معرفی شرکت ترایسل - نسخهی قابل چاپ +- انجمن تخصصی رزیدنت اویل (https://re-fan.ir) +-- انجمن: اختصاصی (https://re-fan.ir/forumdisplay.php?fid=11) +--- انجمن: مقالات رزیدنت اویل (https://re-fan.ir/forumdisplay.php?fid=12) +---- انجمن: مقالات اختصاصي رزیدنت اویل (https://re-fan.ir/forumdisplay.php?fid=63) +---- موضوع: معرفی شرکت ترایسل (/showthread.php?tid=64) |
معرفی شرکت ترایسل - Umbrella - ۱۴۰۱/۳/۶ شرکت ترایسل شرکت داروسازی ترایسل، یکی از برجستهترین شرکتهای داروسازی در جهان بازی رزیدنت اویل بود. ترایسل از ادغام سه تشکیلات پیشین " بازرگانی تراویس " تشکیل شده بود. این نام از اشتقاق " سه سلول " که تعبیری از سه سازمان پیشین " بازرگانی تراویس " بود نام گرفت. بازرگانی تراویس در قرن 18 میلادی، تاجری اروپایی شرکتی بازرگانی را برای بازرگانی در شرق تاسیس کرد. پس از آنکه " هانری تراویس " در قرن نوزدهم کتابی با عنوان " بررسی تاریخچهی طبیعت " را نوشت ، بازرگانی تراویس کار اکتشافات خود را در آفریقا آغاز کرد و نکات مهمی را پیرامون کانیهایی باارزش در صخرههای این قاره در کتابش نوشت. پس از برپا کردن پایگاه تجاریاش در آفریقا، او شروع به گردآوری حیوانات و همچنین گیاهان گوناگون آفریقایی به منظور تولید داروهای تجاری در سال 1950 کرد. شرکتی که در آینده تاثیرات عمیقی را بر اوزول ای اسپنسر و دکتر جیمز مارکوس گذاشت. سرانجام، این سه ( پژوهشها بر روی حیوانات، گیاهان و ساخت داروها ) منجر به ادغامشان و تشکیل شرکت " ترایسل " شد. ترایسل به معنی " سه " بوده است. گیاهان، حیوانات و داروها، سه نماد شکل دهندهی نشان ترایسل بود. بررسی تاریخچهی طبیعت هانری تراویس، یکی از هفت فرزند آقای تراویس و میراثدار " بازرگانی تراویس " بود. او پس از 35 سال تحقیق، جستجو و سیاحت در جایجای آفریقا، سرانجام کتابی 72 فصلی را با عنوان " بررسی تاریخچهی طبیعت " نوشت. این کتاب حاصل تحقیقات دقیق و موشکافانهای بود که پس از 35 سال نوشته شده بود. شباهتهای فراوان میان گونههای انسانها، گیاهان و حیوانات و همانندی فراوان ژنتیکی آنها نشاندهندهی وجود نیایی مشترک در میان این سه گونه از موجودات بود. تا پیش از آن تصور میشد که انسان موجودی جدا از آن دو گونه میباشد، در حالی که چنین نبود ... پس از مرگ تراویس، کتاب او مورد مطالعهی اوزول ای اسپنسر قرار گرفت. فصلی از این کتاب، بسیار مورد توجه اسپنسر قرار گرفت. " پلکانی به سوی حورشید " . تعبیری که تراویس پس از مشاهدهی گلهایی افسانهای در اعماق زمین داشت ... گلهایی که بدون نور خورشید زندگی میکنند و برای دیگران حیاتبخش هستند. او این گلها را در اعماق سرزمینی فراموش شده به نام Ndipaya پیدا کرد. Ndipaya نام امپراتوری بزرگ و پهناوری بود که بیشتر کشورهای مرکز و جنوب قارهی آفریقا را شامل میشد. اما این سرزمین بزرگ نابود شد و در گذر زمان به یادها پیوست. اسپنسر با مطالعهی این فصل از کتاب تراویس به ساخت ویروسی جهشزا بر روی DNA موجودات امیدوار شد ... اسپنسر، دوست صمیمیاش ادوارد آشفورد، پژوهشگر نابغهای به نام جیمز مارکوس و شاگرد او برندون بایلی، آفریقا را برای یافتن " پلکانی به سوی خورشید " در نوردیدند. سرانجام این جستجوها یافتن " پلکانی به سوی ویروس مادر " بود. تاریخچهی شرکت ترایسل / ورود وسکر به این شرکت سه نماد از نشان ترایسل بیانگر اهداف این شرکت در زمینهی داروسازی سلولی بود. این شرکت پس از آنکه کار جمعآوری گیاهان آفریقایی کامل شد تاسیس گشت. محصولات این شرکت، در زمینهی ترابری و منابع طبیعی از جمله سوختهای فسیلهای بود. ترایسل یکی از برجستهترین اعضای اتحادیهی G.P.C بود. G.P.C کوتاه شدهی عبارت Global Pharmaceutical Consortium میباشد. بخش تحقیقات شیمیایی شرکت آمبرلا و بخش داروسازی شرکت ترایسل از اعضای اصلی این اتحادیه و از روئسای آن هستند. گرچه به دلیل عملکرد؛ " سازمان مخفی " را هم میتوان از اعضای غیرعضو این اتحادیه دانست. آمبرلا اهدافی برای تولید B.O.Wها داشت اما این اهداف برای اتحادیهی G.P.C گران تمام میشد و با مشخص شدن این اهداف دیگر اعضای این اتحادیه را بدنام میکرد. آلبرت وسکر، ماموری جاهطلب و سیریناپذیر از قدرت بود که از طرف " کارفرمای دیگرش ( سازمان مخفی ) " ضربات بزرگی را به آمبرلا زد و پس از خیانتهایش موجبات متلاشی شدن آمبرلا را فراهم کرد. او با نابود کردن آخرین سنگر آمبرلا ( مقر آمبرلا در روسیه ) و برداشت تمامی اطلاعات محرمانهی این شرکت از Red Queen و سپس پاک کردن این ابررایانه برنامهریزی را برای بازسازی جهانی جدید تحت قدرت مطلق خودش را پایهگذاری کرد. پس از کار بزرگش در روسیه و در سال 2003، وسکر با ترایسل ارتباط برقرار کرد و مصمم شد تا فعالیتهای مخفیانهاش را در جامهی این شرکت پیگیری کند. ماموریت وسکر به سقوط کشاندن تمامی رقبای بزرگ شرکت آمبرلا بود. بازرگانی ترایسل، تجارت در زمینهی ویروسهای ارزشمند و کمیاب نیز میشد و این میتوانست به وسکر برای ساخت آمبرلای خودش کمک فراوانی کند. کارفرمای دیگر وسکر ( سازمان مخفی ) به واسطهی این فعالیتهایش به او بدگمان شده بود و برای سازمان این مسلم شده بود که وسکر با تشکیلاتی موسوم به " S " ارتباط برقرار کرده است. S در حقیقت " شرکت ترایسل " بود. اگر وسکر میتوانست، ایمن به نمونهی انگل " لاس پلاگاس " دسترسی پیدا کند این شانس را پیدا میکرد که نوعی دیگر از " کنترل پلاگا " را به دست بیاورد. کنترل پلاگا، مزیتی بود که افراد دارای این ویژگی ( افرادی مثل: سدلر، سالازار، بیتورس مندز و ریکاردو ایروینگ ) توان کنترل جسم و روح فرد مبتلا به انگل را داشتند. وسکر میتوانست آمبرلای خودش را تاسیس کند اما رویدادها برای وسکر به شکلی دیگر رخ داد. آلبرت وسکر مقر روسیه را نابود و اطلاعات سری و محرمانهی آمبرلا را در اختیار داشت و از جانب ترایسل هم مورد پذیرش قرار گرفته بود. بخشی از تجارت ترایسل، داروسازی سلولی بود و این زمینهی مصاعدی را برای فعالیتهای ساخت B.O.W فراهم میکرد. با کمکی از طرف جک کراوزر و ایدا وانگ ( ایدا به عنوان جاسوس دوم )، نقشهی وسکر برای ربودن نمونهی اصلی انگل لاس پلاگاس عملی شد. انگلی که تمام فعالیتهای ساخت B.O.Wها را در این بازی به نهایت سرانجام رساند. ترایسل و خریداری شرکت ویلفارما ایدا در به دست آوردن " کنترل پلاگا " نیز موفق بود، گرچه تحویل آن به سازمان مخفی با خیانت وسکر روبهرو شد اما این کاری صادقانه از جانب ایدا بود. با وجود این چرخش وسکر از " سازمان " به " ترایسل " ؛ ترایسل امکانات خوبی را به عنوان یکی از پژوهشگرانش برای او مهیا کرد و نسخهای اصلاح شده از نمونهی پلاگا را ساخت. جالب آنکه ترایسل نیز از ساخت این نمونه از انگل راضی بود و پاداش نیز برای او تدارک دید و همواره خواستار بهتر انجام دادن فعالیتهایش بود. وسکر به ارتباطش با سایر رقبای بزرگ آمبرلا ادامه میداد، اما در حقیقت او رسما در استخدام ترایسل بود. با تمام مظلومنماییهای ترایسل، باز هم وسکر تنها شخصیت مفید این شرکت در بخش تولید B.O.Wها نبود. به هر حال ویلفارما یک امتیاز برای ترایسل محسوب شد. با طغیان فرودگاه هارواردویل و کورتیس میلر و " ویروس جی " ، ارمغان ورشکستگی شرکت ویلفارما بود. پس از ورشکستگی ویلفارما، ترایسل پیشنهاد خرید شرکت ورشکسته و منابع، مقرها و آزمایشگاههایش را داد. با کشته شدن سناتور " ران دیویس " ( که سهامدار عمدهی ویلفارما بود ) به دست " ترایسل " اطلاعات سری موجود در رایانهی شخصی او نیز پاک شد. ماموران حفاظتی ترایسل نیز مشغول بررسی و تفحص آزمایشگاه ویلفارما شدند و نمونههایی از " جی " را ضبط کردند. در سال 2006، مخفیگاه اسپنسر مشخص شد و وسکر شخصی بود که او را در عمارت اروپاییاش به قتل رساند. وسکر پس از فهمیدن از پیدایشاش اسپنسر را کشت و راه او را به شیوهی خودش ادامه داد. وسکر در پایان یک نبرد، جیل ولنتاین را اسیر میکند. با حضور در ترایسل و در این زمان، همکاری خود را با " اکزلا گیونه " آغاز میکند. کیجوجو / پایان وسکر و اکزلا، هر دو بر این عقیده بودند که انسانیت و روابط سیاسی و حکومتی نیازمند تغییراتی از بنیانشان هستند. در این بخش از داستان ترایسل نقشی کلیدی را بازی میکرد، گرچه در پایان، تباهی نصیبش شد. وسکر، اکزلا را در بالا بردن رتبهاش در شرکت یاری کرد تا زمانیکه سرانجام اکزلا به قدرت مورد نیازش دست یافت؛ " مدیریت مقر ترایسل در آفریقا " . اکزلا همواره از وسکر بسیار سپاسگذار بود و تلاش میکرد تا او را به خود جذب کند. گرچه وسکر صرفا از او فقط به عنوان یک ابزار برای پیشبرد نقشههایش بهره میجست و احساسی در او وجود نداشت، اما تا رسیدن به مقاصدش از طریق اکزلا به او چیز دیگری را وانمود کرد. آنچه یقینی هست، نداشتن اعتقاد به اکزلا از جانب ترایسل بود اما همیشه وسکر به او کمک میکرد. با استفاده از نمونهی لاس پلاگاس خودش و دستیاری " ریکاردو ایروینگ "، وسکر " نوع دوم پلاگاس " و " نوع سوم پلاگاس " را ساخت. با چنین ارگانیسمهایی، وسکر ارتشی از " ماجینیها " را در یک دهکده به نام " کیجوجو " ایجاد کرد. با این نقشه، در صورت وقوع هرگونه اشتباهی در پیشبرد آن، از دیدگاه ترایسل، اکزلا و از دیدگاه قانون، ریکاردو ایروینگ مسئول اشتباهات بودند. اما وسکر همواره به " رویداد عمارت " مرتبط بود. ماجینیها؛ سربازانی بودند که مفید بودنشان ثابت شده بود و به موقعیت اکزلا در ترایسل استحکام میبخشیدند. سپس وسکر و اکزلا یکی از مهمترین بخشهای پروژهی خودشان را برای تغییر در بشریت ( تغییر در تمام موجودات طبیت ) انجام دادند؛ ساخت " ویروس اوروبوروس ". " اوروبوروس مدل دیگری از ویروس مادر بود ". آنها این ویروس را به شیوهای دیگر ( نظریهی دکتر مارکوس ) از روی " گلهای افسانهای " ساختند. گلهایی که در کتاب هانری تراویس با نام " پلکانی به سوی خورشید " تعبیر شده بود. ( پیغام مترجم: از دیدگاه من، اوروبوروس، Type C ویروس مادر بود با این تفاوت که اینبار از همان آغاز به جای استفاده از خود ویروس مادر، از منشا آن ( پلکانی به سوی خورشید ) استفاده شد. ). آنها " مقر پیشین آمبرلا در آفریقا " بازگشایی کردند و در این راه ترایسل نیز به آنان کمک کرد؛ در مقر سابق آمبرلا، در کیجوجو و در سرزمین باتلاقی ( Marshland ) البته پیش از این یک پالایشگاه بزرگ را نیز ساخته بود. اکزلا و وسکر همچنین درخواست یک " جنگندهی بمبانداز " و یک " کشتی اقیانوسپیما " را به ترایسل گزارش دادند. آنها برای اطمینان از حمایت ترایسل و همچنین بهتر پیش بردن پروژهی اوروبوروس این درخواستها را مطرح کردند. درخواستهایی که با موافقت نیز روبهرو شد. سازمانی غیراتفاعی به نام B.S.A.A با فرستادن کریس ردفیلد به عنوان یکی از اعضایش به آفریقا، او را در کنار " شوا آلومار " ( عضو B.S.A.A در آفریقا ) ، آنها را در متن رخدادهای کیجوجو قرار داد. پس از پیگردهای مداوم کریس و شوا در مورد ریکاردو ایروینگ و " زنی کلاهپوش " ، رفته رفته از " نقشههای ترایسل " پرده برداشتند. ایروینگ پس از " تغییرات ساختاری " کشته شد و زا میان حرفهایش جستجو برای پیدا کردن " اکزلا گیونه " آغاز شد. در جریان این جستجو، مقر پیشین آمبرلا و فعلی ترایسل پیدا شد و امیدها برای پیدا کردن " دوست قدیمی کریس " قوت گرفت. با پیشبرد جستجوها، نقاب از چهرهی زن کلاهپوش برداشته شد و مشخص شد که جیل، زن نقاب2دار بوده است. با آشکار شدن وسکر، " خانوادهی بازمانده از رویداد عمارت " در گرد هم جمع شدند. اما اینک جیل نه در کنار کریس بلکه در مقابل او و تحت کنترل وسکر بود. با پیشبرد داستان، جیل توسط کریس و شوا از نفوذ وسکر آزاد میشود و جستجو بدون جیل ادامه مییابد. در ادامه و در کشتی اقیانوسپیمای ترایسل؛ وسکر به این نتیجه رسید که دیگر عمر مفید اکزلا به پایان رسیده است. اکزلا نیز به عنوان یکی از نمونههای آزمایشگاهی مورد استفادهی اوروبوروس قرار گرفت. " اوروبوروس بر روی جنس مونث تاثیرات متفاوتی داشت. " " شش بیلیون تولد سلولهای زالویی اوروبوروس در یک چرخه ( هر چرخه 0/3 ثانیه طول میکشد ) در ساختار سلولی جنس مونث، متولد میشد ". اما اکزلای جهشیافته نیز فنا شدنی بود. کریس و شوا پس از نابودی اکزلا، وسکر را در عرشهی کشتی مشاهده کردند. پس از یک نبرد طولانی میان کریسو شوا با آلبرت وسکر، سرم PG67A/W را به توصیهی جیل ولنتاین به وسکر تزریق کردند. تاثیرات ویروس مادر بیش از پیش شد و وسکر را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد. ( نکته: وسکر پیش از ساخت PG67A/W از ویروس طراحی شده توسط " ویلیام برکین استفاده میکرد. در کل این ویروس برای این ساخته شده بود که مقابل جهشهای افسار گیختهی ویروس مادر را بگیرد. اما ویروس برکین، بیش از حد ویروس مادر را کند کرده بود. PG67A/W به ویروس مادر موجود در بدن وسکر، اجازهی تکامل بیشتری را میداد. PG به معنای ویروس مادر ( Progenitor ) و 67 کد امنیتی سازنده ( اکزلا گیونه ) و A/W کوتاه شدهی آلبرت وسکر از اصول نامگذاری کندکنندهی جدید ویروس مادر بود که در صورت تزریق به میزان بیش از حد مجاز، ویروس مادر را به فعالیت بیشتر وادار میکرد. ). پس از فرار وسکر به درون هواپیمای بمبافکن، کریس و شوا نیز وارد هواپیما شدند و طی چند نبرد در هواپیما و دهانهی یک آتشفشان وسکر را پس از ورود زالوهای اوروبوروس یه بدنش نابود کردند. با روشن شدن فعالیتهای ترایسل در زمینهی تولید B.O.Wها در میان افکار عمومی، ترایسل نیز نابود شد. این نابودی شباهت فراوانی به نوع نابودی آمبرلا داشت. |