انجمن تخصصی رزیدنت اویل
ترجمه ي فايل هاي Resident Evil 3 به فارسي - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن تخصصی رزیدنت اویل (https://re-fan.ir)
+-- انجمن: اختصاصی (https://re-fan.ir/forumdisplay.php?fid=11)
+--- انجمن: مقالات رزیدنت اویل (https://re-fan.ir/forumdisplay.php?fid=12)
+--- موضوع: ترجمه ي فايل هاي Resident Evil 3 به فارسي (/showthread.php?tid=27)



ترجمه ي فايل هاي Resident Evil 3 به فارسي - Umbrella - ۱۴۰۱/۲/۲۲

پوستر برج ساعت



يك پوستر و عكس برج ساعت.
در پشت آن يك توضيح كوچك نوشته شده " يك نقطه ي راهنما: قديس ميكائيل در برج ساعت "

چون امشب خوابم مياد فردا صبح تمام فايل ها را براتون ميزام....


"گزارش"
24 سپتامبر
اين گزارش يك سرقت در ساختمان شهرداري قبل از سقوطش است. به جواهرات دكور ساعت در جلوي دروازه خصارت وارد شده. دو تا از دوازده تا جواهرات ساعت گمشده. به خاطر همين آن قسمت قابل استفاده ي كارمندان نبود. من هيچ انتخابي ندارم ولي براي مسكوت نگه داشتن اين مورد بايد دوباره بازرسي كنم.
امضا : ماروين براناگ


" گزارش "
26 سپتامبر
بر اساس گزارش كالبد شكافي جسد مرد 42 ساله ي صاحب رستوران كشف كردم كه اون يكي از الماس ها رو دزديده بود. ( مترجم: اين چه ربطي به كالبد شكافي داشت؟) اون ظاهرا براي پنهان كردن الماس اون رو در حدود ساعت 10 صبح به قرارگاه پليس برده. وقتي كه 10 دقيقه بعد به وسيله ي شليك يك گلوله كشته شد نشانه هاي از بيماري داشت. در خلال اين مدت شهر حكومت نظامي شد. ما رو مجبور كردن كه اين قضيه رو هم مسكوت نگه داريم. به همين دليل ما الماس رو به عنوان مدرك نگه ميداريم.
امضا : ماروين براناگ


اقدامات بهداشتي من در حال اتمامه... من هنوز نميتونم باور كنم كه چنين اتفاقي افتاده. ما ديروز يه نفر(مرد) ديگه رو هم از دست داديم.

Meyer يكي از بهترين افرادمون بود. اون منو موقعي كه خيلي وحشتزده بودم و همه داشتن از دست زامبي ها فرار ميكردن پيدا كرد و نجات داد.

اما زماني كه من بايد محبت اونو جبران مي كردم ... فرار كردم!

من ميتونم صداشو بشنوم كه نامم رو صدا ميكرد. من هنوز ميتونم صداي اون جيغ ها رو از پشت سرم بشنوم. صداي كنده شدن گوشت از استخوانش. من وحشت كرده بودم... وحشتناك بود...
الان 27 سپتامبره . جنگي براي زندگي. من موفق شدم تعداد زيادي از زامبي هايي كه سنگر هاي مارو خراب كرده بودند رو از بين ببرم. حالا من به وسيله ي whisky كه سرما خورده بود زخمي شدم. اين اسلحه به يك دوست براي من تبديل شده. من تعداد زيادي از زامبي ها رو منفجر كردم و خاكشون كردم. ( مترجم : چه بيكار بوده )
ما 13 نفر از افرادمون رو از دست داديم. در سه ساعت ما درباره ي مسائل جزئي و ناچيز توي اتاق ملاقات پرخاش ميكرديم. اين كل ماجراي اين موقع بود. وقتي من اين بطري رو هم سر بكشم دوست قديمي من مجبور ميشه آخرين جسد رو خاك كنه.
قديمي ترين در آخر.


من ميتونم سرسختانه منتظر بمونم...


خبراي خوبي از برادرم جو برانون دارم؛ اون بالاخره اسلحه دستي (هفت تير) جديد رو كامل كرد. اسمش M92F هست و مخصوص گروه S.T.A.R.S طراحي شده. برادرم خودش به اسلحه "لبه ي تيز سامورايي" ميگه !

اين اسلحه دقيقترين نوع از اسلحه هاي كندو براي تير اندازي هست و اگه ديگه كسي با اين اسلحه هم نتونه درست هدف رو بزنه بهتره به جاي اسلحه يه دونه دندوني بچه توي جلد چرمي اسلحش به كمرش ببنده !

اجناس گفته شده فقط با ارائه ي مدرك معتبر تحويل داده ميشن .
مطمئنم وقتي ببينيد چه اجزاي عالي و كاملي توي طراحي قطعات M92F به كار گرفته شده خودتون تعجب مي كنيد و دلتون مي خواد با تمام وجود از اونايي كه درستش كردن تشكر كنيد.

با عرض احترام،
رابرت كندو
مغازه اسلحه فروشي كندو


اول سپتامبر
بعد از شش ماه تلاش زياد بدن من بسيار ضعيف و سست شد.
من يه سرباز خوب بودم اما بايد بدون هيچ شك و ترديد فرمانهاي اونا رو انجام ميدادم. منو مجبور ميكردن كه شكنجه بدم و اعتراف هاي دروغ بگيرم. اما همون صبحي كه من بايد خدمت ميكردم يه معجزه رخ داد. شركت كمك من رو رد كرد و براي دومين بار به من زندگي دوباره داد.
15 سپتامبر
من بعد از اون تعطيلات به محل كارم برگشتم. ظاهرا واحد من كه UBCS ناميده ميشن وارد عمل شدند.
واحد ارتش ترور و V.I.P از آمبرلا محافظت ميكنند. به علاوه اونا افرادي داشتند كه در اداره ي مشكلات و علت مسائل غير قانوني تخصص داشتند.
و منم توي اين جريان در رده ي دوم قرار داشتم.
28 سپتامبر
اينجا طلوع شده اما ما هنوز تلاش ميكنيم كه زنده بمونيم چون اينجا هيچ آذوقه اي وجود نداره. زامبي ها وقتي در خيابان ها راه ميرن صداي استخوانهاي اونا باعث وحشت زنده ها ميشه.
دوباره يك انتخاب داده شده. من بهتر ميدونم كه اونو اجرا كنم. صف مرگ براي اينجا يك پناهگاه آسمانيه.
من تصميم كرفتم كه به خودم شليك كنم اينطوري بدن من براي هميشه ميميره و زامبي نميشه.


بالاخره من يه مدرك پيدا كردم من ميخوام ثابت كنم كه توي اين شهر مرض آدمخواري رايج شده.
يه آدم واقعي مردم رو اونقدر ميخوره تا بميرن. اونا مثل يه حيون وحشي هستن كه سعي ميكنن راهي پيدا كنن كه گوشت تازه بخورن . اين كاملا نفرت انگيزه. من شايعه اي شنيدم كه در حال حاضر تعداد زيادي از مردم از اين بيماري رنج ميبرند. هرچند سبب اين بيماري هنوز ناشناختس. آيا اينم يكي ديگه از رمز و راز هاي اين بيماريه؟
من يه روزي بايد اينو چك كنم...

شهر راكون رو حكومت نظامي گرفته اونم به خاطر همون مرض آدمخواري. من عامل اطلاعاتم رو كه خارج از شهره گم كردم. اما من تسليم نمي شم. به عنوان يك خبرنگار من نميتونم چشمامو ببندم و راهمو كج كنم. من بايد با مردم و با حرفه ي خودم خاكي رفتار كنم. من فكر نميكنم كه اين بيماري هنوز به طور خيلي گسترده شيوع پيدا كرده باشه.من باور دارم كه اين شهر كليد اين مشكل رو داره كه واكسن رو توليد كنه. در واقع من مطمئن هستم.

ارتش دورو بر شهر رو محاصره كرده تا راه فرار مردم رو ببنده و از شايع شدن بيماري جلوگيري كنه. مردم اين شهر يا كشته ميشن يا در مواجهه با بيماري قرار ميگيرن و بيمار ميشن. من ميدونم كه اين اقدام براي اين شهر تصميم درستيه اما من نميتونم كمكي كنم و دلم براي خودم نميسوزه اگه بيمار بشم يا خورده بشم. اهميت نداره. سرنوشت من اين طور رقم خورده. تمام چيزي كه از من باقي ميمونه مقاله ي خبرنگاريمه. من باز هم نا اميد نميشم من مشكلم رو با اين بيماري و خودم حل ميكنم. من فقط كشف كردم كه اين بيماري از طريغ هوا منتقل نميشه اما بايد راه هاي ديگه اي هم باشه.


من ميدونم كه كار تازه ي تو پر از ترس و اضطرابه... كوين(
Kevin ). پس بزار بهت بگم چطور قطارهات مدت زيادي سالم بمونن. تو ميدوني كه اين مدل در سال 1968 ساخته شد و براي اروپا بسيار قابل اهميت بود. گاهي اوقات لغزنده و سست هستن اما اونها هنوز كار ميكنن چون اونا نمونه ي سرسختي و مقاومتند. ما هميشه ميتونيم روي اونا حساب باز كنيم. اگه اونا روز خوبي نداشته باشن تو بايد نگاهي به مدارش بندازي كه مشكلي نداشته باشه. تو بايد بتوني ايرادش رو پيدا كني اونوقت ميتوني به راحتي تعميرش كني.
اگر تو هر روز قطعات اونو چك كني طبيعتا از قطعات كثيف و چندش آورش دوري ميكني. اگه تو فراموش كني كه اونا رو چك كني اين قطارهاي قديمي مسلما دچار مشكل ميشن. فقط به خاطر داشته باش اگه خواستي قطعه اي رو عوض كني بايد يه قطعه ي مناسب و خوب انتخاب كني . وقتي من ميگم مناسب منظورم اينه كه نتوني قطعهي اصلي رو پيدا كني تو بايد چيزي رو پيدا كني كه به اندازه ي كافي خوب كار كنه. و راجع به روغن تو بايد هميشه با دقت مواد روغن اين قطار رو مخلوط كني.

هيچ وقت فراموش نكن يه انسان ممكنه بقيه رو درگير كنه ... اما يه ماشين اين طور نيست.


قبل از اين كه شما كار خودتون رو شروع كنيد خواهشمندم اجازه بديد كه توصيه اي بهتون بكنم. بعضي از داروها در اتاق حفاظت ثابت نيستند و بعد از مدت كوتاهي به علت رطوبت و درجه حرارت فاسد خواهند شد. بنابراين شما بايد به ياد داشته باشيد درجه ي حرارت رو در اتاق حفاظت ثابت نگه داريد. شما بايد سرسختانه و هر روز اونو كنترل كنيد. هرچند كامپيوتر هر ساعت اونو كنترل ميكنه اما خيلي دقيق نيست سعي كنيد و به ياد بياريد كه يك ماشين چيزي بيشتر از يك ابزار نيست كه به وسيله ي انسانها اداره ميشه.
شما بايد تمام افرادي رو كه داخل يا خارج از اتاق حفاظت ميشن رو كنترل كنيد. داروهاي خطرناكي در اون اتاق انبار شده. اگر حتي يكي از اونا گم بشن مشكلات خيلي جدي براتون پيش مياد. در اتاق حفاظت هميشه قفله ولي شما بايد اجازه بديد افراد داخل بشن شما بايد بزاريد تمام اطلاعات رو در دفتر ثبت كنند. و مهمتر از همه شما بايد به ياد داشته باشيد كه اگر به چيزي مشكوك شديد بلافاصله به مدير خودتون اطلاع بديد.
اگر شما رمز رو فراموش ميكنيد سعي كنيد به ياد بياريد كه نام خانوادگي كدومتون با اون حرف شروع ميشه. فراموش نكنيد كه محصول جديد در راهه و رمز در دوباره تقيير ميكنه. شما ميتونيد هميشه رمز رو با كامپيوتر براي باز كردن در اجرا كنيد.


داروي مايع به اسم VT-J98 براي توسعه دادن ويروس NE-T مناسبه. بنابراين ما نياز به يك دستور براي بدست آوردن مقدار بيشتري از اون داريم.
U.E. ششمين آزمايشگاه



من نميتونم كمك كنم اما من در تعجبم چون فكر نكنم كسي نوشته هاي منو بخونه اما اونا رو مينويسم چون اونا كمكم ميكنن از سلامت عقليم محافظت كنم و نه چيز ديگه اي.( مترجم: يارو قاطي داشته)
بعد از اين من تبديل ميشم به يه غذا براي اين هيولاها. آيا مسئول
G.I.S كه شهر رو بسته ميتونه لاشه ي منو پيدا كنه؟ پس اين تصور كي تموم ميشه؟ من نمي خوام بميرم. من اصلا آماده نيستم...

همسرم... دخترم و مادرم..... وتمام خانواده ي من مردن. اما هيچ كدوم از اين اتفاق ها ديگه اهميت نداره. زندگي من در همين لحظه مهمه. اين تمام اتفاقيه كه افتاده.
من هيچ وقت عكسي از اونا نداشتم كه حالا به اونا دلخوش باشم. من هنوز كارهاي مهم ديگه اي هم دارم. البته اونوقت من يه فروشنده ميشدم من بايد سعي ميكردم كه يه روزنامه نگار بشم . من هميشه اين كارو ميخواستم اما مادرم به من ميگفت تو هنوز انتخاب هاي زياد ديگه اي داري.
چرا من هيچ وقت به حرفهاش گوش نكردم؟
ولي به نظر ميرسه اين آخرين مقاله ي ""داريو روسو""باشه.

مردن قبل از زياد شدنشون....


دستور به تيم اكو:
منطقه مركزي شهر رو از هجوم جمعيت تخليه كنيد و بعد اجساد شهروندان رو در برج ساعت خالي كنيد.يادتون باشه در بين غير نظامي ها اولويت با كسايي كه كارمند آمبرلا هستن.يادتون باشه هوشيار باشين چون اشخاص آلوده مقاومت بالايي دارن و بي درنگ ضربه مي زنن.

دستورالعمل تخليه سازي:
1-وقتي كه ماموريت به اتمام رسيد يا وقتي كه انجامش غير ممكن شد سريع منطقه رو ترك كنيد.

2-ما هلي كوپتري رو براتون ميذاريم كه در حومه شهر جلوي برج ساعت منتظرتونه.

3-وقتي آماده ترك محل شديد زنگ برج ساعت رو براي علامت دادن به خلبان بصدا در بياريد.


25 سپتامبر
تنها 3 ساعت از ماموريت انفرادي من ميگذره ولي تيم من و كمبل رو از ادامه ي ماموريت باز داشت. تعداد زامبي ها از تصورات ما خيلي بيشتره. هيچ راهي براي نجات اين شهر وجود نداره. ما واكسن اين ويروس رو به خودمون تزريق كرديم اما من مطمئن نيستم كار بكنه. من نميدونم اگر من از بقيه بيشتر زنده بمونم ......
27 سپتامبر
ما داريم ساعت برج رو اداره ميكنيم. نا اميدي خيلي زياد شده ما تير و تفنگ هاي افراد رو كه زخمي شده بودن براي حفظ جون خودمون دزديديم. ما داريم توي ميدان جنگ براي زنده موندن تلاش ميكنيم اما من هيچ وقت در اين جنگ شركت نكردم. به هر حال يه دختر قبل از من وارد برج ساعت شده بود. اون يكي از همونايي بود كه تونسته بود زنده بمونه. اون خيلي شبيه خواهرم بود كه مرد.....
28 سپتامبر
من ميخواستم اينجا رو هرچه زودتر ترك كنم اما اون دختر نمي خواست. پدرش بعد از اين كه مطمئن شد همسرش كشته شده شهر رو ترك نكرد. من واقعا دوست داشتم كه اونو هم نجات بدم اما كمبل ميگفت : ما فقط بايد از جون خودمون محافظت كنيم.
اين چيزي بود كه من هم قبلا باور داشتم اما حالا......
برج ساعت تبديل به مكان خطرناكي شده و من هم ديگه نميخوام اشتباه كنم.....


شهروندان عزيز!
به لطف بخشندگي و سخاوت موسسه ي Umbrella شهر بسيار آرام و زيبايي با يك محيط دوستانه و صميمي داريم.
بيشترين مخارج اهدايي از شركت آمبرلا در اين شهر براي كارهاي رفاهي، بهيته سازي ساختمان مكانهاي عمومي و براي كمك به محيط آرام و زيباي شهر هزينه شده است.

در 1992 كه پنجمين سال از مسئوليت من به عنوان شهردار در اين شهر زيبا بود به ياري هزينه هاي اهدايي شركت آمبرلا و كار شبانه روزي و جدي شهروندان عزيز، موفق شديم بيمارستاني بسيار مجهز با معماري هنري و جذاب در شهر داشته باشيم. و به افتخار اين موفقيتهاي چشمگير، مجسمه اي بزرگ به در همان سال به من اهدا شد كه هم اكنون در ساختمان شهرداري قرار دارد.

من حدود 35 سال اولين بار پيش با شغل مهندسي برق به اين شهر آمدم و سيستم برق رساني اين شهر را گسترش داده و ماشين هاي كابلي آن را نصب و راه اندازي كردم و از ان موقع تا به الان خودم را موظف به پيروي از رسومات اين شهر زيبا مي دانم و در نظر دارم كه زندگي خود را وقف اين شهر و موفقيت و بهتر شدن آن كنم.

شهردار شهر
مايكل وارن


دهم سپتامبر

اين بيماران ابتدا از قانقاريا و لختگي خون رنج ميبرن.بعد مغزشون به آرومي خراب ميشه (از بين ميره).در آخر چيزي از مغزشون باقي نميمونه.وقتي اون اتفاق ميوفته حتي مرگ(آسون مردن) بي معني ميشه.در نهايت اونها از قبل مردن...اين مرض هر چيزي رو از هم جدا ميكنه.وقتي مغز اين بيمارها از بين رفت اونها تبدبل به هيولاهاي گشنه گوشت ميشن و اعمالي مانند حيوانات وحشي انجام ميدن حيواناتي كه ميل به كشتن و خونريزي دارن.


هجدهم سپتامبر

يه بيمار ديگه در بيمارستان پذيرفته شد.اون اولين علائم اين مرض رو در اين نقطه از خودش نشون ميده... من در تمام اين چند روز گذشته نتونستم بخوابم.من نذاشتم اين بيمارها تبديل به زامبي بشن.من يه شهروند معمولي نيستم.من يه دكترم.حتي اگه بميرم كلينيك من در پيدا كردن(كشف) دارو همكاري ميكنه.


بيست و ششم سپتامبر

ما بسياري از پزشكها , و كارمندها رو در طي مبارزه با بيماري از دست داديم.نگه داشتن بيمارستان در اين وضعيت غير ممكنه.و من ميدونم براي من خيلي دير شده. احساسي مثل گرسنگي و خارشه كه تمام بيمارام احساس ميكردن در من بوجود اومده(آغاز شده).براي من خيلي دير شده.


10 سپتامبر
اين بيمارها اول از قانقاريا و تراكم در خونشون رنج ميبردند. بعدش ذهنشون آروم آروم شروع به فاسد شدن كرد. در آخر چيزي از عقلشون نميموند كه بخوان از دست بدن!! وقتي اين اتفاق مي افتاد به نظر ميومد كه كشتن يه نوع لطفه. به هر حال اونا واقعا ( از نظر پزشكي) مرده بودند....
اين مرض شبيه هيچ چيزي كه من تا حالا شاهدش بودم نيست. يكدفعه بيمار ذهنشو از دست ميداد و بعد اونا تبديل ميشدن به هيولاهاي گوشتخوار و مثل يك حيوان خون خوار حمله مي كردن.
18 سپتامبر
يه بيمار ديگه به بيمارستان اومد. اون يكي از علائم اوليه ي اين بيماري رو داشت اما....... من نتونستم توي اين مدت بخوابم. چون من نميتونم اجازه بدم اين بيمارها به زامبي تبديل بشن. من يه شهروند عادي نيستم. من يه دكترم. و اگر من بميرم افراد من داروي اين بيماري رو پيدا ميكنن.
26 سپتامبر
ما بيشتر دكتر هاي بيمارستان رو از دست داديم و در اين مدت ما با تير به بيماران زامبي شده شليك ميكرديم. اين غير ممكنه كه ما بتونيم توي اين حالت از بيمارستان مراقبت كنيم. و من ميدونم كه براي من خيلي دير شده . من احساس خارش و گرسنگي ميكنم. و اين چيزيه كه بيماران من هم احساس ميكردند . براي من خيلي دير شده.......


سرويس پزشكي آمبرلا
قسمت شمال آمريكا
داگلاس روور

اين يه دستور براي توسعه دادن واكسنه. خواهش ميكنم به چيزي كه پايين تر شرح دادم عمل كنيد:
1. به اندازه ي كافي بر روي سيستم كار كنيد.
2. دستگاه رو در ظرفيت متوسط قرار بديد.
وقتي دستگاه آماده شد شما ميتونيد درست كردن واكسن رو شروع كنيد. براي مخلوط كردن واكسن 5 دسته وجود داره. براي اين كار دو مقياس افزايش يا كاهش وجود داره. اگر شما دوتا مقياس ها رو با هم ديگه ميزون كنيد اونا در يك خط مركزي متوقف ميشن و واكسن به طور اتومات توليد ميشه.



احتياجات ماموريت:براوو 16
1-تمام اطلاعات و نمونه مربوط به اين مورد(كيس) رو بدست بياريد.اطلاعات مبارزات رو در يو بي سي اس(ubcs) نظاره كرده وضبط كنيد.

2-تمامي مدارك و شواهد رو نابود كنيد اعم از ابزارآلات (دستگاه هاي) پزشكي كه اطلاعات درمان پزشكي رو دارن.

3-براي به انجام رسوندن ماموريت توانايي خوكچه هندي(يا همون كسي كه روش آزمايشات پزشكي انجام ميشه كه اينجا منظور احتمالا يه موجود مثل نميسيسه) رو چك كنيد.

وقتي ماموريت كامل شد محل رو ترك كنيد.به ياد داشته باشيد شما نبايد به كسي كه مدير نيست كمك كنيد.و نبايد باعث بشين چيزي برگرده كه احتمال اثر گذاري در محل اون(جانور) رو داره.


دوام و توانايي اين خوكچه ها واقعا باورنكردنيه. حتي وقتي در يك موقعيت ضروري شليك ميشه اونا گاهي اوقات ميتونن بدون نگهداري از زخمهاشون روزهاي زيادي زنده بمونن. به هر حال بعد از اين كه زمان گسترش ويروس طولاني شد درجه ي هوشمند اين خوكچه ها مثل يه حشره ي كوچك رو به كاهش گذاشت. حتي وقتي مرده ها زنده شدند به نظر ميومد كه خيلي نفرت انگيزن اما اين ويروس ممكنه باز هم قابل استفاده باشه. ما اين ويروس رو به گروه POW خودمون تزريق مي كنيم و اونا رو آزاد مي كنيم تا تبديل به زامبي بشن. اين نقشه براي آينده ي ما خيلي خوبه.

به نظر مياد در بعضي مناطق معين ويروس علت تغييرات در حيوانات و بعضي از گياهان باشه. ممكنه تغيراتي توي نقشمون بوجود بياداما اين يه نمونه ي خوب ايجاد ميكنه كه نقشمونو توسعه بديم. من شنيدم كه اونجا يه كرم غول مانند وجود داره. اما من فقط با يه كوچيكش كه زير زمين بود مواجه شدم. من اصلا دوست ندارم تصور كنم كه اون جونور هيولا چجوري تخم ريزي ميكنه.
من با نيمسيس مواجه شدم.
اگر من درباره ي اون هيچي نميدونستم الآن من توسط اون آلوده شده بودم. اگر اون هنوز اين دوروبر پرسه ميزنه معلوم ميشه كه ماموريتش هنوز تموم نشده. اعضاي S.T.A.R.S ...... اونا بايد وضعيت خطرناكي داشته باشن چون نيمسيس دنبال اوناس. به هر حال اونا نميتونن تا ابد از دستش فرار كنن........


حاضر باشيد. پروژه ي شهر راكون بايد متوقف بشه. سياست ما در مجلس سنا ماموريت ها رو به تاخير انداخته و ايجا موندن فايده اي نداره. تمام ارشد ها بايد سريعا اينجا رو ترك كنيد. سربازان US دارن ميرن كه نقششون رو براي فردا صبح اجرا كنند. براي اطمينان شهر صبح زود از بين ميره.


25 آپريل
امروز تولد 30 سالگيمه. امروز من رو به اين قسمت منتقل كردند. من خيلي خوشحالم چون كار در اين محيط خيلي با زندگي در دانشگاه فرق داره.


14 مه
سيستم انحدام زباله كامل شد. ما از يه نوع گاز استفاده ميكنيم و اون ميتونه سلولهاي خوكچه ها رو متلاشي كنه. ما اينو قبل از اين كه سيستم 100 درصد محكم بشه امتحان كرديم.


20 مه
من براي كنترل كردن به اتاق دفن زباله رفتم اما در بسته و قفل شد و من براي يك ساعت اون تو گير كردم. من حدس ميزنم كه اگه شما يه كارت داشته باشيد ديگه اون تو گير نميكنيد!!!


7 ژوئن
خوكچه ها بايد قبل از اين كه زياد بشن از بين برن. سيستم خيلي دقيق كار نميكنه. لابلاتوار كارمندان اصلا به نظرات من گوش نميده و من بينهايت نا اميد شدم.


16 جولاي
من نميتونم تمام خوكچه ها رو از بين ببرم و بگم كه كيفيت اين داروها به اندازه ي كافي خوب نيست. به هر حال......


29 جولاي
نقص سيستم باعث شده كه به خوبي كار نكنه و تعداد خوكچه هايي كه هنوز از بين نبرديم زياد شده. عفونت گسترش پيدا كرده. كارمندان ما حريف نمونه ي جديد اين ويروس نميشن. بعضي از كارمندان ما هم بيمار شدند. من بايد به كارم ادامه بدم اما من هميشه يه اسلحه همراه خودم دارم. من بايد يادم بمونه كه يه گلوله براي خودم بزارم. من مي خوام گريه كنم!!! من نميخوام اينجا بميرم. من قسم خوردم كه كه تصور نكنم مرگ چقدر دردناكه ...........


نكات ايمني در مورد گياه (ايمني گياه)

از وقتي كه اين گياه در كارخانه متروكه رشد كرده(بصورت مخفيانه) گاهي اوقات غير نظامي ها داخلش ميشن (داخل همون كارخونه كه گياه رشد كرده).اگه چنين اتفاقي رخ داد براي شليك كردن بهشون درنگ نكنيد.اگر تسليم شدن اونها رو بگيريد و براي توليد خوكچه جديد (همون موجودها) به آزمايشگاه انتقالشون بديد.شما جايزه خواهيد گرفت (براي انجام همين كار) .


نگهداري از دستگاه

اين گياه دست نخورده (كامل , درست) توسط يك سيستم پيشگيري كننده از همه گير شدن(اپيدمي) كنترل ميشه.و قتي آلودگي در اتاق مراقبت پزشكي يا استخر تجزيه كننده نمونه پيدا شد (بوجود اومد) گياه بصورت اتوماتيك براي ايزولاسيون قفل ميشه (يعني يك محفظه دور گياه بوجود مياد) در اين مورد براي باز كردن قفل بايد از راهنماي موجود استفاده كنيد.اگر آلودگي از حدش بيشتر شد (بيش از اندازه شد) سيستم سراسري قفل ميكنه (همون محفظه رو دور گياه ايجاد ميكنه) در اين صورت شما در محفظه ميمونيد و صبر ميكنيد براي دستورات بعدي.اونهايي كه بدون اجازه محل رو ترك كنن بشدت مجازات خواهند شد.


اين كوره يه وسيله ي آسونه كه باهاش ميشه آشغالايي رو كه از اتاق لابلاتور تايين ميشه رو سوزوند. كوره بعضي از مصالح رو ميسوزونه كه توي اتاق دفن زباله سوزانده نميشه. اون همچنين به وسيله ي الكتريسيته به سادگي به وسيله ي يه دكمه كار ميكنه. قسمتي از الكتريسيته ي دستگاه به وسيله ي يه باتري بزرگ در زيرزمين كار ميكنه. اين الكتريسيته از يه منبع معين قدرت ميگيره.

اين منبع معين از يه جريان پيروي ميكنه ** جريان معين متحد ** اون در يه حفره قرار داره. در صورتي كه اين جريان به صورت اتوماتيك كار نكرد يه فرد ميتونه دكمه هاي اونو فعال كنه تا سيستم راه بيفتد.