سلام مهمان عزیز، اگر این پیغام را مشاهده نموده ای به معنی آن است که شما هنوز ثبت نام نکردی. برای ثبت نام اینجا کلیک کن و از تمام امکانات انجمن ما استفاده کن و لذت ببر.
اگر قبلا ثبت نام کرده اید، وارد شوید.


 

ثبت نام


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
Angela's Diary

#1
Resident Evil: Degeneration | Angela's Diary
ياداشت هاي روزانه آنجلا | كتابچه هديه فيلم Resident Evil: Degeneration



صفحه اول



11/8/2005

امروز تصاوير رو ديدم، تصاويري كه روي وب سايت TerraSave آپلود شده بود. تصويري از آزمايشات WilPharma بود. چرا ميخوان چيزهايي به اين وحشتناكي رو رواج بدن؟ چرا كسي جلوي اينكارهارو نميگيره تا قبل از اينكه از دست خارج بشه؟ بديهي هست كه اين آزمايشات فراتر از مسائل باليني هست. اگر اون چيزي كه در تصوير بود واقعيت داشته باشه هيچوقت WilPharma بخشيده نميشه! حتي از اگر اين آزمايشات قانوني باشه. طبق وب سايت TerraSave ويل فارما از طرف دادگاه بين المللي حمايت ميشه و دولت آمريكا هيچ مجازاتي براي وي در نظر نميگيره.

عزيزم

متعجب ميشم اگر بخوام اهميت بيشتري به صحبت هاي پدرت بدم. وقتي كه پدر تو فكر ميكنه ويل فارما يك مشكل بود.... اما من مجبورم واقعيت رو بدونم. چرا ويل فارما چنين آزمايشاتي رو در هند انجام ميده؟ چرا اونها درباره اين مسئله سكوت كردند؟

15/8/2005

رئيس منو صدا زد تا باهام صحبت كنه. ظاهراً يكي بهش خبر داده كه من درباره ويل فارما تحقيق كردم. ميدونستم اين اتفاق ميوفته. اونها ديگه فكر خوبي روي من ندارن از زماني كه پدر تو به ويل فارما رفت و دستگير شد. اونها منو دوست ندارن، خواهر يك جنايتكار... كه الان يك افسر پليس هست. به حركات بچه گانه اونها اهميتي نميدم چون اونها فقط ميخوان حال منو بد كنن. اهميت نميدم كه بخوان با من درگير بشن. اما قضيه خيلي فرق ميكنه كه اينان قصد دارن با رئيس من درگير بشن. اونها ميدونستن اگر به تيم من ملحق بشن من علاقه اي بهشون ندارم و مخالف اين پيشرفت هستم، اما من از اينكه در تيم من هستند خوشحالم. اونها كورتيس رو ميخواستند تا بعضي از مسائل رو پاك كنند.  من حس نميكنم كه اين اشتباه بود اما عملكرد اونها اشتباه بود. تعجب نكردم كه بخاطر كارهاش دستگيرش كردند. اگر بخوام طور ديگه اي فكر كنم، شايسته اين شغل نيستم.





صفحه دوم



19/8/2005

پيشرفت و توسعه مسائل پزشكي كه خرج زيادي رو در برداشته. حتي زمان زيادي هم صرف شده. محققان ابتدا تحقيفاتشون رو از مواد شيميايي شروع كردند و به دنبال اون اين آزمايشات رو روي حيوانات ادامه دادند تا به يه نتيجه مطلوب برسن و داروي كاملاً امن رو براي آزمايشات باليني توليد كنن. اين كار 10 بيليون بودجه و 10 سال زمان برده.

اين سرمايه گذاري بسيار با ارزشه. البته كه در اون ضرر و ريسك هاي مالي هم وجود داره. كمترين ريسك بهتره. همه در تلاشن كه جلوي هدر رفتن وقت و هزينه رو بگيرن تا جلوي اين ريسك هارو بگيرن. اونها اين آزمايشات رو در كشورهاي بيگانه انجام ميدن چون خرج و هزينه كمتري داره. مخصوصاً آسيا. وب سايت يكي از كمپاني ها نوشت كه آسيا فقط بهينه و ارزان نيست و تعداد زيادي روي اين پروژه كار ميكنن. اين فقط در پرونده ويل-فارما نيست و در ساير كمپاني هاي دارو سازي نيز ديده شده. بسياري از كمپاني ها همين آزمايشات رو انجام دادند و حادثه هايي مثه ويل-فارما رو بوجود آوردند. اينا حسي رو بوجود ميارن كه فقط سكوت كني. وقتي كمپاني هاي ديگه هم همين آزمايشات رو انجام ميدن نميشه به تنهايي ويل-فارما رو مقصر دونست.

آيا كورتيس چيزي ميدونه؟

ويل-فارما هنوز ساكته و مردم بي اطلاع اند و از اين موضوع حرفي نميزنند.


26/8/2005

من تو مرخصي روزانه-م به واشينگتن دي.سي رفتم و يكي از دوستان قديمي منو به مسئول توسعه كمپاني داروسازي آشنا كرد. طبق چيزايي كه اون ميگفت كه احتمالش خيلي ضعيفه كه اتفاقاتي مثه ويل-فارما دوباره تكرار بشه. اون نميتونست احتمالات رو انكار كنه. در اصل اونجا يه پرونده مخفيانه (مرموز) بوده در زماني كه او تازه استخدام شده. او علاقه اي به ادامه صحبت نداشت. من ازش به شوخي پرسيدم كه شايد اين داروها كه مربوط به اون پرونده مخفي ميشده همين الان در بازار سياه و داروخانه ها موجود باشه... و او فقط لبخند تلخي زد.

ظاهراً كاركنان اين كمپاني داروسازي اغلب اوقات درباره ويل-فارما صحبت ميكنن. اين بديهي كه اگر اون حادثه رخ بده اين كمپاني هم تو خطر ميوفته. دليل ديگه اي هست كه باعث سكوت همگان شده.

بعضي از مردم به شايعه شنيدن كه ويل-فارما قرار داد مخفي با پناگون امضا كرده... به هرحال اين هنوز در حد شايعه اس و هنوز چيز زيادي در اين مورد شنيده نشده.


27/8/2005

در بار كاتو توقف كردم و صاحب اونجا تعريف ميكرد كه همه چيز خراب شده... از آخرين باري كه اورو ديدم تغييري نكرده و هنوز با همون لحجه انگليسيش صحبت ميكنه! در اونجا با شخص جالبي برخورد كردم خانواده او در مكزيكو بودن و ظاهراً يكي از ثروتمندان اونجا هستند، او با غرور تعريف ميكرد كه از 132 كشور بازديد كرده. او در حال حاضر راننده يه شركت هست. من ازش پرسيدم تا حالا پدرت رو ديده و اونم گفت نه! البته كه نديده...

* پ.ن: اين دفترچه خاطرات براي دختر كورتيس نوشته شده به همين دليل هم در متن به كلمه "پدرت" برخورد ميكنيد.




صفحه سوم



23/8/2005

تعدادي از مردم امروز دستگير شدن. دانشجوهاي شش دانشگاه در تظاهرات اتهام ويل-فارما حضور داشتند و تابلو هاي اعتراض در دستشون بود در حالي كه يك نوشيدني هم در دست داشتند! اين تظاهرات بيشتر شبيه به مشت زني بود.... اينجا شهر بزرگي نيست. شايد صداي دانشجوها قدرت زيادي نداشته باشه اما اتهام به ويل فارما تو اين شهر ايده خوبي نيست! ويل-فارما اينجا همه رو شگفت زده كرده اما مردم هنوز اون رو متهم نميدونن! چون اين شركتيه كه به خيلي ها در اين شهر كوچيك سود و ثروت رسونده و اميدواري داده!

نفوذ اقتصادي ويل-فارما روز به روز تو اين شهر بيشتر شد، مهم نيست كه چقدر Davis مشكلات شخصي داره، او در انتخابات انتخاب شده و به واشينگتون ميره. اين شهر تغييرات زيادي كرده. تقريباً همه چيز بعد از پدرت تغيير كرد/ تعجبم اينه كه پدرت الان كجا ميتونه باشه؟

5/9/2005

امروز خبرهاي از شهر شده، دوباره قرار مراسم يادبودي برگزار بشه اما اين مراسم كوچيكيه كه قبل از زمستان برگزار ميشه،‌ اما اونها هنوز شهر رو بسته نگهداشتن، شنيدم كه كنگره در حال جستجو و تحقيق در شهر هست، اما ما بازمانده ها مطمئن نيستيم كه نتيجه رو اعلام كنن. الان هفت ساله شده، زندگي تغيير كرده، اما من همه اون روز هارو به ياد ميارم، انگار همين ديروز بود.
امروز يه تلفن از يكي از دوستان قديميم داشتم، ظاهراً دوست مشتركمون بهش گفته كه من امروز در واشينگتون بودم...اون الان ايال واره، سه تا دختر داره! او به من گفت كه بايد گذشته رو قبول كنم و بايد به دنبال خوشحالي هام باشم. شايد حق با اون باشه، من هنوز گذشته رو بصورت كامل نپذيرفته م. اما چطور ميتونم بپذيرم در حاليكه واقعيت رو نميدونم؟! من نميتونم اينكارو انجام بدم، نميتونم وانمود كنم كه با اين قضايا كنار اومدم.

13/09/2005

من مامور شدم تا به خونه تو برم...
تصميم گيري رو كنار گذاشتم، من نميتونم اينكارو انجام بدم.
امشب ميخوام رو تخت تو بخوابم اينكار باعث آرامشمه.





صفحه چهارم



17/9/2005

بالاخره توانستم با یکی از افراد TerraSaveصحبت کنم. وقتی که کرتیس هنوز در آنجا کار می کرد، او دبیر کل بود. من هیچ وقت از او خوشم نمی آمد زیرا همیشه به گونه ای رفتار می کرد که انگار خیلی باهوش است. من فکر می کردم که او از جزییات آزمایشات کلینیکی ویل فارما در هند باخبر است ولی او مرا با یکی از جاسوس هایی که توسط پلیس هارواید فرستاده شده بود، اشتباه گرفت. او می داند برای ما، کسانی که بر ضد ویل فارما هستند، زندگی در هارواید سخت است.

می دانست برای کسانی که تفکرات متفاوتی دارند، زندگی در این شهر محدودیت هایی دارد.

او فکر می کرد بعد از کارهای برادرم، سازمان پلیسی با من میانه خوبی نداشت. دارم سعی می کنم با پرسیدن سوال از نجات زمین، دشمن بزرگ ویل فارما، به آنها نشان دهم که چه کار می توانم انجام دهم. نمی توانستم سوالاتی را که می خواستم بپرسم را بیان کنم، من این جا چه کار می کنم؟

صفحه پنجم



29/9/2005

با اعضای گروه S.R.T بیرون رفتم. بخشی از آن برای افرادی بود که تازه به گروهمان پیوسته اند.

گرگ هر وقت مست می کند می گوید:

کرتیس کمی زیاده روی کرد ولی کار درست را انجام داد.

اگر من هم مثل او کسی را که برایم مهم بود را از دست می دادم و می دانستم که ممکن است این اتفاق دوباره روی دهد، هر کاری می کردم تا جلوی آن را بگیرم، حتی اگر ممکن بود باعث دستگیری ام شود. اگر صحبت کردن با فردی که این کار را می کند تنها راه حل باشد، این کار را هم انجام می دادم.همانند او. برای کسانی که در این شهر زندگی می کنند کرتیس فقط یک فرد الکلی است که با هر کسی که از او خوشش نمی آید، می جنگد ولی من او را به عنوان یک پزشک محترم به یاد می آورم. این موضوع خوبی برای صحبت پیش افراد تازه کار نبود پس من ادامه ندادم. ولی دانستن این که کس دیگری هم او را باور داشت، احساس خوبی به من می داد.

7/10/2005

شخصی از TerraSaveبه من زنگ زد. او گفت که کرتیس را دیده است. او فقط از کنارش رد شده بود ولی او مطمئن بود که او کرتیس است. او، کرتیس را در حال وارد شدن به هتل ساوی شیکاگو دیده بود. در آخر من سرش داد زدم که او جز این جا به جای دیگری نمی رود.

9/10/2005

اسم کرتیس در لیست میهمانان هتل نبود. عکس او را به یک خدمتکار نشان دادم او گفت که یک شبیه این در اتاق 1438 می ماند.من به میز پذیرش برگشتم، نشانی کسی که در آن اتاق می ماند، واقع در خیابان لوییس بود ولی وقتی به آن خیابان رفتم همچون محلی وجود نداشت. نمی دانم دنبال چه چیزی می گردم.

صفحه ششم



23/10/2005

من از دوستت یک نامه دریافت کردم. آن مرد جوانی را که نامش فرست بود را یادت می آید؟ او این نامه را برای این نوشته بود که به طور اتفاقی در اخبار درباره ویل فارما شنیده بود و آن او را به یاد تو انداخت. او گفت یک سال بعد از این که تو شهر را ترک کردی به شیکاگو رفت. متاسفانه من او را نمی شناسم.او گفت که می خواهد پزشک شود. مثل پدرت.
او و دوستانش می خواهند در آخر سال به این شهر بیایند. دارم با دوباره و دوباره خواندن این نامه سعی می کنم همه چیز را فراموش کنم. دارم به آن قسمتی از تو که نمی شناسم فکر می کنم زیرا باعث می شود برای مدت کوتاهی شاد شوم.

شب به خیر.

1/11/2005

دیوید امروز به دیدن رییس رفت.

نمی دانم دقیقا چه کار داشت ولی با عصبانیت وارد دفتر شد. حدس می زنم احتمالا می خواهد که ما از ساختمان های ویل فارما و ساکنانش بهتر مراقبت کنیم. یا چیزی مانند این.
از وقتی که آزمایشات کلینیکی یکی از سه شبکه بزرگ اعلام شده است، شهر آرامی خود را از دست داده. طبق شایعاتی TerraSave قرار است به زودی یک تظاهرات راه بیندازد.

7/11/2005

ما پشت سر هم جلسه داشتیم. TerraSave می خواهد قبل از همایش ملی پزشکی که تا آن موقع یک هفته مانده است، تظاهراتی تشکیل دهد.رییس در این باره خیلی نگران است. بعضی از مردم شهر هنوز ساکتند. انگار برایشان اهمیتی ندارد. هر چه قدر هم که رسانه ها آن را بزرگ نشان می دهند، مردم را ناراحت نمی کند. تنها کاری که انجام می دهند خاموش کردن اخبار است. با تشکر از آنها امروز هم کارم به عنوان یک پلیس بدون هیچ فاجعه ای تمام شد.

[تصویر:  re-fan-logo.png]
بهترین انجمن در زمینه بازی Resident Evil
پاسخ



پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان