایی شرکت آمبرلا بود. او به عنوان رئیس پژوهشگران، مدیر و پژوهشگر مقر مرکزی آمبرلا در آفریقا، فعالیت میکرد. او در نوسعه ی ویروس مادر، به دقت با دکتر جیمز مارکوس، همکاری کرد. آن دو به آفریقا فرستاده شدند تا پیرامون گل مادر، در اعماق زمین مطالعه کنند. بایلی، نمونههایی از گیاهان را به مارکوس داد و او نیز به سوی شهر راکون بازگشت. او تا سی سال در زیر زمین ماند و بر روی گلهای مادر کار کرد. زمانی که کار تکمیل مقر آمبرلا در افریقا به پایان رسید، بایلی کنترل آنجا و پروژههای آن را در دست گرفت. پس از رویداد شهر راکون، فعالیتهای این مقر متوقف شد و برندون بایلی، برای نجات جان خود آنجا را ترک کرد. او پیش از رفتنش این یادداشت را در مقر گذاشت: من اینک این مقر را ترک میکنم، در حالیکه نیمی از عمرم را در اینجا گذراندم. نمیدانم آیا ترک اینجا کار درستی است یا نه، اما احتمالا همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. شاید هم برای انجام هرگونه ظاهرسازی، برای بازگشت زنگیم به حالت عادی دیر شده باشد.
او به دلایل نامشخصی در اکتبر ۱۹۹۸ کشته شد.
مرفیوس دی دوال
مورفیوس دی دوال، در سال 1970 متولد شد. مورفیوس پژوهشگر پیشین شرکت داروسازی آمبرلا بود. در می 1998 او یکی از کسانی بود که آمبرلا در رویداد عمارت، به عنوان قربانی استفاده کرد. او انسان تلخ و بی میلی بود و فاصله ی زیادی بین او و آمبرلا وجود داشت. میل به گرفتن انتقام از آمبرلا او را به جنون کشانده بود و برای این کار، مورفیوس نمونه ی ویروس T را از مقر آمبرلا در پاریس به سرقت برد و سپس نمونه ی آزمایشی ویروسی جدید به نام ویروس tG را پدید آورد. سرانجام او پس از وارد کردن ویروس به بدن خودش به تایرانت T-092 تبدیل شده و در نهایت در سپتامبر 2002 به دست بروس مک گیون، کشته می شود.
وینسنت گلدمن
وینسنت گلدمن، فرمانده ماموران امنیتی شرکت آمبرلا، در مقر این شرکت در جزیره ی شینا بود. او در این جزیره به شکل مخفیانه یک پروژه ی تایرانت را مدیریت کرد. او چندین جوان از نژادهای گوناگون را ربود و پس از کشتن آنها هورمونی به نام Beta Hetero Nonserotonin از بدنشان استخراج کرد. او می خواست از این هورمون در پیشرفت پروژه ی مخفیانه اش استفاده کند. سرانجام نیز او به دست یکی از B.O.Wهای آزمایشی خود، به نام هیپنوس کشته شد.
تامی نلسون
تامی نلسون،از ماموران اجرائی آمبرلا بود و در جریان رویداد های شهر راکون، برای یافتن موقعیت رودریگوئز اعزام شده بود. نلسون قصد داشت عملیات U.B.C.S در شهر راکون را برای آرنولد تدارک ببیند.
کریستین هانری
کریستین هانری یک پژوهشگر و توسعه دهنده ی شرکت آمبرلا بود که در شعبه ی فرانسه ی این شرکت مشغول به کار بود. این زن به هانک دستوری نوشت که ویروس G را از ویلیام برکین به هر شکل ممکن بگیرد. هانک نیز پس از به دست آوردن ویروس، آن را در دهکده ی لویر تحویل داد.
ژوئل آلمن
ژوئل آلمن، نائب رئیس شرکت آمبرلا در شعبه ی ایالات متحده ی آمریکا بود.
پژوهشگران سرشناس:
الکساندر آشفورد
الکساندر آشفورد، پسر یکی از بنیانگذاران شرکت آمبرلا، یعنی ادوارد آشفورد و همچنین پدر آلکسیا آشفورد و آلفرد آشفورد بود. پدرش ادوارد آشفورد یک شخص نجیب زاده و ثروتمند بود و این، از ویژگیهای بارز خاندان آشفورد به حساب می آمد. آشفوردها همواره نام های اشرافی برای فرزندانشان انتخاب می کردند. ادوارد آشفورد کاشف ویروس مادر بود. الکساندر بسیار باهوش بود اما گرایش زیادی به پژوهشهای بیولوژیکی و ویروس شناسی پیدا نکرد و در عوض او در مهندسی ژنتیک، از خود توانایی های زیادی نشان داد و به استخدام شرکت آمبرلا درآمد. او کار مهمی را برای شرکت انجام داده بود و موفق شده بود تا پروژه ی کشف ژنوم انسان را تکمیل کند. اما هرگز به صورت شایسته مورد توجه قرار نگرفت. او امیدوار بود که از این کشف خود به خوبی استفاده کند. او از تکنیک های پیشرفته ای استفاده کرد و توانست از طریق تولید مثل غیرجنسی، رشته های DNA متعلق به خاندان خودش را جهش داده و با جدا کردن این رشته ها و کشت دادن آن، یعد از فرایندهای پیچیده ای، ورونیکا را کشف کند. او در محیط آزمایشگاهی با استفاده از این DNA جهش یافته دو فرزند خود را به وجود آورد وسپس دخترش را آلکسیا و پسرش را آلفرد نام نهاد. آلفرد و آلکسیا از یک DNA برتر به وجود آمده بودند و این تاحدودی برای الکساندر نگران کننده هم بود؛ اینکه ممکن است روزی بر ضد خود او اقدام کنند. ویژگی بارز آلکسیا هوش سرشار او و ویژگی آلفرد، تواناییهای نظامی و میل به جنگاوری بود. آن دو درادامه از چگونگی پیدایش خود آگاه شدند و این برایشان قابل تحمل نبود. آلکسیا، از ترکیب ویروس مادر با DNAورونیکا، ویروس T-Veronica را کشف کرده بود و پدرش از پیامدهای آن برای دخترش بیمناک بود. آلفرد قصد داشت تا از پدرش برای انجام آزمایشهای خواهرش استفاده کند. الکساندر حالا خود به یک B.O.W تبدیل شده بود. آن دو پدرشان را در یک اتاق مخفی حبس کردند. 15 سال بعد، الکساندر بعد از آنکه کلر ردفیلد و استیو بورنساید در آن ساختمان حضور داشتند و در تلاش برای خروج از آنجا بودند، ازاین حبس نجات می یابد. کلر و استیو نیز در پایان الکساندر آشفورد را از بین می برند
ویلیام برکین
آلکسیا آشفورد
آلکسیا آشفورد در سال ۱۹۷۱ متولد شد.او کاشف ویروس T.VERONICA و خواهر آلفرد آشفورد است. این شخصیت، در حقیقت نوهٔ ادوارد آشفورد، یکی از سه بنیانگذار آمبرلا و دختر الکساندر آشفورد است. او نیز مانند برادرش در جریان آزمایشهای پدرش و به شکل آزمایشگاهی به وجود آمدهاست. حضور او در بازیهای رزیدنت اویل کد: ورونیکا و تاریخچه تاريكی، بودهاست. این شخصیت در سال ۱۹۹۸ و به دست کریس ردفیلد، کشته میشود.
گارگ مولر
مولر پژوهشگر شرکت آمبرلا در مقر شهر راکون بود. او در کنار مونیکا و یوکو سوزوکی یه ساختمان اصلی این مقر پیوسته بود. گارگ مولر یک متخصص ویروس شناس برجسته بود که در پیرامون پروژه ی تایرانت فعالیت می کرد. مولر موفق شده بود تا برای ویروس T یک ضدویروس به نام Daylight کشف کند. او از شرکت آمبرلا جدا شده بود و برای آمبرلا دردسرساز بود به همین دلیل سرانجام به دست نیکولای گینووائف کشته شد.
آلبرت وسکر
دکتر کلین
دکتر کلین، پژوهشگر شرکت آمبرلا و طراح هیپنوس بود. او همچنین پدر لت کلین و لی لی کلین است. دو کودکی که در بازی رزیدنت ایول: بقا درکنار آرک تامپسون از جزیره ی شینا فرار می کنند. دکتر کلین، به همراه خانواده اش در جزیره ی شینا اقامت داشت و در مقر آمبرلای این جزیره کار می کرد. او و همسرش در جریان شیوع ویروس T در جزیره، وبه طغیان کشانده شدن آن، به همراه سایر مردم جزیره به زامبی تبدیل شدند.
آنت برکین
آنت برکین، همسر ویلیام برکین و مادر شری برکین بوده و پژوهشگر شرکت آمبرلا در شهر راکون است. او در ۳۰ سپتامبر ۱۹۹۸ به دست شوهر خود - که پس از تزریق ویروس G به خودش به هیولا تبدیل شده یود - کشته شد.
جان(john)
جان، پژوهشگر و رئیس پژوهشگران مقر شرکت آمبرلا در کوهستان آرکلی در سری بازی رزیدنت اویل بود؛ مقری که پژوهش های فوق سری آمبرلا در آن صورت می پذیرفت و اهمیت بالایی برای آمبرلا داشت. به دلیل این اهمیت، سازمان، مایل بود تا به شکلی در آن مقر نفوذ کند. سازمان ایدا وانگ را مامور کرد، تا با جان ارتباط برقرار کرده و از پژوهش های مقر درباره ی پروژه ی تایرانت، برایشان جاسوسی کند. این ماموریت موفقیت آمیز بود و ایدا توانست یه خوبی با جان ارتباط برقرار کرده و با او دوست شود. ایدا نیز از این موقعیت استفاده کرد و اطلاعات مهمی را از پژوهش های آن مقر به دست آورد. در بازی رزیدنت اویل ۱، جایی که کریس (یا جیل) برای باز کردن درها به رمزعبور کامپیوتری نیاز پیدا می کنند، باید از رمزعبوری که جان تعیین کرده استفاده کنند. این رمزعبور نام خودش (JOHN)و نام دوستش (ADA) بود.
آلکس وسکر
شبه نظامیان و واحدهای امنیتی:
U.B.C.S
سرویس مقابله باخطرات بیولوژیکی آمبرلا
در حقیقت یک نیروی انجام عملیات های ویژه بود که توسط شرکت آمبرلا و شخص سرگئی ولادیمیر، برای مقابله با خطرهای احتمالی آزمایش های غیر قانونی خودشان، پایه گذاری شده بود. افراد این واحد امنیتی دارای مهارت های فراوانی بودند و در انجام ماموریت هایشان بسیار آگاهانه رفتار می کردند. در جریان طغیان ویروس T در شهر راکون، آمبرلا برخی از افراد U.B.C.S را با لباس های پلیس شهر در شهر مستقر نمود تا در برابر این فاجعه بایستند، گرچه آنها تلاش زیادی برای مهار ویروس انجام دادند اما این فاجعه فراتر از وصف کردن بود. در میان افراد U.B.C.S که در شهر بودند، کارلوس اولیویرا تنها عضو از این تیم بود که موفق شد از شهر راکون فرار کند.
U.S.S
سرویس امنیتی شرکت آمبرلا
این واحد برخلاف U.B.C.S، تعداد بسیار زیادی سرباز مزدور (Mercenary) در اختیار داشت که آموزشهای منظم و بسیار خوبی را پیرامون نفوذ در مکانهای گوناگون، حفاظت و فرار از موقعیتهای بحرانی دیده بودند. برخلاف U.B.C.S که ماموریتهای آشکار و با ابعاد گسترده را انجام میدادند، U.S.S ماموریتهای فوق محرمانه و کوچکتری را انجام میدادند. مقر اصلی U.S.S در جزیرهی راکفورت قرار داشت. هانک معروفترین شخصیت واحد یو.اس.اس بود که در تیم آلفای یو.اس.اس حضور داشت
U.S.F
نیروهای امنیتی شرکت آمبرلا
U.S.F برای بالا بردن امنیت در بیشتر مقرهای مهم آمبرلا مستقر میگشت. کلر ردفیلد برای یافتن برادر خود، پس از ورود به مقر آمبرلا در پاریس توسط این واحد آمبرلا دستگیر شد. رودریگو خوان راول، شناخته شده ترین عضو از این واحد شرکت امبرلا بود
ملکه سرخ و ملکه سفید
ملکهی سرخ، رایانهی مرکزی شرکت آمبرلا است که تمامی اطلاعات سری و پژوهشهای محتلف علمی شرکت در آن قرار داشت. این یک رایانهی هوشمند بود. این ابررایانه برای نخستین بار در سناریو "آغاز ۱" (Beginnings 1) در بازی رزیدنت اویل: تاریخچه آمبرلا دیده شد. نخستین هدف از ساخت این ابررایانه، حفاظت از اطلاعات سری و داراییهای شرکت آمبرلاست. هدف دوم، حفاظت از جان ماموران آمبرلا و هدف سوم، نامشخص میباشد؛ به این دلیل که آلبرت وسکر تمامی دادههای این رایانه را برای خود برداشت و سپس با پاک نمودن این دادهها از ملکهی سرخ، حافظهی این رایانه را پاک کرد.
این رایانه در ابتدا در مقر پژوهشی آمبرلا در کوهستان آرکلی قرار داشت اما در جریان طغیان ویروس T در کوهستان آرکلی، اطلاعات این رایانه توسط سرگئی ولادیمیر به مکان دیگری منتقل گشت. آلبرت وسکر در جریان رویداد عمارت توسط تایرانت کشته شد؛ اما این مرگ نمایشی بود. او پس از بیدار شدن تلاش کرد تا به اطلاعات ملکهی سرخ دست یابد اما به دلیل انتقال اطلاعات توسط سرگئی ولادیمیر، موفق به این کار نشد و رایانه را منهدم کرد. این رایانه برای آخرین بار در مقر آمبرلا در روسیه قرار داشت. آلبرت وسکر پس از نابود کردن سرگئی ولادیمیر به تمامی اطلاعات شرکت آمبرلا دست یافت و سپس حافظهی این ابررایانه را پاک کرد
ملکهی سفید نام یکی از رایانههای مرکزی شرکت آمبرلاست. وظایف این رایانه نامشخص است و فقط یک بار در رزیدنت اویل: تاریخچه آمبرلا و در سناریو "تولد دوباره" (Rebirth) در کنار ملکهی سرخ نمایش داده شد.
نظامیان سرشناس شرکت آمبرلا:
سرگئی ولادیمیر
او یکی از بلندپایه ترین شخصیتهای شرکت آمبرلا بود. ولادیمیر فرماندهی کل نیروهای نظامی شرکت در سرتاسر جهان و همچنین وفادارترین و وظیفهشناسترین افراد اوزول ای اسپنسر بود
سرگئی ولادیمیر، یک افسر نظامی شرکت آمبرلا بود. او مدارج پیشرفت را به سرعت گذراند و درجهی کلنل را دریافت کرد. ولادیمیر چشم راست خود را در جنگ از دست داده بود. با نابود شدن پناهگاهش شوروی، روسیه تمام افتخارات او را گرفت. در این زمان او بیشترین قدرت را میتوانست برای اسپنسر به وجود بیاورد. اسپنسر او را مورد توجه ویژه قرار داد و این سبب شد تا او به اسپنسر بسیار وفادار شود. او وارد پروژهی تایرانت گشت و تمرکز خود را در گسترش این پروژه گذاشت. تواناییهای نظامی او سبب شد تا برای حفاظت و مقابله با خطرات احتمالی B.O.Wهای شرکت، سازمانی به نام U.B.C.S را بنیانگذاری کند.
ولادیمیر به پروژهی تایرانت علاقمند بود و فعالیتش را در این پروژه دنبال میکرد. با مدیریت او، در سال ۱۹۹۸ گونهای جدید از مخلوق تایرانت، با نام T-a.l.o.s خلق شد. T-a.l.o.s کوتاه شدهی عبارت Tyrant-Armored Lethal Organic System به معنی تایرانت زنده، کشنده و زرهدار میباشد. این مخلوق به سلاح گرم مجهز بوده و بسیار هوشمند تر از تایرانتهای پیشین بود. T-a.l.o.s به منظور حفاظت از رایانهی مرکزی Red Queen خلق شده بود. سرگئی ولادیمیر همواره از دو تایرانت به نام Ivan برای حفاظت از خود استفاده میکرد که بسیار قدرتمند و باهوش بودند. سرگئی ولادیمیر با یک مامور نامشخص در پیشبرد نقشههایش همکاری میکرد. در سال ۲۰۰۳، کریس و جیل با نفوذ در مقر آمبرلا در روسیه، T-a.l.o.s را نابود کردند. ولادیمیر نیز پس از آنکه خود را به نوع ویژهای از ویروس T مبتلا کرد؛ دچار تغییر در ساختار بدنش شد و به یک هیولا تبدیل شد که توسط آلبرت وسکر کشته میشود.
هانک
یکی از کلیدیترین نظامیان وابسته به شرکت آمبرلا است. او در تیم آلفای U.S.S حضور داشت و ماموریت مهم به دست آوردن نمونهی ویروس G را برعهده داشت. این شخصیت در رزیدنت اویل ۲ حضور داشت و همچنین در همین بازی در مینیگیم "چهارمین بازمانده" (The Fourth Survivor) قابل کنترل بود. او در بازی رزیدنت اویل: شیوع و بازی رزیدنت اویل: تاریخچه تاریکی نیز ظاهر شد. هانک همچنین در بازی رزیدنت اویل ۴ و در مینیگیم "The Mercenaries" یکی از شخصیتهای قابل کنترل و در بازی رزیدنت اویل: تاریخچه آمبرلا در یک ماموریت کوتاه (Fourth Survivor) به عنوان شخصیت قابل کنترل حضور داشت.
هانک مانند بیشتر افراد U.S.S در جزیرهی راکفورت آموزش دیده بود. او در تعداد بسیار زیادی از عملیاتها با موفقیت بیرون آمده بود. در بسیاری از عملیاتها او تنها شخصی بود که در کنار سایر همتیمیهایش، زنده از ماموریت خود بیرون میآمد و به همین دلیل به او عنوان "آقای مرگ" (Mr.Death) را داده بودند. او در ماموریتهایش سرد، ساکت و عاری از احساس بود
کارلوس اولیویرا
یکی از اعضای رستهی دلتا از U.B.C.S بود که توسط شرکت آمبرلا در جریان رویدادهای رزیدنت ایول 3 به همرا سایر همتیمیهایش در شهر راکون مستقر شده بود. کارلوس در سال ۱۹۷۷ متولد شده بود. او پس از ورود به شهر با طغیان ویروس تی در شهر راکون روبهرو شد. اولیویرا پس از پیدا کردن یک سیستم رادیویی، با دفتر استارز تماس برقرار کرد و درخواست کمک کرد. تنها جیل ولنتاین در آنجا حضور داشت و این پیغام را شنید. در ادامه او با جیل ملاقات میکند که در تلاش برای فرار از شهر بودو...
آلفرد آشفورد
میخائیل ویکتور
یکی از شخصیتهای رستهی دلتای تیم U.B.C.S، مستقر در شهر راکون است که در رزیدنت اویل 3 حضور دارد. او در سال ۱۹۵۳ متولد شده بود. در این بازی، میخائیل ویکتور پس از حملهی زامبیها به شدت مجروح شده بود و در نیمکت یک ترن در حال استراحت بود. او پس از حملهی نمسیس به ترن، با از خودگذشتگی، ضامن یک نارنجک را آزاد کرد. این کار او سبب شد تا دست نمسیس از جیل و کارلوس اولیویرا کوتاه مانده و خود نیز کشته شود
در سایت موجود است
رودریگو خوان راول
فرماندهی تیم نیروهای امنیتی آمبرلا (Umbrella Security forces) در مقر این شرکت در پاریس بود. او شخصی است که در نهایت کلر ردفیلد را در مقر آمبرلا در پاریس دستگیر کرد. رودریگو در سال ۱۹۶۶ در یک روستای کوچک در جزیرهی راکفورت متولد شد. نام پدر و مادر او روبرت و ماریا راول بود. پس از خریداری شدن جزیره توسط شرکت آمبرلا، روستا منهدم شد و روستاییان (از جمله رودریگو) به استخدام شرکت در آمدند. با ورود رودریگو به شرکت، او وارد بخش نیروهای امنیتی شرکت شد.
پس از آنکه رودریگو مورد گزش زامبیها قرار گرفت، کلر ردفیلد را از زندان آزاد کرد. در ادامه او با کریس ردفیلد ملاقات میکند. کریس برای نجات خواهر خود به جزیره آمده بود. رودریگو، که به شدت مجروح شده بود به کریس توضیح داد که کلر از راکفورت خارج شدهاست که در این هنگام توسط زالوی غولپیکری بلعیده میشود
نیکولای گینووائف
ملقب به "گرگ نقرهای" نام یک مامور بیباک از تیم U.B.C.S بود که در شهر راکون مستقر شده بود. نیکولای در سال ۱۹۶۳ متولد شد. او مسئول ارتباطی دستهی B از رستهی آلفا بود که به منظور مقابله با طغیان ویروس تی در شهر راکون و همچنین نجات بازماندگان و پژوهشگران شرکت آمبرلا در شهر مستقر شده بودند. او یکی از دشمنان بازی رزیدنت اویل 3 و یکی از شخصیتهای منفی بازی رزیدنت اویل: شیوع است. او همواره در جریان بازی رزیدنت اویل ۳ در حال خیانت به همنوعان خود بود. سرنوششت او به شکلهای گوناگونی رقم میخورد؛ گاه توسط نمسیس کشته میشود، توسط بالگرد سقوط میکند و یا نجات مییابد اما به هرحال سرنوشت اصلی او این است که موفق میشود تا از شهر بگریزد
سایر افراد مرتبط با شرکت آمبرلا:
یوکو سوزوکی
یکی از کارمندان پیشین شرکت آمبرلا بود که موفق شده بود تا از طغیان شهر راکون فرار کند. او در سال ۱۹۷۸ متولد شد و در زمینهی دانشهای رایانهای بسیار باهوش و دارای شخصیتی آرام و کمحرف بود اما با اینحال بسیار کنجکاو و زیرک نشان میداد. در زمان طغیان شهر راکون او فقط ۲۰ سال سن داشت. یوکو سوزوکی یکی از شخصیتهای قابل انتخاب در بازی رزیدنت اویل: شیوع است. او در آزمایشگاه زیرزمینی آمبرلا در شهر راکون یکی از دستیاران ویلیام برکین بود و در پروژهی تایرانت مورد آزمایشهایی نیز قرار گرفت
مونیکا
یکی از کارکنان شرکت آمبرلا در شهر راکون بود. او در کنار ویلیام برکین در آزمایشگاه زیرزمینی آمبرلا در شهر راکون مشغول فعالیت بود و با یوکو سوزوکی آشنایی داشت. او سرانجام در سپنامبر ۱۹۹۸ از بین رفت
کارتر
پژوهشگر شرکت آمبرلا در شهر راکون بود. او یک پروژهی آزمایشی به نام AT۱۵۲۱ را طراحی کرد. او در نهایت توسط یک تایرانت کشته شد
لیندا
یکی از پژوهشگران پیشین شرکت آمبرلا است. او در بخش مطالعات شیمیایی شرکت، فعال بود و دستیار کارتر محسوب میشد. در جریان طغیان ویروس تی در شهر راکون، او به آزمایشگاه بازگشت تا AT۱۵۲۱ را با خود بیاورد. این یک پروژهی آزمایشی برای مهار ویروس تی بود اما این پروژه ثمربخش نبود و AT۱۵۲۱ توسط یک تایرانت از بین رفت. او سرانجام موفق شد تا پیش از انهدام شهر از آنجا بگریزد
فراست
یکی از محققان شرکت آمبرلا در شهر راکون بود. او موفق شده بود تا راهی برای ارتقاء ویروس G پیدا کند اما به دست مونیکا کشته میشود.
بعضی از این افراد در قسمتهای مختلف سایت در موردشون توضیح داده شده و در اینجا برای اینکه از تکرار جلوگیری بشه در صورت نیاز لینک بخشهای مربوطه رو اضافه کردم
بنیانگذاران شرکت:
اوزول ای اسپنسر
اوزول ای اسپنسر یکی از سه بنیانگذار شرکت آمبرلا و در حقیقت رئیس کل این شرکت بود. اسپنسر دارای یک شخصیت منفی در این سری است. شرکت او یعنی آمبرلا، یکی از رکنهای اصلی بازی به حساب میآید. این شرکت هدفهای شومی مانند تولید سلاحهای غیر قانونی و بیو لوژیکی، و تبدیل انسانها به سلاحهایی فرمانبردار، برای خودشان بود. اسپنسر در کانون این تفکرات وحشتناک شرکت آمبرلا بود. اسپنسر طراح پروژه کودکان وسکر بود. او در نهایت در سال ۲۰۰۶ به دست آلبرت وسکر کشته شد. با کشته شدن اسپنسر، شرکت آمبرلا هم، به شکل کامل نابود شد.
جیمز مارکوس
ادوارد آشفورد
ادوارد آشفورد، یکی از مهم ترین شخصیت های رزیدنت اویل محسوب می شود. او یکی از سه بنیان گذار شرکت آمبرلا، و کاشف ویروس مادر است. او با ساخت این ویروس موفق به اثبات آن شد، که می توان در دی ان ای، جهش های کنترل شده ایجاد نمود، و از این جهش ژنتیکی به منظور تغییر در ساختار سلولی و حیاتی موجودات زنده استفاده کرد. او مانند دیگر بنیانگذاران شرکت آمبرلا از این کشف، اهداف شومی را در سر می پروراند. آزمایش بر روی ویروس ساخته شده به دست او، هیچگاه به صورت کامل موفقیت آمیز نبود و فقط یک بار بر لیسا تریور، به شکل کاملا موفقیت آمیز انجام شد. در حقیقت این ویروس، امید های بزرگان آمبرلا را برای موفقیت در هدف های شوم خود زنده کرد. بعد ها نیز دکتر جیمز مارکوس، موفق به ساخت مهمترین ویروس این بازی، یعنی ویروس تی، با استفاده از ویروس مادر شد.
ماموران اجرایی شرکت:
برندون بایلی
برندون بایلی، در سال ۱۹۲۰ متولد شد و یکی از ماموران اجرایی شرکت آمبرلا بود. او به عنوان رئیس پژوهشگران، مدیر و پژوهشگر مقر مرکزی آمبرلا در آفریقا، فعالیت میکرد. او در نوسعه ی ویروس مادر، به دقت با دکتر جیمز مارکوس، همکاری کرد. آن دو به آفریقا فرستاده شدند تا پیرامون گل مادر، در اعماق زمین مطالعه کنند. بایلی، نمونههایی از گیاهان را به مارکوس داد و او نیز به سوی شهر راکون بازگشت. او تا سی سال در زیر زمین ماند و بر روی گلهای مادر کار کرد. زمانی که کار تکمیل مقر آمبرلا در افریقا به پایان رسید، بایلی کنترل آنجا و پروژههای آن را در دست گرفت. پس از رویداد شهر راکون، فعالیتهای این مقر متوقف شد و برندون بایلی، برای نجات جان خود آنجا را ترک کرد. او پیش از رفتنش این یادداشت را در مقر گذاشت: من اینک این مقر را ترک میکنم، در حالیکه نیمی از عمرم را در اینجا گذراندم. نمیدانم آیا ترک اینجا کار درستی است یا نه، اما احتمالا همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. شاید هم برای انجام هرگونه ظاهرسازی، برای بازگشت زنگیم به حالت عادی دیر شده باشد.
او به دلایل نامشخصی در اکتبر ۱۹۹۸ کشته شد.
مرفیوس دی دوال
مورفیوس دی دوال، در سال 1970 متولد شد. مورفیوس پژوهشگر پیشین شرکت داروسازی آمبرلا بود. در می 1998 او یکی از کسانی بود که آمبرلا در رویداد عمارت، به عنوان قربانی استفاده کرد. او انسان تلخ و بی میلی بود و فاصله ی زیادی بین او و آمبرلا وجود داشت. میل به گرفتن انتقام از آمبرلا او را به جنون کشانده بود و برای این کار، مورفیوس نمونه ی ویروس T را از مقر آمبرلا در پاریس به سرقت برد و سپس نمونه ی آزمایشی ویروسی جدید به نام ویروس tG را پدید آورد. سرانجام او پس از وارد کردن ویروس به بدن خودش به تایرانت T-092 تبدیل شده و در نهایت در سپتامبر 2002 به دست بروس مک گیون، کشته می شود.
وینسنت گلدمن
وینسنت گلدمن، فرمانده ماموران امنیتی شرکت آمبرلا، در مقر این شرکت در جزیره ی شینا بود. او در این جزیره به شکل مخفیانه یک پروژه ی تایرانت را مدیریت کرد. او چندین جوان از نژادهای گوناگون را ربود و پس از کشتن آنها هورمونی به نام Beta Hetero Nonserotonin از بدنشان استخراج کرد. او می خواست از این هورمون در پیشرفت پروژه ی مخفیانه اش استفاده کند. سرانجام نیز او به دست یکی از B.O.Wهای آزمایشی خود، به نام هیپنوس کشته شد.
تامی نلسون
تامی نلسون،از ماموران اجرائی آمبرلا بود و در جریان رویداد های شهر راکون، برای یافتن موقعیت رودریگوئز اعزام شده بود. نلسون قصد داشت عملیات U.B.C.S در شهر راکون را برای آرنولد تدارک ببیند.
کریستین هانری
کریستین هانری یک پژوهشگر و توسعه دهنده ی شرکت آمبرلا بود که در شعبه ی فرانسه ی این شرکت مشغول به کار بود. این زن به هانک دستوری نوشت که ویروس G را از ویلیام برکین به هر شکل ممکن بگیرد. هانک نیز پس از به دست آوردن ویروس، آن را در دهکده ی لویر تحویل داد.
ژوئل آلمن
ژوئل آلمن، نائب رئیس شرکت آمبرلا در شعبه ی ایالات متحده ی آمریکا بود.
پژوهشگران سرشناس:
الکساندر آشفورد
الکساندر آشفورد، پسر یکی از بنیانگذاران شرکت آمبرلا، یعنی ادوارد آشفورد و همچنین پدر آلکسیا آشفورد و آلفرد آشفورد بود. پدرش ادوارد آشفورد یک شخص نجیب زاده و ثروتمند بود و این، از ویژگیهای بارز خاندان آشفورد به حساب می آمد. آشفوردها همواره نام های اشرافی برای فرزندانشان انتخاب می کردند. ادوارد آشفورد کاشف ویروس مادر بود. الکساندر بسیار باهوش بود اما گرایش زیادی به پژوهشهای بیولوژیکی و ویروس شناسی پیدا نکرد و در عوض او در مهندسی ژنتیک، از خود توانایی های زیادی نشان داد و به استخدام شرکت آمبرلا درآمد. او کار مهمی را برای شرکت انجام داده بود و موفق شده بود تا پروژه ی کشف ژنوم انسان را تکمیل کند. اما هرگز به صورت شایسته مورد توجه قرار نگرفت. او امیدوار بود که از این کشف خود به خوبی استفاده کند. او از تکنیک های پیشرفته ای استفاده کرد و توانست از طریق تولید مثل غیرجنسی، رشته های DNA متعلق به خاندان خودش را جهش داده و با جدا کردن این رشته ها و کشت دادن آن، یعد از فرایندهای پیچیده ای، ورونیکا را کشف کند. او در محیط آزمایشگاهی با استفاده از این DNA جهش یافته دو فرزند خود را به وجود آورد وسپس دخترش را آلکسیا و پسرش را آلفرد نام نهاد. آلفرد و آلکسیا از یک DNA برتر به وجود آمده بودند و این تاحدودی برای الکساندر نگران کننده هم بود؛ اینکه ممکن است روزی بر ضد خود او اقدام کنند. ویژگی بارز آلکسیا هوش سرشار او و ویژگی آلفرد، تواناییهای نظامی و میل به جنگاوری بود. آن دو درادامه از چگونگی پیدایش خود آگاه شدند و این برایشان قابل تحمل نبود. آلکسیا، از ترکیب ویروس مادر با DNAورونیکا، ویروس T-Veronica را کشف کرده بود و پدرش از پیامدهای آن برای دخترش بیمناک بود. آلفرد قصد داشت تا از پدرش برای انجام آزمایشهای خواهرش استفاده کند. الکساندر حالا خود به یک B.O.W تبدیل شده بود. آن دو پدرشان را در یک اتاق مخفی حبس کردند. 15 سال بعد، الکساندر بعد از آنکه کلر ردفیلد و استیو بورنساید در آن ساختمان حضور داشتند و در تلاش برای خروج از آنجا بودند، ازاین حبس نجات می یابد. کلر و استیو نیز در پایان الکساندر آشفورد را از بین می برند
ویلیام برکین
آلکسیا آشفورد
آلکسیا آشفورد در سال ۱۹۷۱ متولد شد.او کاشف ویروس T.VERONICA و خواهر آلفرد آشفورد است. این شخصیت، در حقیقت نوهٔ ادوارد آشفورد، یکی از سه بنیانگذار آمبرلا و دختر الکساندر آشفورد است. او نیز مانند برادرش در جریان آزمایشهای پدرش و به شکل آزمایشگاهی به وجود آمدهاست. حضور او در بازیهای رزیدنت اویل کد: ورونیکا و تاریخچه تاريكی، بودهاست. این شخصیت در سال ۱۹۹۸ و به دست کریس ردفیلد، کشته میشود.
گارگ مولر
مولر پژوهشگر شرکت آمبرلا در مقر شهر راکون بود. او در کنار مونیکا و یوکو سوزوکی یه ساختمان اصلی این مقر پیوسته بود. گارگ مولر یک متخصص ویروس شناس برجسته بود که در پیرامون پروژه ی تایرانت فعالیت می کرد. مولر موفق شده بود تا برای ویروس T یک ضدویروس به نام Daylight کشف کند. او از شرکت آمبرلا جدا شده بود و برای آمبرلا دردسرساز بود به همین دلیل سرانجام به دست نیکولای گینووائف کشته شد.
آلبرت وسکر
دکتر کلین
دکتر کلین، پژوهشگر شرکت آمبرلا و طراح هیپنوس بود. او همچنین پدر لت کلین و لی لی کلین است. دو کودکی که در بازی رزیدنت ایول: بقا درکنار آرک تامپسون از جزیره ی شینا فرار می کنند. دکتر کلین، به همراه خانواده اش در جزیره ی شینا اقامت داشت و در مقر آمبرلای این جزیره کار می کرد. او و همسرش در جریان شیوع ویروس T در جزیره، وبه طغیان کشانده شدن آن، به همراه سایر مردم جزیره به زامبی تبدیل شدند.
آنت برکین
آنت برکین، همسر ویلیام برکین و مادر شری برکین بوده و پژوهشگر شرکت آمبرلا در شهر راکون است. او در ۳۰ سپتامبر ۱۹۹۸ به دست شوهر خود - که پس از تزریق ویروس G به خودش به هیولا تبدیل شده یود - کشته شد.
جان(john)
جان، پژوهشگر و رئیس پژوهشگران مقر شرکت آمبرلا در کوهستان آرکلی در سری بازی رزیدنت اویل بود؛ مقری که پژوهش های فوق سری آمبرلا در آن صورت می پذیرفت و اهمیت بالایی برای آمبرلا داشت. به دلیل این اهمیت، سازمان، مایل بود تا به شکلی در آن مقر نفوذ کند. سازمان ایدا وانگ را مامور کرد، تا با جان ارتباط برقرار کرده و از پژوهش های مقر درباره ی پروژه ی تایرانت، برایشان جاسوسی کند. این ماموریت موفقیت آمیز بود و ایدا توانست یه خوبی با جان ارتباط برقرار کرده و با او دوست شود. ایدا نیز از این موقعیت استفاده کرد و اطلاعات مهمی را از پژوهش های آن مقر به دست آورد. در بازی رزیدنت اویل ۱، جایی که کریس (یا جیل) برای باز کردن درها به رمزعبور کامپیوتری نیاز پیدا می کنند، باید از رمزعبوری که جان تعیین کرده استفاده کنند. این رمزعبور نام خودش (JOHN)و نام دوستش (ADA) بود.
آلکس وسکر
شبه نظامیان و واحدهای امنیتی:
U.B.C.S
سرویس مقابله باخطرات بیولوژیکی آمبرلا
در حقیقت یک نیروی انجام عملیات های ویژه بود که توسط شرکت آمبرلا و شخص سرگئی ولادیمیر، برای مقابله با خطرهای احتمالی آزمایش های غیر قانونی خودشان، پایه گذاری شده بود. افراد این واحد امنیتی دارای مهارت های فراوانی بودند و در انجام ماموریت هایشان بسیار آگاهانه رفتار می کردند. در جریان طغیان ویروس T در شهر راکون، آمبرلا برخی از افراد U.B.C.S را با لباس های پلیس شهر در شهر مستقر نمود تا در برابر این فاجعه بایستند، گرچه آنها تلاش زیادی برای مهار ویروس انجام دادند اما این فاجعه فراتر از وصف کردن بود. در میان افراد U.B.C.S که در شهر بودند، کارلوس اولیویرا تنها عضو از این تیم بود که موفق شد از شهر راکون فرار کند.
U.S.S
سرویس امنیتی شرکت آمبرلا
این واحد برخلاف U.B.C.S، تعداد بسیار زیادی سرباز مزدور (Mercenary) در اختیار داشت که آموزشهای منظم و بسیار خوبی را پیرامون نفوذ در مکانهای گوناگون، حفاظت و فرار از موقعیتهای بحرانی دیده بودند. برخلاف U.B.C.S که ماموریتهای آشکار و با ابعاد گسترده را انجام میدادند، U.S.S ماموریتهای فوق محرمانه و کوچکتری را انجام میدادند. مقر اصلی U.S.S در جزیرهی راکفورت قرار داشت. هانک معروفترین شخصیت واحد یو.اس.اس بود که در تیم آلفای یو.اس.اس حضور داشت
U.S.F
نیروهای امنیتی شرکت آمبرلا
U.S.F برای بالا بردن امنیت در بیشتر مقرهای مهم آمبرلا مستقر میگشت. کلر ردفیلد برای یافتن برادر خود، پس از ورود به مقر آمبرلا در پاریس توسط این واحد آمبرلا دستگیر شد. رودریگو خوان راول، شناخته شده ترین عضو از این واحد شرکت امبرلا بود
ملکه سرخ و ملکه سفید
ملکهی سرخ، رایانهی مرکزی شرکت آمبرلا است که تمامی اطلاعات سری و پژوهشهای محتلف علمی شرکت در آن قرار داشت. این یک رایانهی هوشمند بود. این ابررایانه برای نخستین بار در سناریو "آغاز ۱" (Beginnings 1) در بازی رزیدنت اویل: تاریخچه آمبرلا دیده شد. نخستین هدف از ساخت این ابررایانه، حفاظت از اطلاعات سری و داراییهای شرکت آمبرلاست. هدف دوم، حفاظت از جان ماموران آمبرلا و هدف سوم، نامشخص میباشد؛ به این دلیل که آلبرت وسکر تمامی دادههای این رایانه را برای خود برداشت و سپس با پاک نمودن این دادهها از ملکهی سرخ، حافظهی این رایانه را پاک کرد.
این رایانه در ابتدا در مقر پژوهشی آمبرلا در کوهستان آرکلی قرار داشت اما در جریان طغیان ویروس T در کوهستان آرکلی، اطلاعات این رایانه توسط سرگئی ولادیمیر به مکان دیگری منتقل گشت. آلبرت وسکر در جریان رویداد عمارت توسط تایرانت کشته شد؛ اما این مرگ نمایشی بود. او پس از بیدار شدن تلاش کرد تا به اطلاعات ملکهی سرخ دست یابد اما به دلیل انتقال اطلاعات توسط سرگئی ولادیمیر، موفق به این کار نشد و رایانه را منهدم کرد. این رایانه برای آخرین بار در مقر آمبرلا در روسیه قرار داشت. آلبرت وسکر پس از نابود کردن سرگئی ولادیمیر به تمامی اطلاعات شرکت آمبرلا دست یافت و سپس حافظهی این ابررایانه را پاک کرد
ملکهی سفید نام یکی از رایانههای مرکزی شرکت آمبرلاست. وظایف این رایانه نامشخص است و فقط یک بار در رزیدنت اویل: تاریخچه آمبرلا و در سناریو "تولد دوباره" (Rebirth) در کنار ملکهی سرخ نمایش داده شد.
نظامیان سرشناس شرکت آمبرلا:
سرگئی ولادیمیر
او یکی از بلندپایه ترین شخصیتهای شرکت آمبرلا بود. ولادیمیر فرماندهی کل نیروهای نظامی شرکت در سرتاسر جهان و همچنین وفادارترین و وظیفهشناسترین افراد اوزول ای اسپنسر بود
سرگئی ولادیمیر، یک افسر نظامی شرکت آمبرلا بود. او مدارج پیشرفت را به سرعت گذراند و درجهی کلنل را دریافت کرد. ولادیمیر چشم راست خود را در جنگ از دست داده بود. با نابود شدن پناهگاهش شوروی، روسیه تمام افتخارات او را گرفت. در این زمان او بیشترین قدرت را میتوانست برای اسپنسر به وجود بیاورد. اسپنسر او را مورد توجه ویژه قرار داد و این سبب شد تا او به اسپنسر بسیار وفادار شود. او وارد پروژهی تایرانت گشت و تمرکز خود را در گسترش این پروژه گذاشت. تواناییهای نظامی او سبب شد تا برای حفاظت و مقابله با خطرات احتمالی B.O.Wهای شرکت، سازمانی به نام U.B.C.S را بنیانگذاری کند.
ولادیمیر به پروژهی تایرانت علاقمند بود و فعالیتش را در این پروژه دنبال میکرد. با مدیریت او، در سال ۱۹۹۸ گونهای جدید از مخلوق تایرانت، با نام T-a.l.o.s خلق شد. T-a.l.o.s کوتاه شدهی عبارت Tyrant-Armored Lethal Organic System به معنی تایرانت زنده، کشنده و زرهدار میباشد. این مخلوق به سلاح گرم مجهز بوده و بسیار هوشمند تر از تایرانتهای پیشین بود. T-a.l.o.s به منظور حفاظت از رایانهی مرکزی Red Queen خلق شده بود. سرگئی ولادیمیر همواره از دو تایرانت به نام Ivan برای حفاظت از خود استفاده میکرد که بسیار قدرتمند و باهوش بودند. سرگئی ولادیمیر با یک مامور نامشخص در پیشبرد نقشههایش همکاری میکرد. در سال ۲۰۰۳، کریس و جیل با نفوذ در مقر آمبرلا در روسیه، T-a.l.o.s را نابود کردند. ولادیمیر نیز پس از آنکه خود را به نوع ویژهای از ویروس T مبتلا کرد؛ دچار تغییر در ساختار بدنش شد و به یک هیولا تبدیل شد که توسط آلبرت وسکر کشته میشود.
هانک
یکی از کلیدیترین نظامیان وابسته به شرکت آمبرلا است. او در تیم آلفای U.S.S حضور داشت و ماموریت مهم به دست آوردن نمونهی ویروس G را برعهده داشت. این شخصیت در رزیدنت اویل ۲ حضور داشت و همچنین در همین بازی در مینیگیم "چهارمین بازمانده" (The Fourth Survivor) قابل کنترل بود. او در بازی رزیدنت اویل: شیوع و بازی رزیدنت اویل: تاریخچه تاریکی نیز ظاهر شد. هانک همچنین در بازی رزیدنت اویل ۴ و در مینیگیم "The Mercenaries" یکی از شخصیتهای قابل کنترل و در بازی رزیدنت اویل: تاریخچه آمبرلا در یک ماموریت کوتاه (Fourth Survivor) به عنوان شخصیت قابل کنترل حضور داشت.
هانک مانند بیشتر افراد U.S.S در جزیرهی راکفورت آموزش دیده بود. او در تعداد بسیار زیادی از عملیاتها با موفقیت بیرون آمده بود. در بسیاری از عملیاتها او تنها شخصی بود که در کنار سایر همتیمیهایش، زنده از ماموریت خود بیرون میآمد و به همین دلیل به او عنوان "آقای مرگ" (Mr.Death) را داده بودند. او در ماموریتهایش سرد، ساکت و عاری از احساس بود
کارلوس اولیویرا
یکی از اعضای رستهی دلتا از U.B.C.S بود که توسط شرکت آمبرلا در جریان رویدادهای رزیدنت ایول 3 به همرا سایر همتیمیهایش در شهر راکون مستقر شده بود. کارلوس در سال ۱۹۷۷ متولد شده بود. او پس از ورود به شهر با طغیان ویروس تی در شهر راکون روبهرو شد. اولیویرا پس از پیدا کردن یک سیستم رادیویی، با دفتر استارز تماس برقرار کرد و درخواست کمک کرد. تنها جیل ولنتاین در آنجا حضور داشت و این پیغام را شنید. در ادامه او با جیل ملاقات میکند که در تلاش برای فرار از شهر بودو...
آلفرد آشفورد
میخائیل ویکتور
یکی از شخصیتهای رستهی دلتای تیم U.B.C.S، مستقر در شهر راکون است که در رزیدنت اویل 3 حضور دارد. او در سال ۱۹۵۳ متولد شده بود. در این بازی، میخائیل ویکتور پس از حملهی زامبیها به شدت مجروح شده بود و در نیمکت یک ترن در حال استراحت بود. او پس از حملهی نمسیس به ترن، با از خودگذشتگی، ضامن یک نارنجک را آزاد کرد. این کار او سبب شد تا دست نمسیس از جیل و کارلوس اولیویرا کوتاه مانده و خود نیز کشته شود
در سایت موجود است
رودریگو خوان راول
فرماندهی تیم نیروهای امنیتی آمبرلا (Umbrella Security forces) در مقر این شرکت در پاریس بود. او شخصی است که در نهایت کلر ردفیلد را در مقر آمبرلا در پاریس دستگیر کرد. رودریگو در سال ۱۹۶۶ در یک روستای کوچک در جزیرهی راکفورت متولد شد. نام پدر و مادر او روبرت و ماریا راول بود. پس از خریداری شدن جزیره توسط شرکت آمبرلا، روستا منهدم شد و روستاییان (از جمله رودریگو) به استخدام شرکت در آمدند. با ورود رودریگو به شرکت، او وارد بخش نیروهای امنیتی شرکت شد.
پس از آنکه رودریگو مورد گزش زامبیها قرار گرفت، کلر ردفیلد را از زندان آزاد کرد. در ادامه او با کریس ردفیلد ملاقات میکند. کریس برای نجات خواهر خود به جزیره آمده بود. رودریگو، که به شدت مجروح شده بود به کریس توضیح داد که کلر از راکفورت خارج شدهاست که در این هنگام توسط زالوی غولپیکری بلعیده میشود
نیکولای گینووائف
ملقب به "گرگ نقرهای" نام یک مامور بیباک از تیم U.B.C.S بود که در شهر راکون مستقر شده بود. نیکولای در سال ۱۹۶۳ متولد شد. او مسئول ارتباطی دستهی B از رستهی آلفا بود که به منظور مقابله با طغیان ویروس تی در شهر راکون و همچنین نجات بازماندگان و پژوهشگران شرکت آمبرلا در شهر مستقر شده بودند. او یکی از دشمنان بازی رزیدنت اویل 3 و یکی از شخصیتهای منفی بازی رزیدنت اویل: شیوع است. او همواره در جریان بازی رزیدنت اویل ۳ در حال خیانت به همنوعان خود بود. سرنوششت او به شکلهای گوناگونی رقم میخورد؛ گاه توسط نمسیس کشته میشود، توسط بالگرد سقوط میکند و یا نجات مییابد اما به هرحال سرنوشت اصلی او این است که موفق میشود تا از شهر بگریزد
سایر افراد مرتبط با شرکت آمبرلا:
یوکو سوزوکی
یکی از کارمندان پیشین شرکت آمبرلا بود که موفق شده بود تا از طغیان شهر راکون فرار کند. او در سال ۱۹۷۸ متولد شد و در زمینهی دانشهای رایانهای بسیار باهوش و دارای شخصیتی آرام و کمحرف بود اما با اینحال بسیار کنجکاو و زیرک نشان میداد. در زمان طغیان شهر راکون او فقط ۲۰ سال سن داشت. یوکو سوزوکی یکی از شخصیتهای قابل انتخاب در بازی رزیدنت اویل: شیوع است. او در آزمایشگاه زیرزمینی آمبرلا در شهر راکون یکی از دستیاران ویلیام برکین بود و در پروژهی تایرانت مورد آزمایشهایی نیز قرار گرفت
مونیکا
یکی از کارکنان شرکت آمبرلا در شهر راکون بود. او در کنار ویلیام برکین در آزمایشگاه زیرزمینی آمبرلا در شهر راکون مشغول فعالیت بود و با یوکو سوزوکی آشنایی داشت. او سرانجام در سپنامبر ۱۹۹۸ از بین رفت
کارتر
پژوهشگر شرکت آمبرلا در شهر راکون بود. او یک پروژهی آزمایشی به نام AT۱۵۲۱ را طراحی کرد. او در نهایت توسط یک تایرانت کشته شد
لیندا
یکی از پژوهشگران پیشین شرکت آمبرلا است. او در بخش مطالعات شیمیایی شرکت، فعال بود و دستیار کارتر محسوب میشد. در جریان طغیان ویروس تی در شهر راکون، او به آزمایشگاه بازگشت تا AT۱۵۲۱ را با خود بیاورد. این یک پروژهی آزمایشی برای مهار ویروس تی بود اما این پروژه ثمربخش نبود و AT۱۵۲۱ توسط یک تایرانت از بین رفت. او سرانجام موفق شد تا پیش از انهدام شهر از آنجا بگریزد
فراست
یکی از محققان شرکت آمبرلا در شهر راکون بود. او موفق شده بود تا راهی برای ارتقاء ویروس G پیدا کند اما به دست مونیکا کشته میشود.